eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
13.6هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ دختران اینگونه از یک ، میسازند و جای و را عوض می کنند! چه بدبختن مردمی که با توهم دروغین تقلب آنها به خیابان آمدند و برای به رسیدن این آدمهای پست، نعره زدند👆 👉 @roshangarii 🌹
🔶 #کیفرخواست 17 #استاندار و 12 #فرماندار دولت #روحانی به دلیل #تخلفات_انتخابات ریاست جمهوری 96 صادر شد!! روحانی اینطوری رای آورد👆 #تخلف #تقلب #تدلیس #انتخابات #رای #اصلاحات #اصلاحطلب #بنفش #انقلابی #فتنه88 #ایران #انقلاب #قالیباف #رئیسی #مظلومیت #سکوت #رهبر #دموکراسی #مردم #میرحسین_موسوی #کروبی #سبز 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مورد داشتیم از #انگلستان #دکترا گرفته! ادعای من #زبان_دنیا رو بلدم بلدم داشته.. درجواب HELLO گفته Yes اینم یه جمله اش به #انگلیسی 😐😂 #روحانی #لقمه_شو #توخالی #تقلب #تقلبی #زبان_انگلیسی #فیک 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ، جلسه نمایندگان نامزدهای #انتخابات سال 88 با #شورای_نگهبان است که در آن علی‌اکبر #محتشمی‌پور و عباس #آخوندی از سوی #میرحسین_موسوی و غلامحسین #کرباسچی از سوی #کروبی کل انتخابات را زیر سوال بردند!! بعد از گذشت 9 سال و نابودی کشور به دست همینها در دولت #روحانی، مرور این صحبت‌ها به خوبی نشان می‌دهد که چگونه با دروغی به نام #تقلب که خود معتقد به آن نبودند، کشور را به هم ریختند و موج تحریمی جدیدی علیه ملت را آغاز کردند. . هنوز وقت #عذرخواهی نرسیده است؟ 👉 @roshangarii 🌹
🔴 یارو سال 88 نعره میزده: #رأی_ما_رو_پس_بدین! الان معلوم شده اصلا #رأی نداده بود.. 😐 #مجید_توکلی #دانشجو #جنبش_دانشجویی #انتخابات88 #دروغ #تقلب #خائن #برانداز #براندازی #جریان_سبز #اصلاحات #فریب 👉 @roshangarii 🌹
🔺 #محمدرضا_خاتمی در مصاحبه با #رودرو گفته : توی #انتخابات88 هشت میلیون #تقلب شد! الان که بردنش دادگاه! گفته : میخواهم دامن نظام را از تقلب تبرئه کنم! ده ساله با #دروغ تقلب طرفداران ساده لوح خودشون رو خام کردن.. هنوز نفهمیدن این جماعتی که #نجفی توی دوربین زل میزنه میگه کشتمش! توی #قتل شک میندازن.. چه موجوداتی اند.. #رضا_خاتمی #زهرا_اشراقی #اصلاحات #لیبرال #دروغگو #میرحسین_موسوی #فتنه88 #جریان_سبز #سواد_رسانه #دادگاه #قوه_قضائیه #خاتمی #روحانی #خنگول #افراطی #طنز 👉 @roshangarii 🌹
🔺 #اصلاحات هیچی نداره جز یه چیز 👆 #اصلاحطلب #اصلاحطلبان #انتخابات #تقلب #نجفی #میترا_استاد #ماشین_تبلیغاتی #ماهواره #بی_بی_سی #منوتو #روزنامه_های_زنجیره_ای #سلبریتی #تلگرام #اینستاگرام #سواد_رسانه #ایران_اینترنشنال #دروغ #شایعه #میرحسین_موسوی #خاتمی #روحانی #لیست_امید #لیست_کثیف 👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔴شبهات انتخاباتی ⛔️مردم مجبورند از میان نامزدهایی که با حذف انواع و اقسام گرایش ها از گردونه انتخابات در سبد انتخاب مردم قرار گرفته اند، انتخاب کنند. بدون اینکه نامزد مطلوب خود را بیابند، فقط به دلیل تقویت نهاد انتخابات و نیز تقویت کشور و ایران به میدان می آیند و رای می دهند. آن وقت متهم می شوند که وضعیت کشور محصول رای آنان است. درحالی که آنان فقط 10 درصد در نتیجه انتخابات نقش داشته اند.(عباس عبدی یادداشت روزنامه اعتماد) 🔺پاسخ: این ادعا در نزدیکی هر انتخابات مکرر تکرار می شود. ، به جای انتخابات، ، ... کلیدواژه هایی هستند که بارها از سوی جریان های خاص و همزمان ضدانقلاب و حتی مقامات غربی درباره انتخابات ایران مطرح می شود. واقعیت این است که این شبهات پاسخ های بسیاری دارد و بسیار هم پاسخ گفته شده. اما منفعت برخی جریان ها در تکرار مکرر آن است تا دروغ گوبلزی(وزیر پروپاگاندای هیتلر و خالق نظریه دروغ بزرگ) مورد باور افکار عمومی قرار بگیرد. 1️⃣ اگر این ادعاها درست بود، باید دولت، مجلس و شوراها همواره در دست یک جناح یا طرز تفکر می ماند. درحالیکه چنین نیست و طی حداقل شش سال گذشته، دولت، اکثریت مجلس و شورای شهر بسیاری نقاط کشور در دست یک تفکر خاص سیاسی بوده که البته همان تفکر همواره معترض انتخابات است. 2️⃣چرا این جریان سیاسی هیچ وقت پاسخگوی فساد مالی، اخلاقی و یا موضع گیری های رادیکالی هم راستا با دشمنان برخی چهره های سرشناسش نیست و فقط وقت انتخابات از رد صلاحیت این چهره ها می نالد؟ بهتر نیست به جای فرافکنیِ علت ردصلاحیت، با شفافیت مراقب رفتارهای خلاف قانون بازیگران جریان خود باشند؟ 3️⃣ هر مطّلعی می داند تمام کشورهای دموکراتیک دنیا سازو کارهای خاص خود را برای ورود به انتخابات دارند؛ بدون اینکه نخبگان جامعه این سازوکارها را در تنافی با آزادبودن انتخابات تلقی کنند. به عنوان مثال در امریکا فرآیند استصواب که درون دو حزب دموکرات و‌ جمهوری‌خواه اعمال می‌شود، چنان سنگین است که می‌بینیم کارکشته‌ترین سیاستمداران و سناتورها خیلی قبل از اینکه اصلاً به مرحلهٔ نام‌نویسی برسند، حذف می شوند. این فرایند بسته موجب شده بیش از صد حزب دیگر امریکایی اجازه نفس کشیدن در انتخابات را پیدا نکنند. «دادگاه قانون اساسی» در ترکیه، «شورای قانون اساسی» و «دیوان عالی عدالت» در فرانسه، «دادگاه قانون اساسی» در آلمان، «مجلس نمایندگان» و «سنا» در آمریکا، «مجلس عوام» در انگلستان و «دادگاه قانون اساسی» در روسیه، نقش نظارتی مشابه شورای نگهبان در جمهوری اسلامی را ایفا می‌نمایند. 4️⃣مشارکت مردم ایران در انتخابات همواره از متوسط مشارکت مردمی بسیاری از دموکراتیک ترین کشورها بیشتر است و این نشان از خوش‌بینی مردم به سازوکار انتخابات و علاقه به مشارکت در تعیین ساختار سیاسی کشور است. گرچه تبلیغات غربی ها و بلندگو های داخلی شان همیشه سعی می کند خلاف این را تصویر کند. ☑️ @abdollahy_moh
🔶 امروز #رهبر مان با بولدزر از روی #روحانی و #بنی_اصلاحات، رد شد!!😉😜 پاسخ جانانه به بهانه هاشون👆👋 #اصلاحات #اصلاحطلبان #انتخابات_آزاد #انتخابات #مجلس #شورای_نگهبان #انتخابات_مجلس #اصلاح_طلبان #خامنه_ای #آیت_الله_خامنه_ای #سلبریتی #تقلب #فتنه88 #هاشمی #دموکراسی 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد بودم که میگی کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین تقلب شده، چرا آقایون رسماً به شکایت نمی کنن؟» سپس با نگاه نگرانش اطرافش را پائید و با صدایی آهسته ادامه داد :«بیا بریم تو محوطه، اینجا یکی ببینه بده!» و من به قدری عصبی شده بودم که در همان میانه راهرو پاسخ هر دو حرفش را با هم و آن هم با صدایی بلند دادم :«شماها هر کاری می کنید، بد نیست! فقط ما اگه کنیم، بَده؟؟؟» 💠 باورش نمی شد آن دختر آرام و مهربان اینهمه به هم ریخته باشد که این بار تنها مبهوتم شد تا باز هم اعتراض کنم :«تو ستاد انتخابات نبودی، ولی تو دانشکده که هر روز نشستی و سر هم کردی! تو ستاد انتخابات هم یه مشت آدم حقه باز و دروغگو مثل تو نشستن!!!» حقیقتاً دست خودم نبود که این آوار دغلکاری در کشور، آرامشم را ویران کرده بود و فقط می خواستم را به گوش کسی برسانم. اگرچه این گوش، دل صبور مردی باشد که می دانستم بسیار دوستم دارد و من هم بی نهایت عاشقش بودم. 💠 اصلاً همین بود که ما را به هم وصل کرد، اما در این مدت نامزدی، دعواهای انتخاباتی بنیان رابطه مان را سخت لرزانده بود و امروز هم به چشم خودم می دیدم خانه عشقم در حال فروریختن است. بچه های دانشکده از دختر و پسر از کنارمان رد می شدند، یکی خیره براندازمان می کرد، یکی پوزخند می زد و دیگری در گوش رفیقش پِچ پِچ می کرد. 💠 احساس کردم دندان هایش را به هم فشار می دهد تا پاسخ حرف هایم از دهانش بیرون نریزد و دیگر نتوانست تحملم کند که با اخمی مردانه سرزنشم کرد :«روزی که اومدم خواستگاری ات، به نظرم واقعاً یه فرشته بودی! انقدر که پاک و مهربون و آروم بودی! یک سال تو دانشکده زیر نظرت گرفته بودم و جز خوبی و متانت چیزی ازت ندیدم! حالا چی به سرت اومده که وسط راهرو جلو چشم اینهمه غریبه، صداتو می بری بالا؟ اصلاً دور و برت رو کیا گرفتن؟ یه روزی دوستات همه از دخترهای خوب و متدین دانشگاه بودن، حالا چی؟؟؟ دوستات شدن اونایی که صبح تا شب تو کافی شاپ ها با پسرها قرار میذارن و واسه به هم ریختن دانشگاه، نقشه می کشن!!! اگه یخورده به خودت نگاه کنی می بینی همین یکی دو ماه آرمان چه بلایی سرت اورده!» سخنان تیزش روی شیشه احساسم ناخن کشید، همه غضبم تبدیل به بغض شد و نمی خواستم اشکم جاری شود که با لب هایی که می لرزید، صدایم را بلندتر کردم :«شماها همه تون عین همید! حق اینهمه مردمی رو که به میرحسین رأی دادن خوردین، حالا تازه منو محکوم می کنی که با کی می گردم با کی نمی گردم؟» 💠 و نتوانستم مقابل احساس شکستن زنانه ام بیش از این مقاومت کنم که پیش چشمانش شکستم و ناله زدم :«اصلاً من زن ایده آل تو نیستم! پس ولم کن و برو!!!» و گریه طوری گلویم را پُر کرد که نتوانستم حرفم را ادامه دهم و با دستپاچگی معصومانه ای از او رو گردانده و به سرعت به راه افتادم. دیگر برایم مهم نبود که همه داشتند نگاه مان می کردند و ظاهراً برای او هم دیگر مهم نبود که با گام هایی بلند پشت سرم آمد و مثل گذشته صدایم زد :«فرشته جان، صبر کن یه لحظه!» سر راه پله که رسیدم، از پشت دستم را کشید و با قدرت مردانه اش نگهم داشت. به سمتش چرخیدم و میان گریه گفتم :«دستمو ول کن! برو دنبال اون دختری که مثل خودت باشه، من به دردت نمی خورم!» 💠 دستش را مقابل لب هایش گرفت و با همان مهربانی همیشگی اش، عذر تقصیر خواست :«من فعلاً هیچی نمیگم تا آروم بشی، من معذرت می خوام عزیزم!» و من هم نمی خواستم عشقم را از دست بدهم که تکیه ام را به دیوار راه پله دادم و همچنان نگاهش نمی کردم تا باز هم برایم ولخرجی کند که با لحنی گرم و گیرا ادامه داد :«اگه این حرفا رو می زنم، واسه اینه که دوسِت دارم! واسه اینه که دلم می خواد همیشه همون فرشته و مهربون باشی!» و همین عقیده اش بود که دوباره روی آتش دلم اسفند پاشید که مستقیم نگاهش کردم و با تندی طعنه زدم :«تا مثل همه این مردم ساده، گول مون بزنید و تقلب کنید؟!!!» 💠 سپس به نگاهش که دوباره در برابر آتش زبانم گُر گرفته بود، دقیق شدم و مثل اینکه به همه چیز کرده باشم، پرسیدم :«اصلاً شماها چی هستین؟ تو کی هستی؟ بچه ها میگن های دانشکده همه نفوذی ها و خبرچین های اطلاعاتی هستن!» و واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟» هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر میشینم واسه با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!» 💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل هستند، اما این چه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟ باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟» 💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی ادامه داد :«یه برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار بودن.» سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...» 💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها مون رو دزدیدید!!!» سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!» 💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانی‌اش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند. من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران و بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند. 💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "" را با صدای بلند می خواندند. اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند. 💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این دست و پایم را بند کرده بود. دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشته‌ای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت. 💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...» هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت. 💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد. همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟ 💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای می رفت؟ بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔶 چه بساطیه آمریکا.. چاه کن توی چاه افتاد.. خیاط تو کوزه افتاد.. همه دروغایی که سال 88 علیه ایران ساختن، حالا سر خودشون اومده.. حتی خودکارای جادویی😂 👉 @roshangarii 🚩
♦️ در انتخابات چقدر ممکن است؟ 🔹شکایت در دادگاه عالی قضایی که آرای طرفداران حزب او بیشتر است بررسی خواهد شد 🔹سال ۲۰۰۰ هم همین‌طور رئیس‌جمهور شده بود. 👉 @roshangarii 🚩
🔷 ؟ ؟ همش تو پته اش ریخت رو آب 😉 باور کنید باز یه عده غرب لیس مثل زیباکلام هستن که هنوز برای ساده لوح های ما دم از آزادی و دموکراسی توی آمریکا و غرب میزنن و یه عده هر کار بکنید این دروغای قشنگ از مغزشون در نمیاد😢 👉 @roshangarii 🚩
🔶 ده کشور جهان با بیشترین سرچ درباره انتخابات آمریکا! ایرانیها و 7 کشور دیگه از خود آمریکاییها پیگیرترن😐 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفتن ترامپ یک پیام مهم هم داشت که نباید در این هیاهوی آمدن بایدن گم شود؛ اینکه ضدایرانی‌ترین رئیس‌جمهور آمریکا هم با همه خباثت‌ها و دشمنی‌ها و تحریم‌ها نتوانست قطار جمهوری اسلامی را متوقف کند ببینید این وعده صادق را که دو سال قبل از زبان رهبر انقلاب شنیدیم 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکاییه برای اینکه ثابت کنه اکثریت طرفداران ترامپ احمقن و حتی سواد سیاسی و اطلاعات درستی ندارند رفته بهشون گفته شعار بدین "فلسطین آزاد" اونا هم انجام دادند😄 در حالیکه ترامپ یکی از حامیان اصلی اسرائیل و مخالف فلسطینیها بود(دموکراتها هم همینجورین البته) 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افشای استاندارد دوگانه رسانه ها در لایو زنده تدکروز ، سناتور آمریکایی با مدیر عامل توئیتر ؛ بازخواست مدیر توئیتر به دلیل سیاست های یک جانبه این شبکه اجتماعی در انتخابات ایالات متحده ، وقتیکه نهادهای امنیتی ایالات متحده تمام تلاششان را می کنند تا مردم توسط اخبار موجود در شبکه های اجتماعی خصوصا توئیتر تحریک و آشوب ها بیشتر از قبل نشود ، ️ اما انگار تعریف رسانه و نوع عملکرد آن در مورد سایر کشورها مثل ایران استانداردی دیگر دارد ! وقت آن نرسیده که نمایندگان مجلس ماهم از  سؤالاتی بپرسند ! ، 👉 @roshangarii 🚩
رفع حصر.. ببخشید رفع قصر کروبی؟! کروبی آزاد شده و هر شب تو یه مهمونی خوش میگذرونه.. او و میرحسین موسوی ، دو جنایتکاری که بی هیچ دلیلی ، نظام را متهم به تقلب کردند و دهها انسان را به کشتن دادند و بدترین تحریمها را علیه ایران رقم زدند.. کانال روشنگری را به دوستان خود معرفی کنید👇👇 👉 eitaa.com/roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال ١٣٨٨ : آقاى كروبى چطور سيستمى رو خودت چندبار باهاش انتخاب شدى رو زير سوال ميبرى؟ سال ١٤٠٠ : اگر تاييد نشوم انتخابات رو تاييد نميكنم چيكار كردى محمود با خودت؟ ۱۴۰۰ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9 🚩