eitaa logo
سیدالعلماء
1.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
715 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ایشان شاگرد بزرگانی مثل حضرات آیات شیخ عباس تهرانی، امام خمینی، علامه طباطبایی، بروجردی و... بودند. مرحوم امام در نامه‌های خود، از ایشان با عبارت "سیدالعلماء" یاد می‌کردند. ارتباط با ادمین @seydololama_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدالعلماء
🔺 حضرت علیه‌السلام در حدیث [ حکمت ۱۳۹] می‌فرماید: "النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: عَالِمٌ رَبَّانِیّ"؛ دانشمند متصل به دستگاه ربوبی که حرفش از آن‌جا، فکرش از آن‌جا، رفتارش هم از آن‌جاست. 🔹 "وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ"؛ دانشجویی که فهمیده که شدن، سعادت و است فلذا در پی آن افتاده است و هیچ دیگری ندارد که اگر همین غذا را آوردند موقع در خوابگاهش دادند و فهمید که یادشان رفته به اتاق کناری بدهند، او به تنهایی نمی‌خورد یا آن غذا را قسمت می‌کند یا اصلاً خودش گرسنه می‌ماند. این دانشجو پی این عالم ربانی را می‌گیرد تا از این راه این باب این بر دلش گشوده بشود. "عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ"؛ را برای کسی می‌گویند که دنبالش هستند تا بگیرندش و در پی نجات است یا گرگی دارد او را تعقیب می‌کند!. این گرگ درونی، این ناشایستی‌های که در ما - در بنده - هست، از ، متحجر و جامد شده و فرمانده‌ی وجود من شده، از این‌ها چطور نجات پیدا کنم؟! دانش را برای این می‌خواهم. حالا شما ببینید در نظر ما ، ، ، برای چیست و به نظر حضرت علیه‌السلام دانشجویی برای چیست؟! "مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ"؛ یعنی کسانی‌که در این دنیا به این مسائل افتاده‌اند که نجات پیدا کنند؛ زیرا خودشان را در معرض و گودال سقوط می‌بینند، می‌خواهند نجات پیدا کنند با علم، با ، با ، با و این‌ها. "وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ" ؛ و عموم مردمی هم که در دو دسته اول نیستند، در حکم پشه و مگس‌هایی هستند که در اختیار این هوا و باد و طوفانند که هیچ‌جا نمی‌توانند از خودشان یک وزنی داشته باشند که حتی چند لحظه بمانند. دستگاه هوا و تَمَوُّج هوا بر آن‌ها حکومت می‌کند و این طرف و آن طرفشان می‌برد!. 💠 آن‌وقت آن‌قدر این مسئله باریک و مهم است که مرحوم استاد شهید در کتاب ، وقتی استاد خودش، حاج میرزا علی آقای را به عنوان عالم ربانی می‌گوید من شناختم، بعد از آن می‌گوید: ولی خودم را "متعلم علی سبیل نجات" هنوز تشخیص ندادم که شده باشم!. یعنی مقام دانشجو تا این‌جا بالا می‌آید. دانشجویی که در پی سعادت‌طلبی برای خودش و هم نوعش و مملکتش می‌باشد که در نظرش این است که فقط علم و دانش و این‌ها نجات‌بخش بشریتند و ما می‌خواهیم آن را تحصیل کنیم. دیگر به چیزی دیگر کاری نداریم. ایشان می‌فرماید: من هنوز خودم باور نکرده‌ام که دانشجوی این‌طوری باشم که "مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ " شده باشم و "هَمَجٌ رَعَاعٌ" نباشم. آدم یک می گیرد، یک‌مرتبه می‌بیند که اصلاً فکرش عوض شد، شغلش عوض شد، همّش عوض شد، هدفش عوض شد؛ معلوم می‌شود این "هَمَجٌ رَعَاعٌ" بوده! خیال می‌کرده که دانشجوست!. از اول کسی نبوده که دستش را بگیرد و از او دانشجو بسازد. آدم خیال می‌کند دانشجوست بعد تا یک پیش‌آمد می‌کند، یک کسبی پیش‌آمد می‌کند، برادرش می‌گوید: داداش بیا مترجم بشو، من می‌خواهم یک فلان تأسیسی را بکنم؛ می‌بیند که خوبی است. دیگر از فردا وقتش را کم می‌کند، تحصیلش را کم می‌کند و می‌رود آن‌طرف!. این اصلاً همان "هَمَجٌ رَعَاعٌ" بوده ولی حالی‌اش نبوده، خیال می‌کرده این است، خیال می‌کرده این است!. آن‌قدر دانشِ بشر شناسی، و ارزش دارد و فوق هر الماس و هر طلا و هر جواهری است که هیچ‌چیز نمی‌تواند برای کسی که طالب او هست، جانشین آن بشود. هیچ‌چیزی نمی‌تواند خلاء او را پر کند که بگوید حالا دیگر من به آن خواسته‌ام رسیدم، و آن را رها کند. علامت این‌که انسان دانشجوست این است که هیچ‌چیز انسان را قانع نمی‌کند و هیچ‌چیز آدم را به خود مشغول نمی‌کند. اگر دید که هیچ‌چیز فرصت‌هایش را از دستش نمی‌گیرد، این دانشجو است. بنابراین بنده -که از من گذشته-، شما از خدا بخواهید که آن دانشجو بودن را إن‌شاءالله به شما لطف کند. و السلام علیکم و رحمه الله ۷۶.۸.۳ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🔘 در آستانه‌ی شهادت حضرت امام جواد (صلوات‌الله‌علیه) ارائه می‌گردد. (قسمت اول) 🔺 شرایط دریافت نصیح
🏴یا جوادالائمه ادرکنی (قسمت دوم) 🔺شرایط دریافت نصیحت 🔹و حال این‌که ما آن‌چه را که فهمیده ودانسته‌ایم، کمتر شده که ببینیم از آن کلاس‌هایی که ما گذرانده‌ایم از دانستن و به مرحله‌ی وارد کردن، واقعاً فراغت شده، و یکی از آثار این مسئله این است که اگر آدم آن‌چه را که فهمیده ودانسته، سعی کند که عمل کند، نتایجی در وجودش پیدا می‌شود که راه برایش باز می‌شود؛ دیگر محتاج به این‌که کسی دستش را به او بدهد نیست؛ که برود پیش این و آن بنشیند وبگوید که مرا کن، به من کن، چیزی، راهی به من نشان بده. راه به وسیله‌ی عمل به آن‌چه می‌داند، برای انسان باز وگشوده می‌شود وانسان ترقی می‌کند؛ به خود مشغول می‌شود، سرگرم خودش می‌شود، دیگر از این و آن فراغت پیدا می‌کند. در هر حال حضرت به او فرمودند که: «او تقبل»؛ حالا من یک چیزی گفتم. تو قبولش می‌کنی؟ این خیلی حرف است. مانعی نداری تو در وجودت از پذیرش یک سخنی که یک ، یک آدم دل‌سوزی به تو بگوید؟ آیا چنین کاری با خودت کرده‌ای؟ و این مسئله نظیر مسئله‌ی و می‌ماند؛ مثلاً فرموده‌اند که یکی از شرایط امامت وپیشوایی ونفوذ حکومت اسلامی پذیرش است. خب این به چه معناست؟ آیا یعنی حکومت اسلامی اگر از طرف مردم پذیرش نداشته نباشد، این حکومت رسمیت و ندارد و نیست؟ این‌طور که نیست. بلکه شاید معنایش این باشد که یعنی این حکومت، إعمال و نفوذ و نتیجه‌گیری‌اش، وابسته به این هست که مردمی پیدا بشوند و کاری انجام بدهند. وإلّا اگر آن‌ها از پذیرش، امتناع داشته باشند، هر قدر ، هر قدر ، هر قدر از طرف خداوند دارای محکم هم که باشد، ولی کاری از او ساخته نیست. پس آن‌ها مأمورند که بیایند این را بکنند. بنابراین این فرمایش حضرت که آیا تو می‌پذیری؟، نشان می‌دهد که وصیت وتوصیه خواستن، یک مقام مهمی هست. انسان خیلی وقتها در حجره‌اش است، روی میزش است، خب پر از نصیحت و راهنمایی است. از طرف نهج‌البلاغه که کوتاهی نشده تا آمده در حضور ما. در این چند قرن پر از و و سوزاندن و کشتن واین‌ها، خداوند حفظ کرده و این مسائل به دست ما رسیده از طرف اسلام و مناصحین و خیرخواهان بشریت، تمام شده، فلذا ما باید خودمان را حاضر کنیم که اهل نهج‌البلاغه بشویم. بنده همیشه این فرمایش استاد علیه‌الرحمة مثل این‌که در گوش و در ذهنم است که در اول توضیح کتاب ، آن‌جا که سخن استادشان حاج میرزا علی آقای را بیان می‌کنند که چه فرد نافذ‌‌ الکلامی بود و چه شایستگی‌هایی داشت، می‌فرمایند: من شهادت می‌دهم که آن بود، اما در این‌که من علی سبیل نجاةِ او بودم، خودم قطع ندارم، شبهه دارم. پس بنابراین بودن و احراز طلبه شدن را کردن، یک کار مهمی است که انسان خودش را بشناسد که واقعاً این‌جایی است یا از جای دیگری این‌جا آمده. باز این را عرض کردم که یکی از ارباب نفوس ومکتب‌های تربیتی، از او نقل می‌کند که در جلد اول تفسیرش [ ج۱ ص۱۴۳]؛ می‌گوید: ایشان وقتی که به مریدهای خودش، شاگردان خودش، نشینی‌های عبادتی وفراغت از و این‌ها را برای این‌که و معنویت پیدا کنند، دستور می‌داد، وقتی‌که می‌خواست این‌ها را بکند، آنان را می‌نشاند و بعد را بر آن‌ها قرائت می‌کرد و می‌داد. -مثل دعای شریف که چقدر اسم‌های الهی در آن هست- و نگاه در چهره‌های این‌ها می‌کرد تا ببیند کدام‌شان حالت‌شان فرق می‌کند؛ حالت دیگر دستی نیست، یعنی کسی نمی‌تواند به این آسانی حال خودش را عوض بکند، پیدا کند که در چهره و چشم و پوست صورت و این‌ها نمایش پیدا کند، لرزه در استخوان و بند بند او پیدا شود. حال اگر می‌دید که یکی از این افراد با شنیدن این اسماء مقدسه توفیقی در او پیدا نشد، می‌گفت: آقا شما به درد این نمی‌خوری. برو مشغول کسب و کاسبی بشو!. پس بنابراین ما باید حالات‌مان فرق بکند نسبت به پذیرش نهج‌البلاغه، پذیرش آیات ، ببینیم واقعاً از وقتی که ما آشنا شدیم با اسلامی، آیا این را که می‌شنویم، همان وضع را در ما دارد که پارسال، پیرارسال، پنج سال، ده سال پیش بود؟ یا نه، و جان ما با مفاهیم الله‌تعالی‌اکبر، الله‌تعالی لااله‌الّاهو، واین‌طور مسائل آشناتر شده ومثل خبر می‌شنویم، خبر که می‌شنویم، در ما تأثیر می‌کند؛ اگر این‌طور شده، آثار این است که ما یک شایستگی‌ای از برای پرسش وپاسخ مسائل پیدا کرده‌ایم. اهل حوزه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) شدیم. و شاگرد مکتب ترقیِ روحی شده‌ایم. ادامه دارد... ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
📆 مطالبی پیرامون شناخت "دانشجوی واقعی" به مناسبت روز دانشجو؛ (۱۶ ) 🔹 حضرت علیه‌السلام در حدیث می‌فرماید: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: عَالِمٌ رَبَّانِیّ»؛ متصل به دستگاه ربوبی که حرفش از آن‌جا، فکرش از آن‌جا، رفتارش هم از آن‌جاست. «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛ دانشجویی که فهمیده که شدن، سعادت و است فلذا در پی آن افتاده است و هیچ دیگری ندارد که اگر همین غذا را آوردند موقع افطار در خوابگاهش دادند و فهمید که یادشان رفته به اتاق کناری بدهند، او به تنهایی نمی‌خورد یا آن غذا را قسمت می‌کند یا اصلاً خودش گرسنه می‌ماند. این دانشجو پی این عالم ربانی را می‌گیرد تا از این راه این باب این بر دلش گشوده بشود. «عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛ را برای کسی می‌گویند که دنبالش هستند تا بگیرندش و در پی نجات است یا گرگی دارد او را تعقیب می‌کند!. این گرگ درونی، این ناشایستی‌های که در ما - در بنده - هست از و متحجر و جامد شده و فرمانده وجود من شده، از این‌ها چطور نجات پیدا کنم؟! را برای این می‌خواهم. حالا شما ببینید در نظر ما ، دانش، ، برای چیست و به نظر حضرت علیه‌السلام دانشجویی برای چیست؟! «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛ یعنی کسانی‌که در این دنیا به این مسائل افتاده‌اند که نجات پیدا کنند؛ زیرا خودشان را در معرض و گودال سقوط می‌بینند، می‌خواهند نجات پیدا کنند با علم، با ، با ، با و این‌ها. «وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»؛ و عموم هم که در دو دسته اول نیستند، در حکم پشه و مگس‌هایی هستند که در اختیار این هوا و باد و طوفان‌اند که هیچ‌جا نمی‌توانند از خودشان یک وزنی داشته باشند که حتی چند لحظه بمانند. دستگاه هوا و تَمَوُّج هوا بر آن‌ها حکومت می‌کند و این طرف و آن طرفشان می‌برد!. آن‌وقت آن‌قدر این مسئله باریک و مهم است که مرحوم استاد شهید در کتاب وقتی استاد خودش حاج میرزا علی آقای را به عنوان عالم ربانی می‌گوید من شناختم، بعد از آن می‌گوید: ولی خودم را "متعلم علی سبیل نجات" هنوز تشخیص ندادم که شده باشم!؛ یعنی مقام دانشجو تا این‌جا بالا می‌آید. دانشجویی که در پی سعادت‌طلبی برای خودش و هم نوعش و مملکتش می‌باشد که در نظرش این است که فقط علم و دانش و این‌ها نجات‌بخش بشریت‌اند و ما می‌خواهیم آن را تحصیل کنیم. دیگر به چیزی دیگر کاری نداریم. ایشان می‌فرماید: من هنوز خودم باور نکرده‌ام که دانشجوی این‌طوری باشم که "مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ " شده باشم و "هَمَجٌ رَعَاعٌ" نباشم. آدم یک می گیرد، یک‌مرتبه می‌بیند که اصلاً فکرش عوض شد، شغلش عوض شد، هَمَّش عوض شد، هدفش عوض شد؛ معلوم می‌شود این "هَمَجٌ رَعَاعٌ" بوده! می‌کرده که دانشجوست!. از اول کسی نبوده که دستش را بگیرد و از او دانشجو بسازد. آدم خیال می‌کند دانشجوست بعد تا یک پیش‌آمد می‌کند، یک کسبی پیش‌آمد می‌کند، برادرش می‌گوید: داداش بیا مترجم بشو، من می‌خواهم یک فلان تأسیسی را بکنم؛ می‌بیند که درآمد خوبی است. دیگر از فردا وقتش را کم می‌کند، تحصیلش را کم می‌کند و می‌رود آن‌طرف!. این اصلاً همان "هَمَجٌ رَعَاعٌ" بوده ولی حالی‌اش نبوده، خیال می‌کرده این است، خیال می‌کرده این دانشجو است. آن‌قدر دانشِ بشر شناسی، و ارزش دارد و فوق هر الماس و هر طلا و هر جواهری است که هیچ‌چیز نمی‌تواند برای کسی که طالب او هست، جانشین آن بشود. هیچ‌چیزی نمی‌تواند خلاء او را پر کند که بگوید حالا دیگر من به آن خواسته‌ام رسیدم، و آن را رها کند. علامت این‌که دانشجوست این است که هیچ‌چیز انسان را قانع نمی‌کند و هیچ‌چیز آدم را به خود مشغول نمی‌کند. اگر دید که هیچ‌چیز فرصت‌هایش را از دستش نمی‌گیرد، این دانشجو است. بنابراین بنده که از من گذشته، شما جوانان از خدا بخواهید که آن دانشجو بودن را ان‌شاءالله به شما کند. و السلام علیکم و رحمة الله ۷۶/۸/۳ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🏴 یا جوادالائمه ادرکنی 🔘 در آستانه‌ی شهادت حضرت امام جواد (صلوات‌الله‌علیه) ارائه می‌گردد. 🔺 شرایط
⬇️ ص۲ 🔹 در هر حال حضرت به او فرمودند که: «او تقبل»؛ حالا من یک چیزی گفتم. تو قبولش می‌کنی؟ این خیلی حرف است. مانعی نداری تو در وجودت از پذیرش یک سخنی که یک ، یک آدم دل‌سوزی به تو بگوید؟ آیا چنین کاری با خودت کرده‌ای؟ و این مسئله نظیر مسئله‌ی و می‌ماند؛ مثلاً فرموده‌اند که یکی از شرایط امامت و پیشوایی و نفوذ حکومت اسلامی پذیرش است. خب این به چه معناست؟ آیا یعنی حکومت اسلامی اگر از طرف مردم پذیرش نداشته نباشد، این حکومت رسمیت و ندارد و نیست؟ این‌طور که نیست. بلکه شاید معنایش این باشد که یعنی این حکومت، إعمال و نفوذ و نتیجه‌گیری‌اش، وابسته به این هست که مردمی پیدا بشوند و کاری انجام بدهند، وإلّا اگر آن‌ها از پذیرش، امتناع داشته باشند، هر قدر ، هر قدر ، هر قدر از طرف خداوند دارای محکم هم که باشد، ولی کاری از او ساخته نیست. پس آن‌ها مأمورند که بیایند این را بکنند. بنابراین این فرمایش حضرت که آیا تو می‌پذیری؟، نشان می‌دهد که وصیت و توصیه خواستن، یک مقام مهمی هست. انسان خیلی وقت‌ها در حجره‌اش است، روی میزش است، خب پر از نصیحت و راهنمایی است. از طرف نهج‌البلاغه که کوتاهی نشده تا آمده در حضور ما. در این چند قرن پر از و و سوزاندن ها و کشتن واین‌ها، خداوند حفظ کرده و این مسائل به دست ما رسیده از طرف اسلام و مناصحین و خیرخواهان بشریت، تمام شده، فلذا ما باید خودمان را حاضر کنیم که اهل نهج‌البلاغه بشویم. بنده همیشه این فرمایش استاد علیه‌الرحمة مثل این‌که در گوش و در ذهنم است که در اول توضیح کتاب ، آن‌جا که سخن استادشان حاج میرزا علی آقای را بیان می‌کنند که چه فرد نافذ‌‌ الکلامی بود و چه شایستگی‌هایی داشت، می‌فرمایند: من شهادت می‌دهم که آن بود، اما در این‌که من علی سبیل نجاةِ او بودم، خودم قطع ندارم، شبهه دارم. پس بنابراین بودن و احراز طلبه شدن را کردن، یک کار مهمی است که انسان خودش را بشناسد که واقعاً این‌جایی است یا از جای دیگری این‌جا آمده. باز این را عرض کردم که در جلد اول تفسیرش از یکی از ارباب نفوس و مکتب‌های تربیتی، نقل می‌کند² و می‌گوید: ایشان وقتی که به مریدهای خودش، شاگردان خودش، نشینی‌های عبادتی و فراغت از و این‌ها را برای این‌که و عکس‌های جدید معنویت پیدا کنند، دستور می‌داد، وقتی‌که می‌خواست این‌ها را بکند، آنان را می‌نشاند و بعد را بر آن‌ها قرائت می‌کرد و می‌داد. -مثل دعای شریف که چقدر اسم‌های الهی در آن هست- و نگاه در چهره‌های این‌ها می‌کرد تا ببیند کدام‌شان حالت‌شان فرق می‌کند؛ حالت دیگر دستی نیست، یعنی کسی نمی‌تواند به این آسانی حال خودش را عوض بکند، پیدا کند که در چهره و چشم و پوست صورت و این‌ها نمایش پیدا کند، لرزه در استخوان و بند بند او پیدا شود. حال اگر می‌دید که یکی از این افراد با شنیدن این اسماء مقدسه توفیقی در او پیدا نشد، می‌گفت: آقا شما به درد این نمی‌خوری. برو مشغول کسب و کاسبی بشو!. پس بنابراین ما باید حالات‌مان فرق بکند نسبت به پذیرش نهج‌البلاغه، پذیرش آیات ، ببینیم واقعاً از وقتی که ما آشنا شدیم با اسلامی، آیا این را که می‌شنویم، همان وضع را در دارد که پارسال، پیرارسال، پنج سال، ده سال پیش بود؟ یا نه، و جان ما با مفاهیم الله‌تعالی‌اکبر، الله‌تعالی لااله‌الّاهو، واین‌طور مسائل آشناتر شده و مثل خبر می‌شنویم، خبر که می‌شنویم، در ما تأثیر می‌کند؛ اگر این‌طور شده، آثار این است که ما یک شایستگی‌ای از برای پرسش وپاسخ مسائل پیدا کرده‌ایم. اهل حوزه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) شدیم. و شاگرد مکتب ترقیِ روحی شده‌ایم. در هر حال، «قال له رجل: اوصنی. قال: او تقبل؟ قال: نعم»، خوش به حالش که حساب خودش را کرده بود، گفت: بله، من پذیرش دارم هرچه بفرمایی. @seyedololama ص۲ ⬇️
سیدالعلماء
📆 مطالبی پیرامون شناخت "دانشجوی واقعی" به مناسبت روز دانشجو؛ (۱۶ ) 🔹 حضرت علیه‌السلام در حدیث می‌فرماید: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: عَالِمٌ رَبَّانِیّ»؛ متصل به دستگاه ربوبی که حرفش از آن‌جا، فکرش از آن‌جا، رفتارش هم از آن‌جاست. «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛ دانشجویی که فهمیده که شدن، سعادت و است فلذا در پی آن افتاده است و هیچ دیگری ندارد که اگر همین غذا را آوردند موقع افطار در خوابگاهش دادند و فهمید که یادشان رفته به اتاق کناری بدهند، او به تنهایی نمی‌خورد یا آن غذا را قسمت می‌کند یا اصلاً خودش گرسنه می‌ماند. این دانشجو پی این عالم ربانی را می‌گیرد تا از این راه این باب این بر دلش گشوده بشود. «عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛ را برای کسی می‌گویند که دنبالش هستند تا بگیرندش و در پی نجات است یا گرگی دارد او را تعقیب می‌کند!. این گرگ درونی، این ناشایستی‌های که در ما - در بنده - هست از و متحجر و جامد شده و فرمانده وجود من شده، از این‌ها چطور نجات پیدا کنم؟! را برای این می‌خواهم. حالا شما ببینید در نظر ما ، دانش، ، برای چیست و به نظر حضرت علیه‌السلام دانشجویی برای چیست؟! «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛ یعنی کسانی‌که در این دنیا به این مسائل افتاده‌اند که نجات پیدا کنند؛ زیرا خودشان را در معرض و گودال سقوط می‌بینند، می‌خواهند نجات پیدا کنند با علم، با ، با ، با و این‌ها. «وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»؛ و عموم هم که در دو دسته اول نیستند، در حکم پشه و مگس‌هایی هستند که در اختیار این هوا و باد و طوفان‌اند که هیچ‌جا نمی‌توانند از خودشان یک وزنی داشته باشند که حتی چند لحظه بمانند. دستگاه هوا و تَمَوُّج هوا بر آن‌ها حکومت می‌کند و این طرف و آن طرفشان می‌برد!. آن‌وقت آن‌قدر این مسئله باریک و مهم است که مرحوم استاد شهید در کتاب وقتی استاد خودش حاج میرزا علی آقای را به عنوان عالم ربانی می‌گوید من شناختم، بعد از آن می‌گوید: ولی خودم را "متعلم علی سبیل نجات" هنوز تشخیص ندادم که شده باشم!؛ یعنی مقام دانشجو تا این‌جا بالا می‌آید. دانشجویی که در پی سعادت‌طلبی برای خودش و هم نوعش و مملکتش می‌باشد که در نظرش این است که فقط علم و دانش و این‌ها نجات‌بخش بشریت‌اند و ما می‌خواهیم آن را تحصیل کنیم. دیگر به چیزی دیگر کاری نداریم. ایشان می‌فرماید: من هنوز خودم باور نکرده‌ام که دانشجوی این‌طوری باشم که "مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ " شده باشم و "هَمَجٌ رَعَاعٌ" نباشم. آدم یک می گیرد، یک‌مرتبه می‌بیند که اصلاً فکرش عوض شد، شغلش عوض شد، هَمَّش عوض شد، هدفش عوض شد؛ معلوم می‌شود این "هَمَجٌ رَعَاعٌ" بوده! می‌کرده که دانشجوست!. از اول کسی نبوده که دستش را بگیرد و از او دانشجو بسازد. آدم خیال می‌کند دانشجوست بعد تا یک پیش‌آمد می‌کند، یک کسبی پیش‌آمد می‌کند، برادرش می‌گوید: داداش بیا مترجم بشو، من می‌خواهم یک فلان تأسیسی را بکنم؛ می‌بیند که درآمد خوبی است. دیگر از فردا وقتش را کم می‌کند، تحصیلش را کم می‌کند و می‌رود آن‌طرف!. این اصلاً همان "هَمَجٌ رَعَاعٌ" بوده ولی حالی‌اش نبوده، خیال می‌کرده این است، خیال می‌کرده این دانشجو است. آن‌قدر دانشِ بشر شناسی، و ارزش دارد و فوق هر الماس و هر طلا و هر جواهری است که هیچ‌چیز نمی‌تواند برای کسی که طالب او هست، جانشین آن بشود. هیچ‌چیزی نمی‌تواند خلاء او را پر کند که بگوید حالا دیگر من به آن خواسته‌ام رسیدم، و آن را رها کند. علامت این‌که دانشجوست این است که هیچ‌چیز انسان را قانع نمی‌کند و هیچ‌چیز آدم را به خود مشغول نمی‌کند. اگر دید که هیچ‌چیز فرصت‌هایش را از دستش نمی‌گیرد، این دانشجو است. بنابراین بنده که از من گذشته، شما جوانان از خدا بخواهید که آن دانشجو بودن را ان‌شاءالله به شما کند. و السلام علیکم و رحمة الله ۷۶/۸/۳ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🏴 یا جوادالائمه ادرکنی 🔘 در آستانه‌ی شهادت حضرت امام جواد (صلوات‌الله‌علیه) ارائه می‌گردد. 🔺 شرایط
(قسمت دوم) 🔹 در هر حال حضرت به او فرمودند که: «او تقبل»؛ حالا من یک چیزی گفتم. تو قبولش می‌کنی؟ این خیلی حرف است. مانعی نداری تو در وجودت از پذیرش یک سخنی که یک ، یک آدم دل‌سوزی به تو بگوید؟ آیا چنین کاری با خودت کرده‌ای؟ و این مسئله نظیر مسئله‌ی و می‌ماند؛ مثلاً فرموده‌اند که یکی از شرایط امامت و پیشوایی و نفوذ حکومت اسلامی پذیرش است. خب این به چه معناست؟ آیا یعنی حکومت اسلامی اگر از طرف مردم پذیرش نداشته نباشد، این حکومت رسمیت و ندارد و نیست؟ این‌طور که نیست. بلکه شاید معنایش این باشد که یعنی این حکومت، إعمال و نفوذ و نتیجه‌گیری‌اش، وابسته به این هست که مردمی پیدا بشوند و کاری انجام بدهند، وإلّا اگر آن‌ها از پذیرش، امتناع داشته باشند، هر قدر ، هر قدر ، هر قدر از طرف خداوند دارای محکم هم که باشد، ولی کاری از او ساخته نیست. پس آن‌ها مأمورند که بیایند این را بکنند. بنابراین این فرمایش حضرت که آیا تو می‌پذیری؟، نشان می‌دهد که وصیت و توصیه خواستن، یک مقام مهمی هست. انسان خیلی وقت‌ها در حجره‌اش است، روی میزش است، خب پر از نصیحت و راهنمایی است. از طرف نهج‌البلاغه که کوتاهی نشده تا آمده در حضور ما. در این چند قرن پر از و و سوزاندن ها و کشتن واین‌ها، خداوند حفظ کرده و این مسائل به دست ما رسیده از طرف اسلام و مناصحین و خیرخواهان بشریت، تمام شده، فلذا ما باید خودمان را حاضر کنیم که اهل نهج‌البلاغه بشویم. بنده همیشه این فرمایش استاد علیه‌الرحمة مثل این‌که در گوش و در ذهنم است که در اول توضیح کتاب ، آن‌جا که سخن استادشان حاج میرزا علی آقای را بیان می‌کنند که چه فرد نافذ‌‌ الکلامی بود و چه شایستگی‌هایی داشت، می‌فرمایند: من شهادت می‌دهم که آن بود، اما در این‌که من علی سبیل نجاةِ او بودم، خودم قطع ندارم، شبهه دارم. پس بنابراین بودن و احراز طلبه شدن را کردن، یک کار مهمی است که انسان خودش را بشناسد که واقعاً این‌جایی است یا از جای دیگری این‌جا آمده. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama