eitaa logo
تا عشق
5.8هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
314 فایل
برای عشق آمده‌ایم و بر این عهد که بستیم هستیم. (لیس الدین الا الحب) ارتباط با مدیر: @T_Ghaemibafghi تبلیغات: https://eitaa.com/olguobanoo
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم رب النورالعظیم؛ خداوندا! ای پروردگار نور بزرگ! مراد از«نور بزرگ »؛یا، محمد بن عبدالله (ص) است؛ زیرا که بزرگتر از آن حضرت در جمیع خلایق اولین و آخرین نیست.(4) یاءء مراد است، زیرا که در عالم اجسام و اجرام علوی و سفلی بزرگتر از آن نیست.(5) یا مراد مطلق است در عالم باطن از هر چه باشد، و از هر که باشد.(6) لکن انسب به این دعا؛ تفسیر آن است به(عج) که در این اعصار غیبت، احاطه به جمیع انوار ماسوی الله، از عالم ایجاد دارد. زیرا که آن حضرت در این زمان واسطه فیما بین خدا و جمیع خلق است. و جمیع فیوض، از نور اصل وجود گرفته تا هرچه متفرع بر آن شود، به توسط آن حضرت به جمیع خلق می رسد.(7) پس در عالم ایجاد، در این ازمنه، بزرگتر از آن حضرت نیست. و خداوند را که در ابتداء این دعا، به پروردگار بودن، برای این نور می‌خوانند، یحتمل به جهت اشاره به آن است که امر آن بزرگوار به دست تو است، که می‌توانی و و را به او برسانی. و چون ما را اوست، می تواند که موفورالسرور او را برای ما نزدیک فرمایی. یا با وجود غیبت او ما را از فیوض او محروم نداری. و هر روز و هر شب بلکه هر ساعت و دقیقه افاضات بی نهایه او را درباره علوم دینیه و غیرها به ما برسانی. و رب؛اگرچه از ماده تربیت نیست زیرا که آن مضاعف و این ناقص است، ولکن«رب » را به معنی هم معنی کرده اند. و بنابراین چون تربیت از ماده«ربوة »، است و آن به معنی است، لهذا مراد به تربیت«نور عظیم »، البته زیادتی روشنی او و علو او است یوما فیوما، که ناشی می شود از زیادتی فیوض و علوم خداوندی. چنانکه در اخبار وارد شده که خداوند در هر شب جمعه و روز جمعه علوم ائمه دین را زیاد می‌فرماید، به حدی که حد و حصر ندارد و انتهایی در آن متصور نیست.(8) یا آنکه مراد به تربیت آن، آن و آن است برای خلق، در هر وقت، زیاده بر سابق آن. و علی ای حال، شبهه‌ای نیست که خداوند از راه و و خاصه بی حد و انتها، در هر وقت و هر ساعت و دقیقه، و هر آن و لمحه، باید در هر باب، فیوض خود را از امام زمان(عج) باز ندارد.(9) زیرا که امام مستعد فیوضات بی‌نهایت او است.(10) و مراتب آن را نهایتی نیست. چنانکه واضح است. پس معنی او و او «نور عظیم » را، همین خواهد بود. زیرا که سوای این را، حاصلی و ثمره ای نخواهد بود. و این عام است جمیع وجوه را; از و، و و، و فی نفسه و بالنسبه به مردم، و غیر این ها از سایر وجوه و اعتبارات لاتعد و لاتحصی. و از این جهت است که ثمره این دعا عاید به خود شخص هم می‌شود. زیرا که او هم و از فیوض بلانهایه او هست. لکن به که و داشته باشد. والا قابل نخواهد بود و به هر قدر که ناقابل باشد از فیوض الهی و فیوض امام محروم خواهد ماند. چنانکه بدیهی است. و چون نور خداوند را لامحاله محل و مظهری است و آن محل و مظهر، اقرب امکنه است نسبت به آن، و سابقا اشاره شد که یکی از معانی«نور عظیم » نور عرش است که عظیم است و بعد از آن، اعظم از کرسی چیزی نیست، لهذا بعد از فقره مذکوره می‌گویی: پی‌نوشتها: 1.باع: اندازه از سر انگشت دست راست تا سر انگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به طرفین بلندکند. 2.فتور:سستی، کندی. 3. ذراع: دست انسان از آرنج تا سرانگشتان،ساعد. 4.حاج شیخ عباس قمی،سفینة البحار، ج 2، ذیل ماده «نور» صفحه 615، و بحارالانوار جلد23 صفحه 306، روایت 3،به نقل از«التوحید» و «معانی الاخبار»،تفسیر آیه نور:قلت:مقل نوره قال لی:محمد (ص)،قلت:کمشکاة قال: صدر محمد ( (ص)،قلت: فیها مصباح قال:فیه نورالعلم، یعنی النبوة. 5.سفینة البحار، ج 2/174- 175، ذیل عرش، بحارالانوار 58/28، ح 37 به نقل از احتجاج طبرسی،و نیز صفحه 33 روایت 53 به نقل از تفسیر العسکری (ع) روایات در موضوع عظمت عرش و فضل آن بر کرسی، فراوان است. 6.بحارالانوار23/306 ح 2: عن الفضیل بن یسار قال: قلت لابی عبدالله الصادق (ع): الله نورالسموات والارض؟ قال: کذالک الله عز و جل. 7.بحارالانوار 24/51 ح 2 و3، به نقل از تفسیر قمی:«نحن والله نعمة الله التی انعم بها علی عباده و بنا فاز من فاز.» و همین مضمون از امیرالمؤمنین (ع) در بحارالانوار 24/55 ح 18 به نقل از تفسیر عیاشی روایت شده است. همچنین در ذیل آیه 20 سوره لقمان «نعمت باطنی » به امام غایب (ع) تفسیر شده است.ر.ک: بحارالانوار 24/54،ح 17. 8.ر.ک، بحارالانوارج 26، باب 3. و به عنوان نمونه روایت 7 در صفحه 89 در همان باب به نقل از بصائرالدرجات به قرار زیر است: عن ابی عبدالله(ع) قال:ان لنا فی کل لیلة جمعة و فدة الی ربنا:فلا ننزل الا بعلم مستطرف. 9همان/ 1،روایت 15
(قسمت دوم)   وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ ؛ پروردگارکرسی بلند! و در احادیث وارد شده که «کرسی » و آن قدری است که جمیع آسمانها و زمینها در نزد آن مانند حلقه ای است در بیابان بی منتهی. (11) و هرگاه تفسیر شود « » به «علم خداوند» چنانکه در کریمه «وسع کرسیه السموات والارض » (12) تفسیر به آن هم شده. (13) . فعلی هذا، او را در عظمت و وسعت، نهایت نخواهد بود. و علی ای حال، «کرسی » بعد از «عرش »، نهایت علؤ را نسبت به جمیع خلایق دارد. پس محیط بر همه هست. و اقرب از همه نسبت به عرش است. پس نور عرش بعد از «عرش »، از او ظاهر است و محل آن، او خواهد بود. و اگر مراد به « » در فقره سابقه، نور (ص) باشد، پس مراد به « » بعد از آن بزرگوار، ; (ع) خواهد بود. زیر که محل و مظهر نور آن بزرگوار بعد از آن بزرگوار، آن حضرت بود. و آن بزرگوار هم آن حضرت بود. و بالجمله چون «کرسی » آلت علو و رفعت کسی است که بر بالای آن قرار می گیرد و رفعت دین حضرت خاتم الانبیاء هم به حضرت امیرالمؤمنین (ع) شد، لهذا کمال مناسبت فیما بین ایشان هست و عیب ندارد که یکی را «عرش » بنامیم و دیگری را «کرسی ». و اگر مراد به « » خداوند یا خصوص (عج) باشد، مراد به ، و خواهد بود. مانند کسی که از او جلوه کند. مثل خود امام عصر، بعد از ظهور او، که محل نور خداوندی در می شود. و بنابراین، آن حضرت به یک اعتبار خودنور و به اعتبار دیگر محل و مظهر آن خواهد بود. و خواندن خدا به پروردگاری او به هر دو اسم، اشاره به آن خواهد بود که آن حضرت، بعد از ظهور، به اعتباری نفس نور خداوند است، که عبارت از کمال او (14) باشد. و به اعتباری دیگر، مظهر او است،که ، در عالم ظاهر، به او متحقق می شود; که اگر او نباشد، خدایی هم در ظاهر برای خلق نخواهد بود. و چون او معروف خلق می شود، خدا هم به او معروف خلق می شود. چنانکه در حدیث است که مراد از ، است.(۱۵) و بالجمله شبهه‌ای نیست که مرجع هر خیری و هر کمالی امام است.(۱۶) پس باکی نیست که همه را در حق او فروز بیاوریم و بگوییم در مقام که مراد از « » و « رفیع » همه (عج) است، که خداوند رب و مربی او است، در هر آنی، به آن معنی که گذشت. و بعد از تسمیه امام به «نور عظیم و کرسی رفیع » می‌گویی: 📚پی‌نوشت‌ها: 11. ر. ک: خصال 2/524، تفسیر عیاشی 1/137، بحارالانوار 58/5 و 58. 12. بقره/257. 13. تفسیر برهان 1/240 ح 6 و7، بحارالانوار 58/28 و29 ح 46 و47. 14. اصل: + «بلکه ذات او». 15. بحارالانوار23/93 ح 40، به نقل ای کنزالفوائد الکراجکی / 151، تفسیر صافی 5/75 ذیل آیه «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون » جذاریات /56ج به نقل از علل الشرایع شیخ صدوق. 16. زیارت جامعه کبیره تفصیل نیکویی بر این معناست. منبع: مجله: موعودخرداد و تیرماه 1376، شماره3، نقل از سایت حوزه
✅قسمت چهارم👌   وَ ؛ و اى نازل كننده كتاب آسمانى تورات موسى (ع) و انجيل عيسى (ع) و زبور داود (ع) در ذکر این فقره، بعد از فقرات سابقه، یحتمل که اشاره باشد به آن که این کتب، کتابهای آسمانی است که نازل شده. و مثل آنها، مثل از سماء است، که به آن می‌شود. و از می‌شود. پس کانه; هم به او می‌شود. بلکه وجود آن حضرت، کتاب الله است; که و محیط بر هر خلقی هست. چنانکه خداوند فرمود: « فی الکتاب من شییء».(۲۳) «لا الا فی »(۲۴) و فرموده:«و کل شیی ء فی .» (۲۵) و جای دیگر فرموده:« لکل شییء»(۲۶) و فرموده: «و کل شییء » (۲۷) که حاصل همه آن است که; کتاب «تورات» و «قرآن» و «امام» همه جامع هر چیزی هستند. و همه چیزها در تحت ایشان درج است. پس; همه کتب و همه ائمه باید چنین باشند. زیرا که همه حاکی از مشیت خداوندند، و در حدیث وارد شده. که «خلق الله المشیة بنفسها. ثم خلق الاشیاء بالمشیتة.» (۲۸) یعنی; خداوند را ، به نفس آن آفرید. و سایر اشیاء را به توسط مشیت خلق فرمود. پس در (عج) ظهور هر چیزی هست. زیرا که ارواح آنها در است. و در حقیقت کل اشیاء کلمات آن کتب می باشند. و آن کتب جامع آنهایند. پس هم آنها خواهد بود. و از این جهت باکی نیست که مراد از انزال کتب مذکوره، در این فقره هم، اذن ظهور آن حضرت باشد - ولو مجازا - چنانچه بر مخفی نیست. و چون انسب به فقرات مذکوره، بیان اختلاف خلق در مراتب است، زیرا که به ظهور امام، خلق مختلف می‌شوند؛ زیرا که بعضی قبول می‌کنند و آن حضرت را می‌نمایند و بعضی می‌کنند و در برمی‌آیند. پی نوشت ها: ۲۳. انعام/ ۳۸. ۲۴. انعام/۵۹. ۲۵. یس / ۱۲. ۲۶. نحل/۸۹. ۲۷- اسراء/ ۱۲. ۲۸. التوحید/ ۱۴۸، ح ۱۹ . ص ۳۳۹، ح ۸. منبع: مجله: موعودخرداد و تیرماه ۱۳۷۹، شماره۳، نقل از سایت حوزه
✅قسمت پنجم👌   وَ ؛و اى پروردگار سايه و آفتاب گرم و معلوم است که سایه، سرد است و گرما، گرم است و این دو، نقیض یکدیگرند و مخالف یکدیگرند. پس ممکن است که اشاره به « » باشد و اشاره به « ». زیرا که «نیکان » در ند و «بدان » در ند. و «نیکان »، دلهای ایشان از ، و «بدان »، دلهای ایشان از است. و «نیکان » در خنکی اند و «بدان » در . و ممکن است که سایه اشاره به «بدان » و گرما اشاره به «نیکان » باشد. زیرا که «بدان » مثل از می باشند. و «نیکان » گرم و هستند. و «بدان » مثل سایه سرد می باشند; یعنی مثل آهن سرد که و و در ایشان اثر نمی کند. و «نیکان » مثل آهن و مس و امثال آنهایند که ایشان را در خداوندی و ساخته باشند. و به این واسطه در نزد خدا و اولیاء او تسلیم باشند، که به هر شکلی بخواهند که ایشان را بسازند، قبول کنند و ابا و امتناع ننمایند؛ مثل مس گداخته که قبول این می کند که او را انواع ظروف بسازند و همچنین «بدان »، دل سرد از اعمال خیرند. و آنها را به جا نمی آورند. و «نیکان » دل گرم به آنهایند و آنها را بجا بیاورند. و «بدان » به در دنیا و به آن خنک دلند. و «نیکان » از و خود، در آتشند. و بالجمله مناسبات این گونه تاویل هم بسیار است. و علی ای حال، این دو لفظ «ظل و حرور» باشد، اگرچه باکی نیست که مراد از آنها، همین ظاهر معنی آنها باشد، که و باشد، ولکن باکی هم نیست که سر آنها و حقیقت آنها، مثل سایر فقرات این دعا، اشاره به آنچه باشد که مذکور شد. یا نحو آنها، از آنچه که مناسب است. زیرا که مانعی از خفاء اسرار در کلمات خدا و رسول و ائمه (ع) نیست. بلکه البته هر کلامی از کلمات ایشان، مشتمل بر اسرار بسیار، بلکه حقایق بی شمار هست. پس یحتمل که آنچه گفتیم از آنها باشد. و چون بیان اختلاف در فقره مذکور شد که به سبب (۲۹) هر کسی است، به ظهور امام عصر; یعنی چون لاف خلق می شود، لهذا ظهور آن بزرگوار، نظیر ظهور خاتم الانبیاء (ص) و قرآن است که نظیر بودند; که در ، و لاله شدند. و در ، موجب روییدن و نمک شدند. و از این جهت، (ص) «رحمة للعالمین » شد. و قرآن هم «شفاء» و «رحمت » شد. «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین » (۳۱) با وجودی که همین رحمت نسبت به کافرین عذاب شد چنانکه خداوند تخصیص فرموده شفا و رحمت را به مؤمنین. و فرموده که: «ولا یزیدالظالمین الاخسارا» (۳۲) و در خصوص مطلق رحمت فرموده که: «ان رحمة الله قریب من المحسنین.» (۳۳) پس مقتضای جمع فیما بین این آیات، آن است که; رحمت هر چند عام باشد، لابد برای کافرین و ظالمین عذاب خواهد بود. زیرا که موجب رسوایی و ظهور و ایشان می شود. پس همچنین حضرت قائم (ع) هم بعد از ظهور خود، رحمت و عذاب برای مؤمنین و کافرین خواهد شد; مثل قران. و از این جهت می گویی: پی‌نوشت‌ها: ۲۹. اصل: به سبب. ۳۰. انبیاء /۱۰۷. ۳۱- اسراء/ ۸۲. ۳۲. اسراء/ ۸۲. ۳۳. اعراف/۵۶. منبع: مجله: موعودخرداد و تیرماه ۱۳۷۶، شماره۳، نقل از سایت حوزه
(قسمت دهم)  وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ؛ و سؤال می کنم تو را به حق پادشاهی قدیم تو، یا مملکت قدیم تو. و معلوم است که ملک و مملکت عالم، افعال خداوند است; که عالم خلایق باشد، که آن هم به ظهور امام متحقق می شود، که اشیاء مختلفه ظاهر می شوند. یعنی حقیقت آن ها و مراتب آنها، معلوم می شود. چنانکه گویا در عدم، مساوی بوده اند و به وجود، ممتاز از یکدیگر و مختلف شده اند; چنان که در سابق گفتیم. و در وصف «ملک »، به «قدیم » اشاره به لزوم وجود امام است در جمیع اعصار. زیرا که مظهر ذات و کمال و افعال خداوند است. و تغییر در خداوند محال است. پس قدیم است. و ازلی است. و ابدی است. و امام هم مظهر او در جمیع آنها است. و محال است عدم او در زمانی. اگرچه بعضی اوقات ظاهر مشهور و بعض اوقات غائب مستور باشد. (47) و همچنین اشاره به قدم خدا و لزوم وجود امام است، آنچه می گویی: پی نوشت: 47. اگر مراد این است که خلقت امام (ص) هم بدء ندارد و ازلی می باشد، البته معنایی است که خلاف آیات و روایات است. و بحث آن در محلش بیاید. - ان شاءالله. منبع: مجله: موعودخرداد و تیرماه 1376، شماره3، نقل از سایت حوزه
❇️(قسمت سیزدهم) وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ‏؛و به آن اسمى كه اولين و آخرين اهل عالم را به آن اصلاح و تربيت دادى و مراد به این اسم هم یا همان اسم سابق الذکر است یا مراد دیگری است که مظهر نور اسم اول است.نظیر کرسی و نور وجه الله، که سابقا اشاره شده و علی ای حال مرجع آنها،در این زمان،امام است؛خصوصا بعد از ظهور او،که موجب صلاح خلق می‌شود. و معنی صلاح خلق اولین و آخرین به این اسم مبارک،آن است که همه بر حسب نظم حکمت،در مقامات خود قرار می‌گیرند.واحدی به قدر ذره‌ای نمی‌تواند که مقدم بر مقام خود،یا مؤخر از آن شود و این معنی در پیغمبر آخرالزمان(ص) واضح است.زیرا که آن حضرت، اقدم و اشرف از کل خلق اولین و آخرین است و همه جبه ج طفیل وجود آن بزرگوار،در روز اول به وجود آمده اند؛در مقامات مختلفه خود. و در آخر هم،منتهی الیه ایشان،که آن بزرگوار بوده و خواهد بود.ولکن امام عصر همچنان که مکرر گفته‌ایم نائب مناب آن حضرت است. پس در امثال این زمان،که زمان او است -سیما بعد از ظهور او-همه این فضائل، منتهی به او خواهد بود.و حقیقت صلاحیت اولین و آخرین،از بدو خلقت تا این زمان و بعد از این زمان به آن بزرگوار،این است که حقایق خلق اولین و آخرین،در هر زمانی،با آن حضرت موجودند،زیرا که ملک و سلطنت خداوندی،متحقق به ایشان است و اگر ایشان نباشند،نقص در ملک و سلطنت و قدرت الهی-نعوذ بالله- لازم می‌آید و لازم می آید که در زمانی خداوند، صاحب«فیض»و«وجود»و«حکیم»نباشد.پس همه در هر زمانی هستند.(۴۹).پس صادق است چه در زمان خودباشد.
۰ (قسمت چهاردهم)   يَا حَيّ قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ؛ اى زنده پيش از هر زنده و مقتضای قدم، تقدم بر هر ممکنی است که قائم به اوست. و این فقره هم یحتمل که اشاره باشد به سوی حیات امام و لزوم وجود او. زیرا که قائم مقام خداوند است. و مظهر صفت قدم او است. پس مقدم بر کل ممکنات است. و همه به او قائم و برپایند، اگرچه در زمان خودش باشد. حتی خلایق گذشتگان هم، به آن بزرگوار برپایند; به تقریبی که سابقا گفتیم. و ذکر «حی » به خصوص در مضاف الیه «کل »، به جهت اشرفیت احیاء است از سایر اشیاء. پس سایر اشیاء به طریق اولی مؤخر از خدایند. با آنکه مراد به مضاف الیه، مطلق هرچه است، که به حسب خود برای او، روحی است که به آن روح ممتاز و موجود است. و اثرات او غیر سایر آثار اشیاء است. پس شامل جمادات و نحو آنها هم می شود. زیر که آنها را هم به قدر مرتبه خود روحی و شعوری و تسبیحی و تحمیدی برای خداوند هست; چنان که خداوند فرموده: «و ان من شی ء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم » (۵۰) و اشاره به ابدیت خداوند شده، در آنچه می گویی: پی نوشت: 50 . اسراء / 44. منبع: مجله: موعودخرداد و تیرماه 1376، شماره3، نقل از سایت حوزه
animation.gif
712.5K
(قسمت پانزدهم)    وَ يَا حَيّ بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ؛ و ای زنده بعد از هر زنده! زیرا که این کلام، هم مثبت فوقیت خداوند است بر غیر او. پس معنی این است که همه چیزها منتهی به خداوند است و بعد از آنها به جز خداوند چیزی نیست. و مظهر خداوند در این صفت هم، امام است. و نمی توان گفت که مراد به این دو فقره آخر، آن است که خداوند پیش از وجود موجودات بوده و بعد از فناء آن هم خواهد بود. زیرا که بنابراین، خدا وقتی بوده و خواهد بود که هیچ موجودی غیر او نبوده یا نباشد. پس این، عین این فقره است که: منبع: مجله: موعودخرداد و تیرماه 1376، شماره3، نقل از سایت حوزه