بستم کمر عشق بنام دل خویش
بردم بر دلبرم پیام دل خویش
حاصل کردم مِراد و کام دل خویش
ای من ز میان جان غلام دل خویش
#شعر #عین_القضات_همدانی
📜 @sheraneh_eitaa
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
ظاهراً گردانده زهرا دستۀ دستاس را
باطناً دور فلک بی اذن او گردش نداشت
نیمِ عمرش با نبی بودهست، نیمی با وصی
از ازل عمر کسی اینقدر گنجایش نداشت...
شانه بر گیسوی طفلان پریشان میکشید
دست اگر بالا میآمد، دست اگر لرزش نداشت
رنج او را روز اگر میدید میشد شام تار
لحظهای بعد از پدر ریحانه آرامش نداشت...
#مرضیه_نعیمامینی #شعر #حضرت_فاطمه #فاطمیه
📜 @sheraneh_eitaa
زهی شاهنشه اعظم زهی فرمانده کشور
زهی دارندهٔ عالم زهی بخشندهٔ افسر
زهی جمشید داد و دین زهی خورشید تحت دین
زهی مولای انس و جان زهی دارای بحر و بر
زهی شایستهٔ مسند زهی بایستهٔ خاتم
زهی پیرایهٔ شاهی زهی سرمایهٔ مفخر
زهی دستور تو دولت زهی مأمور تو گیتی
زهی مقهور تو گردون زهی مجبور تو اختر
عمار دولت قاهر جلال ملت باهر
مغیث ملت زاهر معز دین پیغمبر
تو آن شاهی که از ایام آدم تا بدین مدت
چو تو هرگز نبودهست و نخواهد بود تا محشر
به چشم اندر کشد چون سرمه گرد موکبت خاقان
به گوش اندر کند چون حلقه نعل و مرکبت قیصر
بود زآسیب تیغ آبدارت سال ... آتش
نهفته روی در آهن گرفته جای در مرمر
اگر دارد کشف در دل وفاقت ساعتی پنهان
وگر دارد صدف در تن خلافت لحظتی مضمر
به نرمی چون فنک گردد کشف را بر بدن خارا
به تیزی چون خسک گردد صدف را در دهن گوهر
گه جود و عطا و بذل و احسانت تهی گردد
زمین از گنج و بحر از در و کوه از سیم و کان از زر
گه حرب و مصاف و حمله و کین تو پر گردد
هوا از جان و چرخ از گرد و خاک از دشت و خون از سر
بود پیوسته از بیم سنانت در تف هیجا
بود همواره از ترس خدنگت در صف عسکر
نهنگ تند چون سیماب لرزان در یم عمان
پلنگ زوش چون سیمرغ پنهان در که بربر
ایا شاهی کز آسیب سر شمشیر تو گردون
کشد سر هر زمان چون خارپشت اندر خم چنبر
اگر خنجر زنی گاه وغا بر پیکر کیوان
کنی آن را به یک ضربت علیالتحقیق دو پیکر
بر اطراف ممالک قلعهها داری برآورده
همه بنیاد آن از سد ذوالقرنین محکمتر
رسیده قعر خندقهای آن تا تارک ماهی
گذشته سقف ایوانهای آن از گوشهٔ محور
ندیمان و مشیران و سواران و غلامانت
به انواع هنر هستند هر یک بهتر از دیگر
ندیمانی همه فاضل مشیرانی همه عاقل
سوارانی همه پردل غلامانی همه صفدر
یکی با فطنت لقمان یکی با بهجت سحبان
یکی با قوت رستم یکی با صولت حیدر
ز ترک و دیلم اندر لشکرت هستند مردانی
خروشان همچو پیل مست و جوشان همچو شیر نر
غضنفرجوش و آهنپوش و گردونکوش و لشکرکش
مصافافروز و فتحاندوز و اعداسوز و جنگاور
بود تنین و ثور و شیر و کرکس را همه ساله
ز گرز و رمح و تیغ و تیرشان بر گنبد اخضر
شکسته مهره اندر سر گسسته گردن اندر تن
کفیده دیده اندر رخ دریده زهره اندر بر
که دارد از سلاطین و ملوک مشرق و مغرب
چنین پرداخته دولت چنین آراسته لشکر
خداوندا کنون باید نشاط باده فرمودن
که شد چون جنةالمأوی جهان از خرمی یکسر
گهی آراستن بر گوشهٔ رود روان مجلس
گهی می خواستن بر نالهٔ رود روانپرور
شکوفه بر سر شاخ است چون رخسارهٔ جانان
بنفشه بر لب جوی است چون جرارهٔ دلبر
سحاب گوهرآگین گشته نقاش گل ساده
شمال عنبرآیین گشته فراش گل احمر
کنون از لاله گردد باغ چون بیجادهگون مطرد
کنون از سبزه گردد راغ چون پیروزهگون چادر
گهی صلصل کند در بوستان چون عاشقان لاله
گهی بلبل زند در گلستان چون مطربان مزهر
سرشک ابر دُرّآگین فروغ مهر نورآیین
رسول ماه فروردین نسیم باد صورتگر
طرازد حلهٔ سوسن نماید طرهٔ سنبل
فروزد چهرهٔ نسرین گشاید دیدهٔ عبهر
سمن را گه کند گردن هوا پر رشتهٔ لؤلؤ
چمن را گه کند دامن صبا پر تودهٔ عنبر
در این ایام یک ساعت نباید زیست بیعشرت
در این هنگام یک لحظت نشاید بود بیساغر
الا تا صورت مانی بود افروخته سیما
الا تا لعبت آزر بود آراسته منظر
ز خوبان باد بزم تو چو صورتنامهٔ مانی
ز ترکان باد قصر تو چو لعبتخانهٔ آزر
قضا رای تو را تابع قدر حکم تو را خاضع
ملک مُلک تو را راعی فلک بخت تو را یاور
#شعر #عبدالواسع_جبلی
📜 @sheraneh_eitaa
pazevari.gif
9.1K
امیر پازواری متخلص به امیر شاعر معاصر شاه عباس صفوی است که اشعارش همگی به زبان طبری یا لهجهٔ مازندرانی سروده شده است. وی که به گفتهٔ رضا قلی خان هدایت در تذکرهٔ ریاضالعارفین به امیر مازندرانی و نزد اعراب به شیخالعجم معروف است زادهٔ منطقهٔ پازوار در حومهٔ بابل مازندران امروزی است. بنا به گزارش دانشنامهٔ ایرانیکا امیر پازواری شخصیتی نیمهافسانهای است که گزارش منطقی و هماهنگی درباره او وجود ندارد.
#امیر_پازواری #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از جواد برزگر🌹
Zahra Jan - Barzegar - FX.mp3
9.65M
﷽
🎧 نماهنگ | #زهرا_جان
🎙 بانوای: #حاج_جواد_برزگر
📝 شاعر: وحید محمدی
🎞 آهنگسازی و تنظیم: محمد جواد علیمردانی
🏴 ویژه ایام #شهادت_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
📌 تولید شده در "مجموعه رسانهای #ماهرخ_فیلم
کانال جواد برزگر
[ @abaraat ]
شومّه مَحْشِرْ روزْ به درگاهِ دادارْ
زمّه کَفِنْرِهْ چاکْ، عَرصاتِ بازارْ
مِرِهْ بَپِرْسِنْ کی بییِهْ ته دِلْ آزارْ؟
ته نُومْ رِهْ زِبُونْ گیرِمِهْ به چارُو ناچارْ
#امیر_پازواری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | بومی سرای بزرگ مازندران شیخالعجم، امیر پازواری
#فرزند_ایران
📜 @sheraneh_eitaa
فرستاده ای را فرستاد و تفت
فرستاده آن نامه بگرفت رفت
به پیش سپه آمد او با شتاب
بر شاه آمد بهنگام خواب
به شه نامه بسپرد و شاهش بخواند
بجنباند سر در شگفتی بماند
جهانجوی را خواند نزدیک تخت
بدو گفت کای گرد پیروزبخت
چنین نامه را زی من آورده اند
بسی پند افزون در او کرده بند
چه گوئی تو ای گرد پرخاشجوی
کنم آشتی یا شوم رزمجوی
سهبد بدو گفت کاکنون چه سود
که شد ز آتش کین جهان پر ز دود
مجو آشتی رزم او را مجوی
جز از رزم پاسخ جوابی مگوی
به یزدان که گر او شود اژدها
نیابد ز چنگم گه کین رها
گرش زنده تن در نیارم بدار
نباشد نژادم ز سام سوار
مر این رزم مابس دراز اوفتاد
ندارد کسی اینچنین رزم یاد
که خواهم سپه سوی ایران برم
تزلزل به آن مرز شیران برم
چو زی مرز ایران حشر آورم
هنرها پدید از گهر آورم
بداند فرامرز کین بی پدر
چنان از گهر یافت فر هنر
#شعر #عثمان_مختاری
📜 @sheraneh_eitaa
آمد دوباره فصل غم از زبان کوچه
ماتم گرفته زین غم پیر و جوان کوچه
آتش گرفته کوچه، شهر مدینه امّا
غافل ز خیمهٔ دین، وان سایه بان کوچه
یک قومِ غاصب اینک، جمعند در سقیفه
آن تشنگان قدرت، آتش زنان کوچه
چون دید بند کینه، بر گردن ولایت
از غربت امامت، خون شد روان کوچه
در راه نایب دین،گفتا منم چو سرباز
حتی اگر ببارد، سنگ آسمان کوچه
وقتی نشست مسمار،در پشت در به سینه
گویا که تیغ حیدر، گم شد میان کوچه
در پیش چشم مولا،آن شیر بدر و خیبر
یک نانجیب میزد ،تیپا به جان کوچه
با بند کینه بردند،قرآن ناطقش را
تا نشنوند یاران،راز نهان کوچه
با دست خشم ملعون، سیمای گل سیه شد
از هم شکست بازو، تاب و توان کوچه
با پستی و رذالت، کشتند محسنش را
کی بشنود ستمگر،آه و فغان کوچه
ای پاسبان کوثر، قرآن بگیر بر سر
رنگ خزان گرفته، شیرین بیان کوچه
ای باغبان چو کردی،امری به جانشینت
رفت از کنار حیدر، امن و امان کوچه
خون گریه کن«غنی»وار،ای شیعه زین مصیبت
تا منتقم بیاید، آرَد نشان کوچه
#عبدالغنی_دهقانی_زاده #شعر #حضرت_فاطمه #فاطمیه #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است
علت خلق دوعالم علم فاطمه است
ما به اعمال کم خویش به جایی نرسیم
هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است
ذکر یافاطمه نقش است به سربند علی
یاعلی ذکر دموبازدم فاطمه است
به دفاع از ولی و شان ولایت برخاست
خطبهی فاطمه تیغ دودم فاطمه است
روی این نام همه اهلکرم حساسند
استجابت به خدا در قسم فاطمه است
دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟
تا اماننامهی ما با قلم فاطمه است
ظاهرا خلوتوخاکیست، ولی در باطن
دل هرشیعه ضریح حرم فاطمه است
پسر فاطمه یکروز میآید از راه
ای خوش آن روز که پایان غم فاطمه است
#فاطمیه #مجتبی_خرسندی #شعر #حضرت_فاطمه
📜 @sheraneh_eitaa
بس رنج کشم طرب نمیدانم چیست
رنجوری را سبب نمیدانم چیست
پیش و پس و روز و شب نمیدانم چیست
کاریست عجب عجب نمیدانم چیست
#شعر #عطار
شبتون در پناه حق
📜 @sheraneh_eitaa
گفتی : چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم که: چهرهی تو از آن دلگشاتر است
|صبحتون بخیر
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
میهمان داشتم شبی که گذشت
نمک سفره مان محبت بود
تا سحر بحث و گفتگو کردیم
بحث درباره ی ولایت بود
وارد خطبه ی غدیر شدیم
بحث بالا گرفت روی "ولی"
من به معنای پیشوا دیدم
او به معنای دوستی علی
گفتم: اصلاً بیا مرور کنیم!
همه را جمع کرد پیغمبر
بعد هم آن همه جهاز شتر
روی هم ریختند و شد منبر
با علی رفت روی منبر و گفت:
"این علی است و من پیمبر دین
پس اگر دوستدار من هستید
با علی دوستی کنید!" همین؟!
■
خسته بودیم هر دو، از طرفی
آن همه بحث هم نتیجه نداد
میهمانم که راه دوری داشت
صبح، بعد از نماز، راه افتاد
صبر کردم، دوساعتی که گذشت
خواستم از میانه ی جاده
بازگردد به سمت من، گفتم:
اتفاق مهمی افتاده
هرچه اصرار کرد من گفتم
با تو یک صحبت مهم دارم
تا که برگشت گفت: جریان چیست؟
گفتم این است: "دوستت دارم"!
گفت با خشم: " از میانه ی راه
بازگرداندی ام برای همین؟!
نکند واقعا زده به سرت؟!"
گفتم: آرام! لحظه ای بنشین
خواستم این قرار بیهوده
به تو ثابت کند رسول الله
حاجیان را برای گفتن این
برنگرداند از میانه ی راه!
تازه گیرم که گفته پیغمبر
با علی دوستی کنید، ولی
برو تاریخ را بخوان و ببین
چه گذشته ست بعد او به علی!
این که بعدش چه شد نپرس از من
ماجرا جانگداز خواهد شد
سفره ی دل اگر که باز کنم
سفره ی روضه باز خواهد شد
حال دیگر برو برادرجان
راه دور است و جاده ناهموار
باز اگر آمدی علی آباد
قدمی هم به چشم ما بگذار
برو دست خدا به همراهت
راستی! قبر حضرت زهرا
بعد عمری هنوز هم مخفی ست
از بزرگان تان بپرس چرا ؟!
#محمدحسین_ملکیان #شعر #حضرت_فاطمه #فاطمیه
📜 @sheraneh_eitaa
بسمالله…
عرش قیام میکند
باز به احترام تو
فرش به سجده میرود
در عجب از مقام تو
در دل داغ واژهها
کوچه مرور میشود
دربهدر است شاعر از
غُصّهی ناتمام تو
کل جهان بنا شد از
رحمت مادرانهات
پس خبر از چه میدهد
صورت سرخ فام تو؟
سیلی و درب سوخته
مردم دین فروخته
این همه دید و آب شد
از غمِ تو، امام تو
خطبه چه خواندی ای ملک؟
راز چه گفتی از فدک؟
خُدعه چه روسیاه شد
از اثر کلام تو
در پی حق دویدهای
طعنه به جان خریدهای
خصم به تنگ آمد از
گریهی صبح و شام تو
سورهی قدر و کوثری
وه که شهید پروری
منجی عشق میرسد
در پی انتقام تو
چادر وصلهدار خود
بر سر ما کشیدهای
ما همه شرمسار از این
لطف علی الدوام تو
#معصومه_حکمتی #شعر #ارسالی_مخاطب #فاطمیه #حضرت_فاطمه
📜 @sheraneh_eitaa
قصه ام را به خدا کاش نهان میکردم
قصه ام بدتر از آن شد که گمان می کردم
قصه ام بغض شد و ابر شد و باران شد
قصه یوسف شد و در چاه دلم پنهان شد
٫همه جا روشنیه نور خدای ازلی٫
قصه دارد خبر از خانه نشینی علی
فاطمه میرود انگار علی میمیرد
جان خود را وسط کوچه به کف میگیرد
آخر غصه به هر قصه در آییم ای کاش
در پی منتقم و منتظَر آییم ای کاش
#محمدمتین_روحی #شعر #فاطمیه #حضرت_فاطمه #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
دل خیمه غم بر آتش تاب زده ست
خونابه ز دیدگان ره خواب زده ست
این تعبیه بین که دل برون آورده ست
وین رنگ نگر که دیده بر آب زده ست
#شعر #ظهیر_فاریابی
📜 @sheraneh_eitaa
jooya.gif
8.4K
میرزا دارا یا میرزا دارا بیک جویا تبریزی که اصل وی از تبریز است در کشمیر به دنیا آمد و در تبریز نشو و نما یافت و به سال ۱۱۱۰ یا ۱۱۱۸ه.ق درگذشت. در عهد عالمگیرشاه، مشهور و مورد احترام و اکرام وی وحاکمان کشمیر قرار گرفت.
جویا تبریزی از چهرههای نامدار در سبک هندی است. او از مهمترین شاگردان صائب تبریزی به شمار میآید. او خود در هند شاگردان زیادی را تربیت کرد که از آن جمله عبدالعلی طالع، عبدالعزیز قبول و ملا ساطع را میتوان نام برد.
#جویای_تبریزی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
در آتش کین خانه ی مولا می سوخت
از دودِ به پاخاسته دلها می سوخت
یک لحظه به خود آمده، دیدم به خدا
با محسن خود، فاطمه آنجا می سوخت
#فرهاد_کرمی #حضرت_فاطمه #فاطمیه #ارسالی_مخاطب #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خوبی تن ز فیض جان باشد
رونق خانه، میهمان باشد
قفل حیرت نهد نگه بر چشم
دزد این خانه پاسبان باشد
پیکرم را گداخت سوز درون
شمع راتب در استخوان باشد
هر که از خلق گوشه ای گیرد
خانه بر دوش چون کمان باشد
سینه شد پای تا سرم چو هدف
تا خدنگ ترا نشان باشد
می چکد خون ز چشم حیرانم
زخم نابسته خون چکان باشد
حسن، را تا ز ابرو و مژگان
تیر، پیوسته در کمان باشد
دل به پیکان او هماغوش است
همچو مغزی که توامان باشد
گرم رفتن بود ازان جان را
یکی از نامها روان باشد
تا خورد خون بکام خود، شب هجر
غنچه آسا دلم، دهان باشد
گر بود از غم تو چون سیماب
در تنم اضطراب جان باشد
ور نباشد ز پهلوی عشقت
درد هم بر دلم، گران باشد
ذکر هر کس حدیث عشق بود
شمع سان آتشین زبان باشد
قامت یار دلنشین من است
در دلم، جای راستان باشد
ان میان قصد طاقتم دارد
طاقتی کاش در میان باشد
چشم مخمور او در اول خط
فتنهٔ آخر الزمان باشد
شد شکسته خطش ز سایهٔ زلف
شاخ ن ورسته ناتوان باشد
بی تو خون چکیده از مژه ام
بادهٔ صاف ارغوان باشد
در حریم غمت کباب جگر
مزهٔ بزم بیدلان باشد
کار فرمای ابروت دم ناز
چشم مست تو دلستان باشد
بر دم تیغ ابروت انگشت
مژه را بهر امتحان باشد
ناله ام خلق را ز خویش برد
پیش آهنگ کاروان باشد
کف دریای اضطراب مرا
در بدن بی تو استخوان باشد
بی تکلف تن تو سیمین بر
خوشتر از صد هزار جان باشد
نو عروسیست مجلست کو را
پرتو شمع پرنیان باشد
کی بود کآن نگار سیمین تن
در برم تنگ تر ز جان باشد
بدنش را به جسم لاغر من
نسبت مغز و استخوان باشد
خودفروشی شعار اهل زمان
بهر رنگینی دکان باشد
غافل افتاده کاندرین سودا
سود سرمایهٔ زیان باشد
تنگ و تاریک از غبار ملال
سینه ام همچو سرمه دان باشد
چون دلم سرکند شکایت درد
همه تن غنچه سان زبان باشد
گشته عهدی که عاجز آزاری
بسکه آیین آسمان باشد
کاروان چون براه اندازد
مور را بیم رهزنان باشد
مینهم سر به درگهی که درو
آسمان فرش آستان باشد
می برم التجا به درگاهی
که مطاع پیمبران باشد
قرة العین مصطفی زهرا
که شفیع جهانیان باشد
در حمایت به خلق عرصهٔ حشر
مهربان تر ز مادران باشد
سایبان حریم منزلتش
آسمانی بر آسمان باشد
از چراغ وجود او دایم
روشن این تیره خاکدان باشد
در شفاعت به امت پدرش
بسکه دلسوز و مهربان باشد
سبزهٔ تربت مبارک او
سر به سر بوی مادران باشد
گرد نعلین زایر حرمش
نور چشم جهانیان باشد
فرق در عرش و کرسی قدرش
از زمین تا به آسمان باشد
پیکرم را ضعیف همچو کمان
پوستی گر بر استخوان باشد
تیر طعنم به جانب خصمش
تا بود جان به تن روان باشد
پدر نامدار توست آن کو
سبب خلقت جهان باشد
صاحب خانهٔ تو بعد رسول
بهترین جهانیان باشد
گرد راه دو نور دیدهٔ تو
قرة العین انس و جان باشد
دیگری در علو رتبهٔ جاه
چون تو حاشا که در جهان باشد
بر در مطبخ تو از انجم
آسمان ریزه چین خوان باشد
چون صدف در گلوی بدخواهت
قطرهٔ آب استخوان باشد
#شعر #جویای_تبریزی #حضرت_فاطمه
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعری بسیار زیبا در وصف حضرت زهرا(س)
📜 @sheraneh_eitaa
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از بانو به نیکی یاد شد...
او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد
حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد...
معنی نازک برای روضهاش آوردهام
وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد
با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزیرسان خانۀ صیاد شد
این در آتش گرفته زود حاجت میدهد
این در آتش گرفته پنجرهفولاد شد
روضۀ مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد
تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد...
بعد پیغمبر اگر چه با تبسم قهر بود
لحظهای با دیدن تابوت، زهرا شاد شد
اشکهایش گاه میگوید حسن، گاهی حسین
گریههای آخرش موقوفۀ اولاد شد
مریم آمد تا شریک گریۀ کوثر شود
روضۀ او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد
#محسن_حنیفی #شعر #حضرت_فاطمه #فاطمیه
📜 @sheraneh_eitaa
غم دوریِّ حرم برده قرارم چه کنم؟
رویِ تو ماه من است با شب تارم چه کنم؟
تو کس و کارِ دلِ مضطر و غمدیدهی من
بی تو و عشق تو من بی کس و کارم چه کنم؟
شرف و عزت من نوکری کوی شماست
گر نخواهی تو مرا پستم و خوارم چه کنم؟
جای من با تو هماناست به جنات نعیم
حُبِّ تو گَر نَبُوَد آتش نارم چه کنم؟
بر خزان دل من مثل بهاری آقا
بی تو پاییزم و بی باغ و بهارم چه کنم؟
<<از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند>>
<<سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟>>
#علی_گلچین_پور #شعر #امام_حسین
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای حمزه محمودی
◾️توان برای صبوری نداشت دیگر اشک
▪️گرفته دیدهی او را به غصه دیگر اش
📜 @sheraneh_eitaa
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم
در این دیار اگر خشکسالی آمده است
خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم
نگفتیام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم..
به دست خستۀ تو دست بستهام نرسید
نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم
شکسته است دلم مثل پهلویت آری
شکستهایم که آیینهدار هم باشیم
#محمدمهدی_سیار #فاطمیه #حضرت_فاطمه #شعر
📜 @sheraneh_eitaa