eitaa logo
• تَــــࢪنّـمـــــــات • 🌿|•°
4.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
504 ویدیو
15 فایل
حرفٌ في گلبٍ "ھ.." 🌿 "جَهادٌ حتی الشَّهادة" جنگلِ‌حالِ احوالاتِ‌ فکرِشیخِ‌ترنّمات لي مع أللهِ حالةٌ .. هامَ قَلبي إلى سيّد الشُهداء.. کلبه‌مون؛ @taranom_pm کپی: به دلت رجوع کن .. آقایِ‌تنها.. @Tarannomat_admin کتابخوان‌مون؛ @book_eat
مشاهده در ایتا
دانلود
•اشک‌های من ، از غم و اندوه و غصه‌‌های‌ تو بر زمین جاری می‌شود تا عطر آن گوش‌های دنیا را فراگیرد و بیدارگرِ ارواحِ مستقلِ مسئولیت پذیرِ جستجوگرِ حقیقت باشد• _هنوز‌ادامه‌داریم ..
باران بوی کوچه‌های شهر‌ش را کاهگلی کرده بود.. سیبِ لبنان، از رایحه‌ی دل‌نشین آن دیوار‌های گلیِ‌نمِ‌باران دیده،سرخ شده بود.. این غزل را از بارانِ چشم‌هایِ زیتونیِ همسایه‌اش فهمید‌ه بودم ..
در مسیر او شبیه شدن شاید آسان باشد ، اما ماندنِ در مسیر شباهت ، همان استقامت و استمرار‌ش سخت است .. راز عینی‌ت ، در میانِ، ماندنِ در مسیر شبیه شدن است .. این جاست که اهل بقاء نام گذاری می‌شود ، بخشی از دریای شهر صاد ..
دوست داشتنی‌ها ، غالبا لحظه‌ای است.. ! مگر یک دوست داشتنی‌ای که رنگِ تعهد و تعبدِ آگاهانه می‌دهد .. ! آن جایی که روح از دوست داشتنی‌های لحظه‌ایِ ساده عبور می‌کند و عمیق‌ترین لذت و حس حضوری را می‌سازد .. و آن‌جا این عمیق بودن نیز می‌تواند لحظه‌ای شود اگر بر ماندنِ آن تلاش نشود .. ! برای لذت‌های لحظه‌ای اگر تلاش کنید ، بیشتر اهل لحظه‌های موقت و غیر عمیق می‌شوید و دچار تنوع طلبی و غمِ آلوده می‌شوید .. ! و رضایت و آرامش عمیق را گم می‌کنید و اما اگر برای عمیق‌ترین ها ، تلاش کنید ، از عشق و حس‌های دوست‌داشتنیِ آن ، صاحب اعتبار می‌شوید ، چون اهل همت‌های بزرگ برای بقای حضور آن شده‌اید ..
اعتبار و کیفیت صداقت‌ من در میان محبت‌های‌م به تو ، به تواناییِ من در حفظ و نگه‌داری از آن عشق و شوق و محبت و استمرارش وابسته است .. ‌
شمارش تعداد نفس‌هایِ آهسته‌‌‌ای که محکم به دربِ قلب می‌کوبد تا وقت ملاقات برای من ایجاد می‌شود ، همان ذکر تسبیح میان انگشتانِ دستِ توست .. و نفسِ عمیق‌م را دوست دارم ، چون دانه‌های اناری‌ست که شما در کنار هم قرار داده‌اید تا حیات پیدا کنم ..
گاهی مثل خانه‌هایی که برای اولین بار وارد آن می‌شوی یا بعدِ مدت‌ها برگشته‌ای .. ! در آن لحظه گویی تمام صدا‌ها متوقف می‌شود و عطر آن خانه تنها .. پُرترِه‌ی وجودت می‌شود .. ! و سراسرِ تو آن را با نفس‌های شمرده و آهسته لمس می‌کند گوی سر جای‌ت ایستاده‌ای ، به ظاهر متوقف شده‌ای اما هنوز میانِ نفسِ عمیق خویش آهسته قدم می‌زنی .. گویی تمام اندام‌های روح‌ت با هر تپش و‌ ضربانِ قلب به لایه‌های آن رایحه نفوذ می‌کند و یکی شدن را تجربه می‌کند .. چه قدر عطر آن لحظه‌ شیرین و دوست داشتنی است .. ! این بخشی از طعم ملاقات و دلتنگی است .. ! شاید خرمای میانِ گیسوان نخل ، چنین برای‌ت آشنا باشد، این همان آغوشِ است .. ! برخی آدم‌ها هم چنین هستند .. ! من گاهی او را که می‌خوانم چنین می‌شوم ، مثل حضور در یک خانه .. ! و گاهی وقتی من را هم می‌خواند چنین برای‌ش آشنا هستم .. ! و از خواندن‌م لبخند می‌زند .. ! ‌
شهر‌ِ وجود‌م خانه و حرم تو می‌‌شود .. ! شاید برای چشم‌های‌ش باید اذن ورود بخوانیم .. !
هر شهری نیاز به ستون‌ها و چراغ‌های قوی‌ای دارد .. ! سرزمین روح ، شهری عمیق از لایه‌های مختلف مرتبط باهم است که هم زایشگاهِ حس‌ها را دارد و هم مدرسه‌ای تربیتی دارد .. ! هم کوچه و شبستان و دیوار کاهگلی و باغ دارد و هم عطر نفس‌هایی از قدم های یک حضور دارد .. ! فصل پاییز و طلوعِ ماه دارد .. ! انسان عجیب سرزمینی‌ست که گاهی اشتراک روحی و ملاقات با شبیهِ هم شده ها دارد .. ! درد‌ها و نیت‌ها و تلاش‌ها و حرکت‌ها بهترین نقاش این شهرند .. ! هر شهری رایحه‌ای مختص به خود دارد .. !
VID_20241119_164026_326-mc.mp3
995.4K
فقط برای آن مجهول ناشناخته ‌. ‌‌. ! برای دورانِ پسا ظهورش . . ! گَلبَم .. 🌿 ماجرای کلمه‌ی گلبم رو بخوانید .. (روی جمله‌ی آبی بزنید .. )
‌ تا میانِ سرزمین روح‌تان، مدرسه‌ای تربیتی برای حس‌های درون‌تان نسازید ، پسر نوح‌م باشید یا همسر لوط هم باشید ، عاقبت‌تان بخیر نمی‌شود .. ‌
در چشم‌های‌ش که نگاه کردم ، همه چیز در کنار هم چیدمانِ زیبایی داشت ، دوست داشتنی عمیق با جزییاتِ فراوانِ عشق و لبخند و غم و اشک و خستگی و استمرار و هاله‌ی مجهولی که هرچه بیشتر در آن غرق می‌شدم فقط تفسیر متنِ حضورِ خودم را‌می‌یافتم ..
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعریف من از عشق این است ، گاهی خلوت، وسعت‌ش خیابان‌های شهر را هم فتح می‌کند ..
از سوزِ نگاهِ بی‌تفاوتی به مقاومت و غزه‌ و‌ لبنان و فلسطین و سوریه ووو روح‌َم زخم‌ها گرفته است ، شاید گریه‌های بغض‌دار نیمه‌شب کمی آهسته آرام کند .. بی‌تفاوتی آن روی سکه‌ی روزمرگی است هر دو تازیانه‌های سرد و سوزناکی بر حیات روح آدمی‌اند ، انسانیت را زخمِ عمیق برداشته اما هنوز شهر در خوابی اشتباه به سکوت رفته است .. ! و این ترسناک است .. ! ‌
شبیهِ شب‌های مدینه‌ی بعد از رسول‌الله(ص) شده‌ایم .. ! خمیر وجودِ این کردم هنوز بوی عطر نفس‌های گرم‌ روح‌الله میانِ انقلابِ ۵۷ را‌می‌دهد ، اما گویا خودشان با خودشان هم قهر کرده‌اند ، ما در دنیای موازی‌ای تنفس می‌کنیم که از هم اطلاعاتِ ناقص و اشتباه و وارونه داریم .. آن‌ها اصلا ما را نمی‌فهمند چون ما نیز آن‌ها را عمری نفهمیدیم و اشتباه فهمیدیم ..
گاهی بگویید خدا باعث و بانی‌اش را لعنت کند ، آن‌ها که به استمرار غیبتِ امام، آگاهانه یا از روی خودخواهی‌های نفسانی‌شان، مهر تایید می‌زنند .. ! ‌
من از تشیعِ بخش‌هایی از انقلاب‌مان می‌ترسم .. !