eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍چند روزیه مهمان خانه ی آقا حسین هستیم. با صفا و دوست داشتنی که صفای وجودش تو خونه اش متجلی شده. 💢الان که محرمه خونه اش به احترام امام حسین(ع) مشکی پوش شده... 💬 وگرنه در بقیه ی ایام سال به جای بیرق های مشکلی پارچه سبز نمایانه. ☀️در نگاه اول اینطور به نظر میاد که مادر با آرزوی ازدواج جگر گوشه اش خونه رو سبز آراسته؛ ولی ماجرا چیز دیگه ای هست... ♻️با ما همراه باشین در ادامه پشت صحنه های فعالیت های گروه روایتگران شهدا... روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
1(2).jpg
4.24M
✍ همه او را دوست داشتند... راوی: سردار محمد رئوفی 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍یکی از بچه ها کار اشتباهی مرتکب شده بود و مانده بودیم که چگونه با او برخورد کنیم. در این بین دوستی گفت:🔻 ♨️عیبی نداره! 💥از بچه های خودمونه! حسین از این استدلال ناراحت شد و گفت:🔻 ♻️مرز تقوا و مرز اسلام، خودمون و خودشون نداره! 💢باید بهش تذکر داده بشه! ☀️حسین در این مورد گذشت نمی کرد. ▪️حتی اگر در جمع های دوستانه و تفریح ها و اردوها، حرکت سبک و دور از شان از کسی می دید، از من یا کس دیگری می خواست تذکر بدهیم. ▫️و یا با تعهد و سرمایه گذاری دینی_ اعتقادی که روی بچه ها داشت، خودش را متعهد می دانست که آن شخص را کناری بکشد و با لبخند، گاهی ساعت ها با او حرف بزند. 🌀منش حسین همین بود. راوی: حجت الاسلام امیر خادمعلی زاده عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍مراسم گرامیداشت سالروز ورود آزادگان به کشور با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین احمد پناهیان همراه با خاطره گویی ازادگان سرافراز زمان: سه شنبه 24 مرداد ساعت 21 مکان: آستانه متبرکه حضرت سبزقبا 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍در روزهایی که آزادگان در بین اشک و لبخندهای مردم به وطن باز می گشتند،  گاه میشد خانواده هایی با بازگشت فرزندشان مواجه می شدند که سال ها قبل به دلیل دریافت خبر شهادت فرزند برایش مزار هم تهیه و چندین سال هم سالگرد شهادت گرفته بودند. 💬لبخند این خانواده ها شیرین تر از سایر خانواده ها بود. 💢 اما در این بین خانواده هایی هم بودند که سال ها از اسارت فرزند با خبر بودند. ♨️ نامه هایش را دریافت می کردند و بی صبرانه چشم انتظار روز دیدار بودند ، اما گاه برگشتن اسرا ، داغدار و پریشان احوال تر از همیشه بودند. 💥خانواده هایی که فرزندانشان در زندان های رژیم بعثی در زیر شکنجه های ناجوانمردانه به شهادت رسیدند.  ♻️چنین خانواده هایی تلخ ترین لحظه ها را زمانی تجربه کردند که هر کس فرزند آزاده خود را در آغوش می فشرد و اینان هنوز چشم به راه دوخته بودند که شاید خبر شهادت فرزند، اشتباه باشد. 🌀خانواده شهید فرخی راد و خصوص فرزندان گرامی ایشان جزء چنین خانواده هایی در دزفول قهرمان بودند. ☀️معلم شهید محمد فرخی راد ، شهیدی که سال ها در اردوگاه های عراق به سواد آموزی پرداخت و سرانجام اجر مجاهدت هایش را با شهادت گرفت و در اسارت به شهادت رسید. ▪️لازم به ذکر است که پیکر پاک و مطهر این شهید والامقام به همراه شهید آزاده منصور رهیده در مرداد ماه سال 1381 به میهن اسلامی رجعت و در شهید آباد دزفول به خاک سپرده شد. 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویژگی‌های خانواده‌ی حسینی ⬅️ قسمت سیزدهم: قانون الهی یا قانون بشری؟ 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
ســــــــــــــــلام و عرض ادب خدمت تک تک همراهان و ارادتمندان به شـــــــهدا ✍یاد آوری مسابقه برادر شهید من🔺 💬جزئیات مسابقه را در پیام سنجاق شده مطالعه بفرمایید... ☀️منتظر ارسال آثارتون هستیم... 🌀موفق باشین... شبتون شهدایی🌹 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍حسین، آن قدر همه چیز تمام بود که همه دوست داشتند اعمال و رفتارشان را شبیه او کنند. 💬اکثر بچه ها رفتار حسین را زیر ذره بین داشتند. 💢نوع تفکرش، دیدگاه هایش، شیوه ی نماز خواندنش، نحوه ی قران خواندنش، نوع دعا و مناجاتش، طرز لباس پوشیدنش، عطر زدنش، فوتبال بازی کردنش، شنا کردنش و... 💥همه و همه را تقلید می کردند، با اینکه بسیاری از رفتارها و عقاید و اعمال حسین در باور و ظرفیت ما نمی گنجید. ☀️شاید کسی که حسین را نمی شناخت آن عشق به شبیه شدن را نمی توانست درک کند اما ما در هر کاری سعی می کردیم مثل حسین باشیم و مانند او رفتار کنیم. ♨️چون می دیدیم که او چه رابطه ی زیبایی با خدای خود دارد و به چه مقاماتی رسیده است. ♻️این ها همه ثمره ی جاذبه ای بود که حسین داشت و خلق و خویی که همه را به سمت خود جذب می کرد که آن جذبه هم امری خدایی بود. 🌀حسین یک الگوی به تمام معنا بود. ▪️حتی پس از شهادتش هم الگو بود و سعی در شبیه حسین شدن، میان بچه ها از بین نرفت. راوی: حسین معینی عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍عارف عاشق اهل بیت،امام زمان و راه امام حسین(ع) بود. 💬خیلی شوخ طبع بود و صدایم می کرد: مادر شهید. ♻️التزام عملی از رهبری داشت. ♨️اهل شعار نبود. 🌀تمام صحبت های آقا را گوش می داد. ▪️همیشه می گفت گوش به حرف آقا باشیم، از مسیر خارج نشویم، نه جلوتر حرکت کنیم و نه از قافله عقب بمانیم. 💥پیروی از خون شهدا را زیاد سفارش می کرد. 💢عارف به تحصیل، تهذیب و ورزش اهمیت می داد. ☀️ارتباطش با دوستانش خیلی خوب بود. 🔸از تنبلی و اخم و گوشه نشینی بدش می امد. 🔹همیشه سعی می کرد در هر جا که هست همه را شاد بکند و انرژی مثبت بدهد. 🗯جوانی پویا بود. ▫️عارف به نظام و انقلاب علاقه داشت. 💭با بچه های کوچک بسیار مهربان بود. 💠عارف، شیرین زبان و خوش اخلاق بود. ♨️اهل تکبر نبود. 💬عارف با استعداد بود، بی خیال نبود. ☀️هیچ وقت خستگی در وجودش دیده نمی شد. 💥عارف، خیلی انرژی داشت و یک جا بند نبود. 🌀دائما در جنب و جوش بود. ▪️زندگی را بر اساس خواسته ها و نیازهایش پیش می برد. 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🔸با اینکه در دوران دبیرستان شاگرد ممتاز بود؛ به خاطر فعالیت های انقلابی اش؛ از طرف مدیر دبیرستان تهدید شده بود که اگر دست از این فعالیت ها بر ندارد؛ آخر سال او را مردود می کند. 🔹 ولی اعتقادات حمید عمیق تر و ریشه دار تر از این بود که با این تهدید ها از مواضعش کوتاه بیاید. ▪️و سرانجام در دو درس از امتحانات آخر سال نمره ی پایین به او دادند و مردود اعلام شد. 🗯و او سال آخر دبیرستان رو دوباره خواند. نام شهید: عنوان کتاب: نام راوی: مهران محمود نژاد( برادر شهید) 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.jpg
3.33M
✍برگی از یادداشت های حاج عظیم محمدی زاده 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍فکر میکنید توی این اتاق چی باشه؟؟؟ ☀️صفا و صمیمیت حسین آقا بعد از شهادتش هم ادامه داره. 💬سفره ی عقد خونه ی حسین میزبان جوون هایی شده که عهد میبندن تا زیر یه سقف برای خدا بندگی کنن. ♨️اینجا عقد براشون جاری میشه و به هم محرم میشن تا هم پیمان با هم راه حسین رو ادامه بدن که همان راه سید الشهدا اربابمون حسین علیه السلام هست. 💥و همان راه سبز صاحب الزمان... ▪️اولین سفره ی عقدی بود که پاش گریه کردم‌؛ نه به خاطر اینکه به جای حسین آدمای دیگه ای اینجا ازدواج میکنن؛ بلکه به خاطر صفا و گذشت مادر که راضی به این کار خیر شده بود و خونه ای که سال ها آرزو داشت پسر و عروسش توش زندگی کنن در اختیار جوون ها قرار داده بود که عهد ازدواجشون رو زیر این سقف ببندن. 🌀چه دلی داری مادر! 💢خوش به حال شما که حسین رو داری و خوش به حال ما و البته خوش به حال حسین که شما رو داره. ♻️البته ما برای دیدن سفره ی عقد به اینجا نیومدیم. ▪️حاشیه ی مصاحبه ها کمتر از متن زیبا نیست. 💭خبرهایی در راهه... ▫️منتظر باشید و برای موفقیت مون دعا کنید... 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍طبق رسم و رسوم معمول، بزرگان فامیل جمع شدند و جلسه ی "بله برون" تشکیل شد. ☀️ مردها توی پذیرایی نشستند و خانمها در قسمت اندرونی. 💬دری را که بین پذیرایی و اندرونی بود نیمه‌ باز گذاشتیم و تا جایی که توانستیم خودمان را نزدیک کردیم که صحبتهای آن‌ها را بشنویم. 💢بعد از تعارفات معمول،حرف مهریه شد. 🌀پدرم مهریه را صد هزار تومان اعلام کرد. ▪️با شنیدن این مبلغ، قبل از آنکه خانواده ی داماد چیزی بگویند پدرم را صدا کردم و گفتم: ♨️من قبول ندارم! صد هزار تومان زیاده؛ اگه به خاطر منه؛ من نمی‌ خوام. 💥من دوست دارم مهریه ام، مهریه ی حضرت زهرا (س) باشه. ♻️پدرم گفت: «خُب این هم تقریبا معادل همون مهریه‌ی حضرت زهرا (س) است.» 🗯با حالت خواهش گفتم: «بابا! کمترش کن.» 🔸بین صحبت ما، دایی ام از اتاق بیرون آمد. 🔹 با او خودمانی تر بودم. ▫️بعد از صحبتی که با هم داشتیم، دایی ام به پدر گفت: ▪️مهریه شصت هزار تومان باشه. 💭 پدرم پذیرفت و پس از تعیین مهریه، بقیه ی جلسه با تعارفات معمول و خوش و بش سپری شد و بعد هم تاریخ عقد را تعیین کردند. به روایت: همسر شهید 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من دختری 17 ساله بودم که تا آن زمان فقط دو بار داماد را دیده بودم، آن‌ هم خیلی مختصر. 💢استرس زیادی داشتم و با ترس و لرز چادرم را سر کردم و وارد جمعیت شدم. ☀️عاقد توضیحات اولیه را داد و از من پرسید وکیلم؟ 💬گفتم: «بله» ♨️بعد هم از داماد پرسید وکیلم؟ 🌀نمیدانم آن لحظه در چه فکری بود که یک‌دفعه به خود آمد؛ شاید هم شوخی اش گل کرده بود که بلافاصله نگاهش را برگرداند به‌ طرف عاقد و با عجله و چند بار پشت سر هم گفت: «آره... آره... آره...» 💥همه خندیدند و گفتند: «بابا! چه خبرته؟!» ♨️پدرش هم گفت: «چته؟! یکدفعه هول شدی؟!» سید جمشید با خونسردی گفت:🔻 ▪️«نه!... گفتم مبادا پشیمون بشه... زودتر قال قضیه رو بکنیم تموم بشه.» 🔸با اولین لبخندی که در مراسم عقد زدم، مقدار زیادی از اضطرابی که در وجودم بود، کاسته شد و صیغه ی عقد جاری شد. 🔹داماد 21 ساله بود و من 17 سال داشتم. ▫️نشستیم کنار سفره ی عقد و خانم‌ها برای گفتن تبریک و شاد باش دورمان جمع شدند. 💭 طبق رسم، ظرف عسل را جلوی ما گذاشتند. 🗯 اول او عسل در دهان من گذاشت و بعد هم من عسل در دهانش گذاشتم که با صدای جیغ آهسته ی من همه نگاهم کردند و گفتند چی شد؟! ♻️شنیده بودم که آدمِ سرحال و شوخی است ولی انتظار نداشتم سرِ سفره ی عقد، انگشتم را گاز بگیرد. ☀️ در مدتی که کنار هم نشسته بودیم، چنان با من گرم گرفته بود که گویی مدت ها باهم نامزد بوده ایم. به روایت: همسر شهید 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویژگی‌های خانواده‌ی حسینی ⬅️ قسمت چهاردهم: بهترین و پرسودترین سرمایه‌گذاری! 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea