eitaa logo
خاطرات‌وکرامات شهید عاملو
2.8هزار دنبال‌کننده
916 عکس
356 ویدیو
22 فایل
ادمین : @alirezakalami نویسنده ۱۳ عنوان کتاب از زندگینامه شهدا📚 و سه کتاب از خاطرات #شهید_کاظم_عاملو💖 👈برای دسترسی سریع به مطالب، رجوع کنید به فهرست «سنجاق‌شده» در کانال🖇️ مدیر تبادل: @shahid_gomnam18 ⛔کپی مطالب بدون ذکر آدرس کانال جایز نمی‌باشد⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
کاظم چهره عجیب و نورانی‌ای داشت. بنظرم ، کم‌ترین مزدش بود. همه رفتنی هستیم، ولی لقب و جایگاه برازنده او بود. اصلاً یادم نمی‌آید که کاظم حتی کوچک‌ترین حرف بدی به من زده باشد و یا برای کسی دادی بکشد و یا درباره چیزی اعتراضی بکند؛ اینکه مثلاً بگوید چرا بین من و فلانی تفاوت قائل شُدید. از این حرف‌ها مطلقاً نزد؛ من ندیدم. در وجودم چیزهایی هست که کسی باور نمی‌کند. از پاکی و از صداقتش عشق می‌کردم. گاهی حس می‌کردم وقتی بهش دست می‌دهم، شفا می‌دهد. یا با این کار گِره از مشکلاتت باز می‌شود و یا حتی تَبَت کم می‌شود! اگر بگویم همچین حسی به او داشتم، دروغ نگفته‌ام و عین واقعیت است. اصلاً کاظم یک چیز دیگری بود. من مدام از درون می‌سوزم که چه کسی را از دست دادیم و استفاده نکردیم. عجیب بود و در قالب دنیا نمی‌گنجید. گاهی ممکن است به کسی انقدر نزدیک شوی که خیلی از خلقیات و خوبی‌هایش را نبینی. الان که فکر می‌کنم می‌بینم ما با کاظم این‌طوری بودیم. نورانیت ازش می‌بارید. از گوشه و کنار زیاد می‌شنوم که برای حل مشکل‌شان رفته‌اند پای قبرش و حاجت گرفته‌اند. شب و روزی نشده که بروم کنار قبر و کسی را آنجا نبینم. گاهی که سوال می‌کنم چه نسبتی با شهید دارید می‌گویند: «نداریم!» بعد می‌روم توی فکر که مگر او چه بوده یا چه کرده که غریبه و آشنا را به خود جذب کرده است. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
از سال ۹۳ مشغولِ هستم؛ مشغله که نه، حیران! شیدا ! فراموش نمی‌کنم! اولین بار که اسم کاظم به گوشم خورد، در حال برگشت از و زیارت ولی‌نعمت‌مان بود. وه که چه نعمتی نصیبم شد. حالا و توی این ایام هم، دوباره این بنده‌ی حیران، آمده به پابوسش. خدایا ! سال دارد نو می‌شود و من همان آدم کهنه‌ی گنهکار و گنهکار کهنه‌ات هستم. چهل سال از عمر بی‌برکت گذشت و گناهان هنوز تر و تازه‌اند. یادش بخیر . تابستان ۹۳، وقتی اولین بار اسم این را در یکی از واگن‌های قطار اتوبوسی تهران-مشهد از زبان یک بسیجی اهل دزفول(تاجدی) شنیدم، نمی‌دانستم قرار است شب و روزم با یاد و خاطرات این شهید سپری شود و مأمن گاه‌وبیگاه این سراپا تقصیر بشود جوار قبر نورانی‌اش. و الان ؛ الان در کنار حرم و مضجع شریف حضرت رضا(ع) و دارالحجه‌ی نورانی، مشغول نوشتن و اندیشیدن درباره آن بنده مخلص خدا و یار امام زمانیِ حضرت حجت هستم. خداوندا حالا که بناست سومین را از کاظم شروع کنم، نظری کن که فقط غرض تو باشی و الحق چقدر سخت است وقتی که بخواهی فقط برای خدا بنویسی ... یک جمله هم خطاب به : جان! اینکه چه شد این بنده‌ی آلوده، قابلیت پیدا کرد که از تو بنویسد و هزاران سوالی که در این باره به ذهنم هست را می‌گذارم به کنار و عبور می‌کنم! فقط بیا و مرا هم به معشوق خودت وصل کن؛ دست مرا هم بگذار به دست صاحبِ زمان و شهدایی‌ام کن... جمله آخر ؛ خبر آمد خبری در راه است. هیچ باور نمی‌کنم قرار بوده انقدر قابل شوم که چندصد صفحه‌ای های شهید عاملو برسد به دستم و بنا باشد کتابی بر محور آن دفترچه اسرارآمیز بنویسم. نه! اشتباه گفتم. به یقین ، من قابل نشدم. او دست و دلباز است😔 با این حال شاکرم و زبان قاصر است از تشکر حقیقی. به محضرت حضرت ثامن(ع) به این دارالحجه شریف و همین وقت اذان حرم مطهر، از بار اول که روزیم کردی که دست آلوده را به قلم ببرم و از پاک‌ترین بنده‌هایت بنویسم، گیجم. گیج! اینکه چرا من !؟ و چرا او !؟ پس بگذار که بگذرم ... . بارالها ! می‌دانی که از اعماق وجودِ بی‌قیمتْ شاکرم و همواره مترنّم به ذکر «الحمدلله علی کل نعمه» هستم. که تحفه دیگری جز این ندارم. @shahid_ketabi
سری کتاب‌های ، وابسته به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در موضوع با یونیفرم مشابه و عناوین فرعی متفاوت و کتاب که خاطرات مستندی است از به قلم که امیدوارم بزودی مورد توجه خوانندگان عزیز در سراسر کشور، خصوصاً علاقه‌مندان به شناخت و انس با شهدایی که صاحب کرامت بودند و پرده‌های حقیقت را شکافته و پا به آنسوی عالم وجود گذاشتند و موفق به وصال و لقاء یار شده و در یک کلام بهشتی شدند، قرار بگیرد. حس پرواز بهت دست میده وقتی میری کنار قبور یا کتابی می‌خونی ازشون؛ حس سبکی و بی‌وزنی؛🥺 دوست داشتم از دریچه ، راهی باز کنم برای وارد شدن به دنیای زیبا و معنوی کاظم دوست داشتم بگویم در قرن ۲۱ هم می‌شود دنبال پروازی‌ها گشت دوست داشتم فاصله را نشان دهم، فاصله فرش تا عرش را دوست داشتم اول در و سپس بگویم چقدر غریب است فاصله‌ی ما و خیلی‌ها که به ما نزدیکند! دوست داشتم بگویم در عصر تکنولوژی و انفجار اطلاعات و فناوری هم می‌شود سَر در عالم ملکوت داشت و در آنجا نفس کشید. دوست داشتنی‌های من به کنار، اگر دوست دارید بدانید این شهید چه مقاماتی را طی کرده، کتاب را تهیه کنید و بخوانید. این تنها توصیه این کمترینی است که سال‌هاست درگیر خاطرات باورنکردنی است! رونمایی در و در کنار قبر مطهر ، بزودی ! @shahid_ketabi
چند خطی از مقدمه کتاب جمله یکی از دوستان را از یاد نمی‌برم که می‌گفت «شهدا را دست نیافتنی به تصویر نکشیم.» وقتی این جمله را شنیدم تأملی کردم و به او گفتم: «اگر(به ظاهر) دست نیافتنی بود چه؟» دست نیافتنی نه از این بابت که نمی‌شود مثل او بود و مثل او زیست. خیر. از این بابت که اگر شهید به اوج قلّه عرفان رسیده باشد و ما که در دامنه هستیم نتوانیم باورش کنیم چه؟ اینجا مشکل از چه کسی است؟ از رشد و بالندگی و اوج او یا توقف و گرفتاری ما؟ می‌خواهم بگویم برای بیان این سنخ خاطرات که به ظاهر سطح بالایی دارد، چند راه وجود دارد. یا اصولاً منکر شویم.(که مع‌الاسف گاهی اینگونه است) یا مطالب باور نکردنی را حذف کنیم که سطحش به حد مخاطبی چون من برسد. یعنی حدش را پایین بکشیم. دقت کردید؟! در خیلی از این موارد «خود» را ملاک قرار داده‌ایم و خودخواهی حاکم بوده است و ظاهراً غرض نقل خاطره شهید نبوده است. نتیجه این نگاه این است: که چون «من» باور نمی‌کنم، پس نیست! دقیقاً همین رفتاری که شاید سی سال است با خاطرات «» و عاملوها شده است. شاید یاد سخن پیرجماران و عارف واصل امام خمینی(ره) در اینجا خالی از لطف نباشد که به فرزندشان فرمودند: «پسرم! سعی کن اگر از اهل مقامات معنوی نیستی، انکار مقامات روحانی و عرفانی را نکنی که از بزرگ‏ترین حیله‏های شیطان و نفس اماره که انسان را از تمام مدارج انسانی و مقامات روحانی باز می‏دارد، واداری اوست به انکار و احیاناً به استهزای سلوک إلی اللّه که منجر به خصومت و ضدیت با آن شود و آنچه تمام انبیای عظام ـ صلوات الله علیهم ـ و اولیای کرام ـ سلام الله علیهم ـ و کتب آسمانی خصوصاً قرآن کریم کتاب جاوید انسان ساز، برای آن به وجود آمده‏اند در نطفه خفه شود @shahid_ketabi
یک شب رفته بودم سر قبر شهید کاظم عاملو. دعای کمیل را در امامزاده یحیی خواندند؛ در جوار قبور . تصمیم گرفتم همان‌جا بمانم و نماز شبم را در کنار قبر شهید عاملو و اخوی شهیدم بخوانم. معمولاً شب‌ها یک ساعت به اذان صبح، درب امامزاده را باز می‌کنند. نماز را خواندم و زیارتی کردم که اذان صبح گفته شد. بعد از نماز صبح داشتم از سمت درب شمالی می‌آمدم بیرون که یکهو دیدم جوانی حدودا ۲۵ ساله با گریه و زاری وارد گلزار شد. جا خوردم. بلندبلند گریه می‌کرد! تا مرا دید صدا زد: «آقا، قبر  کجاست؟» با چشمانی گرد شده از تعجب نگاهش کردم. دوباره با لهجه کُردی سوالش را تکرار کرد و آمد جلوتر و تا آمدم حرفی بزنم گفت: «تو رو خدا بگو و خیالمو راحت کن! شهید عاملو این‌جا خوابیده ؟» با هم حرکت کردیم تا قبر مطهر را نشانش بدهم. ولی او بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت : «من از کردستان اومدم!خیلی مشکل دارم. این شهید رو هم نمی‌شناسم؛ اومده به خوابم و گفته:.بیا کنار قبرم تو سمنان. بیا هر مشکلی که داشته باشی به یاری خدا حل می‌شه...» این‌ها رو می‌گفت و همین‌طور گریه می‌کرد و زار می‌زد. قبر شهید عاملو را نشانش دادم. تا دید، خودش را انداخت روی قبر مطهر. گریه می‌کرد چه گریه‌ای! در همان‌ حال به زبان کردی شروع کرد به درد و دل کردن با . واقعا داد می‌زد و گریه می‌کرد. وقتی این‌طور دیدمش دیگر نایستادم؛ آمدم بیرون. ولی این برایم قصه‌ی عجیبی شد و ذهنم را مشغول کرد. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
زمان: حجم: 1.93M
خواب جالب برادر رزمنده و عزیز محمدحسن حمزه؛ دوست نزدیک و یار همراه از 😳 نکته : به تعبیر بزرگان و اهل علم، خواب حجت نیست یا حجت شرعی ندارد. ولی شاید این رؤیای صادقه بتواند جایگاه و خصوصا را در آن عالم نشان دهد... . الله اعلم @shahid_ketabi
۱- صحبت() درباره کم و کیف زیاد است. منتهی بسیار سربسته می‌شود فقط برخی مسائل را بیان کرد. ولی اگر صوت این حالت‌های شهید نمی‌بود، شاید خیلی نمی‌شد درباره‌اش حرف زد و حتی باورش نیز سخت بود! ۲- گفتگوهای شهید در حال خلسه به گویش سمنانی است. وَ اِلا می‌شد او را جهانی کرد؛ که می‌شود... ۳- برای من مشخص نشده که این گفتگو از ابتدای صحبت است یا نه؛ ظاهرا باید اینطور باشد. لااقل از لحن و گفتگوها اینطور برمی‌آید. چون کاظم همان اول می‌گوید: «چه بوی گلابی میاد اینجا... .» ۴- با هر جمله، سکوت می‌کند و منتظر شنیدن جواب طرف مقابل است؛ این یعنی در حال گفتگویی است که ما فقط یک طرف صحبت را می‌شنویم! البته در برخی مواقع می‌شود حدس زد که طرف مقابل چه به او گفته است. مثلا وقتی او می‌گوید «فرق می‌کنه سفیدی این لباس»، شاید ابوالقاسم* به او گفته که لباسِ سفید، سفیده دیگه!😊 ۵- بنده ، خیلی در مکاشفات عرفا و حتی در تجربه‌های نزدیک به مرگ و غیره دقت کردم؛ نوعا در آنجا بحث «بوی خوش» مطرح نشده یا مشاهده‌گر از بو، تجربه جذاب و خوبی بیاد نمی‌آورد؛ ولی این تجربه که دوستانش نام را بر آن نهاده بودند، دارای همچین ویژگی‌ای بوده و در نوع خود منحصربفرد است.😳 ۶- یک چیز عجیب دیگر این است که همه حواس بجز بینایی در حالت خلسه، فعال بوده و این احوالات او را با دیگر و عرفا متمایز می‌کند.(توضیحات در آینده) ۷- گفتگو در دی یا آذر سال ۱۳۶۲ در شهر بانه است. دوستان دور کاظم نشسته‌اند و مشغول نوشتن صحبت‌ها هستند و با والکمن کوچکی صدا را ضبط می‌کنند. ۸- درباره فضای اطراف مشاهدات خیلی نمی‌شود حرف زد. ولی از این گفتگو و ادامه، بنظر می‌رسد شهید فضای ملکوتی(بهشت برزخی) خاصی را شاهد است که از «بوی خوش» و «لباس زیبا» و.‌.. سخن به میان می‌آورد. ۷- متن کامل خلسه در کتاب آمده است. ادامه توضیحات در ...😊 *: ، يكم تير ۱۳۴۴، در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش كبری نام داشت. دانش‏آموز سوم متوسطه بود که به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. ابوالقاسم بيست‌وششم فروردين ۱۳۶۱، در بوكان هنگام درگيري با گروه‌هاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وي در گلزار شهدای امامزاده يحيي زادگاهش واقع است. این شهید از دوستان نزدیک کاظم عاملو و مثل خودش اهل جهادیه است. @shahid_ketabi
زمان: حجم: 2.16M
👈ماجرای عجیب خانمی که مشکوک به بیماری ام‌اس بود و با عنایت شفا گرفت!😳 گفتند کاظم عاملو خیلی والامقام است و خیلی حاجت میده خواهرم ۳۶ ساله است. به محض شروع بیماری، نتونست راه بره😰 دکتر نگاهی به خواهرم کرد و گفت: من تشخیصم صددرصد MS هست😱 تشنج‌های شدید می‌کرد. خواهرم از سر لجبازی با خدا، نماز را گذاشته بود کنار...🤔 بهش گفتم شهیدی هست که من ازش خیلی حاجت می‌گیرم.... دکتر با دیدن جواب آزمایش با تعجب تا دو دقیقه سکوت کرده بود..😭 ###################### نکته: حقیر اصرار ندارم این شهید رو جوری معرفی کنم که بگن همونی هستش که حاجت میده! خیر! دوست دارم کاظم به «شهید امام زمانی❤️» شهرت پیدا کنه. ولی این از مواردی هست که آدم از شنیدنش تعجب و حیرت می‌کنه... اما حرف من : آنان که خاک را به‌نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟😔 قزوین @shahid_ketabi
زمان: حجم: 2.39M
👈توضیح اینکه چرا مطالب بیشتری در کانال بارگذاری نمی‌کنم؟ {یکی از دوستانِ شهید تعبیر جالبی درباره داشت؛ می‌گفت: کاظم پرده‌های عالم ملکوت رو دریده بود و پا گذاشته بود آنطرف!🥺} @shahid_ketabi