🔹هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم. ۵_۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی با گاراژ اتفاق یزدی ها رفتم دیدم #اصغر آنجاست یک #شال_سبز هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی #سید شدی؟ گفت: سید بودم. گفتم: اصغر #برادرهایت که سید نیستند، گفت: آدم وقتی #مشهد می آید #سید هم می شود. پرسیدم کار و کاسبی چطور است، گفت: بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می کردم، دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر که حالا #سیداصغر شده بود و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی دهم. اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. فهمیدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول #نزول می کند. اصغر ضمن #گدایی پول هم #نزول می داد.
🔹سال ۱۳۵۴ اصغر را دیدم پرسیدم چه خبر؟ گفت: هفته ی دیگر پسرم را #داماد می کنم #آدرس داد و گفت: به عروسی بیا. هفته ی دیگر سرشب به کوچه زردی مشهد رفتم دیدم جلو خانه ای #چراغان است فهمیدم عروسی آنجاست. اصغر تر و تمیز با کت و شلوار و کراوات دم در خانه ایستاده بود و به مهمانان تعارف می کرد. من هم داخل حیاط خانه شدم. خانه حدود ۵۰۰ متر حیاط با ساختمان خوبی بود. عروسی با شام #مفصل برگزار شد. دو حیاط آن طرف تر عروسی زنانه بود. آن خانه هم مال اصغر بود.
🔹من از سال ۱۳۵۵ جهت ادامه ی تحصیل به #پاریس رفتم و بیش از #ده_سال اصغر را ندیدم. فکر سال ۱۳۶۵ بود که یک روز رفته بود گاراژ اتفاق یزدی ها از مرحوم حسین آقا میرجلیلی کارمند گاراژ اتفاق یزدی ها پرسیدم راستی اصغر کجاست؟ حسین آقا میرجلیلی گفت: می دانم #وضع مالی اش خیلی #خوب است. چون در مشهد پول #نزول می داد اوایل #انقلاب عده ای می خواستند #اذیتش کنند او هم به #تهران رفت، حالا کجاست نمی دانم!
🔹سال ۱۳۶۹ می خواستم به #خارج از #کشور بروم باید #هزاردلار به طور #آزاد می خریدم به #خیابان فردوسی تهران بالاتر از چهارراه استانبول رفتم که #دلار بخرم. یک مرتبه توی یک مغازه ی #صرافی دیدم که #اصغر نشسته بود. فهمیدم #حاج_سید_اصغر مغازه ی صرافی راه انداخته است. به حکم #رفاقت_قدیم دلار را ۱۲ ریال #ارزانتر از فی #حساب کرد و گفت: ناهار مهمان من باش، قرار ناهار به وقت دیگری موکول شد. یکی دوبار به من کار کوچکی سفارش کرد که در مشهد برایش انجام دهم. چندبار در تهران اصغر و پسرش آقارضا را دیدم سال ۱۳۷۳ یک شب مرا به #منزلش برای شام دعوت کرد. زنش سکینه، نامش #حاجی_مریم_خانم شده بود. پسر سومش تازه ازدواج کرده بود. تازه عروسش هم آنجا بود.
🔹اصغر گفت: سه پسر و یک دخترش ازدواج کرده اند. گفت: که #عروسم از ماجراهای #قبلی ما هیچ #خبر ندارد، #صحبتی نشود. خانه ی شیک و قشنگ چهارطبقه ای در عباس آباد #تهران داشت. خودش طبقه ی هم کف زندگی می کرد و حیاط نسبتاََ بزرگی هم در اختیارش بود. بچه هایش هم در طبقات دیگر #زندگی می کردند. روزی از حاج سید اصغر پرسیدم زندگی ان را #مدیون چه کسی هستی؟ گفت مدیون آن آدم خدابیامرزی که #اولین ۵ ریالی را در آن شب در #مشهد جلوی روی من انداخت و مرا از #حمالی نجات داد.
@zarrhbin
👇👇👇👇
ذرهبین درشهر
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است... #فضایسبز #چمنمصنوعی #کمآ
✅ تو خود حدیثِ #مفصل بخوان از این مجمل...
👈 امروز واقعاً جایِ درختان و شمشادهای باغچهی جلوی ساختمانِ #شهرداری خالی بود، به چه گناهی محکوم به نابودی شدند؟!!!
👈 فقط از بزرگواران سئوال بفرمایید اگر بندهی خدایی از سر حادثه با درختی در شهر برخورد کند و آن را از بین ببرد شما چه برخوردی با او دارید؟! حال ما چه کنیم با رویهی غیر قابلِ تحمل شما؟!!!
#درختانساختمانمخابراتقدیم
#درختانخیابانموسیکلانتری
#درختانوشمشادهایباغچهیمقابلشهرداری
#خشکشدنسروهایمیدانآزادی
#خشکشدندرختانبلوارپیامبراعظم
👈برادرانِ فضایِ سبزِ #شهرداری به هوش باشید که الگوی پسندیده و قابلِ قبولی در برخورد با درختانِ شهر که هر کدامشان دنیا قیمت دارند، نیستید؛ فکری به حال قابلیتهای خود بکنید.
👈 راستی سینهچاکانِ محیط زیست کجا هستند؟!! چرا سکوت کردهاند؟!! چرا بیانیهای در محکوم کردن این اقدامات منتشر و منعکس نمیکنند؟!!
⬅️ #التماساندکیتفکر
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
﷽
💠 خلاصه داستان عجیب ام داوود
ام داوود ،خانمی بود که در زمان امام صادق علیه السلام زندگی می کرد و پسری به نام داوود داشت.
روزی ماموران حاکم، داوود را دستگیر کردند و به زندان انداختند.
ام داوود به محضر امام صادق علیه السلام رفت و کمک خواست.
امام صادق علیه السلام هم این دعا را به او آموخت و فرمود:
«این دعا، درهای آسمان را باز میکند و فورا به اجابت می رسد...».👌
ام داوود دستور امام را عملی کرد و همان شب، خواب پیامبر صلی الله علیه وآله را دید که به او مژده اجابت داد.✨
از قضا همان شب، حاکم ظالم، خواب امیرالمومنین علیه السلام را دید که فرمود: «اگر داوود را آزاد نکنی تو را به آتش خواهم انداخت». 🔥
حاکم هم همان شب، داوود را از زندان آزاد کرد.
💠طریقه دعای ام داوود
دعای ام داوود را به دو روش می توان انجام داد: #مفصل و #مختصر
📌روش #مفصل:
سه روز 13 و 14 و 15 رجب را روزه میگیری.
در روز پانزدهم، نزدیک ظهر غسل می کنی.
نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نیکو به جا می آوری.
بعد از نماز عصر، در جای خلوتی که کسی با تو صحبت نکند رو به قبله می خوانی:
سوره حمد صد مرتبه
سوره توحید صد مرتبه
آیت الکرسی ده مرتبه
و بعد از آن این سوره ها را می خوانی:
سوره انعام
سوره اسرا
سوره کهف
سوره لقمان
سوره یس
سوره صافات
سوره فصلت
سوره شوری
سوره دخان
سوره فتح
سوره واقعه
سوره ملک
سوره قلم
سوره انشقاق
و سوره های بعد از انشقاق تا آخر قرآن را میخوانی
(👈🏻👈🏻اگر نمی توانی سوره ها را درست قرائت کنی میتوانی به جای این سوره ها، هزار بار سوره توحید را بخوانی)
پس از همه اینها، دعای ام داوود را می خوانی.
📌روش #مختصر:
بزرگان بر مبنای روایات، برای کسانی که عذری دارند یا طاقت انجام روش مفصل را ندارند، طریقه های مختصری برای اعمال ام داوود بیان کرده اند که یکی از آنها این است:
سه روز 13 و 14 و 15 رجب را روزه میگیری.
در روز پانزدهم، نزدیک ظهر غسل می کنی.
نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نیکو به جا می آوری.
بعد از نماز عصر، در جای خلوتی که کسی با تو صحبت نکند رو به قبله می خوانی:
یک مرتبه سوره حمد
صد مرتبه سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
یک مرتبه آیت الکرسی (تا هم فیها خالدون)
صد مرتبه اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
و بعد دعای ام داوود را میخوانی
📚زادالمعاد ص26 📚 بحارالأنوار ج95، ص397
@zarrhbin