🔻کریمالعفو
(شعری از #محمد_بختیاری در سالروز میلاد #امام_حسن علیهالسلام)
▪️جلوهاش گاهی کریمالعفو شد گاهی حسن
من گمان کردم عوض کردهست خالق پیرهن
عقل را پای رسیدن نیست آنجایی که عشق
در مصاف تیغ ابرویش به تن دارد کفن
ابر لطفش در زمین نگذاشت فصلی جز بهار
از قدمهایش نمانده هیچ ردی جز چمن
چونکه او باشد شفیع ما به روز رستخیز
میشود بار گناه من به دوزخ طعنهزن
صبحپیشانی او چون روز محشر سر زند
چارهای بر ما نمیماند به غیر از سوختن
کاسهها لبریز خواهد شد اگر روزی شود
قطرهای از صبر او بین دو عالم سرشکن
حسن رو کرد و "خیال" هستیم از دست رفت
در بساطم نیست چیز دیگری جز باختن
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«از لندن به پاریس» به روایت #چارلز_دیکنز | از کتاب #داستان_دو_شهر
(چهلودومین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«کالسکه با سر و صدای بسیار و با بیاعتنایی غیرعادی، که امروزه درک آن آسان نیست، به سرعت از خیابانها میگذشت و پیچها را در مینوردید، در حالی که زنان در برابر آن شیون میکردند و مردان یکدیگر و کودکان را از سر راه آن به کنار میکشیدند. سرانجام، هنگامی که در برابر فوارهای، پیچی را چون تندبادی پشت سر گذاشت، یکی از چرخهای آن به گونهای چندشآور با چیزی تصادم کرد. فریادی بلند از گلوی چند برخاست و اسبها بر دو پا بلند شدند و از حرکت افتادند.
اگر دردسر اخیر پیش نیامده بود، شاید کالسکه باز نمیایستاد. اغلب کالسکه مصدومین خویش را بهجای میگذاشت و به راه خود ادامه میداد. در این مورد، اما، خدمتگذار مخصوص که وحشت کرده بود، تند از کالسکه به زیر آمد و اکنون چندین و چند دست در لگام اسبان آویخته بود.
مسیو، در حالی که با خونسردی تمام از کالسکه به بیرون نظر میانداخت گفت: چه شده است؟...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11602
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻نیویورک درون نیویورک
(شعری از #احمد_میراحسان)
▪️«نیویورک درون نیویورک (۱)
شاعر!
درویش!
شعرت را میخوانی برایم
شعرم را میخوانم برایت
تو در دنیای پیشاکرونا مردهای
من در دنیا پساکرونا نیویورک را برمیگردانم
به زبان جهانی که تو در آن مأوا داری
کلماتت را بیادآور:
اما به هشدار سرخپوستان گوش فراده:
نه به اسبت دل ببند
نه به مدرنیته
زیرا هیچ قربانی از جلادش نمیپرسد: آیا من تو هستم؟
اما تو هم آیا مثل ادوارد سعید دوستت
دو زبان دو نام داری
همچون همه مردانی که ترک دیار کردهاند
زبانی با واژگانی دیگر برای ترک گذشته
ترک اندوه و پیامبران
برای ترک رؤیا،
ترک خاطرات ازل
ترک فرشتگان، مادر، شعر
زبانی برای مدرن بودن
بودن
دلخواه دنیا
در دنیا شنا کردن، غرق شدن
پول در آوردن، سخنرانی کردن
نوشتن
مشهور شدن
و مردن
و زبانی دیگر
که آسمان و بیتالمقدس و شاعر درآن گفتگو میکنند
زبانی دیگر، به آهنگی ماه
نقرهفام
تابستان مهتاب
که در آستان خدا میتوانی با کلماتش
از خود بپرسی
آیا من چندگانه بودم هنوز
درونم با بیرونم در تشتت است هنوز؟
از نیویورک بگریز شاعر!
چنانکه مردی از کرونا
بیا گل سرخی را بسرا
که گل تو بود از شمشیر برّاتر
گلی، پنجرهای رو به سوی جبرائیل
و کربلا
رو به سوی همۀ کشتگان مشرف به خدا
بیا و قدم در راه دیگر بگذار شاعر!
از خود سئوال کن
تردید کن
خلاف جریان آب شنا کن
بازگرد از نیویورک
بازگرد از بوی خون پنهان در بنشهر در هوای شهر، در جان شهر
خون قارهها
خون زمین
خون جاری در جنگهای سرزمینهای غریب
در کودتاها
خون مس
خون سیاه
خون نفت
خون طلا
خون انسان بیپناه
بیا و بازگرد از شبنشینی جهنم
از همنشینی جنایت
از وانمودهها
بازگرد از نیویورک متلاشی
نه به سوی بربریت
با بالهای باد راه برو
بر بالهای باد راه برو
همانگون که گونهبهگونه کلمات سرایی
باد که
به سوی غریب میوزد
به سوی مظلوم
به سوی خون
خون خدا
▪️نیویورک درون نیویورک (۲)
دوست مرده من درویش!
شعرت را میخوانی شعرت را گوش میدهم
در میآمیزد کلماتم با کلماتت
اندوهم با اندوهت
بارانم با بارانت
چه روزگاری، چه دنیایی
شاعر اما پس از تمام صداهات
تمام قصیدهات
همچنان
نوامبر و تمام ماهها
نیویورک نیویورک است
کانسپچوالآرت سرمایهسالاری جهانی
درندگی سود و کائوس
بانقاب آفرینش و الوهیت
بت و ربالارباب مدرنیته متأخر
زهدان واشنگتندیسی...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11603
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مجموعه داستان «نفرین به هرچه قانون!» نوشتۀ #مجید_اسطیری منتشر شد
▪️این نویسنده جوان پیش از این با اشاره به مضامین متنوع در کتاب #نفرین_به_هرچه_قانون گفته بود: این کار مجموعهای از داستانهای سالهای اخیر بنده است که مثل مجموعه داستان قبلیام #تخران این مجموعه هم فضاهای رنگارنگ و متنوعی دارد که موضوعات و مضامین متنوعی را دربر میگیرد. این مجموعه هم داستانهای روانشناختی دارد و هم داستانهای اجتماعی و عاشقانه. سعی میکنم از جهات مختلف به زندگی آدم ها نگاه کنم و معمولا هم طبقه فرودست و آدم های معمولی را زیر ذره بین میگذارم و سعی میکنم نشان دهم چالش های روانی و اخلاقی آنان را نباید دست کم گرفت.
«نفرین به هرچه قانون» شامل هفت داستان کوتاه است که در بازه زمانی سالهای ۹۲ تا ۹۶ توسط اسطیری نوشته شدهاند. داستانهایی اجتماعی و روانشناختی که مانند کارهای پیشین این نویسنده عنصر «قصه» در آنها پررنگ است.
پیش فروش این اثر زودی از طرف نشر اسم انجام خواهد شد و نسخه الکترونیک آن نیز طی هفتههای پیش رو در سایتهای معتبر عرضه خواهد شد.
🔗 متن کامل این خبر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11604
☑️ @ShahrestanAdab
50.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #شعر_و_تماشا
▪️شعرخوانی #محمدرضا_وحیدزاده در پرونده #رمضانیه، موسسۀ شهرستان ادب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سر آغاز
(شعری از #علیرضا_سمیعی در پرونده #رمضانیه)
▪️پيش از آنكه درخت
صدای پرنده باشد
پيش از آه سنگی كوه در سينه زمين
پيش از آنكه در كرشمه آهو
دشت تاسيس شود
قبل از آنكه فرشته عشق را بداند كه چيست
قبل از آنكه ابليس در اشک ناتوانیاش ساغری زند
قبل از آنكه تاريكي اسم در جهان پراكنده گردد
من بر او و آنها كه اويند
و آنها و او كه آنهاست
سجده بردم
🔗 #صدای_بهتر_زخم کتاب شعر «علیرضا سمیعی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/صدای-بهتر-زخم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مغولها هرسال به ما حمله میکنند
(یادداشت #مرتضی_شمس_آبادی بر رمان #پست_طهران در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«..."هادی حکیمیان" این سالها دست به قلمش بیشتر و قلمش روانتر شده است. کتابهایش زودبهزود منتشر میشوند و همت خودش نیز برای نوشتن بالا رفته است. از میان کارهایی که از حکیمیان خواندم، موفقترین تجربههایش را دو رمان نوجوان "باغ خرمالو" و "خواب پلنگ" میدانم. با اینحال وقتی دیدم رمان تازۀ او یعنی "پست طهران" منتشر شده، مشتاق شدم تا آن را تهیه کنم و بخوانم تا ببینم اینبار چه کرده است. آیا توانسته است به خوبی رمانهای قبلیاش عمل کند یا خیر؟
پست طهران بر شانههای سرهنگ میانسالی است که در کودتای ۲۸ مرداد، تانکی را که در دست داشته در میان جمعیت معترضان رها میکند و میرود. مصدق از نخستوزیری خلع میشود و زاهدی جای او را میگیرد. در بین درگیریها خانۀ سرهنگ را میسوزانند و همسر پابهماهش را کشانکشان برای زهرچشمگرفتن راه میبرند. بچۀ به دنیا نیامدهاش میمیرد، همسرش او را ترک میکند و از آن سال، از نظام اخراج میشود. قندشکن به دست میگیرد و در بازار قند و شکر میفروشد تا زمانی که میبینیم: "ز انتخاب چو کاری نمیرود از پیش/ به پور کاوه بگو فکر انقلاب کند"...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11471
🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
www.adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ابریشم_شعر
▪️شناخت #فردوسی
(سخنرانی استاد #عباس_ساعی در اردوی #آفتابگردان_ها، به بهانۀ روز بزرگداشت حکیم فردوسی)
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شاهنشه
(شعری از #علی_محمد_مودب به مناسبت شهادت #امام_علی علیهالسلام)
▪️دنیا مجال بوسه به خاک در علیست
باغ بهشت منظره دیگر علیست
کعبه بنا شد از جهت اولین دمش
مسجد مبارک از نفس آخر علیست
پرواز او فراتر از این آسمان ماست
قدر آن شبی که درخور بال و پر علیست
شاهنشهی که پینه به نعلین خویش زد
در حیرت است چرخ که این کشور علیست
خطهای عهدنامۀ مالک سوالهاست
کو مهتری که خاک پی اشتر علیست
تا هست عدل از نمکخندههای او
آبادی بهشت هم از کوثر علیست
آنجا که علم آدم و خاتم به هم رسد
قلب سلیم و خاطر روشنگر علیست
صفین را ببین و دلش را به نیزهها
تا بنگری که غربت و غم لشگر علیست
بر نیزه رفت اصغر و اکبر در این جدال
پیداست تا همیشه که دعوا سر علیست
زینب بزرگ بتشکن کوفه و دمشق
پیغمبر خداست نه پیغمبر علیست
من هم فتاده شور سلیمانیام به سر
چشم گدا به خاتم انگشتر علیست
🔗 آثار «علیمحمد مودب» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«کشفِ مرگ» به روایت #اورهان_پاموک | از کتاب #خانه_خاموش
(چهلوسومین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«چهار ماه پیش از مرگش بود باد از لای درز پنجرهها زوزه میکشید. روی تختم دراز کشیده بودم، اما صدایِ قدمهایِ صلاحالدین یک لحظه هم قطع نمیشد. صدایِ پاهایش، صدایِ توفان و ضربات کرکره به دیوار نمیگذاشت بخوابم. بعد صدای پایش را شنیدم که داشت نزدیک میشد. ترسیدم! ناگهان در باز شد. قلبم ریخت. بعد از سالها اولین بار بود که میآمد تویِ اتاقم. در درگاه ایستاد و گفت نمیتوانم بخوابم، فاطمه! انگار مست نبود. سرِ شام ندیده بودم چقدر نوشیده.
چیزی نگفتم. سلانه سلانه آمد تویِ اتاق. آتشی در نگاهش بود. گفت نمیتوانم بخوابم فاطمه، چون چیز ترسناکی کشف کردهام. امشب باید به حرفهایم گوش کنی. اجازه نمیدهم بافتنیات را برداری و بروی تویِ آن اتاق. باید کشفِ ترسناکم را به کسی بگویم! فکر کردم کوتوله آن پائین است و میمیرد برایِ شنیدنِ حرفهای تو، صلاحالدین. امّا حرفی نزدم، چون صورتش حالت عجیبی داشت...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11607
☑️ @ShahrestanAdab
🔻گونههای ماه
(شعری از #بهروز_آورزمان به مناسبت شهادت امیرالمؤمنین #امام_علی علیهالسلام)
▪️خسوف است اینکه میبینم، و یا بیگاه افتادهست!
چرا رنگ عزا بر گونههای ماه افتادهست!
سلیمان سر به چاه آورده دنبال چه میگردد
چرا اندوه دارد خاتمش در چاه افتادهست؟!
مصیبت دربهدر میگردد و دنبال قربانیست
گمانم قرعۀقسمت به آلُالله افتادهست
امیری از امیران بر زمین افتاده است انگار
که اینسان ولوله در خیمهگاه شاه افتادهست
به دور بیت مولا کاسهگردانند کوکبها
خدایا کهکشان راه شیری راه افتادهست!
کسی باور ندارد حادثه آن قدر سنگین است
که کوهی این چنین از ضربه یک کاه افتادهست
کسی نشنیده از کاهی بیفتد بر زمین کوهی
علی آری علی مرتضی والله افتادهست
☑️ @ShahrestanAdab
🔻اصل شادی و کانِ غم
(یادداشتی از #محمدقائم_خانی به مناسبت روز بزرگداشت حکیم #خیام_نیشابوری)
▪️«به آنها که دوصدسال است در حسرت متجدد شدن میسوزند، و آنهایی که نیم قرن یا بیشتر است که کابوسی جز تجدد ندارند، باید گفت تا دست به دست خیام ندهیم، اسیر این سیستم جهانی خواهیم بود. نه به مواهبش میرسیم، نه از شرش در امان خواهیم ماند. مسأله البته خیام نیست، بیشتر از آن کل سنت است ماست، منتها بعد از انقلاب توجهاتی گذرا به بخشی از سنت انجام شده که اتفاقا کارآ هم نبوده. سنت خودش پیشنهادهای آینده را درون خودش دارد، نمی شود هر تکه ای از سنت را به هر هدف دلخواهی وصلهپینه کرد. منتها ویژگی خاص خیام این است که کمتر در گیر و دار مصادره به مطلوب دستمالی شده. همین به ما امکان می دهد که از دامِ ادادرآورندگان رها شویم و کمی به تغییرات واقعی و حقیقی بپردازیم. به جای کپی برداری به حاق تغییر فکر کنیم و به جای دل خوش کردن به داشته ها، به دنبال سرمایه های واقعی در سنت باشیم. یکی از اصلی ترین نکات مورد توجه خیام در رباعیاتش، بنیاد دگرگون شونده حیات دنیاست...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11609
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مهمان توام | با دکلمۀ «علیمحمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی»
▪️تازهترین اثر #دفتر_موسیقی شهرستان ادب با عنوان #مهمان_توام با شعری از زندهیاد #محمد_قهرمان، به مناسبت سالروز در گذشت ایشان. این دکلمه را با صدای #علی_محمد_مودب و آهنگسازی #امیرحسین_سمیعی بشنوید.
🔗 aparat.com/v/fuz52
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دوستت دارم
(شعری از #سجاد_سامانی در پرونده #رمضانیه)
▪️تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم...
ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻معرفی سه رمان ضدصهیونیستی
(به بهانۀ #روز_قدس در پرونده #ادبیات_مقاومت، #تحریریه_شهرستان_ادب)
▪️«-رمان #ما_هم_هستیم نوشته #سیدمیثم_موسویان
-رمان #فرمان_یازدهم نوشته #زهره_عارفی
-رمان #رمق نوشته #مجید_اسطیری
- رمان «رمق» نوشته مجید اسطیری
در این رمان نویسنده با دستمایه قراردادن بازیهای جام ملتهای آسیا (۱۹۶۸ تهران) در لایۀ زیرین روایت خود، به داستان برههای از زندگی جوانی به نام رئوف میپردازد؛ جوانی سرگشته و حیران که به دنبال یافتن موقعیت خود در جهان هستی با چالشهای ذهنی و عاطفی درگیر است.
درواقع داستان با تکیه بر زندگی رئوف به وقایع و مناسبتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر طبقۀ فرودست جامعه یعنی قشر کارگری میپردازد و از بطن این واکاوی، واقعۀ حمله به دفتر هواپیمایی اسرائیل را بازگو میکند...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11612
🔗 برای تهیه رمان رمق به فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک مراجعه کنید:
adabbook.com/رمق
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #شعر_و_تماشا
▪️شعرخوانی #مرتضی_امیری_اسفندقه در دومین شب شعر #هر_چه_فریاد، موسسۀ شهرستان ادب
(به بهانۀ #روز_قدس)
🔗 آثار استاد امیری اسفندقه را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت استاد «محمدکاظم کاظمی»
▪️موسسه فرهنگیهنری شهرستان ادب و مجموعه همکاران همراه با این موسسه درگذشت والده گرامی استاد #محمدکاظم_کاظمی را به ایشان و سایر بازماندگان تسلیت میگویند. انشاءالله خداوند آن مرحومه را در جوار رحمتش آرامش دهد و به بازماندگان صبر عنایت فرماید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻اجارهنشینها
(شعری از #نادر_سهرابی به مناسبت #روز_قدس در پرونده #ادبیات_مقاومت)
▪️صبر کن
پشت این درها خانهای نیست
یا به قول جوانیهای پدر
دری که باز نمیشود،
دیواریست که تنها مانده،
چیز مهمی نیست
اینها زمینهای ما را کرایه کردهاند
شصت و اندی سال بیوقفه
اجارهاش را
آخر هر ماه
شلیک میکنند.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻چرا «طنطوريه»؟
(#رضوی_عاشور در گفتوگو پیرامون رمان #من_پناهنده_نیستم به مناسبت #روز_قدس)
▪️«...طنطوریه به روستای طنطوره منسوب است که در ساحل فلسطین واقع شده و بیست کیلومتر از شهر حیفا فاصله دارد و اهالی آن در می ۱۹۴۸ مورد هجوم شدید گروههای صهیونیستی قرار گرفتند و از روستایشان دفاع کردند و شجاعانه در مقابل آن حملهی بیرحمانه ایستادند. اما از آنجا که نیروهای صهیونیستی به انواع سلاحها مجهز بودند معرکه با شکست مقاومان پایان یافت و قتل عام بزرگی در این روستا رخ داد و مردمش را کوچ دادند. حجم و بیرحمی و تراژدی این قتل عام در حد کشتار دیر یاسین است.
رمان دربارهی زنی از روستای طنطوره است و زندگی او را از کودکی دنبال مینماید. او بعد از مشاهدهی آن کشتار از روستا خارج شده و من او را در سفرش به سرزمینهای مختلف، به جنوب لبنان و اقامت در صیدا و بعد بیروت و بعدش خلیج و سپس اسکندریه و بازگشت به صیدا دنبال میکنم...»
🔗 متن کامل این گفتوگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11615
🔗 این اثر را با ترجمۀ #اسماء_خواجه_زاده از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/من-پناهنده-نیستم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻چاووشخوانی قدس | با دکلمۀ «علیمحمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی»
▪️#چاووش_خوانی_قدس تازهترین اثر #دفتر_موسیقی شهرستان ادب با شعر و دکلمۀ #علی_محمد_مودب و آهنگسازی #امیرحسین_سمیعی، به مناسبت #روز_قدس.
🔗 aparat.com/v/8A36w
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران عرب
(شعری از #پروانه_نجاتی به مناسبت #روز_قدس در پرونده #ادبیات_مقاومت)
▪️برادران عرب بیبرادرم كردند
اسير فاجعههای مكررم كردند
به عمق بیكسی چاه در شبی بیماه
برای سنگ دل خود كبوترم كردند
چهارسوی گذر را به روی من بستند
شبيه قاعده بازی از برم كردن
مزورانه مرا دست گرگها دادند
برای پيرهن پاره پرپرم كردم
لب سكوت گزيدند وقت خوشرقصی
پياله لب زده در خون شناورم كردند
فروختند مرا با نفيری از نفرت
و بعد هلهله بر زخم پيكرم كردند
به جای نان و عروسک، به جای نرمی خواب
گلوله هديه چشمان خواهرم كردند
برادران عرب مصری از زر و زورند
كه مثل خواب بدی دير باورم كردند
☑️ @ShahrestanAdab