eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ✋از قعر زمین به اوج افلاک، سلام؛ از من به حضور حضرت یار، سلام؛ عطر یاد زهرایی شما درخانه ی قلب هرکس پیچید ، از دیدار تمامی بوستانها بی نیازشد ... ... و هوای حضور حیدری تان دراندیشه ی هرکس راه یافت از تکیه برهر پشتوانه ای وارهید ... شکر خدا که در پناه شما هستم ...🤲🌱
💕اوج نفرت💕 _من خیلی تنهام. خیلی بی کس، بیچاره، بدبخت، ساده، همه ی اینها رو به من میگن. سرم رو بالا اوردم. دیگه میترا جلوم نبود کنارم نشسته بود و با چشم های پر از اشک نگاهم میکرد دستم رو گرفت. -تو تا حالا درد و دل کردی? با سر گفتم نه. نا امید گفت: -چرا? اب بینیم رو بالا کشیدم. -با کی درد دل میکردم. کسی نیست فقط منم و عمو اقا که خودش همه چیز رو میدونه. _دوستی؟ اشنایی؟ _هیچ کس. _الان چهارساله حرف نزدی? _بله. دستش رو روی چشم هاش کشید و متاسف به عمو اقا خیره شد. عمو اقا ایستاد و سمت اتاق دیگه ای رفت میترا دوباره دستم رو گرفت و کمی فشار داد. _بلند شو برو یه ابی به صورتت بزن. خودش بلند شد سمت اتاقی رفت که عمو اقا داخلش بود. سمت دستشویی رفتم. صورتم رو شستم توی اینه به چشم های قرمزم نگاه کردم. خدایا یعنی تنهایی رو تا اخر عمر برام نوشتی? نفس عمیقی کشیدم و بیرون اومدم. صدای میترا از اتاق بیرون می اومد در رابطه با من حرف می زدن یکم از سرعتم برای نشستن روی مبل کم کردم . _اردشیر این دختر حالش خیلی بده چرا تا حالا برای درمانش اقدام نکردی? _به نظر من حالش خوب بود. _یکمیشم تقصیره توعه. _من چرا? _این بچه رو از اون همه تحقیر نجات دادی اوردی تا تونستی محدودش کردی. دانشگاه خونه، دانشگاه خونه _چی کار میکردم تاهمین حد هم عذاب وجدان دارم. _به خدا کار خوبی کردی. درست ترین کار رو انجام دادی. کمی سکوت کرد و با صدای اروم تری گفت: _تا حالا اقدام به خودکشی داشته؟ _نه دختر مقیدیه، توکلش به خداست. -ای وای اردشیر، ای وای چقدر بهش سخت گذشته. _حالا تو این شرایط تو میگی همه چی رو بهش بگو. _نه نه، اشتباه کردم. یعنی از حالش خبر نداشتم. گفتنش الان فقط باعث نفرت میشه یه نفرت خطرناک. چی رو باید به من بگن! _هیچ روزنه ی امیدی ندارم. _یکم ازادش بزار. _که چی کار کنه? _بزار بره بگرده تفریح کنه .اصلا دوست نداره؟ _چرا با دختر مجتبی دوسته. _مجتبی کیه؟ _افشار، میشناسیش تو دانشگاه با هم بودیم. _یادم نمیاد. ولی اگه دختر خوبه اجازه بده با اون بره بگرده. عمو اقا کلافه گفت: -میترسم میترا. _وضعیتش خیلی حاد تر از این حرف هاست که تو به فکر اون محرمیت باشی. بعد هم میگی دختر مقیدیه، پس از چی می ترسی. صدای زنگ گوشیی بلند شد فوری روی مبل نشستم در اتاق باز شد میترا با لبخند گفت: -عزیرم جواب نمی دی? متعجب گفتم: -من! -مگه گوشی شما نیست? _نه من گوشی ندارم. تازه یادم افتاد که از دیشب من هم گوشی دارم. لبخند زدم گفتم: _بله، برای منه. عمو اقا از پشت میترا سوالی نگاهم می کرد. گوشی رو از کیفم برداشتم با دیدن شماره ی پروانه لبخند زدم رو به عمو اقا گفتم: -پروانس. _کی بهش شماره دادی? _دیشب. میترا برگشت سمت عمواقا و متعجب گفت: _یعنی چی کی بهش شماره دادی? حواسم رو به گوشی دادم دیگه صداشون رو نشنیدم. فوری جواب دادم و گوشی رو کنار گوشم گذاشتم. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕اوج نفرت💕 _سلام عزیزم. باتردید گفت: _نگار تویی? از ذوق اینکه قراره شماره ی استاد رو بدست بیارم بدون توجه به حال بدم با خوشحالی گفتم: _بله، پس میخواستی کی باشه. _کبکت خروس میخونه. شماره ی کی هست? _خودم. _واقعا! اجازه داد? _اره. پروانه ... یه لحظه به خودم اومدم. چه جوری باید شماره رو ازش بگیرم. نگاهم به در اتاقی افتاد که عمو اقا و میترا جلوش ایستاده بودند و به من نگاه می کردند. عمو اقا کمی اخم داشت ولی میترا با لبخند بهم چشم دوخته بود. لبخند بی جونی زدم که صدای الو گفتن پروانه بهانه ای شد تا نگاه ازشون بردارم. _بله. _پروانه چی? _هیچی، حالا بعدا بهت میگم فقط شمارم رو ذخیره کن. _نگار امروز بیام بقیش رو بگی. _خونه نیستیم. بهت زنگ میزنم. _باشه عزیزم.فعلا خداحافظ. _خداحافظ. گوشی رو قطع کردم بلافاصله عمو اقا گفت: _بهش گفتی شمارت رو به کسی نده? _خودش میدونه. چپ چپ نگاهم کرد _همین الان بگو. _چشم بهش پیام میدم. میترا زیر لب گفت: _انقدر سخت گیری لازمه? عمو اقا جوابی نداد و پشت صندلی نشست. پیامی رو که گفته بود ارسال کردم پروانه فوری جواب داد. _چشم. گوشی رو توی کیفم انداختم به میترا نگاه کردم یه کارت سمتم گرفت. _این شماره ی منه، اگه کاری داشتی حتما بهم بگو. کارت رو ازش گرفتم. _چشم حتما. کنارم نشست کلی سوال ازم پرسید که همش در رابطه با علایق هام بود. منم به تمام سوال هاش با حوصله جواب دادم. اصلا به صحبت کردن با یک نفر نیاز داشتم. انگار متوجه نیازم شده بود، تلاش داشت کمک کنه تا حالم خوب شه. اهنگ صداش ارام بخش بود و نگاه مهربونش دلگرمی. بعد از حدود یک ساعت رو به عمو آقا گفت: _اردشیر جان من باید برم ولی بهم قول بده که بازم نگار رو بیاری پیشم. عمو اقا با لبخند چشمی گفت. میترا دست هام رو گرفت. _عزیزم هیچ کابوسی ابدی و هیچ ناراحتی دائمی نیست. باید تلاش کرد تا فقط خوبی ها رو به یاد بیاریم و از بدی ها درس بگیریم. نه خاطره بسازیم و برای خودمون بزرگشون کنیم. فرار قشنگ نیست . موندن و ساختن یک تغییر اساسی ایجاد می کنه. باید موند و ساخت. البته بسته به شرایط هر کس زمان لازمه سعی کن دنبال زمان مناسب باشی، نه مکان مناسب. صورتم رو بوسید. _اردشیر به من گفته که تو دخترشی. تا اخر عمو باهاش میمونی. اگر روزی قرار باشه من و اردشیر با هم باشیم، تو هم کنار ما هستی. اینو گفتم که فکر نکی به خاطر حضور من باید برگردی. من همیشه دوست داشتم یه دختر داشته باشم. کی بهتر از دختر زیبایی مثل تو. لبخندی به اون همه محبتش زدم. _ولی خیلی باهات کار دارم تو یه فرصت مناسب باید از خودم برات حرف بزنم تو هم از خودت بگی. _شما که گفتید بیشتر از خودم میدونید. گونم رو کشید. _از زبون خودت فرق داره. رو به عمو اقا گفت: _خداحافظ عزیزم. سمت در رفت و عمواقا هم به دنبالش. احساس کردم نباید برم شاید بخوان کمی با هم تنها حرف بزنن. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
مداحی_آنلاین_کجایی_مادرم_تو_لحظه_های_آخرم_سیب_سرخی.mp3
11.64M
🔳 (ع) 🌴کجایی مادرم 🌴تو لحظه‌های آخرم 🎙 👌بسیار دلنشین
دل مبتلای حضرت موسی بن جعفر عالم فدای حضرت موسی بن جعفر قلب تمام شیعیان گردیده امشب ماتم‌سرای حضرت موسی بن جعفر 🥀 (ع)🖤 🥀
💕اوج نفرت💕 چند لحظه بعد عمو اقا برگشت. از نگاهش میشد حالش رو فهمید هم دوست داشت سرزنشم کنه، چون از نظرش من باید قوی باشم و نباید جلوی کسی احساس ضعف نشون بدم. هم دلخور بود که به اون سرعت به پروانه شماره دادم. شاید متوحه شده که از روی عمد ایستادم تا حرف هاشون رو بشنوم. اگه در رابطه با خودم نبود این کار رو نمی کردم. پشت میزش نشست برگه ها رو مرتب کرد. من ولی تمام حواسم پیش فردایی بود که باید شماره ی استاد رو ازپروانه بگیرم طوری که متوجه علاقم به استاد نشه. _پاشو بریم. به عمو اقا که حاضر اماده بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. _کجایی نگار? فوری ایستادم. _ببخشید حواسم نبود. دلخور نگاهم کرد و سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد. _برو جلوی اینه خودت رو مرتب کن، بیا تو ماشین منتظرتم سمت در رفت و ادامه داد. _کلید رو می زارم روی میز در قفل کن بعد بیا. _چشم. جلوی اینه ایستادم موهام رو زیر روسری بردم کلید رو برداشتم که صدای تلفن بلند شد. با فکر اینکه میتراست گوشی رو برداشتم. _بله. کسی جواب نداد، دلم یهو پایین ریخت. نکنه اون باشه، خدایا چه کار اشتباهی کردم. _دختر جان تو چند سالته? صداش باعث شد تامطمعن بشم این تلفن از تهران نیست. _ببخشید شما ? صداش پر بود از حرص وعصبانیت. _مهینم. عمو اقا اگه بفهمه من با همسر سابقش حرف زدم حتما عصبی میشه. _من منشیشون هستم. سی سالمه، ایشون خودشون نیستن، اومدن میگم که تماس گرفتید. _همخونش منشیش شده یا منشیش همخونش. از ترس گوشی رو گذاشتم فوری بیرون رفتم در رو قفل کردم. عمو اقا تو ماشین منتظر بود سوار شدم و کلید رو روی داشبورد گذاشتم _چقدر دیر کردی? _ببخشید رفتم دستشویی. نباید دروغ بگم ولی اصلا حوصله ی سرزنش و نصیحت ندارم. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌🏻🔥 🎥 ریلز از مهران غفوریان خلیج عربی حوض در خونتونه😂 🔻 @seyyedoona
حکمت های ۲۴۲_۲۴۰_2024_01_18_06_30_58_116.mp3
14.27M
📌 📒با موضوع: نتیجه رسیدن به هدف از طریق نامشروع، شدت روز مظلوم برعلیه ظالم، حداقل تقوی 👈 "طرح سفره خانه مهدوی" و و 📆 ۲۸ دی ۱۴۰۲ 🎤 با سخنرانی: ❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم. 🌺
💕اوج نفرت💕 عمواقا راه افتاد که گوشیش دوباره زنگ خورد نگاهی به شماره انداخت گوش رو سمتم گرفت و.کلافه گفت: _جواب بده بگو خودش نیست. با دیدن اسم مهین روی صفحه ی گوشیش حسابی ترسیدم. _م...من. تماس قطع شد فوری گوشی رو خاموش کرد. _ولش کن قطع شد شماره ای که میگم رو بگیر. _با گوشی خودم ? _اره، به میترا بگو کار داشت به این شماره زنگ بزنه. شماره رو گفت گرفتم با اولین بوق گوشی رو کنار گوشش گذاشتم. _خودتون بگید. ماشین رو پارک کرد و گوشی رو دستش گرفت. شروع کرد به صحبت کردن. نیم نگاهی به عمو آقا انداختم که در حال صحبت کردن با میترا بود یعنی اگر متوجه بشه که من توی دفتر با مهین خانم صحبت کردم ناراحت میشه یا نه? اصلا چرا مهین خانم فکر کرده که من همخونه عمو آقا هستم. نکنه پیش خودش تصور کرده که من با عمواقا قصد ازدواج داریم. بیچاره مهین خانوم خبر نداره عمو آقا یتیمی رو به خونش پناه داده. اما تمام فکر و خیالش برای برگشت و آشتی کردن با عمو آقا بی فایده است. چون من هم تا امروز نمی دونستم که کسی مثل میترا خودشو توی دل عمو اقا جا کرده. عمو آقا مرد سختگیری و اصولاً دل به کسی نمی بنده، حالا حتی حاضر نیز برای ثانیه ای از حالش بی خبر باشه. این یعنی اینکه عمو آقا هم عاشق شده، لبخندی بهش زدم عشقی که الان می تونم درک کنم. نمی تونم بگم در گذشته عاشق نبودم اما عشقی بود که به مرور زمان خودش رو توی وجودم جا کرد. اگر اون عشق بود پس اینی که الان نسبت به استاد توی وجودم در حال جوونه زدن هست چیه? نمی تونم بینشون قضاوت کنم و عشق واقعی رو پیدا کنم اما هر چیزی که هست دو تا حسه کاملا متفاوته. من همسرم رو از روی ترس و با درد از دست دادم روزی که بی رحمانه من رو توی انباری خونه کتک میزد با هر ضربه دستش که روی بدنم فرود می‌آمد ذره ذره عشق را از وجودم بیرون می کرد. التماس‌هایی که بابت توضیح بهش میکردم رو فراموش نمیکنم. اما نمیتونم ازش متنفر باشم شاید هنوز دوستش دارم. علاقم به استاد به قدری زیاد شده که تمام دوست داشتن هام رو پس میزنه. به قدری توی وجودم خودش رو جا کرده که حتی حس عذاب وجدانم رو از بین می بره. من تا به حال با وجود سخت ‌گیری‌های عمو اقا خودم هم تمایل به نگاه کردن یا صحبت کردن با هیچ مردی رو نداشتم. اما از روزی که استاد رو بیمارستان بستری کردم دیگه حس عذاب وجدانم از بین رفته شب و روزم رو فقط بهش فکر می کنم. ای کاش میتونستم پروانه رو زودتر ببینم. حالا اگر هم زودتر ببینم چجوری بهش بگم که شماره استاد رو به هم بده، می تونم بی اجازه از گوشیش بردارم. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
هدایت شده از  حضرت مادر
عزیزان فیلم و عکس های داخل بنر برای مادریه که بی سرپرسته مریضی قلبی دارن و فشارخون و کسی رو نداره اگر عکس ها رو ببینید دست راستشم دو انگشت ندارن ولی با این شرایط اگر کار جاهای مورد اعتماد معرفی بشه انجام میدن این مادر برای رهن خونه ش که دور ترین منطقه شهره ۴۰میلیون قرض گرفته شده یه هال و آشپزخونه کل خونه شونه حتی یخچال هم مال خودش نیست امانت دستش دادن برای این خونه که فیلمش داخل بنر ۷۰میلیون رهن و ماهی ۱۵۰۰میلیون کرایه میدن که کارت کمیته امداد و یارانه برای کرایه به صاحب خونه دادن حتی برای خرج زندگی هم کم میاره عزیزان از به کمک کنید یا صدقه بدید مطمئن باشید برکتش به زندگیتون برمیگرده بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر رسید واریزی رو برای ادمین ارسال🌸🙏 کنیدممنون از همراهیتون👇👇👇👇 @Karbala15 اجرتون باحضرت مادر مستندات رو داخل کانال میتونید ببینید👇👇https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c