eitaa logo
طرز طنز
62 دنبال‌کننده
124 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📙شعرهای فرانو✍ نوشمک دوران کودکی چقدر پرتقالی بود در غیبت لیموناد در بقالی سر کوچه نوشابه یا پپسی بود یا کانادا من عاشق کانادا بودم خاوری، خدا لعنتت کند! (صفحه۳۳) 🔹🔹🔹 انبوه سازان هر روز از کوچه صدای فروریختن می‌آید یکی می‌کوبد، یکی می‌روبد و یکی می‌برد بونکرها می‌چرخند سیمان بالا می‌آورند و میلگردها، آرام آرام کوتاه می‌شوند از محله‌ی قدیمی چیزی نمانده است جز گلدسته‌های مسجد آبروان که از لابلای دکل‌های مخابرات هنوز آنتن می‌دهد! (صفحه۳۵) 🔹🔹🔹 انقراض دایناسورها را بزرگی‌شان نابود کرد دندان‌ها در لیوان جوانی در آلبوم چشم‌ها در عینک گوش‌ها در سمعک پاها در ویلچر وای... ما بدون اینکه بدانیم تجزیه می‌شویم! (صفحه۵۱) 🔗🔗🔗 منبع: (مارمولکهای هاچ‌بک. اکبر اکسیر) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝معنا و مفهوم واژه «مُهمَل»✏️ مُهمَل (=Of no signification ): در لغت، فروگذاشته شده یعنی متروک و بیکار (غیاث). و در اصطلاح اهل معانی و علمای اصول: اَلْمُهْمَلاتُ هي الألفاظ الغير الدَّالّة عَلَى مَعْنى بِالوَضْع = مُهْمَلات الفاظی است که از روی وضع بر معنی یا معانی‌یی دلالت نداشته باشد (جرجانی، تعریفات، ۲۱۳). المُهْمَلُ : اسمٌ مَفْعُولٍ يُقال «أَمْرٌ مُهْمَلٌ» اى متروک، و من الكلام خلاف المستعمل (مانند شکطَخ مقلوب خط‌کش)، وَ مِنَ الحروف: خلاف المعجم (حروف بی‌نقطه مانند ر، س، ک) (لسان). و در متون قدیم فارسی «مُهمل گذاشتن» به معنی غافل شدن، فروگذاردن، رعایت نکردن بکار می‌رفته است. خواجه نصیر طوسی آرد (اخلاق ناصری، ۷۴، چاپ مینوی-حیدری) « ... او را مستحق کرامات بزرگ شمرند، بل گویند او (یعنی مُعْرِضِ از دنیا) وليّ خدا و صفی اوست و در میان خلق از او فریشته سیرت‌تر و بزرگوارتر شخصی نیست، و چون او را بینند از تواضع و خضوع دقیقه‌یی مهمل نگذارند، و خویشتن را با اضافتِ با او از جمله‌ی اشقیا شمرند.» ولی امروز مُهمَل را به معنی «مزخرف و یاوه و غیرجدّی و هزلی» بکار می‌برند که با معنی لغوی آن نیز بی‌ارتباط نیست. چنان‌که می‌گویند «مهمل مگوی» یا «مُهمل می‌گوید» یا «به مُهملات او اعتنا نباید کرد». 🖇🖇🖇 منبع: (تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام. علی‌اصغر حلبی. صفحه۱۶۷) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖شناخت طنز و بررسی جایگاه و کاربرد آن در روایات اسلامی ✍ 🔹ظاهر انسانی اما باطن حیوانی🔹 یکی از خطبه‌های امام علی(علیه‌السلام) در مدح علمای حقیقی و ذمّ عالم‌نمایان است. در قِسم دوم آن خطبه؛ یعنی در ذمّ کسی که خودش را عالم نامیده - در صورتی که عالم نیست ـ می‌فرماید: « و دیگری که نام عالم بر خود نهاده در صورتی که عالم نیست، نادانی‌هایی از نادانان و گمراهی‌هایی از گمراهان فراگرفته، و برای مردمان دام‌هایی -بافته از رشته‌های غرور و گفتار دروغ- گسترده است. کتاب خدا را با اندیشه‌های خود منطبق می‌کند، و حق را با هوای نفس خود پیوند می‌دهد. مردمان را از گناهان بزرگ ایمن می‌سازد، و بزرگترین جرم‌ها را برایشان آسان جلوه‌گر می‌کند. می‌گوید، در آنجا که شبهه پیش آید توقف می‌کنم، در صورتی‌ که در آن فرو افتاده است و می‌گوید که از بدعت‌ها دوری می‌جویم، در صورتی که در میان آن‌ها آرمیده است.»(حکیمی و دیگران ۲/ ۵۳۴) آن‌گاه امام(علیه‌السلام) در بیانی طنزآمیز چنین شخصی را به حیوانی تشبیه کرده است که ظاهری انسانی دارد: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَان» (ابن ابی الحدید، ۳۷۳/۶)؛ صورت او صورت یک انسان و قلب او قلب حیوانی است. طنز این حدیث در آن است که چنین آدم تبهکاری به حیوانی بی‌خرد تشبیه شده است؛ «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان» در اینجا مقصود تمام حیوانات نیست، بلکه مراد حیوان نفهمی چون خر و گاو است و این گفتار شبیه گفتار خداوند است؛ آنجا که می‌فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» (ابن ابی الحدید، ۶/ ۳۷۴). «پس صورت، صورت آدمی است و دل، دل حیوان است، این تتمه کلامی است که در مذمت او فرموده‌اند و مراد به «حیوان» حیوان غیر آدمی است که در عرف اطلاق «حیوان» بـر آن‌ها غالب شده، و مراد این است که دل آن مانند سایر حیوانات، عقل و دریافتی ندارد.»(خوانساری، ۴/ ۴۳۶) 📎📎📎 منبع: (مطالعات اسلامی.علوم قرآن و حدیث.پاییز و زمستان ۱۳۹۳.صفحه۱۲۵) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜بصر و بصیرت👌 🔸پاسخ امام سجاد علیه‌السلام به تعریض یزید لعنة‌الله علیه🔸 🔗🔗🔗 منبع: (لطایف‌الطوائف. فخرالدین علی‌صفی. دکتر حسن نصیری جامی. صفحه۴۰) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚سلمانی🤓 بهر اصلاح سر پس از یک‌سال رفته بودم دكان سلمانی چشم بد دور، دكه‌ای ديدم در سياهی چو شام ظلمانی سقف آن همچو حال بنده خراب در و ديوار، رو به ويرانی چندتا قاب عكس‌ آويزان همه در حال نيمه‌پنهانی يک طرف عکس رستم و سهراب یک‌سو افراسیاب تورانی صورتی از برهمن و بودا زیر تصویر مزدک و مانی مرغکی پرشکسته توی قفس بود در چهچه و غزل‌خوانی دو سه تا مشتری در آن حفره مات و مبهوت همچو زندانی پيرمردی گرفته تيغ به‌دست همچو جلّاد عهد سامانی ديدم آیينه‌ای مقابل خود قاب آیينه بود سيمانی عكس خود را در آینه ديدم خارج از شكل و وضع انسانی چشم‌ها چپ، دهان كج‌و‌كوله چهره چون گيوه‌های سنجانی لُنگی انداخت او به گردن من چون رسن بر گلوی یک جانی گفتم:«این عکس‌های رنگی را که چپاندی درین هُلُفدانی از کجا جمع کرده‌ای؟»، گفتا: ای گرفتار جهل و نادانی! این جماعت ز عهد کیکاووس تا به پایان عهد ساسانی مشتری‌های سابقم بودند تو ازین ماجرا چه می‌دانی؟ همه را بنده کرده‌ام اصلاح نه که اصلاح مفت و مجانی من از این‌ها گرفته‌ام بسیار اسکناس هزار تومانی حال برگو سرت چه فرم زنم؟ بابلی، آملی، خراسانی؟ جوشقانی، ابرقویی، رشتی؟ سوئدی، انگلیسی، آلمانی؟» گفتمش:«میل میل سرکارست هر طریقی که خوب می‌دانی» گفت:«شغل تو چیست؟» گفتم:«من شاعرم، شهره در سخن‌دانی» گفت:«این از قیافه‌ات پیداست که به نوع بشر نمی‌مانی»! در حقیقت همین هنر کافی‌ست از برای سواد ایرانی جای هرچیز، قاسم الرزاق شعر بر ما نموده ارزانی» دست بر شانه برد و شد مشغول در سر من به شانه‌گردانی چند تاری كه داشتم بر سر همه را ريخت روی پيشانی گفت: «اين فرم بوده از اول سر ميرزا حبيب قاآنی» پس از آن موی من به چپ پیچاند گفت: «اين هم كليم كاشانی» به‌سوی راست برد و با خنده گفت: «اين‌ست فرم خاقانی» پس به بالا كشاند مويم و گفت: «بارک‌اللّه، عبيد زاكانی» بعد از آن ريخت جمله را درهم گفت: «اين هم حسين‌قلی‌خانی» گفتمش:«دست من به دامن تو رحم کن از سر مسلمانی ترسم اکنون به یاد تو افتد سر میرزا رضای کرمانی» الغرض تا به خویش جنبیدم رفت مویم به عالم فانی سرم از زیر تیغ بیرون شد پاک و پاکیزه، صاف و نورانی کار اصلاح ای عجب گاهی می‌شود باعث پشیمانی 📎📎📎 منبع: (محبوب دیرآشنا. سیدعمادالدین قرشی. صفحه۴۲-۴۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝رد تئوری برتری ✍ فرانسیس هاچیسون در «تأملاتی بر خنده» مدعای توماس هابز را، مبنی بر اینکه ابراز حس برتری ویژگی ذاتی خنده است، رد می‌کند. او می‌گوید اگر هابز درست گفته باشد، دو نتیجه گریز ناپذیرند: 🔸اول، جایی که مقایسه‌ای میان ما با دیگران یا با وضعیت گذشته‌ی خودمان نباشد، نمی‌بایست خنده‌ای هم در کار باشد. 🔸دوم، هرگاه ما «فخرِ ناگهان»(sudden glory) را حس کنیم، باید بخندیم، ولی هیچ‌یک از این دو لزوماً صادق نیستند. برای مثال ما گاهی به یک استعاره و تشبیه عجیب می‌خندیم بدون اینکه خود را با آن مقایسه کنیم. روانشناسی معاصر، از نظر هاچیسون، مبنی بر اینکه ما برای خندیدن نیاز به مقایسه کردن خودمان با کسی نداریم، پشتیبانی می‌کند... هاچیسون استدلال می‌کرد که احساس برتری برای به‌خنده‌افتادن نه ضروری است نه کافی. برای نمونه، ما نسبت به افرادی که به آنها ترحم می‌ورزیم حس برتری داریم بدون اینکه به ایشان بخندیم. اگر نجیب‌زاده‌ای خوش‌لباس در لندن از داخل کالسکه دسته‌ای گدای مفلس را ببیند، بعید است درک این‌که از آن‌ها خوشبخت‌تر است باعث خندیدنش شود، «ما بیشتر در معرض ابتلا به گریستن هستیم تا خندیدن». فلاسفه بعد از این نقد ساختارمند بر تئوری برتری، دو تئوری ارائه کردند که در آن‌ها خنده ضداجتماعی نبود: 🔹تئوری ناسازگاری(Incongruity Theory) 🔹تئوری تسکین(Relief Theory) 🔗🔗🔗 منبع: (فلسفه طنز.جان‌موریل.محمود فرجامی.دانیال جعفری. صفحه ۴۲-۴۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝فخرِ ناگهان sudden glory✍ فخرِ ناگهان، همان حسّی است که آن اطواری را که خنده می‌نامیم باعث می‌شود و دلیل آن یا عمل ناگهانی خود شخص است، که به نظرش خوشایند آمده، یا درک چیزی ناجور در دیگری که ناگهان فرد را به تحسین از خود وا‌می‌دارد. این نوع خنده بیش از همه در کسانی شایع است که از حضیض ناتوانی‌های خود آگاه‌اند؛ کسانی که مجبورند برای رضایت از خود به نواقص دیگران توجه کنند. بنابراین، خندیدن به عیب‌های دیگران عمدتاً نشانه‌‌ی بزدلی است. از شایسته‌ترین کارها برای انسان‌های بزرگ این است که به دیگران کمک کنند تا از تحقیر و استهزا رها شوند و دیگر این‌که خود را تنها با برترین‌ها مقایسه کنند. 🔗🔗🔗 منبع: (فلسفه طنز.جان‌موریل.محمود فرجامی.دانیال جعفری. صفحه ۳۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚طنز، تزکیه و تکامل✍ به طور کلی با به‌کارگیری هوشمندانه و عالمانه‌ی طنز می‌توان اخلاق جامعه را در ابعاد گوناگون ارتقا بخشید؛ در ارتباط با خداوند متعال و ادب حضور در پیشگاه حضرت حق و اولیای او؛ در ارتباط با خود در حوزه‌های خودشناسی، نظافت، بهداشت و آراستگی و .... در ارتباط با دیگران در آداب سخن گفتن، ازدواج، تعامل با خانواده و ....؛ در ارتباط با محیط زیست در حوزه‌ی حفظ محیط زیست و توسعه آن و ....؛ در همه‌ی این‌ها طنز می‌تواند نقش شایسته‌ای ایفا کند. علّامه حسن‌زاده‌آملی(رحمة‌الله علیه) در نکوهش نفس‌اَمّاره، اشعار طنزگونه‌ای به صنعت تعریب سروده که برخی ابیات آن چنین است: مـَـن كـَرَّدَ نَفسَه پيرويّاً فَلْيَقْعُدَنْ فِي‌الدّوزخِ جِثِيّاً مَن اَفکَنَد بِدَستِها زمامَه فَمالَه الخوشیِ و السَّلامَه مَن كانَ ذا دِرايةٍ و هوش شَبَّها بِالاَستَر الچَموش فَالقُربَ مِنها لگدٌ و گازٌ وَالحَرفُ في ركوبها درازٌ إن جاوَزَت عَن حَدِّها بِموئی فَإنَّها أمّارَةٌ بِالسّوئی ربِّ پَنَهـتُ بــِک مِن هَواها بدبختُ مَن لايترس أذاها (حسن زاده آملی ۱۳۶۴: ۲۰۴) 🔸 طنز با توجه‌دادن فرد و جامعه به معایب و مفاسد خود، با رذایل اخلاقی مبارزه می‌کند و موجب رشد فضایل اخلاقی می‌شود. در نتیجه باعث تزکیه و به تکامل رساندن فرد و جامعه می‌گردد. طنز در واقع این قابلیت را دارد که از طریق خنده و نشاط و طعنه زدن، فرد و جامعه را از بیماری‌هایشان آگاه کند؛ بیماری که درد خود را فراموش کرده و آن را حس نمی‌کند، ولی طنز می‌تواند این بیمار را به هوش آورد تا به چاره‌جویی و درمان درد خویش بپردازد. در عبارت زیر، جایگاه طنز اصیل در جامعه چه نیکو تبیین شده است: « قلم طنزنویس کارد جراحی است، نه چاقوی آدم کشی. با همه‌ی تیزی و برندگی‌اش، جانکاه و موذی و کشنده نیست، بلکه آرام‌بخش و سلامت‌آور است. زخم‌های نهانی را می‌شکافد و چرک .... و عفونت را می‌زداید و بیمار را بهبود می‌بخشد.» (آرین‌پور، ۱۳۷۲، ج ۲: ۳۶) 📎📎📎 منبع: (دوفصلنامه علمی- پژوهشی انسان پژوهی دینی. شماره ۳۸. پاییز و زمستان ۱۳۹۶. صفحات ۷۷-۷۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚ضد انتزار🖍 راحت همگی به راحتی تن دادیم یک مشت شعار نامعین دادیم هر هفته غروب جمعه‌ها ما تنها آموزش منتظر نشستن دادیم 🔹🔹🔹 از نقطه‌ی کور این جهان می‌آییم با فتنه‌ی آخرالزمان می‌آییم این جمعه بیا حوصله‌مان سر رفته آقا تو نیایی خودمان می‌آییم! 🔹🔹🔹 امروز نشد! به فکر فردا باشیم در فکر همان روز مبادا باشیم هر هفته همیشه جمعه‌ها تعطیلیم یکشنبه دوشنبه‌ای بیا تا باشیم 🔹🔹🔹 کوریم و ندیدیم خدایی هرگز یکبار نگفتیم کجایی، هرگز ما کار مهم‌تر از شما هم داریم حق داری اگر جمعه نیایی هرگز 🔹🔹🔹 ما غرق لب ساحل دریا هستیم ما در وسط جزیره تنها هستیم دیدیم چرا نیامدی، حق داری تعطیل‌تر از جمعه خود ما هستیم 🔗🔗🔗 منبع: (ضد انتزار. عباس صادقی زرینی) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜با این خری راست گفتی✍ چنین گویند که عمرولیث به یک چشم نابینا بود. چون امیرِ خراسان شد، روزی رفت که گوی زند. او را سپهسالاری بود نامش اَزهرِ خر. این ازهرِ خر بیامد و عنان او را بگرفت و گفت: نگذارم که تو گوی زنی و چوگان بازی! عمرولیث گفت: چون است که شما گوی زنید و روا دارید، و چون من گوی زنم روا ندارید؟ ازهر گفت: از بهر آنکه ما را دو چشم است، اگر گوی در چشم ما افتد از یک چشم کور شویم و یک چشم بماند که بدو جهانِ روشن ببینیم، و تو یک چشم داری، اگر اتفاق بد را یک گوی بدان چشم تو افتد، امیری خراسان را بدرود باید کرد! عمرولیث گفت: با این خری راست گفتی، پذیرفتم که تا من زنده باشم گوی نزنم. 🔗🔗🔗 منبع: (تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام.علی‌اصغر حلبی.صفحه۱۸۸-۱۸۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝 قسمتی از مقاله « توصیف بهار در شعر شاعران طنزپرداز»✍ 🔸خانه‌تکانی🔸 📎📎📎 منبع: (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی. تابستان و پاییز۱۳۸۲.صفحات۱۹۰-۱۹۱) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖کاریکلماتورهای بهاری✏️ 🔹ماهیِ منزوی در دریا هم تُنگش را ترک نمی‌کند. (ص۳۰) 🔸اگر بهار بودم تیر چراغ‌برق را هم از نعمت روییدن محروم نمی‌کردم. (ص۳۱) 🔹باد کلاه سر کسی نمی‌گذارد. (ص۶۱) 🔸اگر زمستان می‌دانست درخت غرق شکوفه‌ی بهار چقدر زیباست موقع رفتن پشت سرش را نگاه می‌کرد. (ص۶۱) 🔹تصویر درخت بهاری آب را شکوفه‌باران می‌کند. (ص۶۲) 🔸با چوب درختی که در بهار سبز نشود تابوت می‌سازم. (ص۶۳) 🔹ای کاش گل سرخ می‌توانست در فصل پاییز صورتش را با سیلی سرخ نگه‌دارد. (ص۶۴) 🔸عاشق باغبانی هستم که بیشتر از نوبهاران نگران شیشه‌ی شکسته‌ی گلخانه است. (ص۷۳) 🔹شکوفه‌های بهاری آرزوهای بربادرفته‌ی پاییز هستند. (ص۷۸) 🔸خوشبختانه تبعیض نژادی نتوانسته است دامن گل‌های رنگارنگ بهاری را آلوده کند. (ص۷۸) 🔹بهار بخاطر گل پرپر شده به زلالی شبنم اشک می‌ریزد. (ص۷۸) 🔸ماهی در تُنگ آب به عظمت دریا پی می‌برد. (ص۷۸) 🔹درخت غرق شکوفه هم نمی‌تواند فرارسیدن بهار را به آدم بدبین بشارت دهد. (ص۸۰) 🔸شکوفه‌ای که روی درخت خشک بنشیند در دم جان می‌سپارد. (ص۸۵) 🔗🔗🔗 منبع: (گزینه‌ی کاریکلماتورهای پرویز شاپور) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
🌺باسلام و عرض تبریک عید نوروز خدمت همه دوستان و بزرگواران همراه🌺 🔸از خدای بزرگ سالی پر از عافیت و برکت و موفقیت برای یکایک شما عزیزان خواستارم🙏
📚سال نو بر شما مبارک باد🗓 شد دگرباره از قدوم بهار دمن و دشت پر ز نقش و نگار در کنار چمن ز گوهر و دُر ابر سازد دهان گل را پر بر لب جویبار از ژاله گشت پر می پیاله‌ی لاله تا وزان شد نسیم عنبر بو سبزه آمد به رقص بر لب جو غنچه از روی خود فکند نقاب گل ز رخسار کرد رفع حجاب بی سرِخر به بوستان بلبل دم‌به‌دم ... می‌زند با گل آرزو دارم اندرین نوروز همه باشند خرم و پیروز ننه جان سال پیش خوش نگذشت بار ما زین زمانه بار نگشت بچه‌ات بس‌که با خرک ور رفت به زمین خورد و پای او در رفت دختر من سرش کچل گردید زین جهت مادرش مچل گردید چندروزی حسین سرخک داشت مدتی احترام كورک داشت کرد رم در طویله یابویم لگد انداخت بر سر و رویم گربه هی گوشت‌های ما را خورد گرگ هی گوسفند ما را برد کرد لب تا خروس از هم باز حلق او را گرفت روبه گاز بود لوطی ازین جهت منتر که نرقصد به ساز او عنتر موش با گربه گشت از اول یار خورد و برد آنچه بود در انبار زن خود را حسین داد طلاق زآن‌که بسیار گشته بود او چاق چون‌که سوری به پای سور رسید بس‌که هی‌خورد، ناگهان ترکید واژگون شد یکی دو طیاره پاک صدتکه گشت و صدپاره اتولی بین راه پنچر شد باعث زحمت مسافر شد یافت طباخ سوء‌ پیشینه کز چه رو سوخته است خاگینه سال پیشین نشاط من کم بود دلم از غم دچار بلغم بود خواهم از لطف کردگار امسال همه باشید خرم و خوشحال دلتان از ملال منفک باد سال نو بر شما مبارک باد [توفيق - ۲۵/۱/۷] 📎📎📎 منبع: (دیوان شوخ. ابوالقاسم حالت. صفحه۴۳۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚وصف طعام🍗 🔹خواجه حافظ فرماید: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس 🔸مولانا در جواب گوید: دارم از کلّه و کیپا گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس کس به بالای مُزَعفَر مکناد آشِ تُرُش که چنانم من ازین کرده پشیمان که مپرس روزه‌داری و ریاضت هوسم بود، ولی چشمکی می‌زند آن کله‌ی بریان که مپرس گرچه پالوده ندارد سر دندانِ رهی من چنان عاشقمش از بُنِ دندان که مپرس گفتم ای دل ز قطایف چقدر بتْوان خورد؟ گفت گر هست تو را هاضمه چندان که مپرس حال مطبخ‌ْدلم از بره‌ی بریان پرسید گفت آن دیدم از آن آتشِ سوزان که مپرس بعد سالی که نشینم نفسی با کنگر تندی‌یی می‌کشم از تیزی ترخان که مپرس من به یک زَلّه کزین خانه ببندم روزی غصه‌ای می‌خورم از طعنه‌ی دربان که مپرس همچو بُسحاق ز شیراز برای بُغرا تا به حدّی‌ست مرا میل خراسان که مپرس 🫕کیپا: شیردان که با نخود و برنج و پیاز و اندکی قیمه پُر ساخته بپزند. 🍚مُزَعفَر: پلویی که در آن زعفران باشد و زرده‌پَلاو نیز گویند. 🍜قطایف: گویند مُحَرَّفِ رشته‌ختایی ست و شَعریه نیز گویند. 🌿کنگر: سبزی‌یی‌ست صحرایی 🍱زَلّه: باقی‌مانده‌ی خوان 🍵بُغرا: آشِ خمیری که بُغراخانِ خراسانی اختراع نمود 📎📎📎 منبع: (دیوان اطعمه مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی. محسن آزرم .صفحه ۸۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
🔸نهم فروردین، سالروز ارتحال زنده‌یاد 🔸
📚قحطی✍ تکلیف اتاق تاریک را کلید برق، روشن می‌کند و تکلیف سیگار زر را کبریتِ بی‌خطر! تکلیف دهلیزهای درون را نه کلید برق نه کبریت بی‌خطر تنها اندکی خدا می‌بایست خدایی که سخت نایاب است! 🔗🔗🔗 (صفحه ۴۶۴) 📚سوال ✍ چیست دل در قفس سینه‌ی این بوالهوسان؟ شاعری آخر شب زیر لب زمزمه می‌کرد و به یغما می‌رفت: کهنه آونگی آویخته از سقف هوا بین شیطان و خدا در نوسان! 🔗🔗🔗 (صفحه۵۰۳) 📚پیوستگی✍ شاعری بنده نبود و از آن‌جایی که بنده نبود جیبش آکنده نبود تیشه و ارّه نداشت عاشق رنده نبود شاعری بر لب تصویرش خنده نبود! 🔗🔗🔗 (صفحه ۵۱۰) 📚قریحه‌ی زوری ✍ شاعری زوری بود چون سماور همه‌جا می‌جوشید دلِ از فرطِ حسد خون‌شده‌اش قوری بود! روزی از این شاعر پرسیدند بهترین گل چه گلی‌ست؟ پاسخ شاعر ما -یا به تعبیر دگر قُل‌قُلِ او- گل شیپوری بود! یک عدد پاورقی: شاعر مورد بحث شپش روح عذابش می‌داد! 🔗🔗🔗 (صفحه ۵۲۱) 📚خیال موهوم ✍ شاعری سودایی -در خیالی که نداشت- برتر از حافظ و خلّاق‌تر از سعدی بود لیکن از بختِ بدش دائماً در صف ابداع و سخن‌پردازی نفرِ بعدی بود! 🔗🔗🔗 (صفحه ۵۲۰) 📚سه‌نما به سبک سینما ✍ در اتوبانِ سلوک شاعری هروله‌ای کرد و گذشت زاهدی چپ شد و مُرد عارفی پنچری روح گرفت! 🔗🔗🔗 (صفحه۵۲۲) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝رابطه‌ی علم خدا و گناه آدمی✍ گویند سراج قمری در سرودن هزل دستی به تمام داشت و از مشرب فلسفی عمر خیام نیشابوری پیروی می‌کرد. وی این رباعی را سرود و در میان مردم، زبان به زبان گشت: من می خورم و هرکه چو من اهل بود می خوردن من به نزد او سهل بود می خوردن من حق ز ازل می‌دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود! عزالدین کرجی در پاسخ او سرود: گفتی که گنه به نزد من سهل بود این نکته نگوید آن‌که او اهل بود علم ازلی علت عصیان بودن نزد عقلا ز غایت جهل بود 🖇🖇🖇 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه۹۱) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚قرآن و استهزاء نامقبول✍ بخش اول✏️ مفسران در تفسیر کلمه‌ی «استهزاء» در آيه‌ی شريفه‌ی: اَللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم وَ يَمدُّهُم في طُغيانِهِم يَعمَهون؛(بقره،۱۵/۲) خداوند آنها را به استهزاء می‌گیرد و آنها را به خود وامی‌گذارد تا در طغیان خود سرگردان شوند. حرف‌ها و توجیه‌های بسیار آورده‌اند که در ذیل قسمتی از گفته‌ها و آرای آن‌ها را با هم مطالعه می‌کنیم: استهزاء از ماده‌ی «هزء» به معنای درهم‌ شکستن که اگر به «باء» متعدی شود به‌معنای سبک گرفتن و دست‌انداختن می‌آید. و در اصطلاح به‌معنی اهانت و تحقیر و یادکردن عیوب و کمبودهای کسی به‌نحوی که باعث خنده‌ی دیگران شود. و گفته‌اند این معنا در فرهنگ عرب یک کار منفی و خلاف اخلاق است که نسبت دادن آن به باری‌تعالی قبیح است. مثلاً صاحب تفسير روض‌الجنان بعد از چند توجیه در این خصوص می‌نویسد: این جمله‌ای است در معنی این آیه بر وجهی که آیت را بیرون آرد از اضافت قبیح و عیب بر خدای‌تعالی. و یا صاحب تفسير «من وحی‌القرآن» نوشته‌اند: نسبت دادن استهزاء به باری‌تعالی درست نیست چون متضمن نوعی خدعه است. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚قرآن و استهزاء نامقبول✍ بخش دوم✏️✏️ به‌همین‌خاطر مفسران یا با زیرکی از کنار این آیه گذشته‌اند و یا به توجیهاتی که با ظاهر آیه سازگاری ندارد، پرداخته‌اند. مثلاً بعضی در تفسیر کلمه «استهزاء» آن را به کلمه‌ی «مکر» ارجاع داده‌اند و در تفسیر این کلمه هم توجیهاتی مثل استعمال آن در تدبیر خوب و بد، مکر ابتدایی و ثانوی و اینکه مراد از مکر عذاب خداست، پرداخته‌اند. در مورد این آیه از شیعه و سنی روایتی به این مضمون نقل شده که در آخرت وقتی کفار در آتش جهنم معذبند، ناگهان دری از بهشت بر روی آنها باز می‌شود و همه به سرعت به طرف آن حرکت می‌کنند ولی همین‌که می‌خواهند وارد آن شوند درِ بهشت بسته می‌شود و همه‌ی مؤمنین به آن‌ها می‌خندند. مرحوم فیض و علامه شبر - رحمة‌الله‌عليهم - در تفسیر این آیه گفته‌اند‌: خداوند در دنیا به این نحو آن‌ها را مسخره می‌کند که در عین این‌که احکام اسلام را قبول ندارند ولی خداوند آن‌ها را مکلف به آن می‌سازد و مکلف ساختن کسی که آن حکم را قبول ندارد نوعی مسخره کردن اوست. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚قرآن و استهزاء نامقبول✍ بخش سوم✏️✏️✏️ در حدیثی از امام کاظم(علیه‌السلام) آمده است: «استهزاء منافقان در دنیا این است که خداوند برای این‌که آن‌ها در ظاهر اظهار اسلام کرده‌اند ظواهر احکام مسلمین را بر آن‌ها جاری می‌کند.» مرحوم طبرسی در جوامع‌الجامع در تفسير «الله يستهزئ بهم» می‌گوید: «یعنی خداوند بر آن‌ها حقارت و نابودی نازل می‌کند.» او در مجمع‌البیان برای توجیه این کلمه پنج احتمال ذکر می‌کند که توجیه مهم و نزدیک به مضمون این آیه این است که خداوند در ظاهر به آن‌ها نعمت و در واقع عذاب می‌دهد، بعد از «ابن‌عباس» نقل می‌کند که خداوند به آن‌ها نعمت می‌دهد و آن‌ها تصور می‌کنند که این نعمت پاداش رفتار و کردار صحیح آنان است، درحالی‌که خداوند فقط به‌این‌منظور به آنان نعمت می‌دهد که آنان در عملِ زشتِ خود غوطه‌ور شوند، در نتیجه به عذاب و بدبختی که نتیجه‌ی عمل خودشان است گرفتار شوند و از این جهت به این نعمت دادن «استهزاء» گفته شده است که ظاهر آن نعمت، ولی در واقع کشاندن آنها به هلاکت است. اما این معنی با ظاهر آیه سازگار نیست. درست است که باری‌تعالی در دنباله آیه فرموده است: «ما به آن‌ها مهلت دهیم تا در طغیان و سرکشی خود غوطه‌ور شوند.» اما نمی‌توان از آن به‌دست آورد[که] خداوند در برابر خطاکاری آن‌ها نعمت می‌دهد، آن هم به این هدف که آن‌ها گمراه‌تر شوند. به نظر می‌رسد مسخره کردن آن‌ها همان مطلبی است که در ادامه‌ی آیه به آن تصریح شده است. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚قرآن و استهزاء نامقبول✍ بخش چهارم✏️✏️✏️✏️ خداوند در این آیات در ادامه‌ی به طنز گرفتن کفار، منافقین را با عباراتی طنزآمیز چون «ما يَخدَعونَ اِلّا اَنفُسِهِم وَ ما يَشعُرون؛ اینان در کمال ناآگاهی به خود نیرنگ می‌زنند» و خود را فریب می‌دهند و سر خود کلاه گذاشته‌اند، [معرفی می‌کند.] بُعد تعبیر قرآن از بی‌ایمانی آن‌ها بسیار جالب است. قرآن از بی‌ایمانی آن‌ها به مرض یاد می‌کند، برای این‌که به آن‌ها سرکوفت بزند و آن‌ها را نسبت به کارشان عصبانی و تحقیر کند. اضافه می‌کند که خداوند مرض آن‌ها را زیاد و در آن غوطه‌ورشان سازد. قرآن با مریض خواندن آن‌ها خواسته است غیرمستقیم تصمیمات و اقدامات آن‌ها را ناسالم، ناقص و علیل معرفی کند؛ چه‌اینکه مرض را به قلب نسبت داده است و قلب کلمه‌ای چندپهلو است که هم به‌معنی مرکز ادراکات و احساسات و عواطف و هم به مرکز سلامتی و حفظ بدن و روح اطلاق می‌شود و هیچ بعید نیست که قرآن خواسته باشد این نکته را با زیرکی به مخاطب خود گوشزد کند که سراپای وجود آن‌ها مرض است و آن‌ها نمی‌توانند نیت و کار سالم داشته باشند. باید توجه داشت که این آیه شاه‌بیت و نقطه‌ی طلایی این آیات است، و قبل و بعد این آیه‌ی شریفه مقدمه و زمینه‌ساز لبه‌ی تیز و ویران‌کننده‌ی پیکان‌های تند و بُرّنده‌ای است که پشت‌سرهم کار این مردمان شوربخت را یک‌سره ساخته است. بعد برای این‌که آنها را کاملاً خُرد و نسبت به راه و کارشان ناامید و شکست‌خورده معرفی کند، می‌گوید: «برای آنها عذاب[ی] دردناک است، به‌خاطر این‌که دروغ‌گو بودند.» 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚قرآن و استهزاء نامقبول✍ بخش پنجم✏️✏️✏️✏️✏️ جالب توجه این‌که قرآن همواره منافقین و کفار را «دروغ‌گو» می‌داند. صرف‌نظر از این‌که دروغ صفتی مذموم و حکایت از پستی و ضعف انسان‌ها دارد، معرفی آن‌ها به‌این‌عنوان جهت دیگری دارد و آن این‌که قرآن با این جهت‌گیری می‌خواهد بگوید آن‌ها در عین این‌که به خدا، قیامت و نبوت پیامبران علم دارند، به انکار و نفی آن می‌پردازند؛ یعنی انکار آن‌ها انکاری از سر علم و آگاهی است، نه از روی جهل و غفلت. به‌همین خاطر قرآن در بعضی آیات تصریح می‌کند «هیچ انسانی پیامبری را انکار نکرد؛ اِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم بَيِّنَه» چه‌اینکه دروغ به‌این معنی است که خلاف واقع خبر داده شود و الا اگر نسبت به آن امر جهل و یا غفلتی وجود داشته باشد وصف آن‌ها به «کذب» صحیح نمی‌باشد و باید گفت «بما كانوا يجهلون» و يا «يغفلون». بعد قرآن برای معرفی بیشتر آن‌ها با بیانی طنزآمیز به دو شاخصه‌ی مهم از پندارهای باطل آن‌ها اشاره می‌کند: «آن‌ها اهل فساد و ویرانی هستند، اما درعین‌حال خود را اهل اصلاح و مصلح می‌دانند.» وقتی به آن‌ها گفته می‌شود ایمان بیاورید کمااینکه مردم ایمان آورده‌اند، می‌گویند: «آیا ایمان بیاوریم کمااینکه انسان‌های بی‌خرد و سفیه ایمان آورده‌اند.» قرآن چنین به آن‌ها جواب می‌دهد: «آگاه باشید که خود این‌ها سفیه و بی‌خردند لکن نمی‌دانند.» و در جهل مرکب هستند. بعد قرآن به آخرین شاخصه از کارهای آن‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «هر گاه [با] کسانی که ایمان آورده‌اند ملاقات کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و هرگاه با شیاطین خود خلوت می‌کنند می‌گویند ما با شماییم.» و با تأکید می‌گویند: «جز این نیست که ما از مسخره‌کنندگان هستیم.» این‌که آن‌ها به‌جای‌این‌که خود را مؤمن بدانند مسخره‌گر معرفی می‌کنند، قرآن به‌ این طریق به زبان خودِ آن‌ها می‌خواهد نهایت حماقت آن‌ها را به تصویر بکشد. 📎📎📎 منبع: (مقاله طنزمقدس. علی‌نجفی‌صحنه‌ای. بیّنات. سال۱۵. بهار۱۳۸۷. شماره۱. صفحات۱۷۴-۲۱۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan