🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۳۹)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۱۷_شهيد و شهادت ص ۵۹
🔹️در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به#شهيد و#شهادت تغيير كرد. علت آن هم چند ماجرا بود:يكي از معلمين و مربيان شهر ما در#مسجد محل تلاش فوق العاده اي داشت كه بچه ها را جذب مسجد و هيئت كند. او خالصانه فعاليت مي كرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير داشت.
🔹️اين مرد خدا، يك بار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز عبور كرد و سانحه اي شديد رخ داد و ايشان#مرحوم شد.من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان#شهدا و هم#درجه آنها بود! من توانستم با او صحبت كنم.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️ايشان به خاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت دستورات دين، به#مقام_شهدا دست يافته بود. در واقع او در دنيا#شهيد زندگي کرد و به#مقام_شهدا دست يافت.
🔹️اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و در واقع علت مرگش بود. ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از
دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم. هيچ چيزي از صحنه تصادف دست من نبود.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما او خيلي گرفتار بود و اصلا در#رتبه_شهدا قرار نداشت!
🔹️تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در#تابوت_شهدا بود و... اما چرا؟! خودش گفت: من براي#جهاد به#جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و
خريد و فروش بودم كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که آنجا بمباران شد. من کشته شدم. بدن مرا با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @pmsh313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
بعدشما #اخلاصمان بہ اختلاس رفت!
ایمانمان رنگ باخت!
محبت هاو بردبارے هاتمام شد!
صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ
باخت!
وقتی از رنگ #جبهہ فاصلہ گرفتیم!
حنایمان رنگے ندارد
#مردان_بی_ادّعا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📙کتابخانه سیار در #جبهه
🍁مجتبی بابایی، رزمنده طراح این کتابخانه📚 سیار بود. کتابخانه ای که با طرح خودش روی اتاقهای دستساز پشت وانت نیسان در جبههها میگشت و اوقات فراغت رزمندهها را با کتابخوانی📖 پر میکرد.
#هفته_کتاب
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 روایتگری آیت الله جوادی آملی
🔘گریه ی خجالت
💠 زمستان شد؛ آن کوههای بلند که روز با اسب به زحمت می روند، شب که دیگر کسی نمی رود! و هوا هم سرد شده بود و نشانه برف هم بود. این عزیزان بالای کوههای کردستان در سنگر ها، می توانستند پائین بیایند؛ (ماندند، ماندند، ماندند، ماندند)، یخ زدند و مُردند.
نعش شریف شان را به قم آوردند. در مسجد اعظم مجلس ترحیم گرفتند. ما معمولاً در مجلس ترحیم که می رویم، یک فاتحه می خوانیم، قرآن می خوانیم و بر می گردیم؛ تا آخر نمی نشینیم. (تا آخر یعنی تا آخر)، تا آخر نشستم و گریه کردم، نه برای ثواب، فقط گریه_خجالت !
اینها بودند که حفظ کردند!!
✅ دیدار با وزیر آموزش و پرورش _ دماوند ؛ ۱۴۰۰/۰۴/۳۱
🔷️ سی و یکم شهریور. آغاز جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران _ آغاز هفته دفاع مقدس
#دفاع_مقدس
#شهدا
#رزمندگان
#جنگ
#جبهه
#ایثارگران
#جوادی_آملی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👓 ماجرای اذن خواستن رهبر از #امام برای رفتن به #جبهه
🔹 من انقدر خوشحال شدم که امام فورا به بنده اذن دادند!
❗️ یقین داشتم که دیگر بر نمیگردم! زن و بچه را که میدیدم با نظر وداع آنها را میدیدم
🔹 چمران به امام گفت: پس به من هم اذن بدهید بروم!
#دفاع_مقدس
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
بعدشما #اخلاصمان بہ اختلاس رفت!
ایمانمان رنگ باخت!
محبت هاو بردبارے هاتمام شد!
صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ
باخت!
وقتی از رنگ #جبهہ فاصلہ گرفتیم!
حنایمان رنگے ندارد
#مردان_بی_ادّعا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
برادر#شهید باغبانی میگوید:
#هادی تقریبا تمام #فیلمهای #آوینی را ریز به ریز دیده بود.#همرزمش میگفت #هادی #دنبال #روایت فتح ۲۰۱۳ بود. حتی مسئولش میگفت فیلم هایی که #هادی گرفته بود به لحاظ فنی واقعا #تک است و حتی میتوان گفت یک #سبک است.
🍃⚘🍃
#شهید هادی باغبانی، #خبرنگار و #مستندساز ایرانی در #درگیریهای مناطق حاشیهای #دمشق توسط تروریستهای تکفیری #جبهه النصره به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
#کتاب با تو می مانم:
زندگی داستانی ی#شهید مدافع حرم، هادی باغبانی به روایت همسر#شهید, منصوره قنادیان, انتشارات روایت فتح
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
🌹بعدشما #اخلاصمان بہ اختلاس رفت!
ایمانمان رنگ باخت!
محبت هاو بردبارے هاتمام شد!
صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ
باخت!
وقتی از رنگ #جبهہ فاصلہ گرفتیم!
حنایمان رنگی ندارد
#حنابندان❤️
#شهادت🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استخاره با قرآن
خاطره ای همرزم شهید #علی_آخوندی
#شهید #شهدا #انقلاب #جبهه #خاطرات_شهدا #شهدای_قم #قم #شهادت #قرآن
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
2.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 اگر #شب_قدر شبی باشد
که تقدیر عالم در آن تعیین می گردد،
همه شبهای #جبهه شب قدر است....
#شب_قدر
#رمضان
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
خطوط مقدم جبهه محراب عبادت بود!
اینکه یک جوانی، فرماندهای، گروهانی یا گردانی بنشیند اشک بریزد، نیمه شب عبادت بکند در همه بخشهای جبهه وجود داشته است. در کجای دنیا کدام جنگ چنین وضعیتی وجود داشته است؟
(رهبرانقلاب۱۴۰۲/۶/۲۹)
#جبهه
#مناجات
#نماز_شب
#شهید_علی_هاشمی
#فرمانده_قرارگاه_نصرت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی
📚پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
📘#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
✫⇠#قسمت_ششم
🍃آن شب بعد از صحبتها دوباره من را در خلوت تفکر فرو برد و به آینده ام فکر می کردم . خدایا تو خودت کمکم کن من که نمیدانم فردایم چگونه آغاز می شود و زندگی مشترکمان به چه شکل آغاز و ادامه خواهد یافت.
آنشب هر چه کردم که بخوابم درست موفق نشدم و همه اش#توسل به خدا می بستم اینکه فردا صبح که قرار خرید گذاشته شده جه پیش خواهد آمد. گفتم: خدایا#توکل بر تو...
🍃صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم و نمازم را خواندم و منتظر شدم که چه موقع درب منزل به صدا در می آید. بالاخره حدود ساعت 8 صبح بود که درب منزل به صدا در آمد. متوجه شدم که خود آقا مرتضی هست. در نهایت تعدادی از خانواده ما و خانواده ایشان از روستا به سمت شهر#فسا برای خرید عروسی حرکت کردیم. یادم نمی آید که مدت خرید چقدر طول کشید. فقط یک دست لباس و یک حلقه طلا به قیمت 600 تومان خریده شد و مجددا به روستا مراجعت نمودیم.
🍃روز بعد به فسا آمدیم و در محضر جناب آقای شریعتی در یک مجلس ساده و بدون آب و رنگ به عقد یکدیگر در آمدیم. و اینجا سر آغاز زندگی جدیدی بود که تا آن موقع از ان خیلی حراس داشتم. ولی به هر ترتیب این سرنوشت انسان را رها نمی کند و یک روز او را به دام خواهد انداخت. من هم مثل همه زوج هایی که در آغاز راه هستند، خوشحال بودم و احساس غرور می نمودم که با یک چنین انسانی ازدواج نموده ام. آن روز نمی دانم چقدر طول کشید که از فسا به روستای#جلیان آمدیم ما که آنچنان گرم صحبت بودیم که زمان هم از دستمان در رفته بود.
🍃پس از مراجعت به روستا سفره ی مختصری در عصر آن روز پهن شد و جشن ساده و کوچکی با حضور گرم و پر شور خانواده های دو طرف برگزار کردیم و آن روز با شکوه و خرم هم گذشت و چند روزی در همین حال و هوا با هم زندگی#نامزدی را شروع کردیم. یک روز به منزل ما آمدند و عنوان کردند که من می خواهم به#جبهه بروم. تعجب کردم و به ایشان گفتم آقا مرتضی ما تازه با هم وصلت کرده ایم مدتی بمانید بعد می خواهید بروید آن وقت حرفی ندارم .
🍃آقا مرتضی رو به من کرد و با همان چهره خندان همیشگی گفت: خودت می دانی که جبهه بیشتر به من نیاز دارد تا اینجا من یادم نمی آید جز همان صحبت اولیه حرفی پیرامون این موضوع به ایشان زده باشم بالاخره او هم بار سفر خود را بست و عازم جبهه شد و ما را برای اولین بار در تنهائیهای مادی زندگی قرار داد و راستش را بخواهید من آن انسان قبلی نبودم که نسبت به رفتن ایشان به ماموریت حساس نباشم او دیگر جزء من بود و من هم جزئی از او...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯