eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
847 عکس
350 ویدیو
20 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
اذن دخول به ماه در روز جمعه؛ متعلق به امام عصر عج و کنار قبر آسمانی دلداده حضرت ، @shahid_ketabi
اگر کتاب خوان هستید، اگر مشتری پر و پا قرص کتاب خاطرات شهدا هستید و اگر کتاب خاطرات را که بود را قبلا خوانده‌اید! خودتان را آماده کنید برای خواندن کتاب جدید از این شهید با عنوان که به قلم و از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید. @shahid_ketabi
علیرضا کلامی.m4a
27.74M
مصاحبه با «رادیو ایران» درباره و و های که تاکنون به چاپ رسانده و یا دردست چاپ دارم. چاپ شده‌ها : (خاطرات شهید حسن عربی) (خاطرات شهید سعید حسنان) (خاطرات شهید علی‌اکبر ابراهیمی) (خاطرات شهید کاظم عاملو که از طرف موسسه به چاپ رسید) (خاطرات شفاهی حجت الاسلام مرتضی مطیعی) (خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه از نشر خط مقدم) (خاطرات شهید علی‌اصغر کلامی به روایت همسر) (دومین کتاب از مجموعه خاطرات «شهید کاظم عاملو» که با نثر جدید و از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید) در دست چاپ 👇 (خاطرات شفاهی سرهنگ پاسدار علی‌اکبر چتری از طرف نشر مرز و بوم) کتاب خاطرات شهید مدافع حرم «شهید محمد قنبریان» @shahid_ketabi
کاظم هر شب توی خواب و خلسه حرف می‌زد. انقدر که دیگر بعد از مدتی برای بعضی‌ها عادی شده بود؛ ولی ما به محض اینکه به خلسه می‌رفت، دورش جمع می‌شدیم. البته از وقتی باب گفتگو با باز شد، جذابیتش چند برابر شد! «شهید عباس داودی» یکی از دوستانم بود. از کاظم خواستم ازش بپرسد که آیا حرفی برای ما دارد یا نه؟ کاظم توانست شهید را در خلسه ببیند و برای ما از زبان او چند جمله بگوید. چند نفر دیگر هم همین‌طور؛ مثل «شهید کچپزیان» و «رضاکاظمی». حرف‌های ما را برای آنها رد و بدل می‌کرد! عجیب‌تر اینکه حتی در آن حالِ بخصوصش توانست با برادرِ حسن حمزه که در عراق اسیر بود ارتباط بگیرد و حرف‌هایش را برای حسن بگوید و ازش بپرسد که در اسارت چه می‌کند و حال و روزش چگونه است؛ این یکی دیگر ویژه بود و کم نمانده بود خودمان هم شاخ دربیاوریم. هر چند می‌توان گفت در برابر چیزهایی که ما بعداً از کاظم دیدیم، «» اصلاً به حساب نمی‌آمد و چیز کوچکی محسوب می‌شد. راوی : علی داودی برشی از کتاب خاطراتِ بی‌نظیر (کتاب اول از این شهید از طرف موسسه با عنوان به چاپ رسید) @shahid_ketabi
نظر یکی از خوانندگان کتاب 👇 راستش را بخواهید دلم نمی‌آید خیلی صاف و مستقیم بگویم که بروید و این را بخوانید. کتاب "سه ماه رویایی" را می‌گویم؛ خاطرات اهل سمنان. عرض کنم خدمتتان این کتاب کمی با کتاب‌های دیگری که در عرصه دفاع مقدس خوانده‌اید ممکن است فرق داشته باشد. این‌طوری بگویم بهتر است: برای خواندن کتاب سه ماه رویایی باید از قبل خودتان را حسابی آماده کرده باشید! در این اثر با خاطراتی مواجه می‌شوید که اگر ذهنتان با فضای معنوی جبهه‌ها آشنا نباشد ممکن است دچار بهت و حیرت شوید! از قبل باید این صحبت امام را باور داشته باشید که شهدا راه صدساله عرفا و اهل سلوک را یک شبه طی نمودند. باید با این کلام شهید بهشتی انس گرفته باشید که عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است. اینجا با شهیدی مواجه می‌شوید که الذین یومنون بالغیب را برایتان تفسیر می‌کند. کارگر زاده بی‌آلایشی که سر تا پایش یک قلب صاف و زلال است که جز در هوای محبوب نمی‌تپد. چشم باطن او به برکت رزق حلال و خلوص و بی‌تعلقی‌اش به دنیا باز شده و گاه به اهل دل و محرمان این طریق، اخباری غیبی می‌دهد و شهدای آینده را با یک نگاه از دیگران باز می‌شناسد. دور و بری‌هایش را با عالم ملکوت گره می‌زند و دلدادگی به مناجات را در جانشان می‌نشاند. یکبار درباره سرنوشت یکی از عملیات‌ها با توجه به ریخت و پاش‌های بعضی رزمنده‌ها گفت: خدا از اسراف بدش می‌آید و اگر جلوی این کارها را نگیرید در این عملیات راه به جایی نخواهید برد و چنین شد. همانطور که با نگاه صادقش، نوید پیروزی عملیات دیگری را داد و چنان شد. جالب است بدانید درباره سرنوشت جمهوری اسلامی هم گفت: این انقلاب و نهضت اسلامی انشاءالله به حکومت موعود مهدوی گره خواهد خورد؛ اگر مراقب ریخت و پاش‌ها بوده و حریم بیت‌المال را رعایت کنیم. "سه ماه رویایی"، شرح حالات معنوی و عرفانی یکی از تربیت شدگان مدرسه عشق است که حلاوت سلوک روح الله، کامش را معطر نمود و شهد گوارای شهادت را مهر تأیید دلدادگی اش ساخت. این اثر توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شده https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63 @shahid_ketabi
پروردگارا، مشتاقان لقایت را بنگر که چگونه امید به دیدار تو دارند و در راه حراست دینت، جانبازی و جانفشانی می کنند. جسم و جان بی مقدارم آن چنان ارزشی ندارد که برای رضایت آن را فدا کنم. 📙بخشی از وصیت عارف . کتاب . 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63 @shahid_ketabi
سری کتاب‌های ، وابسته به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در موضوع با یونیفرم مشابه و عناوین فرعی متفاوت و کتاب که خاطرات مستندی است از به قلم که امیدوارم بزودی مورد توجه خوانندگان عزیز در سراسر کشور، خصوصاً علاقه‌مندان به شناخت و انس با شهدایی که صاحب کرامت بودند و پرده‌های حقیقت را شکافته و پا به آنسوی عالم وجود گذاشتند و موفق به وصال و لقاء یار شده و در یک کلام بهشتی شدند، قرار بگیرد. حس پرواز بهت دست میده وقتی میری کنار قبور یا کتابی می‌خونی ازشون؛ حس سبکی و بی‌وزنی؛🥺 دوست داشتم از دریچه ، راهی باز کنم برای وارد شدن به دنیای زیبا و معنوی کاظم دوست داشتم بگویم در قرن ۲۱ هم می‌شود دنبال پروازی‌ها گشت دوست داشتم فاصله را نشان دهم، فاصله فرش تا عرش را دوست داشتم اول در و سپس بگویم چقدر غریب است فاصله‌ی ما و خیلی‌ها که به ما نزدیکند! دوست داشتم بگویم در عصر تکنولوژی و انفجار اطلاعات و فناوری هم می‌شود سَر در عالم ملکوت داشت و در آنجا نفس کشید. دوست داشتنی‌های من به کنار، اگر دوست دارید بدانید این شهید چه مقاماتی را طی کرده، کتاب را تهیه کنید و بخوانید. این تنها توصیه این کمترینی است که سال‌هاست درگیر خاطرات باورنکردنی است! رونمایی در و در کنار قبر مطهر ، بزودی ! @shahid_ketabi
یک شب رفته بودم سر قبر شهید کاظم عاملو. دعای کمیل را در امامزاده یحیی خواندند؛ در جوار قبور . تصمیم گرفتم همان‌جا بمانم و نماز شبم را در کنار قبر شهید عاملو و اخوی شهیدم بخوانم. معمولاً شب‌ها یک ساعت به اذان صبح، درب امامزاده را باز می‌کنند. نماز را خواندم و زیارتی کردم که اذان صبح گفته شد. بعد از نماز صبح داشتم از سمت درب شمالی می‌آمدم بیرون که یکهو دیدم جوانی حدودا ۲۵ ساله با گریه و زاری وارد گلزار شد. جا خوردم. بلندبلند گریه می‌کرد! تا مرا دید صدا زد: «آقا، قبر  کجاست؟» با چشمانی گرد شده از تعجب نگاهش کردم. دوباره با لهجه کُردی سوالش را تکرار کرد و آمد جلوتر و تا آمدم حرفی بزنم گفت: «تو رو خدا بگو و خیالمو راحت کن! شهید عاملو این‌جا خوابیده ؟» با هم حرکت کردیم تا قبر مطهر را نشانش بدهم. ولی او بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت : «من از کردستان اومدم!خیلی مشکل دارم. این شهید رو هم نمی‌شناسم؛ اومده به خوابم و گفته:.بیا کنار قبرم تو سمنان. بیا هر مشکلی که داشته باشی به یاری خدا حل می‌شه...» این‌ها رو می‌گفت و همین‌طور گریه می‌کرد و زار می‌زد. قبر شهید عاملو را نشانش دادم. تا دید، خودش را انداخت روی قبر مطهر. گریه می‌کرد چه گریه‌ای! در همان‌ حال به زبان کردی شروع کرد به درد و دل کردن با . واقعا داد می‌زد و گریه می‌کرد. وقتی این‌طور دیدمش دیگر نایستادم؛ آمدم بیرون. ولی این برایم قصه‌ی عجیبی شد و ذهنم را مشغول کرد. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
💠يكي از همرزمانش مي‌گويد: يك روز از من پرسيد در نماز چه حالتي به تو دست مي‌دهد؟ گفتم: چطور؟ گفت: مي‌خواهم بدانم، گفتم: حالت خاصي احساس نمي‌كنم. 🔹 ولی کاظم گفت: راستش من در نماز لذتي مي‌برم كه نمي‌توانم آن را به زبان بياورم. گفتم: چطوري؟ لبخندي زد و با نگاهي كه مخصوص خودش بود به من فهماند هر چه برايت بگويم تو نمي‌فهمي ...   💠هميشه تاكيد مي‌كرد در نماز جمعه شركت كنيم، مخصوصاً در منطقه كردستان؛ با توجه به اينكه منطقه سني نشين بود، خودش هم هر هفته در نماز جمعه شركت مي‌كرد. 💠يكي از دوستانش مي‌گفت: يك روز به من گفت، من هميشه موقع نماز اول از ‌(عج) كسب اجازه مي‌كنم و در دلم هميشه نيت اقتدا به آقا را دارم. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
سلام بر اعضای محترم کانال یک نکته جالب و عجیب! «علی تاجدی» را بعد از ۹ سال پیدا کردم؛ همان کسی که نام را اولین بار از زبان او در قطار برگشت از مشهد مقدس به تهران شنیدم(کسانی که دو کتاب و را خوانده‌اند، این نام برایشان آشناست) قصه آمدن او به مشهد الرضا(ع) در آن سال نیز بسیار شنیدنی و جالب توجه است. معلوم می‌شود که خود شهید نیز اراده کرده تا فصل جدیدی را در معارفه و شناخت خود به دیگران آغاز کرده و از آن طریق زندگی خیلی‌ها را زیر و رو کند... . تنها علامت سوال یک چیز است: چرا از طریق این بنده سراپا تقصیر !؟ بزودی صوت تاجدی را در گروه بارگذاری خواهم کرد. ان‌شاءالله @shahid_ketabi
دوستمحمدی(عاملو)_+989198820800_۲۰۲۴_۰۳_۲۲_۱۲_۴۷_۰۲_[1].mp3
1.46M
تماس تلفنی با یکی از خوانندگان کتاب که مطالعه کتاب و شناخت ، تاثیرات شگرفی در زندگی شخصی و حتی روستای محل سکونت‌شان گذاشته است. 👈«تغییر و تحول، از طریق عکس نورانی شهید😳» لازم به ذکر است با درخواست این بزرگوار، از بیان نام و اسم روستای محل زندگی‌شان معذوریم. @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای ورود کتاب به خانه یکی از خوانندگان و تاثیر عجیب بر زندگی‌اش و حل مشکلات خانواده با بودن کتاب در منزل !😳 @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرخنژاد.mp3
1.94M
تماس تلفنی با آقای فرخ‌نژاد و ماجرای کسی که از کردستان برای گرفتن حاجت به سمنان آمده بود😳 کاظم به خواب او رفته بود و گفته بود... رفقای شهید ، پست جدید با عنوان 👉 کانال را از دست ندهید شک ندارم که این شهید اراده کرده هر چه بیشتر خودش را در معرض شناخت در سطح ملی یا بین‌المللی قرار دهد! گفتگوی من با آقای فرخ‌نژاد مربوط به سال ۱۳۹۶ و قبل از چاپ کتاب است. @shahid_ketabi
چاپ شده‌ها : ۱- (خاطرات کوتاه شهید حسن عربی) ۲- (خاطرات کوتاه شهید سعید حسنان) ۳- (خاطرات کوتاه شهید علی‌اکبر ابراهیمی) ۴- (خاطرات شهید کاظم عاملو که از طرف نشر شهید ابراهیم هادی به چاپ رسید) ۵- (خاطرات شفاهی حجت‌الاسلام مرتضی مطیعی امام جمعه محترم و نماینده ولی‌فقیه شهر سمنان) ۶- (خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه که از طرف نشر خط‌مقدم چاپ شد) ۷- (خاطرات شهید علی‌اصغر کلامی به روایت همسر) ۸- (دومین کتاب از مجموعه خاطرات «شهید کاظم عاملو» که با نثر جدید و از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید) ۹- (خاطرات شفاهی سرهنگ پاسدار علی‌اکبر چتری از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید) ۱۰- (خاطرات شهید سیدمجتبی علمدار که از سری کتاب‌های «قهرمان من» است و مخصوص رده سنی نوجوان بود و از طرف نشر کتابک چاپ شد) ۱۱- کتاب (خاطرات شهید مدافع حرم «شهید محمد قنبریان» که نشر حماسه یاران آن را چاپ می‌کند) ۱۲- کتاب (این کتاب به سفارش فروشگاه معراج قم و از طرف نشر شهید کاظمی به چاپ رسید و سومین کتاب از شهید است.) در مرحله جمع‌آوری و نگارش : ۱۳- کتاب ، خاطرات شهید علی عربی، مسئول دفتر و افسر همراه شهید نورعلی شوشتری ۱۴- کتاب خاطرات همسر سرکار خانم «مهناز سادات عمادی» (از طرف حوزه هنری و انتشارات سوره مهر) ۱۵- کتاب خاطرات سرکار خانم «کبری دولت‌آبادی» همسر شهید مجتبی علی‌بابایی از قم ۱۶ـ کتاب خاطرات برگزیده (از سری کتاب‌های «قهرمان من» و مخصوص رده سنی نوجوان و از طرف نشر کتابک) @shahid_ketabi
شهید کاظم عاملو به ما می‌گفت : اگر خوب باشید دیدن امام عصر(عج) کار مشکلی نیست. گفت اگر کارهایی که میگم انجام بدید، حتماً به آرزوتون می‌رسید. «پاک باشید، با وضو باشید، نماز اول وقت بخوانید و...» خودش هم بسیار مقید بود که با وضو باشد حتی اگر نیمه شب از خواب بیدار می‌شد وضو می‌گرفت و دوباره می‌خوابید. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر 👈عکس شهید والامقام کاظم عاملو‌ در کنار شهید سعیدرضا عربی(سمت چپ) @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ شهیدی که اهل مکاشفه بود ... بخشی از سخنان حجت الاسلام در شب پنجم مراسم عزاداری هیئت و حسینیه روح الله (ره) رفسنجان و معرفی کتاب توسط ایشان 👈فقط تاریخ شهادت را به اشتباه فرمودند: ۱۳۶۳ درحالی که شهید در ۷ اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید @shahid_ketabi
در وجودم یک چیزهایی است که اصلاً کسی باور نمی‌کند. از پاکی و از صداقتش. گاهی حس می‌کردم وقتی بهش دست می‌دهی، شفا می‌دهد. یا وقتی به او دست می‌دادی مشکلت حل می‌شد؛ یا حتی تَبَت کم می‌شود! اگر بگویم همچین حسی داشته‌ام، دروغ نگفته‌ام. اصلاً کاظم یک چیز دیگری بود. مدام از درون می‌سوزم که چه کسی را از دست دادیم و استفاده نکردیم. انسان عجیبی که در قالب دنیا و محل نمی‌گنجید. گاهی انقدر به یک نفر نزدیک می‌شوی که خیلی از خلقیات و خوبی‌هایش را نمی‌بینی؛ الان که نگاه می‌کنم می‌بینم ما با کاظم این‌طور بودیم. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
یادم هست که(کاظم) در همان حال بود، گفت که در کنار شهدای محل و شهر سمنان است. بهش گفتیم ببین «شهید عباس عزیزی شفیعی» بین شهدا هست؟ اگر هست بیاید و وصیتش را بگوید. چون شهید وصیت‌نامه نداشت. کاظم گفت بله؛ شهید عباس عزیزی شفیعی اینجاست. کاظم در آن حالت، فامیلی کامل شهید را گفت. بعد با شهید هم‌صحبت شد. کاظم صحبت‌ها و وصیت شهید را از زبان خودش برای ما تکرار می‌کرد و ما می‌نوشتیم! با خودم گفتم: حالا چطور به خانواده‌اش بگوییم که این وصیت را شهید شفیعی گفته؟! چه نشانه‌ای بدهیم تا باور کنند؟! یک‌باره کاظم از قول شهید گفت: «به خواهرم(اسم خواهرش را برد) بگویید که فلان کار را انجام دهد، به فلان برادرم بگویید و.....» در همان حال نام کوچک تک‌تک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدامِ ما، از نام آنها خبر نداشتیم؛ یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیت‌نامه نوشته شد! واقعاً این قضیه عجیب بود. یعنی کاظم عاملو در ارتباط روحی با یک شهید در عالم دیگر، توانست بعد از وصیت‌نامه‌اش را بشنود و برای ما بگوید و ما بنویسیم!! بعد از مرخصی وصیت‌نامه را برداشتیم و رفتیم سراغ خانواده شهید شفیعی و آن را با یک جلد قرآن کریم به آنها تحویل دادیم و گفتیم این متعلق به شهید شماست؛ دست ما مانده بود. راستش را نگفتیم. نمی‌شد گفت. گفتیم باید آن را به دست شما می‌رسانیدم که رساندیم... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
یک روز با کاظم از کوچه‌ای رد می‌شدیم، دیدیم پیرزنی نشسته و گدایی می‌کند. کاظم معمولا دست رد به سینه فقرا نمی‌زد و هر چقدر در توانش بود کمک می‌کرد؛ ولو مبلغ ناچیز. در این حین معمولاً کار جالب دیگری هم می‌کرد؛ مثل آن روز. پول را که داد، به محض اینکه پیرزن دعایش کرد کاظم گفت: «برای من دعا نکن، برای امام(ره) دعا کن. اگه امام(ره) زنده باشه، بهتره و خیرش به همه می‌رسه.» به تعبیری می‌خواست بگوید که عمر ما هم فدای امام(ره) و ولایت. یعنی تا این اندازه می‌خواست خودش را برای ولایت خرج کند و مایه بگذارد... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
3.16M
صحبت‌های معلّمی از (ره)، که بعد از شناخت کوتاه مدت شهید، به شکل معجزه‌آسایی توانست از او بگیرد!🤔 : صحبت‌های مرا جذب شهید عاملو کرد😇 کمتر از یک روز کتاب را تمام کردم😳 بیست روز با او حرف می‌زدم و حرف‌هایم را می‌نوشتم 😭 شهید را به ..... قسم دادم!🥺 این شهید معجزه می‌کنه... 👈«حاجت‌دارها، کجای جلسه نشستن😁» @shahid_ketabi
اگر خوب باشید، دیدن کار مشکلی نیست....❤️ برشی از کتاب @shahid_ketabi
کتاب اولم ، بود که
نشر شهید ابراهیم هادی
آن را به چاپ رساند.👇 https://nashrhadi.com/product/87/ کتاب دومم با عنوان (با دو مقدمه پر بار و اضافات و متن خلسه شهید و نثری متفاوت نسبت به کتاب اول) بود که مرکز اسنادوتحقیقات دفاع مقدس آن را چاپ کرد(نشر مرز و بوم)👇 http://shop.hdrdc.ir/product/253/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%87 و سومین ، (چکیده دو کتاب قبلی، با تاکید بر خلسه‌ها و حالات عرفانی شهید)است که از طرف نشر شهید کاظمی به چاپ رسیده است👇 https://nashreshahidkazemi.ir/1184/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88.html @shahid_ketabi
شهید عباس داودی یکی از دوستانم بود. از کاظم[در حالی که در بود] خواستم از شهید بپرسد که پیام یا حرفی برای ما ندارد؟ ارتباط با شهید برقرار شد و پیام هم گرفته شد. عجیب‌تر اینکه حتی کاظم در آن حالِ بخصوصش با برادر حسن حمزه که در عراق اسیر بود، ارتباط برقرار کرد و حرف‌های[بردار او] را برایش گفت؛ حرف‌ها و اوضاع و شرایط اسارتش را! البته قضیه خلسه شاید در برابر چیزهایی که ما بعدها از کاظم دیدیم چیز کوچکی بود. یک روز در بانه قرار گذاشتیم و با کاظم راه افتادیم و رفتیم به طرف کوه آربابای کوچک. خودش دو جای مسیر به ما گفت: «من آقا را الان دارم می‌بینم...»؛ منظورش امام عصر(ع) بود. می‌گفت: الان فلان جا ایستاده؛ و اشاره می‌کرد به یک نقطه‌ای. دقیقا دو جا این حرف را زد؛ در یک جمع هفت هشت نفره. هیچکدام حتی این احتمال در ذهن‌مان ایجاد نشد که «یعنی راست می‌گوید؟» یقین داشتیم بهش... برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر با اندکی تغییر *عکس شهید در کنار سردار شهید کیومرث نوروزی @shahid_ketabi