eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم. ۵_۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی با گاراژ اتفاق یزدی ها رفتم دیدم آنجاست یک هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی شدی؟ گفت: سید بودم. گفتم: اصغر که سید نیستند، گفت: آدم وقتی می آید هم می شود. پرسیدم کار و کاسبی چطور است، گفت: بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می کردم، دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر که حالا شده بود و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی دهم. اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. فهمیدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول می کند. اصغر ضمن پول هم می داد. 🔹سال ۱۳۵۴ اصغر را دیدم پرسیدم چه خبر؟ گفت: هفته ی دیگر پسرم را می کنم داد و گفت: به عروسی بیا. هفته ی دیگر سرشب به کوچه زردی مشهد رفتم دیدم جلو خانه ای است فهمیدم عروسی آنجاست. اصغر تر و تمیز با کت و شلوار و کراوات دم در خانه ایستاده بود و به مهمانان تعارف می کرد. من هم داخل حیاط خانه شدم. خانه حدود ۵۰۰ متر حیاط با ساختمان خوبی بود. عروسی با شام برگزار شد. دو حیاط آن طرف تر عروسی زنانه بود‌. آن خانه هم مال اصغر بود. 🔹من از سال ۱۳۵۵ جهت ادامه ی تحصیل به رفتم و بیش از اصغر را ندیدم. فکر سال ۱۳۶۵ بود که یک روز رفته بود گاراژ اتفاق یزدی ها از مرحوم حسین آقا میرجلیلی کارمند گاراژ اتفاق یزدی ها پرسیدم راستی اصغر کجاست؟ حسین آقا میرجلیلی گفت: می دانم مالی اش خیلی است. چون در مشهد پول می داد اوایل عده ای می خواستند کنند او هم به رفت، حالا کجاست نمی دانم! 🔹سال ۱۳۶۹ می خواستم به از بروم باید به طور می خریدم به فردوسی تهران بالاتر از چهارراه استانبول رفتم که بخرم. یک مرتبه توی یک مغازه ی دیدم که نشسته بود. فهمیدم مغازه ی صرافی راه انداخته است. به حکم دلار را ۱۲ ریال از فی کرد و گفت: ناهار مهمان من باش، قرار ناهار به وقت دیگری موکول شد. یکی دوبار به من کار کوچکی سفارش کرد که در مشهد برایش انجام دهم. چندبار در تهران اصغر و پسرش آقارضا را دیدم سال ۱۳۷۳ یک شب مرا به برای شام دعوت کرد. زنش سکینه، نامش شده بود. پسر سومش تازه ازدواج کرده بود. تازه عروسش هم آنجا بود. 🔹اصغر گفت: سه پسر و یک دخترش ازدواج کرده اند. گفت: که از ماجراهای ما هیچ ندارد، نشود. خانه ی شیک و قشنگ چهارطبقه ای در عباس آباد داشت. خودش طبقه ی هم کف زندگی می کرد و حیاط نسبتاََ بزرگی هم در اختیارش بود. بچه هایش هم در طبقات دیگر می کردند. روزی از حاج سید اصغر پرسیدم زندگی ان را چه کسی هستی؟ گفت مدیون آن آدم خدابیامرزی که ۵ ریالی را در آن شب در جلوی روی من انداخت و مرا از نجات داد. @zarrhbin 👇👇👇👇
📌*کاشی و سرامیک فتاحی * 👈بورس انواع و و با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت👌 در طرح های متنوع ، متناسب با هر سلیقه ای جهت استفاده در ساختمان های مسکونی ، اداری و تجاری به صورت عمده و خرده 👨‍💻با مدیریت: (علیرضا فتاحی ) : ۱-اردکان ، میدان چادرملو، بلوار ولیعصر، روبه روی شرکت آبگرمکن سالار ۲-بلوار ولیعصر ، شهرک قدس های تماس: 🤳 ۰۹۳۹۰۲۲۰۱۰۱ 🤳 ۰۹۱۳۰۲۸۴۰۴۰
*کاشی و سرامیک فتاحی * بورس انواع کاشی و سرامیک و اسلب با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در طرح های متنوع ، متناسب با هر سلیقه ای جهت استفاده در ساختمان های مسکونی ، اداری و تجاری به صورت عمده و خرده با مدیریت: (علیرضا فتاحی ) : ۱-اردکان ، میدان چادرملو، بلوار ولیعصر، روبه روی شرکت آبگرمکن سالار ۲-بلوار ولیعصر ، شهرک قدس های تماس: ۰۹۳۹۰۲۲۰۱۰۱ ۰۹۱۳۰۲۸۴۰۴۰
📣📣 📌فرصتی استثنایی برای علاقمندان به تدریس زبان‌انگلیسی اولین‌ دوره تربیت مدرس با حضور اساتید مجرب شهرستان اردکان 👩‍🏫 سرکار خانم‌طیبه دهستانی 👨‍🏫 جناب آقای علی دهستانی شروع همکاری پس از پایان دوره و کسب مهارت لازم ؛ اردکان ، خیابان صدرآباد ، کوچه۲۹_۲۷، ☎️تلفن تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر ؛ 📞 03532241317 📲 09138560020 📲 09197581030