eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
862 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شکرت...🙏🌹 ‎‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• دهانم باز مانده بود که سوگند خندید. خنده‌ای تلخ و گزنده... _من خواهر دومادم حلما. می‌خوام برم براش خواستگاری. توی لباس دومادی کنار کس دیگه ببینمش. انگشتانم را روی شقیقه‌اش گذاشتم و نرم نوازشش کردم. روی لبم زبان کشیدم. حالا وقتش بود تا کلمات در کنار هم معجزه کنند. معجزه‌ای از جنس آرامش. _برای این ناراحتی؟ حرف نزد فقط کودکانه سرش را تکان داد. سرم را بلند کردم. حس می‌کردم باری از تجربه را به دوش می‌کشم... _انتظار و بی‌خبری خیلی سخته! خیلی زیاد... درکت می‌کنم! این حال رو داشتم. ولی سوگند می‌دونستی همین بی‌خبری خودش یه راه برای محکم شدنه؟ چرخید و سرش را به سمتم کرد. نگاهم می‌کرد تا بیشتر توضیح بدهم. _خدا استاد غافلگیریه. فقط از توی بنده یه کوچولو صبر می‌خواد. اونوقته که یه اتفاقایی برات رقم می‌زنه که فکرشم نمی‌کنی. اگه توی دفتر زندگی‌ت، اسم مازیار نوشته شده باشه، مطمئن باش چه حالا چه ده سال دیگه، اون به تو می‌رسه... اما اگه نباشه، به زورم که به‌ دستش بیاری خودت راضی نمیشی... پکر نگاهم کرد. لبخندی زدم. _ولی من دلم روشنه؛ حداقل تا وقتی که آقا مازیار رو سر سفرهٔ عقد با کس دیگه ندیدم. _تو حرف قشنگه ولی عمل... _اشتباه ما همینه. خدا رو توی حرف زدن داریم؛ هممون پای کار عملی که می‌رسه لنگ می‌زنیم. در صورتی که خدا از ما کار عملی می‌خواد نه تئوری... _حرفات قشنگن ولی من آدم این‌کار نیستم. _هستی عزیزم. هستی... فقط تلاش و صبر می‌خوای! صبر کردن به ظاهر آسونه ولی خیلی سخته، ولی وقتی بهش برسی اولین نفر خودت آروم می‌گیری... •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• سوگند آرام‌‌ گرفته و در فکر فرو رفته بود. نوازشم را قطع نکردم. لبخندی ملیح روی لب‌هایم بود... سوگند ارزشش را داشت، فرصتش را هم. فرصت اینکه یک نفر پل بین او و خدایش را برایش بسازد و هموار کند... روح لطیف و شکننده‌اش به یک حامی نیاز داشت، یک دست گرم؛ یک تکیه‌گاه محکم؛ یک بغلی پر حرارت... کی بهتر از خدا؟ تقه‌ای به در خورد و کلهٔ علی داخل آمد. خنده‌اش پت و پهن بود. _خوب زنداداش خواهرشوهری خلوت کردین‌ها! لبخند زدم بهش نگاه کردم. خودش را داخل کشید. سوگند از روی پایم بلند شد. اشکش را گرفت و اخطارگونه به علی اشاره زد. _آآ...علی‌آقا آشنا و غریبه نداره‌ها؛ پارتی بازی هم موقوف. علی گرد نگاهش کرد. _چیشده؟ سوگند طلبکار دست به کمرش زد. _ماسکت کو؟ ابروهای علی بالا رفت و روی لبش منحنی زیبایی نشست. انگشتش را حالت قلاب گرفته بود و بند ماسک از آن آویزان بود. ماسک را تابی داد. _این‌هاش خانم خانما. ما حواسمون جمع‌تر از شماست. سوگند کنف شده برگشت طرف من و پشت به علی برایش شکلک درآورد. خنده‌ام گرفت. علی قدم‌زنان جلو آمد و همان‌طور که ماسکش را می‌زد، نچ نچی کرد. _زنم زنای قدیم! داره شوهرت رو مسخره می‌کنه می‌خندی؟ با دست جلوی دهانم را گرفتم تا خنده‌ام جلوگیری بشود. ولی نمی‌شد چون سوگند همچنان داشت برای علی شکلک درمی‌آورد. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• علی برگشت طرف سوگند و چشم غرهٔ ریزی رفت. _خواهر فقط تو، بقیه ادات رو درمیارن... سوگند پشت چشمی نازک کرد و بادی به غبغب انداخت. _هوم خودم میدونم! پیشم شاگردی کردن. علی متأسف سر تکان داد. _رو نیست که، کارخونهٔ سنگ‌پا سازیِ قزوینه. شلیک خندهٔ سوگند به هوا رفت و علی هم پشت سرش. سرم سمت علی چرخید. _آرمان باهات‌ چی‌کار داشت؟ عجیب خندید. _پونه‌خانم بدجوری دماغش رو سوزنده بود. خندهٔ ناباوری کردم. _واقعا؟ در چه حد؟ شانه‌ای بالا انداخت. _دیگه شدتش رو نپرسیدم ولی ضربه کاری بوده‌ها! بدجوری آرمان رو فیتیله پیچ کرده... _هوف پونه هم عقاید و سلایق خودش رو داره، روحش آسیب دیده به این زودی‌ها رام نمیشه. _هوم... حالا بیخی، تو داروهات رو خوردی؟ ابرو بالا انداختم. _دارو‌های؟! لب گزید و از جایش بلند شد. سمت کیفش رفت و یک مشما پر دارو از داخلش درآورد. _این داروها... چشم‌هایم از حدقه بیرون زد. _چه خبره؟ کلکسیون؟ لبخند غمگینی زد. _نه اینا یار غارن. فعلا که هم شما خدمتشون هستین؛ هم اینا خدمت شما. سرم را سمت سوگند کج کردم. _قدر سلامتی‌ت رو بدون! •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست عزیز من هر چیز خوبی که امروز تو می‌بخشی مطمئن باش دو برابرش بهت برمی‌گرده🥰🥰 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
مداحی آنلاین - نماهنگ هواتو کردم - صادق رجب.mp3
3.58M
هواتو کردم هوای گنبد طلای حرم چقدر شیرینه برا من خواب شب‌های حرم چقدر دلتنگم چقدر بی‌تابم صادق_رجب🎙 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق این کلیپ از امامم خیلی جذابه 😅 مرد باید همینطور خفن باشه 😁✌️ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : اشک تو چشمام جمع شد _ جامعه ی ما متاسفانه طوریه که اگه اینطور مسائل در مورد یک زن تنها مطرح بشه براش مشکلات زیادی رو به وجود میاره ، نمیخوام بعدها که بچه هام بزرگ شدند با حرفای اطرافیان ذهنیت بدی در مورد مادرشون پیدا کنند ، مریم من مثل برگ گل پاکه لیاقتش این نیست که بخوام زندگیشو تلخ کنم ، اونم برای چیزی که خودم ازش خواستم ... من نتونستم اما از خدا میخوام اون مرد ارزششو داشته باشه و خوشبختش کنه خانم هانا اشکاشو پاک کرد و گفت : حق نداری زود جا بزنی ... باید به یکی که بهش اعتماد داری بگی بره ببینه واقعا موضوع چی بوده و دیگه نمیای اینجا باید همین الان با ما بیای آسایشگاه _ خانم هانا در این مورد قبلاً حرف زدیم ، هزینه ی اونجا برای من سخته نمی‌خوام دیگه جیره خور خانوادم باشم ؛ اختلاف ارزش پولی کشور من با کشور شما زیاده _ دکتر والتر : الان چه منبع درآمدی داری ؟ اون اتاق اجاره نداره ؟ هزینه سیستم گرمایشی آب برق ، هیچی هم نخوری نون و آب که باید بخوری ... پس جیره خور هستی و با این روند بازم خواهی بود ... و باید بدونی عمق فاجعه اونجاست که علاوه بر خودت ، بچه‌هاتم الان جیره خور یکی دیگه هستند اینا تو فرهنگشون اصلاً تعارف و طرف ناراحت میشه و اینجور چیزا نداشتند خیلی رک هر حرفی که به دهنشون میومد می‌زدند این حرفش متأسفانه حقیقت داشت و خیلی به غرورم برخورد حتی تصورشم نمی‌کردم روزی برسه که یکی به خودش اجازه بده همچین حرفی رو بهم بزنه _ دکتر : ببین امیرحسین شاید هزینه اونجا برات خیلی زیاد باشه اما از ی جایی به بعد دیگه خوب میشی و تموم میشه 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : با پیشرفتی که داشتی همه می‌گفتند تا چند ماه دیگه کامل می‌تونی رو پا بشی و حتی دوباره به کارت ادامه بدی ، من خودم کارتو تضمین می‌کنم تو بیمارستانمون منتها باید مثل قبل تمام تلاشتو بکنی بعدشم که با توجه به اختلاف ارزش پول اینجا ، ظرف چند ماه می‌تونی تمام پرداختی‌هاشونو جبران کنی و از بچه هاتم حمایت کنی _ خانومِ هانا : امیرحسین من با مدیر آسایشگاه صحبت می‌کنم ، تا اونجا که می‌تونه هزینه‌ها رو کم کنه ، خودمم بابت جلساتمون هزینه‌ای نمی‌گیرم ... ببین این حالاتت طبیعی نیست اینکه به مصطفی گفتی نفست می‌گیره تو اون اتاق ، یعنی ... یعنی ... _ دارم دیوونه میشم ... منظورتون همینه خانم هانا ؟ چند لحظه‌ای سکوت کرد و بد خیلی رک گفت : آره پوزخندی رو لبم نشست و با انگشت شصت و اشارم چشمامو فشار دادم _ می‌بینی دکتر چه موجود ترحم برانگیزی شدم ؟ از کجا رسیدم به کجا یادتون هست بعد از جایزه‌ای که پروژه‌مون تو اسپانیا گرفت چی بهم گفتید ؟ _ آره خیلی خوب یادمه ... گفتم امروز آرزو کردم ای کاش جای تو بودم بهت حسودیم شد که با اون سن کمت اونقدر موفق بودی _ تموم شد ، دیگه حسرت نمیخورید _ امیرحسین ... می‌دونی چرا من اینقدر بهت نزدیک شدم _ از خوبی تونه _ نه ... این نیست چون تو این دنیای مدرن امروزی که عشقو فقط میشه تو افسانه ها پیدا کرد ، بالاخره یکی رو مثل خودم پیدا کردم با این تفاوت که مرگ ما رو از هم جدا کرد اگر الان بود حتی اگر می‌دونستم با کسی دیگه‌ای هست تمام سعیمو برای برگشتنش می‌کردم _ غرور مردای ایرانی همچین چیزی رو نمی‌تونه تحمل کنه دکتر جان من از فکر اینکه سر انگشت مرد غریبه ای به چادرش بخوره دارم دیوونه میشم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
هر سختییی که مریم داشت با وجود بچه ها ، خانوادش ، ترنم ، خاله شکوه و میثم و بقیه براش آسونتر می‌شد و قابل تحمل تر اما امیرحسین این طرف نه کسی رو داشت که هواشو داشته باشه و نه امیدی داشت برای زندگی 😭😭 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید 📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f ✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه. 💢💢💢💢💢💢💢💢💢