eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۹۷ ✍ ایده‌ی جالبِ شهیدباکری برای کمک به فقرا وقتی شهردارِ ارومیه بود ، 2800 تومان حقوق می‌گرفت . یک روز بهم گفت: بیا هر چی توی این ماه خرجی داریم رو بنویسیم ، تا اگه چیزی اضافه اومد بدیم به فقرا... همه چیز رو نوشتم. آقامهدی مبلغِ مورد نیازمون رو برداشت ، مابقیِ حقوقش رو هم لوازم‌التحریر خرید و داد به یکی از کسانی‌که از قبل شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند. بعد هم گفت: این هم کفاره ی گناهانِ این ماه‌مون.... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید مهندس مهدی باکری 📚منبع: یاگادران3 « کتاب مهدی باکری » صفحه 14 @yousof_e_moghavemat
💔 نگاهش را دوخته بود یک گوشه، چشم بر نمی داشت. مثل این که تو دنیا نبود. آب می ریخت روی سرش، ولی انگار نه انگار. دوتایی رفته بودیم حمام پیران شهر نزدیک منطقه، که زود هم برگردیم. یک هو برگشت طرفم، گفت: «از خدا خواسته ام جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها.» 📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 23 ... 🍃🌹 @yousof_e_moghavemat
. . بسم رب الشهید . . هر چه لبخند تو زیباست دل من غم دارد و از سوی تو دلم تمنای یک تبسم دارد که بگیرد تمام دنیایم را از غم و پر کند از این لبخند از این لبخندهای معنوی... . . .دردیست در دلم که دوایش لبخند توست... . . ما خسته ایم خسته به معنای واقعی‌.‌‌‌‌..! اما یاد گرفتیم از شما جنگیدن را.... پس جنگ جنگ تا پیروزی.‌‌‌..‌‌ حتی با این کمر خمیده ام! @yousof_e_moghavemat
روایتگری شهید جستجوگر نور از عملیات والفجر مقدماتی فریاد الله‌ اکبر در عملیات والفجر مقدماتی عراق تعدادی از تیپ‌های کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما در منطقه آتشبارهای سنگین و نیمه‌سنگین عراق (گرای) کانال ما را گرفتند چند ساعت متوالی بچه‌ها زیر باران آتش خمپاره، کاتیوشا،‌ رگبار و توپ بودند، عوامل جنگی عراق نیز با بلندگو به ما فحش می‌دادند و می‌گفتند:«راه فرار ندارید». وضع خیلی بد بود، بچه‌ها توی خاک به دنبال چهار تا فشنگ می‌گشتند، یک هفته مقاومت کردیم، مختصر آب و کمپوت باقی مانده جیره‌بندی شد، گرسنگی و تشنگی بیداد می‌کرد،‌ اما با این وجود صدای بلندگوی دشمن که بلند می‌شد، بچه‌ها با تمام وجود فریاد می‌زدند:«الله‌اکبر»،من تا زنده‌ام، صدای در هم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکبیرهایی را که از لب‌های قاچ‌قاچ شده نیروها بیرون می‌آمد،‌ فراموش نمی‌کنم. راوی:شهیدعلی محمودوند @yousof_e_moghavemat
🌴 .... 🌗 شب عملیات والفجر هشت بود، هر چی سید حسن اصرار کرد، مخالفت کردم تا این که گفت: «برادر قربانی! اطاعت از فرماندهی واجب، اما فردای قیامت پیش مادرم، فاطمه زهرا (س) از شما شکایت می کنم که اجازه ندادید به خط مقدم بروم.» 🔹 ....با این حرفش دلم سوخت. با آنکه دوست نداشتم او را از دست بدهم، ولی قبول کردم. سید حسن، سرنیزه ای به دست گرفته بود و گفت: «با این سرنیزه می خواهم انتقام مادرم، زهرا (س) را از این بعثی های نامرد بگیرم.» 🔸 عملیات شروع شد، با شور و شعف خاصی همراه با خط شکن های لشکر ویژه ٢٥ کربلا به خط زد. خط که شکسته شد، چشمم به سید حسن افتاد، با همان سرنیزه ای که به همراه داشت، گوشه ای آرام به خواب ابدی فرو رفته بود. ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🌹خاطره از سردار شهيد سيدحسن على امامى از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشكر ويژه كربلا، كه در ٢ بهمن ماه ١٣٦٤ مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در دامان مادرش عاشقانه پرواز كرد. —(راوى: سردار مرتضى قربانى، فرمانده لشکر٢٥ کربلا) @yousof_e_moghavemat
🔺خدا گواه است شهید ناهیدی از مفاخر اسلام است. این بچه حزب اللهی بسیجی از کردستان شروع کرد. از روی اخلاص و تقوا، یک دست لباس بسیجی پوشیده بود و این سه سال حضور در جبهه را با همین یک دست لباس بود. 🔺یک جفت پوتین هم داشت که کف آن سائیده بود. یک ریال هم حقوق نمی گرفت. کار را در کردستان از صفر شروع کرد. اول خمپاره و بعد توپ را یاد گرفت و به کارگیری نمود. سپس بر روی انواع موشک ها کار کرد که تا آن موقع هیچکس نمی توانست آن را شلیک کند." ✍به روایت سردارشهیدمحمدابراهیم همت 🌷 شهادت شهید علیرضا ناهیدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) @yousof_e_moghavemat
سال تحصیلی تازه شروع شده بود که شور اعزام درد دل رضا افتاد. یک روز از که آمد، گفت: مادر! من می خواهم به جبهه اعزام شوم. هر چه بهانه آوردم که سنت کم و قد و قواره ات کوچک است، زیر بار نرفت. می گفت: بعد از دستور امام مبنی بر پر کردن جبهه ها درنگ جایز نیست. من به شما ثابت خواهم کرد، علی رغم قد کوچکم قدرت جنگیدن با دشمن را دارم. خیلی جدی نگرفتم. یک روز آمد و گفت: من . خواستم سر به سرش بگذارم. گفتم: لب تر کن همین امروز می روم . می گفت: من عاشق خدا، ائمه و امام زمان (عج) شده ام و تا به معشوقم یعنی الله نرسم آرام نمی گیرم. هر وقت مقابل خاسته اش مقاومت می کردم، می گفت: مادر! تو نمی خواهی خون بهای من خدا باشد. پدرش حرفی نداشت. اما مراعات دل من را می کرد. حاضر شد در عوض نرفتن به جبهه برایش و حتی ماشین بخرد؛ اما رضا واقعا عاشق شده بود. یک روز گفت: من می توانم به جبهه بروم اما رضایت شما برایم مهم است. پدرش هم راضی شد. می گفت: رضا نه مال شما و نه مال من؛ بلکه برای خداست. راضی ام به رضای خدا. ظاهرا خدا می خواهد امانت دوازده ساله اش را پس بگیرد. روز اعزام با وجود مخالفت مسئولین اعزام، سماجتش و البته اصرار من، کار خود را کرد. او همان طوری که پشت پیراهنش نوشته بود، بود. راوی: مادر شهید ؛ شهید رضا پناهی/نویسنده: سید حسین موسوی/ ناشر: شهید کاظمی/ چاپ دوم-زمستان 1398؛ صفحه 37-41. @yousof_e_moghavemat
🙃 نماز تن هایی 🌛نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچه‌های ناآشنا را دست به سر می‌کرد، 😊 🌛 یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمی‌آیی برویم نماز؟» پاسخ می‌دهد: «نه، همین جا می‌خوانم» آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. 😐 اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«ان‌الصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سه‌تایی.😁 و او که فکر نمی‌کرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد و به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تن‌ها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ...😳 و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند.😂 @yousof_e_moghavemat
جانــیُّ وجـانِ جـانـان، از جـان بـِهـیُّ و از آن زان سان که دل ربودی، بی جان منم، "تویــی" جـــان #مولانا کارت شناسایی صادر شده برای اولین حضور #حاج_احمد_متوسلیان در کردستان @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 به بهانه بنیان گذار لبنان آیت الله 🚩 💠 فرازی از سخنرانی آتشین علیه ⚘ این شهید بزرگوار در روز ۱۶ فوریه ۱۹۹۲ توسط تروریست های رژیم صهیونیستی به همراه خانواده اش مظلومانه به شهادت رسید. @yousof_e_moghavemat
🍃🌸 🌷شهید احمد علی در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در طے عملیات والفجر ۸ بہ آرزوی دیرینہ اش رسید و بہ لقاء الله پیوست🕊 یڪی از دوستانش ڪہ شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود،چنین نقل می ڪند: " در لحظہ شهادت ترڪشی بہ پهلویش اصابت ڪرد ،وقتی بہ زمین افتاد از ما خواست ڪہ او را بلند ڪنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو بہ سمت ڪربلا دستش را بہ سینہ نهاد و آخرین ڪلام را بر زبان جاری ڪرد " السلام علیڪ یا ابا عبدالله " در هنگام خاڪ سپاری پیڪر شهید احمد علی نیری، دستش بہ نشانہ ادب بہ ابا عبداللہ علیه السلام هنوز بر روی سینہ اش قرار داشت. @yousof_e_moghavemat
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا @yousof_e_moghavemat
📖ڪلام طلایی شهـید : 💐توان مـــا ؛ به اندازهٔ‌ امکاناتِ در دست ما نیسـت توان ما به اندازهٔ اتّصال ما ، با خداست . . .🍃 🕊 🖤 @yousof_e_moghavemat
آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟! " در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟" ترکش خمپاره درست از پهلوی چپ وارد و به قلب او اصابت کرد.کمکش کردم تا بلند شود به سختی روی پای خود ایستاد به اطراف نگاه کرد و رو به سمت کربلا قرار گرفت دستش را با ادب به سینه نهاد و گفت : السلام علیک یا اباعبدالله ... یکباره گردنش کج شد  به زمین افتاد ... احمد علی موقع خاکسپاری با اینکه 6 روز از شهادتش می گذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت..."  📎شاگردخاص آیت‌الله حق‌شناس @yousof_e_moghavemat
اكثراً روزه بود، مخصوصاً روزهاي دوشنبه و پنج شنبه اونم تو دماي 47 درجه اهواز واسه خودسازي روزه مي گرفت ولی با اين حال براي رزمنده ها صبحانه درست میکرد و میگفت: ثوابش تو اين هست كه خودم صبحونه رو درست کنم، خودش با كمترين غذا افطار مي كرد... @yousof_e_moghavemat
👆خاکریز خاطرات ۹۸ 🌸 یک عملِ مستحبِ ساده با ثوابی عظیم @yousof_e_moghavemat
★یک تکه ابر☁️ بودیم 🌟بر سینۀ ★یک ابر خستۀ سرد 🌟یک ابرِ پر ز باران🌧 ★خورشید گرممان کرد 🌟باران شدیم، ★ما قطره قطره بر خاک 🌟از آسمان رسیدیم🕊 @yousof_e_moghavemat
می‌نویسم بخوان عشـــ♥️ـــق ... تهران، سال ۱۳۶۵ اعزام رزمندگان به جبهه نگران از برنگشتن پاره تنش عکاس: محمد اسلامی راد @yousof_e_moghavemat
ای ساقیا !!!! مستانه رو آن یار را آواز ده... گر او،نمی آید ،بگو.... آن دل ،که بردی،باز ده.... افتاده ام،در کوی تو، پیچیده ام،بر موی تو.... نازیده ام ،بر روی تو، آن دل ،که بردی باز ده.... @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۹۱ 🌺 می:گفت: شما اگر می:خواهید به من خدمتی کنید، گهگاهی یادم بیاورید که من همان محمدعلی رجایی فرزند عبدالصمد و اهل قزوینم، که قبلاً دوره گردی می‌کردم و در آغازِ نوجوانی قابلمه فروش بودم... و هرگاه دیدی در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم، همان مشخصات را در گوشم زمزمه کنید؛ این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزنده‌تر است... 📌خاطره ای از رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی 📚منبع: کتاب حدیث جاودانگی ، صفحه ۱۲۹ @yousof_e_moghavemat
💖 امام علی(ع): ⭕️ زمانی که مهدی ظهور کند، زمین چنان برکات و گنج هایش را خارج می کند که دیگر فقیری یافت نمی شود که به آن صدقه دهند.😍 📗 بحار؛۵۲:۳۳۸ @yousof_e_moghavemat
شهید انصاری انسانی شریف، با وجدان، دست پاک و چشم پاک بود❤️ در مسائل مهم خصوصا اگر مربوط به دین و کشور بود، بسیارجدی و دقیق عمل میکرد☝️ از آنجا که نظامی بود، بیشتر اوقات خود را در بیرون منزل می گذراند به این معنا که بیشتر در محل کار (حفاظت اطلاعات سپاه) و در مسجد به عنوان فعال فرهنگی (مسوول کانون و هیات امنا) حضور داشت👌. برای دین و انقلاب همیشه دغدغه مند بود. مسائل سیاسی و فرهنگی را با توانمندی بالایی تجزیه و تحلیل می کرد. 🌹 حضور فعال در مراسم های مذهبی، سخنرانی ها، راهپیمایی هاو شرکت در نمازجمعه داشت👌 کارشناس سیاسی و مربی عقیدتی و سیاسی برای کارکنان و سربازان بود. راوی همسر شهید مدافع حرم حمیدرضا انصاری🌹 @yousof_e_moghavemat
🌺پیکر تخریبچی شهید عباس کریم آبادی رو آوردیم پدرش پرسید : عباس سر به تن داره؟ گفتیم نه پرسید : دوتا دستاش هست ؟ گفتیم نه با یک اطمینان خاطر گفت : خیالم راحت شد دلیل انتخاب نام عباس برا پسرم همین بود . @yousof_e_moghavemat
سردار ؛ چه کرده‌ای شما با دل ما دلتنگی‌مان بند نمی‌ آید... @yousof_e_moghavemat
👆 ۵۸ ●وصیت‌نامه کوتاه : 🌺 توصیه‌ی شهید بهشتی به کاندیدهای انتخاباتی که می تواند ملاکی برای انتخاب اصلح نیز باشد @yousof_e_moghavemat
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 بعد از چند ماه عملیات به خانه آمد. سر تا پا خاڪے بود و چشم هایش سرخ شده بود. به محض اینڪه آمد، وضو گرفت و رفت ڪه نماز بخواند. به او گفتم: "حاجے لااقل یه خستگے در ڪن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ایستاد و در حالے ڪه آستین هایش را پایین مےزد، به من گفت: "من با عجله آمدم ڪه نماز اول وقتم از دست نرود." این قدر خسته بود ڪه احساس مےڪردم، هر لحظه ممڪن است موقع نماز از حال برود... @yousof_e_moghavemat
💚 ای همه هستی فدای نام زیبای شما آسمان هرگز نبیند مثل و همتای شما کاش می شد کاسه چشمان ما روزی شود جایگاه اندکی خاک کف پای شما @yousof_e_moghavemat
‍ ‍ ‍ ‍ 🌷سردار دفاع مقدس شهید عباس کریمی 🌷 نام: عباس کریمی قهرودی نام پدر: احمد ولادت:1336(کاشان) شهادت: 1363/12/23(عملیات بدر) وضعیت تاهل: متاهل صاحب پسری به نام داوود نام جهادی: نداشتند اخرین مقام: سرباز امام(ره) و مسئول اطلاعات سپاه ۱۱ قدر و فرمانده تیپ سوم سلمان از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله نحوه شهادت:  در عملیات بدر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش زخمی شد و سپس به شهادت رسید. سن شهادت: 27 ساله علاقه:جهاد قسمتی از وصیتنامه شهید: «و ما لكم لا تقاتلون فی سبیل‌الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان و قاتلو هم حتی لاتكون فتنه و یكون الدین لله». بكشید كافران را تا بر كنده شود ریشه فساد، و دین منحصر به دین خدا شود. هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی كه در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می‌خواهم كه با این قطره خون به عشقم برسم كه خداست. @yousof_e_moghavemat
در مراسمی برای شهدا سردار سلیمانی رو کرد به خانواده‌ها و گفت: از همه تقاضا دارم دو دقیقه سقف را نگاه کنند. دو دقیقه همه سقف را نگاه کردند و کم کم گردن‌ها خسته شد. همان زمان سردار سلیمانی گفت: خسته شدید؟ برخی از رزمندگان ما بیش از 30 سال است که به دلیل مجروحیت فقط می‌توانند سقف را نگاه کنند. راوی: همسر شهید هادی کجباف @yousof_e_moghavemat