eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 سینمای آقای پاچه...‼️ 📽 آقای پاچه مرد بسیار شیک، تروتمیز، قدبلند و خوش تیپ و بسیار مودبی بود. به نظرم کارمند بود، ولی به آقای پاچه مشهور بود، دایر کرده بود، که تابلو نداشت و به سینمای آقای پاچه معروف بود. ۱۰ سال داشتم که اولین بار به سینما رفتم؛ سینمای آقای پاچه واقع در کوچه ی سینما، خیابان کرمان یزد، فیلم را نشان می داد. این سینما به اصطلاح، سینمای بود. سالن سینما تشکیل شده بود از یک محوطه ی محصورِ بدون سقف و بدون با یک دیوار سفید در جلو که صفحه نمایش بود. 📽 سه ردیف جلو را گذاشته بودند و یک تخته روی حلبی ها قرار داشت و عده ای از که برای آمدن به سینما می زدند روی آن می نشستند. بقیه صحن سینما، سنگ و آجر فرش بود، خودشان می آوردند و خانوادگی روی زمین می نشستند؛ آبگوشت و گاهی پلو خورش و نان و پنیر و آبدوغ خیار برقرار بود. مردم در حین ، آبگوشت را هم می خوردند و صدای گوشت کوبیدن هم بلند می شد، خانواده ها، بخصوص بچه ها سر و صدایشان از صدای فیلم بلندتر بود. هرکس فیلم را تعریف می کرد و بلند بلند پیش بینی می کرد که چه می شود. گاه آنها که فیلم را دیده بودند، بلند بلندموضوع را تا آخر برای دیگران تعریف می کردند؛ 📽 همین امر، اعتراض عده ای را بر می انگیخت و گاه می شد. معمولا اهل نیستند. خود این بساط هم بود. یک شب چند بچّه ی شر، یک مرتبه پیت های ردیف سوم را هل دادند و ردیف سومی ها افتادند روی دومی ها و دومی ها روی اولی ها و سر و صدا و اعتراض عده ای از یک سو و صدای قهقه ی عده ای از سوی دیگر بلند شد‌. 📽 گاه اتفاق می افتاد که ، خودش یا خانواده اش، بعد از اینکه ۲۰ دقیقه از فیلم گذشته بود به می آمد، مسئول سینما با صدا می زد آی عباس آقا، خانواده ی آقای تشریف آوردند، فیلم را از شروع کن. فیلم دوباره از اوّل شروع می شد. خوشحال می شدند که دوباره فیلم را می بینند و کف می زدند. گاهی هم خانواده ی روءَسا فکر می کردند به خاطر کف می زنند و را می گرفتند. 📽 یادم می آید یک شب فیلمی که از مهوش بود حدود صدا بلند شد عباس آقا از شروع کن. خانواده ی رئیس دارایی، خانواده ی رئیس دادگستری، خانواده ی رئیس شهربانی، خانواده ی فلان تاجر و .... آمدند و با صدایی که بلند می شد آی عباس آقا از نو شروع کن، کف زدن بچه ها آغاز می شد. قصه ی فیلم ها هم بود ولی نه به اندازه ی . 📽 حالا که صحبت از سینما شد، داستان ساختن سینما در را تعریف کنم. یک که مدت ها مقیم هند بود به یزد آمد و در (امام فعلی) زمینی خرید(زمین گاراژ سنگ) و را ساخت. این سینما ۲۵۰ متری مسجد واقع بود. وقتی زرتشتی ساخت سینما را شروع کرد عده ی زیادی آغاز به کردند. هر روز او با روبرو بود. 📽 بالاخره سینما ساخته شد ولی به جهت مخالفت عده ای که هم با سینما ساختن بودند و هم می گفتند سینما مسجد است، به مدت ۳ سال سینما تعطیل بود و آن شدند که در سالن سینما فیلم نمایش داده شود. بالاخره پس از ۳ سال که از ساخت سینما گذشت با کمک سینما شد. من هفته ای یکبار به سینما می رفتم و تقریبا تمام فیلم های این سینما را به طور رایگان می دیدم. علت آن بود که حلقه های فیلم باید با اتوبوس از به یزد می آمد و من حلقه های فیلم را از می گرفتم و برای می بردم. من دیدن فیلم به طور بود. 📚 از کتاب شازده حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 🔹 همراهان محترم و بزرگوار، سه شنبه ها و جمعه ها با پست کتاب همراه ما باشید. @zarrhbin
🔘 برای باید گریست... ⬅️ این "روضه خوانی" از کجا آمده؟! ☑️ انسان وقتی که در نگاه می کند، می بیند که به سر این حادثه ( واقعه ی ) چه ها آورده اند‼️ ☑️ به قسم حرف حاجی ( نوری) حرف است. می گوید: امروز اگر کسی بخواهد بر علیه السلام بر این و مسخ ها و باید . ☑️ است معروف به از ملاحسین . فرموده بود که این داستان و داستان ، اول بار در کتاب این مرد آمده است. ☑️ حقیقت این است که من این را ندیده بودم. می کردم در آن یکی دو تا از این بعد این کتاب را ( که به هم هست و تقریبا در پانصد سال پیش تالیف شده است) خواندم دیدم از این زیاد است. ☑️ مردی است که هم هست، اتفاقا این بی انصاف مرد هم بوده است، کتاب هایی هم دارد، صاحب که خیلی عبارت پردازی کرده و می گویند کلیله و دمنه را کرده است. به هر حال بوده است. ☑️ تاریخش را که انسان می خواند، نیست که او بوده یا و مثل اینکه اساساََ یک مرد هم بوده است، در میان شیعه ها خودش را یک ی صد در صد نشان می داده و در میان ها خودش را نشان می داده است. اصلاََ اهل بیهق و سبزوار است. مرکز بوده است و مردم آن هم فوق العاده متعصب اند در تشیع. اینجا که در میان سبزواری ها بود یک شیعه ی صد در صد شیعه بود. بعد می رفت ؛ آنجا که می رفت به روش اهل بود. این مرد، واعظ هم بوده است. چون در سبزوار بود، ذکر مصیبت می کرد. ☑️ نوشته است به فارسی، اولین کتابی که در به فارسی نوشته شده همین کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است. برای مثال ( رضوان الله علیه) را نوشته است و چقد نوشته است. ☑️ ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم، احتیاج به دیگری نداریم. من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است! ☑️ من وقتی این را خواندم، دیدم حتی اسم ها است؛ یعنی در میان امام حسین علیه السلام اسم هایی را می آورد که اصلاََ چنین آدم هایی نداشته اند؛ در میان اسم هایی می برد که همه است؛ را به شکل در آورده است. ☑️ چون این کتاب کتابی بود که به زبان نوشته شد [مرثیه خوان ها] که اغلب بودند و به کتاب های مراجعه نمی کردند، همین کتاب را می گرفتند و در از رو می خواندند. این است که امروز مجلس را ما "روضه خوانی" می گوییم ☑️ در امام حسین روضه خوانی نمی گفتند، در زمان امام صادق هم روضه خوانی نمی گفتند، در زمان امام حسن عسکری هم روضه خوانی نمی گفتند، بعد در زمان سید مرتضی هم روضه خوانی نمی گفتند، در زمان خواجه نصیر الدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از به این طرف اسم این کار شده . روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضه الشهداء، همان کتاب . ☑️ از وقتی این در دست و بال ها افتاد، دیگر کسی امام را نکرد و شد افسانه سازی روضه الشهدا خواندن. شدیم . یعنی روضه الشهداء خوان، یعنی را نقل کردن و به امام حسین علیه السلام توجه . ☑️ گفت: "وَ زادَت التَّنبور نَغمهََ اخری" بعد در شصت هفتاد سال پیش، مرحوم ملا آقای پیدا شد. تمام روضه الشهداء را به اضافه ی یک دیگر، همه یکجا کرد که دیگر ! واقعاََ به باید . 📚 حماسه حسینی، جلد ۳،متفکر شهید اُستاد مرتضی مطهری 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 حال قضاوت با وجدان بیدار شما، آیا باورها و اعتقادات ما نیاز به ندارند، لطفاََ تعصبات را کنار بگذارید. @zarrhbin
🔹هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم. ۵_۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی با گاراژ اتفاق یزدی ها رفتم دیدم آنجاست یک هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی شدی؟ گفت: سید بودم. گفتم: اصغر که سید نیستند، گفت: آدم وقتی می آید هم می شود. پرسیدم کار و کاسبی چطور است، گفت: بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می کردم، دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر که حالا شده بود و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی دهم. اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. فهمیدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول می کند. اصغر ضمن پول هم می داد. 🔹سال ۱۳۵۴ اصغر را دیدم پرسیدم چه خبر؟ گفت: هفته ی دیگر پسرم را می کنم داد و گفت: به عروسی بیا. هفته ی دیگر سرشب به کوچه زردی مشهد رفتم دیدم جلو خانه ای است فهمیدم عروسی آنجاست. اصغر تر و تمیز با کت و شلوار و کراوات دم در خانه ایستاده بود و به مهمانان تعارف می کرد. من هم داخل حیاط خانه شدم. خانه حدود ۵۰۰ متر حیاط با ساختمان خوبی بود. عروسی با شام برگزار شد. دو حیاط آن طرف تر عروسی زنانه بود‌. آن خانه هم مال اصغر بود. 🔹من از سال ۱۳۵۵ جهت ادامه ی تحصیل به رفتم و بیش از اصغر را ندیدم. فکر سال ۱۳۶۵ بود که یک روز رفته بود گاراژ اتفاق یزدی ها از مرحوم حسین آقا میرجلیلی کارمند گاراژ اتفاق یزدی ها پرسیدم راستی اصغر کجاست؟ حسین آقا میرجلیلی گفت: می دانم مالی اش خیلی است. چون در مشهد پول می داد اوایل عده ای می خواستند کنند او هم به رفت، حالا کجاست نمی دانم! 🔹سال ۱۳۶۹ می خواستم به از بروم باید به طور می خریدم به فردوسی تهران بالاتر از چهارراه استانبول رفتم که بخرم. یک مرتبه توی یک مغازه ی دیدم که نشسته بود. فهمیدم مغازه ی صرافی راه انداخته است. به حکم دلار را ۱۲ ریال از فی کرد و گفت: ناهار مهمان من باش، قرار ناهار به وقت دیگری موکول شد. یکی دوبار به من کار کوچکی سفارش کرد که در مشهد برایش انجام دهم. چندبار در تهران اصغر و پسرش آقارضا را دیدم سال ۱۳۷۳ یک شب مرا به برای شام دعوت کرد. زنش سکینه، نامش شده بود. پسر سومش تازه ازدواج کرده بود. تازه عروسش هم آنجا بود. 🔹اصغر گفت: سه پسر و یک دخترش ازدواج کرده اند. گفت: که از ماجراهای ما هیچ ندارد، نشود. خانه ی شیک و قشنگ چهارطبقه ای در عباس آباد داشت. خودش طبقه ی هم کف زندگی می کرد و حیاط نسبتاََ بزرگی هم در اختیارش بود. بچه هایش هم در طبقات دیگر می کردند. روزی از حاج سید اصغر پرسیدم زندگی ان را چه کسی هستی؟ گفت مدیون آن آدم خدابیامرزی که ۵ ریالی را در آن شب در جلوی روی من انداخت و مرا از نجات داد. @zarrhbin 👇👇👇👇
ذره‌بین درشهر
#عکسها و خاطرات #دایی ،علی @zarrhbin
، علی🌷 (تولد: ۱۳۴۸ ه.ش.) فوتبالیست ⚽️ ✅ دانش آموزِ درس خوان و کوشای مدارسِ و درخشان تیم های دانش آموزی بود و در باشگاهِ و تیم شهرداری اردبیل بازی می کرد. ✅ با قبولی در رشته ی ، به تهران رفت و همزمان با تحصیل به تیم تاکسیرانی و سپس باشگاه بانک تجارت پیوست. ✅ دایی در مسابقه های (۱۹۹۳) مقابل پاکستان، خود را انجان داد و در دور نهایی رقابت های مقدماتی ۱۹۹۴ در فرستاده ی ، لیاقت خود را نشان داد. ✅ پس از این مسابقه ها، به پیوست. بعد از بازی جام ملت های آسیا (۱۹۹۶) راهیِ شد و در چند تیم آلمانی از جمله بازی کرد. این تیم در سال ۱۹۹۹، نایب قهرمان جام باشگاههای شد. ✅ دایی در رقابتهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۶ در تیم ملی حضور داشت. او که یکی از بازیکنان تاریخ فوتبالِ است، گل خود را در بازی های مقدماتی ۲۰۰۶ به رساند و نام خود را در مقامِ فوتبالیست صد گله ی تاریخ فوتبال در بازی های ، ثبت کرد. ✅ دایی نفرِ در فهرست گل زن های بین المللی و کسی است که در بازی های رسمی ۱۰۹ گل به ثمر رسانده است. 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 برای اطلاعات عمومی، علی دایی سومین پسر از پنج پسر خانواده است. را از بدو تولد نامیدند. او از معدود تحصیل کرده های به شمار می رود که تحصیلات خود را تا مقطع ادامه داده است. 📸 عکس هم مربوط است به سالهای نه چندان دور، ....🇮🇷 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 💠بنیان‌گذار اولین مدرسه در ایران 👇👇👇👇👇 @zarrhbin
‍ 📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 💠بنیان‌گذار اولین مدرسه در ایران (۱۲۱۷_۱۲۹۳) 📝 اسدالله معرفت ، زاده ۱۲۱۷ خورشیدی در خامنه و درگذشته ۱۲۹۳ خورشیدی در زادگاه، بازرگان بود. او بانی مدارس غیر مکتبی رایگان و همگانی به نام  است. او  بود ولی پس از مشاهده مدارس جدید در روسیه به این فکر افتاد که در میهن خویش چنین مدارسی را بنیان نهد. 📝 معرفت در سال ۱۲۷۵ خورشیدی (برابر ۱۸۹۶ میلادی) و در زمان مظفرالدین شاه قاجار، مدرسه را در بنا کرد و دو سال بعد مدرسه دوم را در  و سومین را در « » روسیه (مخاچ قلعه امروز) برای بچه‌های ایرانی ساخت. 📝 او میز، نیمکت و تخته سیاه را از روسیه به ایران آورد و برای شاگردان لباس یک شکل با کمربندی منقش به عبارت «مدرسه معرفت خامنه» تهیه دید. معلم‌ها شاگردهای ممتاز مدرسه را با دادن کارت آفرین تشویق می‌کردند. در مدرسه در کنار درس‌های عادی تعلیمات نظامی نیز با کمک تفنگ و فشنگ چوبی داده می‌شد. 📝 اسدالله معرفت در زمان حیات خرج دفتر و کتاب دانش آموزان و حقوق معلم ها را به عهده داشت. او جهت تداوم تأمین مالی مدارس پس از مرگ خود، چند باب مغازه کرد تا با درآمد آنها مدارس پابرجا بمانند. 📝 در سال ۱۳۰۵ خورشیدی دولتی شده و با نام « » فعالیتش را ادامه داد. از سال ۱۳۴۹ خورشیدی مدرسه تجدید بنا و پس از چند سال «مدرسه راهنمائی حاج اسدالله معرفت» نام گذاری شد. مکان مدرسه در طول زمان تغییر نیافته است. 📝اولین معلم‌های مدرسه عبارتند از: میرزا حبیب معرفت (اولین مدیر مدرسه)، میرزا محمد اخی جهانی، میرزا ابراهیم تبریزی، ملا هاشم وایقانی، مشهدی محمدعلی ایمانی نوبر، و آقا بالا محمودی آموزگار ورزش. 📝جالب است بدانید ؛ مدرسه در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. ▪️روحش شاد و یادش گرامی🥀 📝و اما بخوانید گزارش در مورد ساخت مستند زندگی 🔹 به گزارش «فرهیختگان»، حاج اسدالله معرفت معروف به اسدالله خامنه از سیستم آموزش و پرورش نوین در ایران، در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به دلیل قحطی و نابسامانی کشور در دوره مظفرالدین شاه به همراه صدها هزار نفر از شهرهای شمالی کشور، به مناطق مختلف قفقاز شمالی و جنوبی کردند. 🔹حاج اسدالله به همراه دو برادر خود پس از مدتی موفق به تاسیس چندین موسسه در زمینه های مختلف از جمله آموزش و پرورش و مسجد در ماخاچ قلعه، دربند و بویناکس از شهرهای قفقاز شمالی روسیه می شوند و در این دوران ضمن وارد کردن بخشی از سیستم نوین آموزش و پرورش به داخل ایران ، اقدام به تاسیس چندین مدرسه نیز در شهرهای ایران مینمایند. 🔹با توجه به فعالیتهای خانوادۀ معرفت در ایران و قفقاز و همچنین ناشناخته بودن این خانواده فرهنگی و مذهبی، قرار است به همت مسئولان فرهنگی کشور درباره اقدامات شایسته این خیّر گرامی تهیه شود. 🔹لازم بذکر است روز جمعه ۲۸ شهریور ۹۹ نیز جلسه ای با حضور اعضای جمعیت خیریه در دفتر حسینیه خامنه ای ها با حضور  آقایان دکتر مرتضی رضوانفر پژوهشگر سازمان میراث فرهنگی و سیدجواد آرامی وابسته فرهنگی سابق سفارت جمهوری اسلامی ایران در مسکو  برگزار گردید. 🔹در انتهای جلسه مقرر شد اطلاعات و مستندات موجود در خصوص این بانی محترم در ایران جمع آوری گردد تا پس از لغو محدودیت های ناشی از کرونا کار ساخت و تصویر برداری از مجموعه مستند در بخشهای قفقاز آغاز گردد. @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان (۱۳۱۰ _۱۳۹۳) 🖋وی فرزند سیدحسین شیخ‌الاسلام زاده وکیل دادگستری و رئیس کانون وکلای آذربایجان، در سال ۱۳۱۰ در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تبریز به اتمام رسانید و وارد دانشکده پزشکی تهران شد و در ۱۳۳۶ دکترای خود را دریافت کرد. وی در این دوران از دانشجویان فعال علیه رژیم پهلوی بود و اعتصابات و جنجالهای دانشجویان را رهبری می‌کرد. وی سپس برای ادامهٔ تحصیل به آمریکا عزیمت نمود و در دانشگاه‌های پنسیلوانیا و اوهایو دورهٔ تخصصی  را با درجه‌ی ممتاز گذرانید و چندی در بیمارستان‌های آمریکا نمود. شیخ‌الاسلام در سال ۱۳۴۱ به ایران بازگشت و در بخش ارتوپدی بیمارستان نمازی شیراز مشغول به کار شد. او همچنین یکی از مؤسسین  بود. 🖋نخستین شغل دولتی او بنیانگذاری و مدیریت عامل انجمن بود. در سال ۱۳۵۳ امیرعباس هویدا در کابینهٔ خود تغییرات تازه‌ای داد و سه وزارتخانهٔ جدید تأسیس نمود. یکی از آن سه وزارتخانه، بود و شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام زاده را در راس آن قرار داد. هسته‌ی مرکزی این وزارتخانه، سازمان و  بود. در بهمن‌ماه ۱۳۵۴ امیرعباس هویدا در ترکیب کابینهٔ خود تغییراتی داد. وزارتخانه‌های رفاه اجتماعی و بهداری در هم ادغام شد و نام گرفت و شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام زاده در راس آن قرار گرفت. 🖋در مردادماه ۱۳۵۶ امیرعباس هویدا پس از دوازده سال و نیم نخست‌وزیری، مستعفی و به جای وی جمشید آموزگار نخست‌وزیر شد و در کابینه او وزیر بهداری و بهزیستی شد و در تمام مدت نخست‌وزیری آموزگار که یک سال به طول انجامید، در کابینه عضویت داشت. 🖋شیخ‌الاسلام زاده برای اولین بار رشته تخصصی را در ایران راه‌اندازی نمود. وی پس از اتمام تحصیلات خود و بازگشت به کشور به بیمارستان شفا رفته و در آنجا را راه‌اندازی کرد. 🖋خودِ وی فعالیتهایش را در سالهای پیش از انقلاب اینطور بیان می‌کند: من برای اولین بار تولید یا را در سال ۱۳۴۳ بنیانگذاری کردم، زمانی که به جز آمریکا در هیچ جای دیگر دنیا اندام مصنوعی تولید نمی‌شد. وی در سال ۱۳۴۶ مشاور سازمان بهداشت جهانی در منطقه شد و در همین سال برای اولین بار سازمان توانبخشی ایران و نیز انجمن توانبخشی ایران را تأسیس کرد. 🖋شیخ‌الاسلام زاده در خصوص اقدامات خود در دوران مسئولیت وزارت بهداری و بهزیستی اینطور می‌گوید: از دیگر اقدامات من در دوره وزارت بهداری ایجاد  و بعد اورژانس کشور برای بار در ایران بود. زمانی که ما اورژانس را که آن زمان شماره اش به جای ۱۱۵ امروز ۱۲۳ بود، راه‌اندازی کردیم فقط آمریکا تشکیلات اورژانس پیش بیمارستانی داشت. ۳ سال بعد از ایران بود که تازه در برخی کشورهای اروپایی اورژانس ایجاد شد. 🖋وی در سال۱۳۵۷ بازداشت شده و به زندان اوین منتقل می شود. روزی نگهبان زندان اوین خبردار میشود که نامزدش در دهات حوالی تبریز دچار سانحه شده اما به لطف از مرگ حتمی نجات یافته است. وی متوجه میشود که به‌نوعی مدیون زندانی محکوم به اعدام یعنی دکتر شیخ الاسلام زاده می باشد. اتفاقا این زندانبان در جلسه ای خصوصی شنیده بود که تا سه روز دیگر خلخالی عزل خواهد شد و محمدی گیلانی بجای وی خواهد آمد. پس به دکتر می فهماند که تقاضای تجدید نظر کند. خلاصه تقاضای دکتر توسط گیلانی قبول میشود و حکم اعدام به زندان ابد تبدیل میشود. دکتر مسئول بهداری زندان اوین شده و آنجا را به مرکز ارتوپدی ایران تبدیل می کند. روزی گیلانی و همسر و پسرش تصادف میکنند، پسر متاسفانه در دم میمیرد اما گیلانی و همسرش توسط جراح معروف زندان اوین نجات پیدا می کنند. این بار گیلانی تقاضای عفو دکتر شیخ الاسلام را به (ره) میدهد و امام خمینی با تحقیق بر روی رزومه و پیشینه‌ی دکتر، سریعا دستور آزادی و عفو او را میدهد. دکتر آزاد میشود و منشا خدمات دیگر همچون نمایندگی بیمارستان های خصوصی، ترجمه تعرفه پزشکی میشود و لقب را میگیرد. 🖋وی تا آخرین لحظات عمرش در تمام جلسات دولتی و خصوصی شرکت می‌کرد و نگران وضعیت بهداشت درمان و به خصوص بیمه عمومی تمامی آحاد جامعه بود به طوری که در چند ماه آخر عمرش علی‌رغم بیماری شدید با اکثرمقامات دولتی در این‌باره رایزنی‌های متعددی انجام داد. 🖋سرانجام در سال 1393 دکتر شیخ الاسلام زاده در سن 83 سالگی و تحمل بیش از 2 سال بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت. روحش شاد و یادش گرامی 🥀 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 📌آشنایی با مفاخر و مشاهیر ایران و جهان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
‍ 📌آشنایی با مفاخر و مشاهیر ایران و جهان ؛ نخستین زن فیزیکدان، و «مادر ِنجوم ایران» ⚡️آلنوش طریان، در  18 آبان سال 1299 خورشیدی در یک  در تهران متولد شد. پدر آلنوش، آرتو طریان در جلفای اصفهان و مادرش، وارتو طریان در تبریز چشم به جهان گشود. آرتو طریان دانش‌آموخته بازیگری و نمایش از مسکو و پایه‌گذار دومین مرکز آموزشی هنرهای دراماتیک و تئاتر در ایران بود. پدر طریان پاره‌هایی از شاهنامه را به زبان ارمنی بازگردانی کرده بود. و مادرش وارطو با نام هنری «لالا» نخستین زن ایرانی ارمنی بود که شعرهای فارسی را دکلمه کرد و نخستین بانوی ایرانی که نمایشنامه‌ای را کارگردانی کرد. ⚡️آلنوش اما راه پدر و مادرش را در هنر پی نگرفت و به دنبال رفت. او در خاطراتش گفته‌است: «من به پدرم گفتم می‌خواهم کاری کنم که از عهده هرکسی بر نیاید. از بچگی دیده و شنیده بودم که چطور مردم مثلاً می‌گویند: نمی‌توانند بخوانند یا فلان کار را انجام دهند و این همیشه باعث آزردگی من می‌شد و می‌خواستم ثابت کنم که دختر یا پسر بودن فرقی ندارد و اگر انسان و پشتکار کافی داشته باشد، از عهده هر کاری بر می‌آید و ثابت هم کردم». ⚡️آلنوش در شش سالگی وارد مدرسهٔ ارمنیان تهران شد و نه سال در آنجا تحصیل کرد. سپس برای تکمیل تحصیلات دورهٔ متوسطه، به مدت دو سال نیز در مدرسهٔ انوشیروان دادگر به تحصیل پرداخت. وی در این مورد می‌گوید: «در آن زمان، در مدارس ارمنیان تنها تا کلاس نهم تدریس می‌شد و من پس از اتمام دورهٔ نه ساله در مدرسهٔ ارمنیان، برای تکمیل تحصیلات به مدت دو سال به مدرسهٔ انوشیروان دادگر، که متعلق به بود، رفتم. دلیل انتخاب این مدرسه هم نزدیک بودن آن به منزل ما بود». ⚡️خانم طریان در سال ۱۳۲۶ مدرک لیسانس خود را در از دانشکده علوم دانشگاه تهران گرفت و پس از مدتی به عنوان مسئول آزمایشگاه فیزیک در همان دانشکده مشغول به فعالیت نمود. ⚡️طریان پس از تلاش بی‌نتیجه برای متقاعد کردن استادش (محمود حسابی) برای کمک به اعزام وی به خارج از کشور، در تابستان ۱۳۲۸ به تشویق پدر و با هزینه شخصی خود به بخش فیزیک اتمسفر دانشگاه پاریس رفت. ⚡️خانم طریان دانشنامه دکترای دولتی خود را از دانشکده علوم دانشگاه در سال ۱۳۳۵ اخذ کرد. او بعد از فارغ‌التحصیلی در رشته دکترای فیزیک از دانشگاه سوربن پاریس، به ایران بازگشت و برای به کشور، کرسی استادی دانشگاه سوربن را رد کرد. وی پس از بازگشت به ایران، به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت و با سمت رشته در گروه فیزیک مشغول به کار شد. در سال ۱۳۴۳ در همین دانشگاه به درجه استادی رسید، و سپس به عنوان استاد زن (استاد واحد فیزیک ستارگان، که پس از ورود دوباره ایشان به دانشگاه افتتاح شد)، در مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران مشغول به کار شد. ⚡️وی در مورد خاطرات دوران تحصیلش در دانشگاه پاریس می‌گوید: «یکی از بهترین خاطرات من در طی تحصیل در فرانسه آشنایی کوتاه مدت من با ایرن کوری، دختر ماری کوری، دانشمند معروف، بود. ماری کوری از دوران بچگی همواره بزرگترین الگوی من در زندگی بوده‌است. کار کردن در آزمایشگاه، کنار دختر وی، حتی برای مدتی کوتاه، افتخار بسیار بزرگی برای من محسوب می‌شد». ⚡️در سال ۱۳۳۸ دولت فدرال آلمان غربی بورس مطالعه رصد خانه فیزیک خورشیدی را در اختیار دانشگاه تهران قرار داد و طریان برای این انتخاب شد و از فروردین سال ۱۳۴۰ به مدت ۴ ماه به آلمان رفت و بعد از انجام مطالعات به ایران بازگشت. ⚡️وی در سال ۱۳۴۵ به عنوان عضوی از کمیته ژئو فیزیک دانشگاه تهران انتخاب شد و در سال 1348 رسماً به ریاست گروه تحقیقات فیزیک خورشیدی مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران منصوب شد و در خورشیدی که خود در آن نقش عمده ای داشت، فعالیت خود را آغاز کرد. ⚡️طریان پس از ۳۲ سال خدمت صادقانه به کشورش و پرورش اساتیدی ارزشمند در ۱۵ شهریور ۱۳۵۸ به درخواست خود بازنشسته شد. ⚡️آلنوش طریان، فیزیکدان ایرانی و استاد بازنشسته نجوم دانشگاه تهران و از پایه‌گذاران اخترفیزیک ایران به خاطر نقشی که در پیشبرد رشته اخترشناسی در این کشور ایفا کرده بود به وی لقب « » داده شد. ⚡️آلنوش طریان در روز شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹ در سن ۹۰ سالگی در خانه سالمندان توحید تهران درگذشت. روز دوشنبه، ۱۶ اسفند ۱۳۸۹ ، مراسم ترحیم آلنوش طریان، در کلیسای مریم مقدس تهران برگزار و پیکر وی از این محل تشییع و در گورستان ارامنه تهران به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش سبز 🖤 @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان مصادف است با سالروز شهادت و : 🌹 🌹 که با دهان روزه؛ در دوران پیروزی انقلاب اسلامی به دست دژخیمان پهلوی در اردکان به درجه رفیع شهادت نایل شدند. تاریخ تولد : ۳۷/۶/۱۴ 🌹تاریخ شهادت : ۵۷/۴/۲۶ 🌙مصادف بادوازدهمین روزاز ماه مبارک رمضان🌙 🌹محل شهادت : اردکان-ابتدای خیابان شهید قانعی(خیابان سینای سابق)🌹 شادی روح پرفتوح این شهید عزیز و همه ی شهدای گرانقدر و امام شهدا بخوانید : 💐فاتحه ای مع الصَّلَوَاتِ💐 🎬تدوین: سیدعلی محمدی • رسا|روابط عمومی سپاه اردکان •