eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
857 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
تعریف طلسم و آشنایی با برخی نمادهای شیطان پرستی- 22 مرداد 1402- اصفهان.mp3
33.59M
🎤 موضوع: تعریف طلسم و آشنایی با برخی از نمادهای شیطان پرستی و راهکار قرآن صفحه های شطرنجی گیت ورود شیطان است چرا بچه های ما بد اخلاق می شوند ؟؟؟ چرا افسردگی در کودکان افزایش یافته ؟؟؟ نمادهای شیطانی چه آثاری در زندگی خانوادگی ما دارند ؟؟؟ چگونه از کودکی بچه های معصوم مارا با شیطان پرستی آشنا می کنند؟؟ با دور تند گوش بدین ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @ide_khalesooske ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک هدیه دارم برای شما همراهان خوب کانال آل یاسین ✨ 🌱اگر تو خونه هاتون بحث و دعوا زیاده 🌱اگربچه هاتون بی خود و بی جهت مدام به میپرن 🌱اگر رزق و روزیتون کم شده ... 🌱اگر حوصله ی زندگی و بچه ها رو ندارید 🌱اگر حس میکنید افسردگی گرفتید 💠حتما حتما گوش کنید 💠 ان شاءلله اگر مفید بود براتون من رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید 🖋فراهانی . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : در جعبه رو باز کرد و ی گردنبند که خیلی زیبا به خط نستعلیق اسم خودش بود و در هم تنیده شده بود رو گرفت به سمتم - فکر کنم زیادی برای خودم نوشابه باز کردم نه ؟ - چقدر قشنگه امیرحسین - میدونم امشب گندشو درآوردم زیادی خودخواه شدم ، ولی به فروشنده گفتم اگر خانومم نپسندید میارم عوضش میکنم - از اولشم عاشق همین خودخواهی هات شدم - سرتق خانوم میخوای تعریف کنی دیگه ضد حال نزن دیگه! خندم گرفت - قبول کن ی جاهایی زیر پوستی ی منش دیکتاتوری تو وجودت داری که البته برای من خیلی لذت بخشه اصلا اگه نباشه دیگه امیرحسینِ من نیستی - الان اینو تعریف قلمداد کنم یا انتقاد خیره تو چشماش زمزمه کردم : عشق قلمداد کن ، فقط عشق عزیزم من عاشق این آقایی هستم که احساسم براش مهمه ، حال خوبم براش اهمیت داره ، اینکه هر اتفاقی بیفته اولویتش منو بچه هاشیم ، آقایی که بدون من نمیتونه خونه رو تحمل کنه ... شبا بدون من خوابش نمی‌بره .... بغضمو قورت دادم تا حداقل اینبار بتونم احساسمو در موردش بگم دلم میخواست بفهمه چی تو دلم میگذره - چی میتونه برای ی زن لذت بخش تر ازین باشه که .... تو شرایطی که واقعا به وجودش نیاز داری ، همه چیزشو تعطیل کنه و بمونه کنارت میدونم سرت خیلی شلوغه ، پروژه ی مشترکتون هم با پروفسور والتر هست اما انگار نه انگار که این همه کار داری ، الان نشستی کنار منو به حرفام گوش میدی بلند شدو بچه ها رو گذاشت روی تختشونو و کنارم نشست و دستشو زد زیر چونش و گفت خب خانوم خانوما داریم به جاهای خوب خوب میرسیم ؛ هیچ وقت برام اینجور اعترافاتی نداشتی ، میفرمودید دیگه چی ؟ - دیگه اینکه ... به نظر من بهترین اتفاقی که میتونه تو زندگی یه آدم بیفته ، داشتن کسیه که بتونه درباره‌ی هر چیزی باهاش حرف بزنه از چرت‌ترینِ حرفا تا مهمترین مسائلِ زندگی بدون هیچ ترس و نگرانی از قضاوت و طرد شدن ، طوریکه مطمئن باشه که وقتی از هر چیز و هر جا خسته شد اون همه جوره پات وایستاده 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - و اون بهترین اتفاقه تویی برای من دیگه نتونستم ادامه بدم و چشمام پر از اشک شد - عِهههه خرابش نکن دیگه ، تازه داری دست دلتو برام رو میکنی سرمو انداختم پایینو اشکامو پاک کردم - دلم میخواد بغلت کنم ولی اگه خم شم زیر دلم تیر میکشه بلافاصله بلند شد و بدون حرفی دستاشو دورم حلقه کرد و روی سرمو بوسید - قربونت برم خانومِ من - عاشقتم امیر ... *** - مریم جان میشه بس کنی ، من نمیدونم این همه اشکو از کجا میاری - دلم میخواست پیشش میموندم - میخوای زودتر رشد کنه و این دوری تموم بشه یا نه ؟ سرمو به معنای تایید تکون دادم - پس الان مهمترین کاری که میتونیم براش انجام بدیم اینه که از شیر مادرش تغذیه کنه ، و برای اینکه شیرت مقوی و پر و پیمون باشه باید حسابی به خودت برسی و مسلما تو خونه خورد و خوراکت بهتره بنده هم چشمم کور دندمم نرم شیرتو روزی دو بار براش میبرم که زودتر مرخص بشه - تو بیمارستان به خودم می‌رسیدم - عزیزم دو تا دیگه هم هستن حواست به اونا هست ؟ اونا هم بهت احتیاج دارنا - اگه پسرامون نبودن که محال بود به حرفت گوش کنمو بیام خونه - الطافتون به بنده امروز تمومی نداره نه به دیشبت نه به الانت حوصله ی کل کل نداشتم رومو کردم به سمت پنجره و چیزی نگفتم که بعد از چند دقیقه ای سکوت گفت : - مریم جان میشه خواهش کنم رسیدیم خونه ناراحتی نکنی ؟ الان احتمالا همه خونمون جمع شدن ذوقشونو کور نکن باشه - قول نمیدم - باشه قول نده ولی تلاشتو بکن اینو گفتو ماشینو پارک کرد جلوی در خونه و پیاده شد و آیفون خونه رو زد ، طولی نکشید که تقریبا همه اومدن بیرون کریر بچه ها رو آقا میثم و آقا حامد بردند و امیرحسین کمکم کرد و از ماشین پیاده شدم و وارد حیاط شدیم با وردمون آقامجتبی اسفندی رو دور سرمون و بچه ها گردوند و گفت بر محمد و آل محمد صلوات و همگی صلوات فرستادند دو تا گوسفند بیچاره هم به درخت بسته بودن که چون قصابی هنوز نیومده بود طفلیا بیشتر مجال زنده بودن پیدا کردن خلاصه با سلام و صلوات وارد شدیم خونه حسابی شلوغ بود ، از خانواده ی منم همه اومده بودن غیر از وحید بابا بزرگ : سرپا نباش دختر بابا ، برو تو اتاقت استراحت کن 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🔹﷽🔹 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ سپاس خدا را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمومنین علی (علیهماالسلام) تمسک می جویند.
فصل دوم رنج عشق
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 ♥ بہ قلم ✍ : از بقیه عذرخواهی کردم و به همراه عمه رفتم اتاقمون -عمه من برم یه دوش بگیرم -می‌خوای بیام کمکت ؟ - نه خودم می‌تونم - برو عمه جان منم برم بچه‌ها رو بیارم ، شوهرت بچه های دو روزه رو وسط این همه جمعیت گذاشته ، از ذوقش نمی‌دونه چه کار داره می‌کنه ، مریض میشن اینطوری - نه عمه نری چیزی بگیا - واااا ... یعنی چی ؟ - ناراحتی پیش میاد ، بزار من به امیرحسین زنگ می‌زنم بهش میگم از جیب بزرگ مانتوش گوشیشو درآورد و داد دستم - خیله خب بیا با گوشی من تماس بگیر خندم گرفت از این همه سرعت عمل!!! بعد از اینکه به امیرحسین گفتم رفتم حمام ، وقتی اومدم بیرون بچه‌ها کنار عمه روی تخت خوابیده بودن و عمه محو صورتشون بود -نمی‌دونم این بچه‌ها رو به این کوچولویی چطور مرخص کردن - به خاطر اینکه الحمدلله هیچ مشکلی نداشتن ، بعدشم فلفل نبین چه ریزه ... پیشَلام قوی ان عمه جونی لبخند پهنی رو لباش نشست -خدا رو هزار مرتبه شکر حالا برای اینکه مامانشونم قوی باشه و همین اول کاری مریض نشه بیاد بشینه تا موهاشو خشک کنه - وای نه زیر دلم تیر می‌کشه بزار دراز بکشم - من به تو چه کار دارم تو درازتو بکش من موهاتو خشک می‌کنم خلاصه نتونستم حریفش بشم و به محض اینکه دراز کشیدم سشوارو زد به پریز و شروع کرد به خشک کردن موهام و دیگه کوتاهم نمی‌اومد تا بالاخره ضربه‌ای به در خورد و امیرحسین با یاالهی اومد تو خدا رو شکر مجبور شد دست از سرم برداره - چیزی شده آقا امیرحسین - نه عمه خانم چیزی نشده ، فقط اگه اجازه بدید یه صحبت کوچولو با مریم جان داشته باشم 💠اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 ♥ بہ قلم ✍ : - بله حتماً فقط پشت سرشو نکشیدم چون دراز کشیده بود - عمههههه ! با اخمی بهم نگاه کرد و گفت سرما بخوری خوبه هوا سرده ، الان مامان سه تا بچه شدی باید حسابی مراقب خودت باشی آقا امیرحسین این نمی‌فهمه حتما سرشو خشک کنید چشمام گرد شد ، امیرحسین سرشو انداخت پایینو با لبخندی گفت چشم عمه خانم در که بسته شد امیرحسین درو قفل کرد و نشست کنارم از ترس کنجکاوی بچه‌ها به هر دری که می‌رسیدیم عادت کرده بودیم قفلش کنیم قرآن و فلاکس آب جوشی که برای شیر خشک بچه ها آورده بود رو گذاشت روی عسلی کنار تخت _خب ، عزیزِ من پاشه بشینه _تو رو خدا تو دیگه عمه نشو خشک شده موهام - پاشو مریم بانو جان ، ۵ دقیقه هم وقتتو نمی‌گیرم ؛ فقط به خاطر خشک کردن موهات نمی‌گم _چی شده ؟ - هیچی گفتم آقا سید حسن بیاد تو گوش بچه‌ها اذان بگه _ عه چه عالی ، من اصلا یادم نبود اونقدر که تو فکر دخترمون بودم _ مشکلی نیست ، عوضش حاجیت یادش بود _ ممنون حاجی جون گوشه ی لبش بالا رفت و موهامو از روی پیشونیم کنار زد _ عزیزم ببین چند تا اسم گذاشتم لای این قرآن بلندشو باز کن ببینیم چی در میاد _ینی چی ... همینطور سرخود نوشتی؟ پس من چی ؟ _ وایییی ... مریم نگو که برگشتیم سر خونه ی اولمون بچه‌ها به دنیا اومدن و من و تو هنوز اندر خمِ ی کوچه ایم _مقصر شمایی ، کوتاه بیا که اندر خم نباشیم _ من کوتاه بیام ؟؟ _ آره چی میشه مگه خندید و دستی به گردنش کشید _ ملت مسخره‌مون می‌کنن ، خدا بهمون سه قلو داده ولی هنوز سر اسمشون موندیم و داریم چونه می‌زنیم _ شما چونه می‌زنی نه من _ داری زیر قولت می‌زنیا کی موقع رفتن به بیمارستان گفت دیگه فرقی نمی‌کنه هر اسمی که من بزارم قبوله _ امیرررررر _ جانِ امیر بین چقدر قشنگ صدام می‌کنی این لذتو از بچه‌هامون نگیر 💠اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. ینی اسمم هنوز انتخاب نکردید ؟؟!!🤦‍♀ مگه میشه مگه داریم 🤭😁 بچه ها اگر با وی آی پی موافقید با روزی سه پارت و اینکه نهایت حدود چهل پارت جلوتریم اینجا نظر بدید ببینیم چکار کنیم بهتره 😉😉 منتظرم لینک نظرات در مورد رنج عشق 🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
اولین پیامی که خوندم از شادی برگشت مریم و امیرحسین 😂😂 ممنونم عزیزم چشم