eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
519 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
شکست : کمند اش را بگشاد و رخش را برانگیخت و صدای نعره اش گوش اژدها را کر می‌کرد.به هر سویی که کمند می انداخت سربازان دشمن عقب می‌رفتند و میدان را تهی می‌کردند. هر بار با کمند نامداری از توران را به زیر می انداخت، جلو می آمد و دست او را می‌بست. خاقان‌چین رستم را دید که مانند اژدهایی نشسته به کوه در میدان می‌جنگد، به مردی از چین که زبان ایرانی بداند گفت که نزد رستم برود و بگوید« ای شیر مرد در جنگیدن تندی مکن! چغانی و شنگی و چینی که در کین خواهی تو نقشی ندارند. تنها مقصر در کین است که او مارا در این جنگ گرد کرده است. هیچ کس نیست که طمع نکند اما حالا آشتی بهتر از جنگ است.» فرستاده نزد رستم رفت و گفت« پهلوان جنگ را کنار بگذار و صلح کن که خاقان چین در کین سیاوش تقصیری ندارد.» رستم پاسخ داد:« تمام ثروت و غنایم چین را باید نزد من بیاورد. به تاراج ایران آمده است و اکنون یاوه گویی می‌کند؟» فرستاده گفت« ای خداوند رخش کسی از عاقبت جنگ خبر ندارد و هیچ کس نمیداند پیروز جنگ کیست» رستم را برانگیخت و نعره کشید« من شیر اوژن و تاج بخش هستم، تنی زورمند دارم و کمندی در بازو که خاقان چین و شیر ژیان در مقابلم هیچ اند.» سپس کمند اش را تاب داد و نزدیک خاقان چین شد و شاه چین مرگ خود را دید. رستم کمند را رها کرد و سر خاقان چین به بند آمد. از روی فیل به زیر افتاد و بازوی شاه چین را بستند. رسم سرای فریب همین است که فراز و نشیب دارد. @shah_nameh1
برید نظر بدید توی نظرسنجی روبیکا زنان مورد علاقه تون در شاهنامه 😃 دلیلش هم توی ناشناس بگید https://daigo.ir/secret/4207512
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید نمیدونم یه حسی بهم گفت گردآفرید و آرزو رو بزنم .......... عجب😐😂
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید فرنگیس ......... رو مخم است
شیرین این همه رای؟ چی تو ذهنتون گذشته واقعا😐😂💔
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید فقط خودت ............ شخصیت شاهنامه شودم😂💔
پاک میکنیم ادامه @shah_nameh2
شاهــنامهٔ فردوســی
شکست #خاقان‌چین : #رستم کمند اش را بگشاد و رخش را برانگیخت و صدای نعره اش گوش اژدها را کر می‌کرد.به
ادامه: پس از به بند کشیدن بار دیگر دست به گرز برد و چنان کشته برجای گذاشت که مورچه و پشته توان گذر کردن نداشتند. شب به روز نزدیک میشد که ابری سیاه آسمان را پوشاند و باد وزید و توان تشخیص سر از پا را نداشتند. در آن تاریکی نگاه کرد و اثری از و و خاقان چین ندید، بیشتر نگاه کرد و پرچم چینیان را نگونسار را دید، به و گفت« شمشیر ها را پنهان کنید که پرچم سیاه سپاه ما نگون شده است.» و لرز لرزان از آن جا دور شدند. سوی راست را تاراج کرد و چپ و راست را در پی پیران گشت اما او را نیافت و سوی رستم بازگشت. اسبان جنگی خسته یا زخمی شده بودند پس رستم و ایرانیان سوی کوه بازگشتند. همه جا جسد کشته ها و زره و شمشیر های غرق در خون بود. سپاهیان سر و تن شستند و شاد بودند که خاقان چین در بند بود. رستم به ایرانیان گفت« اکنون وقت آن است لباس جنگ از تن باز کنیم که در مقابل خداوند عالم نه لباس جنگ باید داشت نه گرز و شمشیر. همه سر به خاک بگذاریم که امروز یک نفر هم کشته ندادیم.» سپس به و گیو گفت« وقتی شاه از اخبار جنگ مطلع شد در نهانی به من گفت که از سوی پیران و تحت فشار است. ما نیز از ایران راهی شدیم و از و بسیار غمگین شدم. وقتی و خاقان چین و پهلوانان نو را دیدم که هر یک مانند کوهی بلند بودند با خود گفتم که کارم تمام است زیرا من با وجود جنگ های فراوان تا کنون چنین پهلوانانی ندیده بودم حتی با دیدن دیوان مازندران نیز دلم نلرزید. تا جنگیدن کاموس را دیدم دلم تاریک شد. اکنون همه نزد خدا سجده کنیم که زور و مردانگی از اوست..... @shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید https://eitaa.com/shah_nameh1/2391 رستم ناراحتم کردی یعنی چی یکدونه کشته هم نداریم مگه فقط پهلوون ها ادمن 😐 ............... دیگه از نظر رستم آره دیگه😂💔
اعضای کانال روبیکامون روز به روز بیشتر میشه و اینجا روز به روز کمتر😑
فرار تورانیان : مبادا که ترس بر ما غلبه کند و از ادامه جنگ بترسیم. کارآگاهان اخبار جنگ را به شاه برسانند و او کاخ را آراسته و تاج بر سر می‌گذارد و اموال زیادی به نیازمندان خواهد بخشد. اکنون لباس جنگ از تن بیرون کنید و استراحت کنید. همه جام شراب به دست بگیرید و فکر از دنیا تهی کنید . تا نیمه شب میگساری کنیم و داستان بزرگان بگوییم.» بزرگان به او آفرین کردند« تاج و تخت بی تو مباد و کسی که پهلوانی چون تو داشته باشد سرش برتر از آسمان است. خوشا نژاد و گوهر تو و آن سرزمینی که تو را زاده است. میدانی که همه دم مرگ بودیم و تو مارا زنده کردی.» فردا صبح فیلان با تخت عاج آوردند و شراب خسروانی به دست گرفتند و با یاد شاه نوشیدند. طبل جنگی کوبیدند و روی پهلوان از شراب ناب گشوده شد و راه افتادند. ماه پیراهن شب را درید و نمایان شد و طلایه داران سپاه ایران گرداگرد دشت را گرفتند و شب با سرعت صبح شد خنجر تابناک خورشید را دیدند و صدای بوق جنگی از خیمه ها برخاست و سپاه اصلی جلو رفت. گفت« نشانی از پیران نمی‌بینم باید کسی سراغش برود.» راهی دشت نبرد شد و همه جا را پر از کشته دید و هیچ چیزی جز خیمه ها و جنازه ها باقی نمانده بود. به رستم خبر رساند که میدان از ترکان تهی شده است ، رستم از بی خبری و خواب ایرانیان خشمگین شد. زبان به دشنام گشود و گفت« هیچ کس از شما خرد در مغزش نبود؟ چرا دشمن در میان دو کوه به آسانی فرار کرد؟ نگفتم که طلایه بفرسید؟ شما خوابیدید و دشمن فرار کرد، تن آسانی غم و رنج به بار می آورد. از این پس و و و و را که دیدید دیگر رستم نیست، اگر توان دارید بجنگید که مرا کی به چنگ آورید؟ من پیروز از جنگ باز می‌گردم هرچند آخر جنگ را تباه کردید.» @shah_nameh1
‌ اگه کرم رو داشتید چی ازش می خواستید ؟🤨🐉 تو ناشناس جواب بدید👇 https://daigo.ir/secret/4207512