eitaa logo
شاعرانه
27.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
768 ویدیو
78 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی جیره مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
عشقت داغ بزرگی بود که روزگار بر دل و پیشانی ام گذاشت حالا تو بگو با دستی که پشت آن را داغ گذاشته ام چگونه می توانم دست دوست داشتن کسی را دوباره بفشارم ؟ 📜 @sheraneh_eitaa
گلی که خود بدادم پیچ و تابش باشک دیدگانم دادم آبش درین گلشن خدایا کی روا بی گل از مو دیگری گیرد گلابش 📜 @sheraneh_eitaa
حرفی نزن بگذار صدایت بیاید می‌شنوم از این فاصله که عشق است... 📜 @sheraneh_eitaa
تو همچون غنچه های چیده بودی که در پرپر شدن خندیده بودی مگر راه حیات جاودان را تو از فهمیده ها، فهمیده بودی 📜 @sheraneh_eitaa
فرخ تمیمی (زاده ۱۱ بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۲۳ اسفند ۱۳۸۱ تهران)، از شاعران معاصر ایران است. فرخ تمیمی فرزند میرزا محمد خان طالقانی از مردم طالقان و از خویشاوندان دکتر ابراهیم حشمت طالقانی، همرزم میرزا کوچک خان جنگلی بود. پدرش در جریان انقلاب مشروطه و در هنگام زمامداری محمدولی خان تنکابنی با سران نهضت جنگل تماس نزدیک داشت و یکی از آزادی‌خواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت به‌شمار می‌رفت و از سوی حکومت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد. فرخ تمیمی در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و زیر نظر مادرش «نصرت‌السلطنه مقدم مراغه‌ای» در تهران بزرگ شد. او دوره‌های ابتدایی و متوسطه را در دبستان تمدن و دبیرستان دارالفنون گذراند. در سال ۱۳۴۶ رشته حسابداری و امور مالی را به پایان رساند. سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکت‌های مختلفی رسید. فرخ به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گه گاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب نیز می‌پرداخت. از او شش جلد کتاب ترجمه یا تألیف برجای مانده‌است. 📜 @sheraneh_eitaa
ای آنکه یک شب بی خبر رفتی ای آنکه تاک آشنایی را از خوشه ی انگور مستی ها ، تهی کردی. رفتی، شنیدم هر کجا رفتی در آسمان رنگ ریا دیدی. با هر لبی چون آشنا گشتی صد خنده ی ناآشنا دیدی. بازآ، که می دانم پشیمانی. بازآ، به یاد ماجراهایی که می دانی … 📜 @sheraneh_eitaa
مادربزرگ گم کرده ام در هیاهوی شهر آن نظر بند ِ سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی ِ من در اولین حمله ناگهانی ِ تاتار عشق خمرۀ دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکست دستم به دست دوست ماند پایم به پای ِ راه رفت من چشم خورده ام من چشم خورده ام من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانیم 📜 @sheraneh_eitaa
ای عشق که دستان خداييت بر خواهش‌های من لگام زده و گرسنگی و تشنگيم را تا وقار و افتخار بالا برده مگذار توان و استقامتم از نانی تناول کند و يا از شرابی بنوشد که خويشتن ناتوانم را وسوسه می‌کند بگذار گرسنه‌ٔ گرسنه بمانم بگذار از تشنگی بسوزم بگذار بميرم و هلاک شوم پيش از آنکه دستی برآورم و از پياله‌ای بنوشم که تو آن را پر نکرده‌ای يا از ظرفي بخورم که تو آن را متبرک نساخته‌ای 📜 @sheraneh_eitaa
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام طُره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام در میان مردمان دنبال آدم گشته ام در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام زندگی بی عشق شطرنجی است در خورد شکست در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم حال می بینم که حتا چاه را گم کرده ام زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام 📜 @sheraneh_eitaa
امشب که در هوای تو پَر می‌زند دلم ای مهربانِ من! تو کجایی و من کجا؟ شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
صبح آمده از پنجره مشتاقِ سلامم برخیز که دنبالِ همین تکه کلامم موهای تو بید است و منم بادِ پریشان از شیره ی خرمای تو شیرین شده کامم |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
درد چون نیست، چه تأثیر بُوَد درمان را گوی شو تا که ببینی اثر چوگان را از من ای خاک درِ دوست، خدا را بپذیر به کجا باز برم این سرِ بی سامان را چه عجب خلق اگر از تو به غفلت گذرند آنکه درویش نباشد چه کند درمان را دیده بستم که دل از یاد توام بستان است جز برویت نگشایم در این بستان را عهد گل تازه شد آن ساقی گلچهره کجاست تا ز پیمانه به ما تازه کند پیمان را شاید از پرتو او روز وصالی سازد آنکه از بخت من آورد شب هجران را عاقل اندیشه ی جان دارد و عاشق جانان بالله ار ما بشناسیم ز جان جانان را دل یکی منزل غیب است نه منزلگه ریب خلوت قدس مخوان بارگه شیطان را ای که در کار نشاطت نظری هست مجوی راز این غمزده ی دلشده ی حیران را حال این قوم چه دانی تو که بهتر دانند از نشاطی که بود فاش غم پنهان را 📜 @sheraneh_eitaa
در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود چون صدف هرکس که دندان بر سر دندان نهد سینه اش بی گفتگو گنجینه دریا شود اهل دل را صحبت بی نسبتان مهر لب است غنچه هیهات است در دامان گلچین وا شود سخت جانی سد راه اتحاد سالک است در صدف آب گهر چون واصل دریا شود؟ دست و پای باغبان بوسیدن از دون همتی است سعی کن تا بی کلید این در به رویت وا شود ناخن غیرت کن ناسور داغ لاله را در گلستانی که داغ من چمن پیرا شود گر به خاطر بگذراند چشم خونبار مرا کاسه گرداب پر خون در کف دریا شود مهر خاموشی چه سازد با دل پر شور من؟ حلقه گرداب چون مهر لب دریا شود؟ از لب شیرین او هر جا که حرفی بگذرد در شکر طوطی چو مغز پسته ناپیدا شود گوهری دارم که گر از جیب بیرون آورم از فروغش پله میزان ید بیضا شود پرده پندار سد راه وحدت گشته است چون حباب از خود کند قالب تهی، دریا شود نسبت خفاش با عیسی، چو عیسی با خداست می شود عیسی خدا، خفاش اگر عیسی شود دست رد بر سینه دریا گذارد چون صدف هر که صائب آشنای عالم بالا شود 📜 @sheraneh_eitaa
فدای آن قد و زلفش که گویی فرو هشته است از شمشاد شمشار آن طره مشکریز دلدار کرده است مرا به غم گرفتار 📜 @sheraneh_eitaa
گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا سرو من آغشته در اشک جگر خون من است فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام بس که در آتش فکنده این دل سوزان مرا حال من چون پیر کنعان شد کنون چون بینمت بس که آمد سیل اشک از دیده گریان مرا جامه جان چاک شد در وادی عشق و هنوز هرطرف صد خار غم بگرفته دامان مرا همچو من یارب که گردد بی نصیب از وصل یار ای که دور انداختی از صحبت جانان مرا این که با مردم مدارا می کنم از بهر توست ورنه کی پروا بود از قول بدگویان مرا خانه من گلخن و فرش من از خاکستر است تاکه چون محیی بخوانی بی سروسامان مرا 📜 @sheraneh_eitaa
سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی سال ۱۳۴۸ در شهر قم چشم به جهان گشود. با علاقه‌ای که به شعر داشت، تحصیلات خود را در رشتۀ‌ ادبیات ادامه داد. او شاعری را از سال ۶۴ با نوحه‌سرایی در جبهه‌ شروع کرد. بهره بردن از محضر استاد مجاهدی بسیار در رشد و بالندگی او مؤثر بود. حسینی هم‌اکنون از اساتید بنام نقد شعر و نقد ستایشگری است. او از سال ۶۹ جلسات نقد خود را آغاز کرده است که تا امروز ادامه دارد. از مهم‌ترین این جلسات می‌توان به انجمن «مشکات» در قم اشاره کرد. تألیفات وی در سه بخش بازنویسی خاطرات دفاع مقدس، کتب آموزشی برای معلمین ادبیات و کتب مربوط به حوزۀ ادبیات و هنر ولایی خلاصه می‌شود. از آثار و تألیفات او می‌توان به «آینۀ بی‌غبار»، «عقیق شکسته»، «آیین شورآفرینی» و «فرهنگ اصطلاحات و کنایات مداحی» اشاره کرد. 📜 @sheraneh_eitaa
کنار پنجره‌فولاد، گریه مغتنم است در این حریم برای تو گریه محترم است جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق تمامی دو جهان، گوشۀ همین حرم است شروع مرگ، زمان جدا شدن از تو به پایِ عشق تو مردن، حیاتِ دم به دم است چه دورم از تو... خدایا چه دیر فهمیدم! تو در کنار من و سرنوشت من عدم است تو را در آینه‌هایم نشد نشان بدهم چقدر ساحت این شعر کوچک است و کم است برای جستن دُرّ حدیث سلسله‌تان زمان به حال رکوع است و پشت عرش، خم است حدیث گفتی، حقا چه اتفاق افتاد به حکم «اِلّا»‌یت، پرده از نفاق افتاد.. نفاق و کفر به حکم تو راهشان سد شد مسیر کوی ولا غرق رفت و آمد شد سرودی «اَشهَدُ اَن‌ لا ‌اِلهَ اِلّا ‌الله» ولایت تو نشان داد راه را از چاه به«لا اله»، اذان را دوباره جان دادی برائت از همۀ کفر را نشان دادی «بشرطها»‌ی شما راه را به ما فهماند حضور منتشر ماه را به ما فهماند به«لا اله» رسیدیم و نفی غیر شما به بارگاه ولا، حصن محکم «الا» به حصن محکم خود راه داده‌ای ما را به زیر پرچم خود راه داده‌ای ما را حدیث گفتی و از حکمتت جهان پر شد کنار دریایت، هرصدف پر از دُر شد حدیث سلسله، تفسیر ناب توحید است تجلیات ولایت به قاب خورشید است به سمت جادۀ توحید می‌برد ما را به سوی خانۀ خورشید می‌برد ما را کلیم‌وار به طور تبسم آمده‌ایم به شوق «و رضی‌الله عنهم» آمده‌ایم زیارت تو شبیه عروج تا عرش است حریم تو ملکوت است؟ فرش یا عرش است؟ عروج عرش‌نشینان، هبوط در حرمت مقام سلطانی، خوشه‌چینی از کرمت به لطف نور تو هر ظلمتی سحر گردد گناه‌کار بیاید فرشته برگردد به اشتیاق نگاه تو زائرت شده‌ام همین بسم که بگویی که شاعرت شده‌ام تو قول داده‌ای ای مهربان- که هم‌نفسی- سه‌جا به داد دل شیعیان خود برسی سه‌جا؟ نه در همه‌جا لطف تو کنار من است تو آن امام رئوفی که بی‌قرار من است... 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | نابود شدن صائب تبریزی در محفل شاعران خسته! ۱۰ تیر روز بزرگداشت صائب تبریزی 📜 @sheraneh_eitaa
خودم را جایی، جا گذاشته‌ام! شاید کنار تو، در باغ‌های سیب! شاید بالای تپه‌ها و یا شاید در جاده‌ای که جنگل را دور می‌زد و به دریا می رسید! رو به روی آینه ایستاده‌ام؛ اما از چهره ‌ام خبری نیست... 📜 @sheraneh_eitaa
با قصـد مباهلـه بـه میدان آمد با هرچه که داشت، از دل و جان آمد دیدند مسیحیان نجران، احمد با حوریـه و لولوء و مرجان آمد 📜 @sheraneh_eitaa
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا گشته‌ست باشگونه همه رسمهای خلق زین عالم نبهره و گردون بی‌وفا هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن هر فاضلی به داهیه‌ای گشته مبتلا وآن کس که گوید از ره دعوی کنون همی کاندر میان خلق ممیّز چو من کجا؟ دیوانه را همی‌نشناسد ز هوشیار بیگانه را همی‌بگزیند بر آشنا با یکدگر کنند همی کبر هر گروه آگاه نی کز آن نتوان یافت کبریا هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش هر ک آیت نخست بخواند ز هل أتی با این همه که کبر نکوهیده عادتیست آزاده را همه ز تواضع بود بلا گر من نکوشمی به تواضع نبینمی از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا با جاهلان اگرچه به صورت برابرم فرقی بود هرآینه آخر میان ما مهر شهان ز قوت ستوران بود پدید گرچه زمرد است به دیدار چون گیا آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز از دشمنان خصومت و از دوستان ریا بر دشمنان همی نتوان بود مؤتمن بر دوستان همی نتوان کرد متکا قومی ره منازعت من گرفته‌اند بی‌عقل و بی‌کفایت و بی‌فضل و بی‌دها من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا با من بود خصومت ایشان عجیب‌تر زآهنگ مورچه به سوی جنگ اژدها زایشان همه مرا نبود باک ذره‌ای کز آبگینه ظلم نیاید بر آسیا گردد همی شکافته دلشان به کین من همچون مه از اشارت انگشت مصطفی چون گیرم از برای معانی قلم به دست گردد همه دعاوی آن طایفه هبا ناچار بشکند همه ناموس جادوان در موضعی که در کف موسی بود عصا ایشان به نزد خلق نیابند رتبتی تا طبعشان بود ز همه دانشی خلا زیرا که بی مطر نبود میغ را محل چونانک بی‌گهر نبود تیغ را بها با فضل من همیشه پدید است نقصشان چون عجز کافران بر اعجاز انبیا با عقل من نباشد مریخ را توان با فضل من نباشد خورشید را ذکا آنم که برده‌ام علم علم در جهان بر گوشهٔ ثریا از مرکز ثری شاهان همی‌کنند به فضل من افتخار واقران همی‌کنند به نظم من اقتدا با خاطرم منیرم و با رای صافیم کالبرق فی الدجیة و الشمس فی الضحی عالیست همتم به همه وقت چون فلک صافیست نسبتم به همه نوع چون هوا بر همت من است سخنهای من دلیل بر نسبت من است سخنهای من گوا هرگز ندیده و نشنیده‌ست کس ز من کردار ناستوده و گفتار ناسزا در پای جاهلان نپراگنده‌ام گهر وز دست سفلگان نپذیرفته‌ام عطا وین فخر بس مرا که ندیده‌ست هیچکس در نثر من مذمت و در نظم من هجا وآن را که او به صحبت من سر درآورد جویم بدل محبت و گویم به جان ثنا ور زلتی پدید شود زو معاینه انگارمش صواب و نپندارمش خطا اهل هری کنون نشناسند قدر من تا رحلتی نباشد ازین جایگه مرا مقدار آفتاب ندانند مردمان تا نور او نگردد از آسمان جدا آن گاه قدر او بشناسند بر یقین کآید شب و پدید شود بر فلک سها اندر حضر نباشد آزاده را خطر کاندر حجر نباشد یاقوت را بها با این همه مرا گله‌ای نیست زین قبل زین بیشتر قبول که یابد به ابتدا تا لفظ من به گاه فصاحت بود روان بازار من به نزد بزرگان بود روا لیکن چو صد هزار جفا بینم از کسی ناچار اندکی بنمایم ز ماجرا زآن است غبن من که گروهی همی‌کنند با من به دوستی ز همه عالم انتما وآن گه به کام من نفسی برنیاورند در دوستی کجا بود این قاعده روا آزار من کشند به عمدا به خویشتن زآن سان که که کشد به بر خویش کهربا در فضل من کنند به هر موضعی حسد در نقص من دهند ز هر جانبی رضا با ناصحان من نسگالند جز نفاق با حاسدان من ننمایند جز صفا ور اوفتد مرا به همه عمر حاجتی بی‌حجتی کنند همه صحبتم رها مرد آن بود که روی نتابد ز دوستی لو بست الجبال او انشقت السما 📜 @sheraneh_eitaa
شب و دلتنگی واین چشم پراز حسرت خواب منم و شوق وصال تو و دریای سراب... شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از قاصدک
🛑 عبا و کت و مانتوی جواهردوزی شده ی ، اینستا ،با نصف قیمت 😱 اومد ایتاااااا🎊🥳 ‌ ‌ ‌ 💚 تولید کننده ایم 💚 ❤️‍🔥 طرح های اختصاصی که هیچ جا ندیدی 🥺 🛑 به قدو سایز خودت با هر رنگ جواهردوزی که بخوایی ،برات سریع آماده می کنیم😍😘👇اینجا👇بزن روش👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9 https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9 ♨️ 👆 خاص باش 👆 ‼️آماده ی همکاری بامزون ها و کانال دارها😍
ای صبح بیا و قفل شب را وا کن در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن با نام خدا، فاتح ِسرسختی باش با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن |صبحتون بخیر و پر برکت🌸🌱 📜 @sheraneh_eitaa
تو را فراسوی انتظار می‌خواهم آن‌سوتر از خودم و آنقدر دوستت دارم که دیگر نمی‌دانم از ما دو تن کدامیک غایب است. 📜 @sheraneh_eitaa
در خشکی دهانِ بیابان مباهله سوگند خورده است به باران مباهله پیش از غدیر چشمه ی جوشان عشق را انداخت مثل رود به جریان مباهله آرام و با وقار سخن گفته از علی در آیه های محکم قرآن مباهله گلدسته ی اذان علی دوستانِ شهر سجاده ی اقامه برهان مباهله جاریست در تمامی قرآن بدون شک حقیست غیر قابل کتمان مباهله در سوره ی سعادت انسان شروع راه در سوره ی مجادله پایان مباهله در لحظه های سخت و نفس گیر جنگ نرم می ایستد میانه ی میدان مباهله می ایستد میانه ی میدان اعتقاد با تیغ آب دیده و عریان مباهله با تیغ آب دیده و عریان منطقش گردن بریده است فراوان مباهله گردن بریده است فراوان به دست خویش از دسته های لشکر شیطان مباهله از دسته های لشکر شیطان نداشت باک در جنگ با اهالی نجران مباهله در جنگ با اهالی نجران زبان گشود با آیه های سوره ی انسان مباهله با آیه های سوره انسان رسیده است مثل تمام دشت به ایمان مباهله هر قدر گفته است غدیر از اباالحسن فریاد کرده است دو چندان مباهله گفتیم اباالحسن دلمان را روانه کرد بعد از نجف به سمت خراسان مباهله پرسید از بزرگ ترین مدح جد او شد منبر سلونی سلطان مباهله قربان آن امام رضایی که گفته است بوده است اوج فضل به قرآن مباهله 📜 @sheraneh_eitaa
الهـی دردِ تو افتد به جانم تو مانی در جهان و من نمانم تویی سرمنشاء خیر و سعادت روا باشــد فـدا گـردد روانم تو نیـکی کردی و در دجـله پیداست که لطفش در بیابان همچو دریاست بسـازم قلـب خود چون آینه صاف که پیوسته دلت گویا که اینجاست مـرا در اوجِ معـنا غوطـه‌ور کرد جمالت خاکِ ره را همچو زر کرد بنازم روز و شـب، نازِ قـدومـت که جانِ خفته را صاحب نظر کرد یقین در لحظه‌هایم نور بارد سعـادت صد نهـالِ سور کارد طرب در جان من شوقی تنیده کـه چـنـگی ناز در تنبور دارد به مـســتیِ نســیـمِ صـبح مـانَد نفس‌هایت که جانْ جانانه خوانَد گَهی شعر تر و گَه شورِ آواز برآورده تبـی تا غـم برانَد دوای درد مشتاقان، وصال است کـه دنیا محـوِ رویای جمـال است حضوری جاودان غـرقِ دقایق شعف افزوده دنبالِ مجال است 📜 @sheraneh_eitaa
🔹مهر رسولانه🔹 ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 📜 @sheraneh_eitaa