با سلام
واقعا مسئولین می دانند در شهر چه خبر است یا نه در ابتدای فصل پسته چینی کارگر های سر میدان ۸ ساعت کار می کردند ۷۰ تومان بعد شد ۷ ساعت ۸۰ تومان و همین جور مزد رو بالا بردند ساعت کار رو پایین تا اینکه امروز رسوندنش به ۶ ساعت ۹۰ تومان حداقل نیم ساعت تو راه هستند نیم ساعت هم صبحانه می خورند یعنی برای ۵ ساعت کار باید ۹۰ هزار تومان داد!!!!!!!
#ارسالی
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍂 #شهربانو در خانهی آقارضا
▫️اوایل خانهداری، #آقارضا به "مهری" گفته بود حق ندارد بدون اجازهی من هیچ کجا برود. وقتی مهری همپای شوهرش شد، #آقارضا گفت: "آزادی هر کجا میخواهی بروی." به #مهری میگفت: "اوایل زن و شوهر بودیم، حالا دوست و رفیق هستیم." میگفت: "به پاگون اعلیحضرت عاشقت هستم. نوکرت هستم."
▪️روزی #آقارضا فهمید که مادر و خواهرش بابتِ "بچه" با مهری حرف زدهاند. با آنها سر و صدا راه انداخت که هر چه خدا بخواهد همان میشود و اجازهی #دخالت به آنها نداد.
▫️#مهری هر روز به خانهی مادرش میرفت. بیشتر ظهرها آقارضا به خانه نمیآمد. به او اجازه داده بود شبهایی که کشیک دارد، مهری پیش پدر و مادرش برود. مهری بیشتر به خانهی پدرش میرفت تا به #مادربزرگش کمک کند. گاه پیش میآمد #شهربانو یک هفته از اتاق بیرون نمیآمد. مهری لگن برایش میگذاشت. #رقیه، حسابی عصبی شده بود. اگر مهری به مادرش میگفت این پیرهزن گناه دارد، به او هم فحش میداد. میگفت: " اصلاً به اینجا نیا. به او غذا نده تا بمیرد!"
▪️یک روز #مهری خانهی #مادرش بود. مادرش به او گفت: "کمک کن مادربزرگت را سر کوچه ببریم." مهری تعجب کرد. پیش خودش گفت: "چقدر مادرم مهربان شده است!" مادربزرگ را سر کوچه بردند. غروب شده بود. مهری به خانهی خودش رفت. چند ساعت بعد زینت و اکرم به خانهی مهری آمدند. زینت گفت: مادر نمیگذارد مادربزرگ را به داخل خانه ببریم. میگوید دیگر به خانه راهش نمیدهد. اجازه هم نمیدهد او را به خانهی خودمان ببریم.
▫️میگوید از حالا #شهربانو سهمِ اشرف است. اصرار دارد مادربزرگ به خانهی عمو برود. البته، شوهرهای ما هم مایل نیستند مادربزرگ را به خانه ببریم. میگویند صحبت یکی دو روز نیست. با اکرم به خانهی عمو رفتیم. #اشرفخانم سر و صدا کرد و گفت: مادرتان طلاهای شهربانو را برده و خورده! حالا هم نگهش دارد. بالاخره #مادربزرگ کنار کوچه است. بیا سه نفری برویم پیش مادر او را راضی کنیم مادربزرگ را به خانه راه بدهد.
▪️وقتی سه خواهر به خانهی پدرشان رسیدند، دیدند رقیه و #محمدعلی دارند با هم "دعوا" میکنند. همیشه دعوا میکردند، ولی کتککاری نمیکردند. این دفعه کتککاری هم کرده بودند. #رقیه نعره میزد: "خدایا من چه گناهی کردهام که باید شاش و گُه این زنیکهی کافر را جمع کنم؟" زینت گفت: "مادر، من هر روز میآیم کارهای مادربزرگ را میکنم." آقاعبدالله به مادرزنش گفت: "حالا اجازه بده امشب ما شهربانو را به خانهی خودمان ببریم."
▫️رقیه سر و صدا کرد که این پیرهزن باید به خانهی اشرف برود. چند نفر از #همسایهها هم وارد خانهی محمدعلی شدند. پادرمیانی میکردند. میخواستند بین عروس و مادرشوهر آشتی برقرار کنند. اما دعوای رقیه و شهربانو، دعوای عروس و مادرشوهر نبود. #دعوایفرهنگی بود. دعوای یک آدم مؤمن و متعصب با یک آدمِ #عارفمسلک بود. شکاف فرهنگی بود.
▪️#عروس فحش میداد و #مادرشوهر از سنایی، عطار، مولوی و حافظ شعر میخواند. پاسخ شهربانو به عروسش شعری بر وصف حال او و خودش بود. بر وصف حال همهی #آدمهایی که او و عروسش نمایندهی آنها بودند. دعوای این دو دعوایی است در طولِ #تاریخ. من بارها اینگونه دعواها را در #دانشگاه دیدهام. اگر حوصله کردید، جلد پنجم را بخوانید. میخواهم خاطرات دانشگاه را از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۹۴ در آن بنویسم.
👇👇👇👇
▫️#همسایهها میخواستند رقیه را آرام کنند. بمانجان میگفت: "رقیه اینقدر کافر کافر نکن. معلوم نیست کی در درگاه خداوند عزیز است. از کجا که همین زنِ بینماز به خدا نزدیکتر نباشد تا منِ نمازخوان!" سکینهی طزرجانی میگفت: "مردهشور ببرد این نمازی که رقیه میخواند! آخر چطور میتواند یک آدم ۹۰ سالهی مریض را سر کوچه بگذارد؟" همسایهها پا درمیانی میکردند که رقیه، #شهربانو را به خانه راه بدهد.
▪️#رقیه میگفت: "نه....این کافر بیست سال پیشِ من بوده است. حالا سهمِ اشرف است." بمانجان گفت: "این زن تا چند سال پیش درآمد داشت. همهی پولش را توی خانهی تو خرج میکرد." زهرا زردنبو از بیبیهاجرِ عاشقِ مدینه پیغام آورد و گفت: " بیبیهاجر پایش درد میکند خودش نمیتواند بیاید. بیبی گفته توی خانهاش یک اتاق خالی دارد. شهربانو را به صورت مهمان ببرند در آن اتاق." بیبیهاجر گفته بود شهربانو تا آخر عمر آنجا باشد.
▫️#ملانباتی سراسیمه آمد. خم شد و دست شهربانو را بوسید. گفت: "شهربانو ملّای من است خودم میبرمش خانهام" #رقیه با عصبانیت فریاد زد: "هر کجا میخواهید ببریدش! فقط توی خانه و خانهی دخترانم نباید باشد."
▪️داشتند #شهربانو را آماده میکردند تا ببرندش خانهی ملّانباتی. شب داشت میگذشت آقارضا هم آمد. رفته بود خانه دیده بود مهری نیست.آمده بود خانهی پدرزنش. #مهری ماجرا را برایش تعریف کرد. #آقارضا گفت: "اصلاً نه سر دارد و نه صدا. شهربانو را به خانهی خودم میبریم. او تا آخر عمر روی چشم ما جا دارد." بعد بدون آنکه منتظر حرفی و #اظهارنظری باشد، به آقاعبدالله گفت: "بیا کمک کن." شهربانو زیر خودش را خیس کرده بود. #آقارضا شهربانو را پشت کرد و راه افتاد. مهری، محمدعلی و آقاعبدالله هم پشت سرش میرفتند. من خود شاهد این ماجرا بودم. آقارضا، شهربانو را یکسره تا خانه روی پشتش برد.
▫️شهریور ماه بود هوا خوب بود. زینت، اعظم و اکرم هر سه باهم به خانهی #مهری رفتند. یک اتاق اضافی داشتند. اتاقِ مهمانخانه بود. #آقارضا گفت: "کمک کنید مادربزرگ را عوض کنید." او را عوض کردند کمرشورش کردند. آقارضا لحاف نویی آورد و پهن کرد. #شهربانو گفت: "من خجالت میکشم." #آقارضا، مادربزرگ را بوسید. گفت: "تو مادر ما هستی همیشه پیش ما بمان." از آن تاریخ شهربانو دوسال و چهارماه زنده بود. او پیشِ مهری بود.
▪️#آقارضا پیش از مهری به او میرسید. گاه وسط روز با دوچرخه به خانه میآمد تا به مهری کمک کند. به کمک مهری مادربزرگ را به دستشویی میبرد. بعد از چند هفته #شهربانو، سرِ حال آمد و روحیهاش بهتر شد. پاهایش فلج بود، نمیتوانست راه برود. ولی کنترلِ ادرارش بهتر شده بود.
▫️#آقارضا گفت: "باید مادربزگ را پیش دکتر ببریم." آقارضا رفت تاکسی آورد. کوچه ماشینرو نبود. #مادربزرگ را پشت کرد. ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر تا ماشین فاصله بود. او را داخل تاکسی گذاشت و پیش #دکتر_سینا برد. دکتر گفت: "بیماری او بیشتر به سبب ضعف و کم خونی است. تقویتش کنید. به او کباب و جگر و غذاهای خوب بدهید." دکتر چند تا هم قرص و آمپول تقویتی هم داد.
✅ ادامه دارد...
📌 انشاءالله کتاب که به پایان رسید در یکی یا دو پست، همراه با #ذرهبین، شما را مهمان پاورقیهای کتاب خواهیم کرد، زیرا به قول استاد: "گاهی وقتها، پاورقیهای کتابها از متن خودِ کتاب جالبتر است و نباید نخوانده رد شد."
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
4_5767233435974239465.mp3
5.23M
#حاج_محمود_کریمی
پرستوی سپیدم پرمزن مرو....
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌ناجا تاکنون بیش از 13 هزار شهید تقدیم امنیت کشور کرده است. 👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
📌ناجا تاکنون بیش از 13 هزار شهید تقدیم امنیت کشور کرده است.
💠 سردار منتظرالمهدی با بیان اینکه ناجا بیش از 13 هزار شهید و 12 هزار جانباز برای امنیت کشور تقدیم کرده است، خاطرنشان کرد: همت مردم شهرستان اردکان در برگزاری این همایش و احترام آنها به خانواده شهدا جای قدردانی دارد.
💠به گزارش خبرنگار پایگاه خبری پلیس، سردار دکتر "سعید منتظرالمهدی" در یادواره شهدای ناجا که در شهرستان اردکان برگزار شد ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای نیروی انتظامی و تبریک هفته ناجا خاطرنشان کرد: شهدا هم خود و هم جامعه را ساخته اند و به همین دلیل است که نزد پروردگار پذیرفته شده اند.
💠وی ضمن بیان خاطراتی از شهدای 8 سال دفاع مقدس، افزود: شهدا اهل راز و نیاز، خدمت و ایثار بودند؛ آنها با توکل به خداوند متعال مسیر حرکت خود را تعیین کردند و تا سرانجام مقصود پیش رفتند.
💠دکتر منتظرالمهدی ضمن اشاره به آیات و روایاتی از قرآن کریم در خصوص شهدا گفت: خداوند در این آیات از قرآن کریم به لغزش و انحراف انسان ها اشاره دارد اما شهدا تنها کسانی هستند که با توکل به خداوند متعال از لغزش و انحراف دور بودند و پروردگار سایه سار و پشتیبان آنها است.
💠این مقام ارشد انتظامی با بیان اینکه با جستجو در احوال شهدا متوجه می شویم شهیدان والامقام همیشه در حال کار، تلاش و کوشش بودند تصریح کرد: شهدا به سرنوشت خودشان راضی بودند و ما باید اخلاق و سیره آنها را در زندگی سرلوحه اعمال خود قرار دهیم و قدردان شهدا و خانواده آنها باشیم.
💠منتظرالمهدی با بیان اینکه ناجا بیش از 13 هزار شهید و 12 هزار مجروح برای امنیت کشور تقدیم کرده است، خاطرنشان کرد: همت مردم این شهرستان در برگزاری این همایش و احترام آنها به خانواده شهدا جای قدردانی دارد.
💠سردار منتظر المهدی در خاتمه با بیان اینکه امیدواریم پلیس در هفته ناجا خدمات ارزنده ای را به مردم ارائه دهد خاطرنشان کرد: بنده حامل سلام سردار اشتری فرمانده ناجا به همکاران پلیس در استان یزد و شرکت کنندگان در این یادواره هستم.
💠شهدا راه را برای نسل جدید نشان داده اند
در این مراسم سردار "محمدرضا میرحیدری" فرمانده انتظامی استان یزد گفت: در این مکان با شهدا و خانواده شهدا تجدید میثاق می کنیم که ادامه دهنده راه شهدا و امام شهدا باشیم و آرمان های آنها را فراموش نکنیم.
💠میرحیدری افزود: برگزاری یادواره شهدا باعث خواهد شد که ما متوجه شویم شهدا برای چه جان خود را فدا کرده اند، هدف و مقصود آنها چه بود و ما اکنون در این دوران چه مسئولتی داریم و چگونه باید راه آنها را ادامه دهیم.
💠وی ضمن اشاره به مسئولیت سنگین پلیس در جامعه خاطرنشان کرد: شهدا مسیر را برای نسل جدید و جوانان کشور نشان داده اند پس باید تلاش کنیم از مسیر حرکت شهدا، امام شهدا و ولایت فقیه خارج نشویم.
@zarrhbin
⭕️ باقری امام جمعه اسالم گیلان:
🔻آیا اجنه و ارواح سرگردان هم برای خودرو ثبت نام می کنند که سامانه های فروش در عرض چندین ثانیه بسته می شود ؟
🔻در طرفه العینی ظرفیت ثبت نام خودرو تکمیل می شود. این کار فقط از آصف بن برخیا و اجنه حضرت سلیمان بر می آید
🔻برخی از مدیران خودرو سازی خائن و فاسد هستند ، نظام اسلامی فارغ از اشخاص خیانت کار است ،باید دست و پای مدیران خائن و فاسد خودروساز را خلاف یکدیگر قطع کرد
🔻موش تو سوراخ نمی رفت ،جارو به دمش بسته بود ،خیلی ماشین های خوبی دارید ،حالا ثبت نام و محدودیت هم می گذارید ،خودرو را هم که با چندین ماه تاخیر تحویل می دهید . ظلم و اجحاف در حق مردم بس است
@zarrhbin