eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
718 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
220 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مسابقه یادداشت علمی💠 🔵 معاونت پژوهش حوزه‌های علمیه به‌مناسبت هفته پژوهش برگزار می‌کند: 📃مسابقه یادداشت علمی ویژه طلاب و اساتید حوزه‌های علمیه. ✅ ضوابط شرکت در مسابقه 1️⃣ حجم یادداشت از 750 تا 1000 کلمه باشد. 2️⃣ متن یادداشت با فونت B Lotus با اندازه 14 تنظیم شود. 3️⃣ عموم شرکت کنندگان لازم است ضمن درج کامل مشخصات به شرح نمون برگ، نام واحد آموزشی محل تحصیل را در ابتدای یادداشت درج نمایند. 4️⃣ شرکت کنندگان عضو کانون لازم است؛ شناسنامه یادداشت (استان، شهرستان، نام واحد آموزشی، زمان، نام کانون علمی، نام دبیر کانون، نام استاد کانون، نام نویسنده، عنوان یادداشت) را در ابتدای یادداشت درج نمایند. 5️⃣ جهت ثبت نام در مسابقه به شناسه @Khademolhoseyn پیام ارسال نمایید. 📆 مهلت ارسال آثار ۳۰ آذر 📎برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت نمون‌برگ شرکت در مسابقه به کانال رهنامه پژوهش به آدرس @rahnameh واقع در پیام‌رسان ایتا مراجعه فرمایید. ┄┅═══••✾••═══┅┄ 🆔کانال معاونت پژوهش https://eitaa.com/jz2602
انتشار یادداشت نقش سران سقیفه و سران فتنه بعد از انقلاب در انحراف جامعه در سایت رحا مدیا ✍🏻 زهرا کبیری پور 🔹انقلاب اسلامی و میراث ناگوار سقیفه یکی از مهمترین شاخص‌ها در مسیر بصیرت، رهبری است که می‌تواند انسان را راهنمایی کند. چنانچه که پیامبر اسلام(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند «وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى» یا علی اگر تو میان امتم نبودی اهل ایمان بعد از من شناخته نمی‌شدند، بنابراین وجود شاخص و محور برای عبور از فتنه‌های صعب‌العبور لازم و ضروری است. مبحث ولایت و رهبری در اسلام و به‌ویژه در تشیع، از جایگاه بسیار والایی برخوردار است. امام همانند کشتی نجات است و با فقدان او، امت هلاک می‌شود. در طول تاریخ اسلام، همواره افرادی بودند که با سوءاستفاده از موقعیت و یا به‌دلیل جهل، تلاش کرده‌اند تا جامعه اسلامی را از مسیر ولایت و امامت منحرف سازند. ▪️ادامه‌ی یادداشت را از 👈🏻 اینجا بخوانید. 💠@Delneveshteeee ‌‌‌
مادرْ دانشجو! (روایتی طنزگونه به مناسبت روز دانشجو) در بین کسانی که ما مادران دانشجو را می بینند، چند طیف وجود دارد! برخی با نگاه عاقل اندر سفیهی می گویند:«که چه؟! بشین تو خونه ات بچه هات رو بزرگ کن!؟ حالا درس میخونی که چی بشه؟! آخرش باید پوشک بچه عوض کنی!» برخی که خودشان قبل تر ها این دوران را گذرانده اند می گویند:«ما هم این دوران رو گذروندیم، تموم میشه، نگران نباش. بچه ها بزرگ میشن. خودت نابود میشی فقط، ببین منم نابود شدم!» و برخی که دوست دارند خودشان هم با وجود بچه درس بخوانند اما شرایط درس خواندن فراهم نیست می گویند:«والا تنت سالمه، من درس نخونده و کار نکرده، با همین کارای خونه، هم پا درد دارم هم دست درد دارم هم... خوش به حالت!!» و کسانی که همدل هستند و بعضا همراه، می گویند:«خدایی همت بالایی داری، آفرین خدا توانت بده، فقط چجوری با این بچه ها و کار خونه میتونی درس بخونی؟» ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ میخواهم شرح مختصری دهم از آماده شدن و رفتن به دانشگاه یعنی حدود ساعت ۵:۳۰صبح تا ۸:۳۰! ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ از خواب که بیدار می شوم بعد از نماز صبح وارد آشپزخانه می شوم، آشپزخانه ای که سعی میکنم؛ هر شب، قبل از خواب ناهار فردا را آماده کرده باشم و ظرف کثیفی نباشد و تا حد زیادی مرتب باشد. با روشن کردن زیارت آل یاسین با صدای فرهمند، شروع میکنم به صبحانه درست کردن و تغذیه ی بچه ها را آماده کردن، سهم هر کدام را جدا میگذارم و سعی میکنم به قول استادمان، عدالت مراوده ای در آن رعایت شده باشد. مثلا اگر برای هر دو نارنگی و سیب گذاشتم سعی میکنم اندازه ی نارنگی و تعداد قاچ های سیب یکی باشد و شبیه به هم! کیف هایشان را آماده میکنم، ناهار پدر خانواده را جدا در ظرفی میگذارم چون ایشان صبح که برود شب می آید. لباس بچه ها را آماده میکنم اگر اتو لازم باشد اتو میکنم. ظرف هایی که برای مهیا کردن صبحانه آماده شده است را می شویم، ساعت تقریبا ۶:۵۰یا ۷ شده است. بچه ها معمولا خودشان بیدار می شوند اگر بیدار نشده باشند. با کلمات محبت آمیز و البته گاهی چون اثر ندارد با کلمات غیر محبت آمیز و کمی هم چاشنی تندی و بلندی صدا، بیدارشان میکنم. اگر با خوشی و روی گشاده بیدار شدند که خب الحمدلله فورا آماده می شویم و به سمت مهد می رویم. اما امان از روزهایی که با بهانه های جورواجور بیدار می شوند، روزهایی که تعدادشان هم کم نیست! یک روز این یکی چوب شور می خواهد و آن یکی ژله! یک روز این یکی پیش دبستانی نمی خواهد و آن یکی می خواهد حتما به مهد برود! یک روز این یکی میخواهد با چادر سیاهی برود که دو وجب از قدش بلندتر است و آن یکی میخواهد با روسری ای برود که در پیش دبستانی پوشیدنش منع شده ! یک روز این یکی میخواهد به کلاس پیش دبستانی خواهرش برود و آن یکی میخواهد به مهد خواهر کوچک تر برود چون دلش برای مربی سال پیشش تنگ شده! خلاصه اکثر قریب به اتفاق روزها، بعد از هزار جور کلنجار رفتن و کلک زدن های مادرانه و قربان و صدقه رفتن، بچه ها به مهد و پیش دبستانی می روند! و مادری خسته و نالان می ماند که دیگر توانِ سرِ کلاس رفتن ندارد! و وقتی دارد به این روزها فکر میکند و چالش های هر روز را در ذهن خودش مرور میکند! میبیند اوه اوه کسی که از پنج صبح بیدار بوده حالا، با پنج دقیقه یا ده دقیقه تأخیر (حتی گاهی بیشتر) به کلاسِ درس رسیده است! حالا نمیداند بعد از سه ساعت نرمشِ روحی و جسمی وقتی به کلاس تاریک( به خاطر روشن بودن نورافکن (پروژکتور) و دیدن صفحه ی پاور) رسیده است، بخوابد یا به درس گوش دهد! ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ علی ای حال این مهم نگاشته شد تا همگان بدانند. ۳ ساعت از ۲۴ساعت یک مادرِ دانشجو، چگونه میگذرد! و آن چنان هم آش دهان سوزی نیست که دیگران به آن غبطه بخورند. شب بیداری ها، گذشتن از تفریحات معمول مثل ندیدن فیلم های سریالی و...، سختی های ویژه ی شب امتحان، بیماریِ خانواده، راضی کردن دل همسر و بچه ها و اساتید و غیره و غیره، زنِ میدان میخواهد! گفتم زن میدان زیرا درس خواندن هم نوعی جهاد علمی محسوب می شود. (البته اگر به ثمر بنشیند) خلاصه ی مطلب این است که درس خواندنِ مادرِ دانشجو به قول شاعر: شرط اول قدم آن است که مجنون باشی اگر مجنون نباشی و پا در وادیِ علم بگذاری! نمی شود، نه اینکه نخواهی، شدنی نیست! روز دانشجو، به همه ی دانشجویان خصوصا مادران دانشجو مبارک!🌷 ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht @AFKAREHOWZAVI
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم اللهم بارک لمولای صاحب الزمان مریم صالحی منش سه روز پیش پدرم از مردی که دل خوشی از او نداشت، مقداری پشم گرفت. مادر پشم‌‌‌‌ها را نخ کرد و حاصل دسترنج مادرم کمی جو شد. با زحمت دستانش آسیاب سنگی چرخید و آرد جو آماده شد. حالا خانواده ما برای سه روز نان جو داشت و این همه‌ی غذای ما بود بدون هیچ خورشتی. غروب که شد سفره انداختیم، سهم هر کس یک نان جو بود. پدر، مادر و خدمتکار خانه روزه بودند. پخت نان و کارهای روزانه و نگهداری از چهار بچه قد و نیم قد حسابی آن‌‌ها را خسته کرده بود. حالا وقت آن بود که با لقمه نانی افطار کنند، خستگی بگیرند و برای عبادتهای شبانه آماده شوند. مادرم شب‌‌‌ها آنقدر نماز می‌‌خواند که پاهایش ورم می‌‌کرد باید قوتی می‌‌خورد تا پاهایش قوت ایستادن داشته باشد. همین که خواستند افطار کنند صدای در خانه بلند شد. «ای اهل سخا و کرم یتیمی هستم گرسنه به من کمک کنید. خدا از شما راضی باشد.» بدون لحظه‌ای درنگ، همه‌ی نان‌‌‌ها جلوی در آماده انفاق بود. پدر و مادرِ خسته و گرسنه‌ام، از کار خود خوشحال بودند. برق چشم‌‌ها و آسودگی خاطرشان خوشنودی آن‌‌ها را نشان می‌داد. امشب دیگر اسباب و فرصت نان پختن نبود پس باید گرسنه می‌خوابیدیم ولی برای دو شب دیگر ‌آرد جو بود و فردا می‌توانستیم نان بخوریم نان جو تازه مادر پز. فردا تنور روشن شد و بساط پخت نان به راه افتاد تا افطار به تعداد همه نان داشتیم. غروب بعد از نماز و عبادت همه سر سفره حاضر شدیم و گرسنگی حاضر تر از همه چشمش به نان‌‌ها بود که صدایی همه نگاه‌‌ها را به سوی در کشاند. "فقیری هستم ندار و گرسنه. ای اهل جود و سخا مرا سیر کنید. خدا از شما راضی باشد." همه قرص‌های نان جو، روی دستان اهل خانه، به سوی فقیر پرکشیدند و گرسنگی از آن همه سخاوت و بخشندگی در حیرت ماند. مادرم، پدرم و خدمتکارِ خانه با همان آبی که به جای نان و خورشت در سفره جاخوش کرده بود، افطار کردند و از جا برخواستند تا خود را برای سجده‌های طولانی و استغفار شبانه آماده کنند و شاید از خدا عذر خواستند که بیش از این نداشتند تا در راه خدا انفاق کنند وچشمهایشان از اشک، تر می‌شد. روز سوم، زردی، چهره ‌‌ی مردانه و غیور پدرم، صورت زیبا و نورانی مادرم و روی نجیب فضه را فراگرفته بود. ما بچه‌‌‌‌ها هم از ضعف گرسنگی رنجور شده بودیم. اما همه مشغول وظایف روزانه خود بودیم و هیچ کس از این همه ضعف و گرسنگی کمترین نارضایتی در دل نداشت. مادرم و فضه خادمه با ضعفی که داشتند آب آوردند، آرد را خمیر کردند، خمیر را ورز دادند و بعد از مدتی چانه گرفتند. چانه‌‌‌‌ها را یکی یکی پهن کردند در تنور گذاشتند و بوی عطر نان همه فضای خانه کوچک ما را گرفت. حالا به تعداد همه اهل خانه یک قرص نان داشتیم. با وجود گرسنگیِ سه روزه و ضعفِ بسیار، اما هیچ کس حتی لقمه ای از آن را نخورد چون همه روزه بودیم و باید تا افطار صبر می‌کردیم. غروب که شد پدر بعد از کار روزانه و همه فعالیت‌های دینی و اجتماعی و سر و کله زدن با مردم به خانه آمد و حالا بعد از یک روز پرکار و خسته کننده در حالی که دیگر توانی در جسمهای‌مان نمانده بود. همگی سر سفره حاضر شدیم و به خاطر نعمت سلامتی، توفیق سه روز، روزه داری و ادای عهدی که با او بسته بودیم با تک تک سلولهایی که آرزومند قوت و قوتی بودند خدا را بسیار شکر کردیم. شکری که در خور خداوندیِ بی‌منتهای او باشد نه در حد جسم خاکی ما. با همه توان و با همه وجود بسم الله الرحمن الرحیم گفتیم و دست به طرف نان بردیم که صدایی دست‌‌ها را نگه داشت. "اسیری گرسنه هستم. شما خاندان پیامبر رحمتید. مرا سیر کنید." اسیر در شهر ما یعنی کسی که به جنگ پیامبر مهربانی‌‌‌‌ها آمده است و قصد جان و مال مسلمانان داشته است. نه مسلمان شده است و نه قصد دوستی و مهربانی با ما دارد. برای‌آنکه نتواند بار دیگر سلاح و عده و عده جمع کند و با لشکر کفر و شرک برای کشتار مسلمانان و به قصد جان پیامبر اکرم به شهر مدینه حمله کند او را اسیر گرفته اند و حق خروج از شهر مدینه ندارد. اما پیامبر اکرم امر فرموده اند که نیازهای اولیه آنان برآورده شود تا وقتی که خطر حمله دشمنان از بین برود یا مسلمان شوند. @AFKAREHOWZAVI
درست وقتی که نزدیک ترین نزدیکان پیامبر اکرم در مدینه در اوج گرسنگی و ضعف هستند اسیری تقاضای غذا می‌کند و پدرم که بیشترین زخم‌‌ها را از دشمنان در جنگ‌‌ها خورده است و بار‌‌ها جان خود را زیر تیغ دشمن دیده است؛ هنوز صدای آن مرد اسیر آرام نگرفته، بیدرنگ قرص نان خود را که حاصل دسترنج خود و همسرش است؛ نه سهم او از زندگی مجاهدانه اش، به اسیر می‌بخشد. و مادرم که بار‌‌ها زخم‌هایی را که هم‌کیشان و قوم و قبیله همین اسیر ایجاد کرده‌‌اند از سر و روی پدرش پاک کرده و مرهم نهاده است؛ نانی را که با تن رنجور و شکم گرسنه پخته است بدون هیچ شکی و بی‌‌هیچ چشم داشتی به اسیر کافر می‌دهد. و سهم فضه که پیرو بی چون و چرای آنهاست و نان ما بچه‌‌‌‌ها که الگویمان مادر است، همه روی هم چیده می‌شود و پیشکش اسیری می‌شود که چند روز پیش با ما سرجنگ داشته است و امروز به امر خدای متعال باید نیازهای اولیه اش برآورده شود تا روزی که آزاد گردد. حالا علی بزرگ مردِ مجاهدِ اسلام مانده است با سفره ای خالی و زن و بچه ای گرسنه. سفره که خالی می‌شود دلهایشان لبریز از اخلاص و زبانهایشان به حمد و سپاس الهی گویا می‌شود. و حالا جرعه‌های آب نقش شب گذشته خود را اجرا می‌کنند و آرام آرام نوشیده می‌شوند تا گرسنگی را فرو نشانند؛ اما نمی‌توانند ضعف جسمی خانواده را جبران کنند. بعد از کمی استراحت در حالی که همه داشته‌های خود را در راه خدا داده‌‌اند و در خانه، مغازه و بانک هیچ اندوخته مالی و غیر مالی جز امید به خدا ندارند، به عبادت می‌ایستند، دست و پاهای‌شان از ضعف و دلهای‌شان از ترس روز قیامت می‌لرزد. امروز در تنها کشور شیعه جهان، مردمی که ادعای پیروی یا دوستیِ علی و فاطمه را دارند، در سایه امن نظام جمهوری اسلامی، روزی چند وعده انواع غذاهای لذیذ می‌خورند، شب بر بالین نرم می‌خوابند و در حالی که ذخیره خانه‌های‌شان، مغازه‌های‌شان و حساب‌های بانکی‌شان کفاف مدت‌‌ها خوراک معمولی یک خانواده را می‌دهد صبح برمی‌خیزند و به جای حمد و ثنای الهی به جان جمهوری اسلامی صد‌‌ها غر می‌زنند؛ بی‌آن که نقش انتخاب‌های نسنجیده و کارهای نکرده خود را در نظر بگیرند و در دلهایشان هیچ هراسی از فردای قیامت نیست؛ در حالی که مسلمانان گرسنه غزه را می‌بینند که گوشت به استخوانهای‌شان نمانده و از صدای انفجار هزاران بمب و موشک یهودیان بدنهایشان به رعشه افتاده است. عده ای سنگ علی و فاطمه را به سینه می‌زنند در حالی که شیعیان آواره لبنان را می‌بینند که کینه یهود همه دنیای آن‌‌ها را سوزانده است و توانایی برآورده کردن حداقل های زندگی را ندارند؛ اما اندک غمی از آوارگی شیعیان در چهره‌‌های‌شان نیست وخود را از همه شیعه‌تر می‌دانند در حالی که برای فردای زن و بچه خود میلیار‌‌ها تومان ذخیره کرده اند اما حاضر نیستند از زیور آلات همسران‌شان بگذرند تا نان شب کودکِ یتیمِ شهیدِ شیعه‌ای را فراهم کنند. همه ما آزموده خواهیم شد. برخی به جان، برخی به مال... وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ [بقره: 155] به يقين همه‌ي شما را با امورى همچون ترس، گرسنگى و كاهش در مال‌‌‌ها و جان‌‌‌ها و ميوه‌‌‌ها آزمايش مى‌كنيم؛ ‌ و بشارت ده به صابران. 🍃پایان @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✍ هاجر رضایت در تاریخ گذر کردم بلکه نمونه‌ای بیابم تا تحلیلی شود و درکی صورت گیرد در کوچه‌های کوفه، در میان مردم و خلق و خوی‌های رنگارنگ و شیطنت‌های فروریخته از شام؛ به این سخن پر معنا رسیدم که فرمود: "آب و نانی که برای خودتان است را امروز تقدیم می کنید و فردا برای همان آب و نان کاسه برداشته و آنچه برای خودتان بوده را از همان ها گدایی خواهید کرد" و باز در لابه‌لای اسناد چرخیدم به این سخن رسیدم که "چرخ آسیاب می‌چرخد و شما آرزوی دولت علی را خواهید کرد." و فهمیدم که تاریخ واقعا تکرار شدنی، عبرت آموز و برخی خطاها جبران ناپذیر است. @AFKAREHOWZAVI
. «و لکل امه اجل»(اعراف۳۴) ✍زهرا نجاتی حکومت پنجاه و سه ساله اسدها، از بین رفت. طبق سنت الهی اگر کسی پای وعده‌اش با خدا نایستاد، خدا هم قول ماندگاری به کسی نداده وسند شش دانگ به‌نام کسی نزده.. اسدها، تا وقتی اسد بودند، ارج و قرب داشتند وخدا هم پای عهد و پیمان پشتیبانی و نصر با آنها بود و این سرنوشت گروهی است که به آرمان‌های خود پشت کردند. حالا حزب الله لبنان و مردم و ارتش سوریه، هردو برای عبرت در مقابل چشم مردم ما هستند. آرمان‌گرایی و انقلابی گری، می تواند نجات بخش امتی باشد که پای آرمان‌هایش جان بدهد اما یک وجب از خاکش را نه. پیمانی که حزب الله بدون نصرالله هم انجامش داد اما مردم و ارتش سوریه، و از همه بدتر اسد، از آن پا پس کشیدند. اسد می‌توانست مثل سیدحسن نصرالله و شهید رییسی، در تاریخ ماندگار شود اما با طناب پوسیده وعده امریکایی، اروپایی، به زباله‌دان تاریخ و پادشاهان قاجار پیوست. اینک این خط و نشانی است که روزگار برای من و شما می کشد. آیا پای وعده‌های الهی و قول و قرارمان با خدا می‌مانیم؟ آیا پای خون‌های شهدا، می مانیم یا از مواضع خود عقب می‌کشیم و با طناب پوسیده مذاکره، به چاه عقب نشینی و کسی چه می‌داند شاید زباله دان‌ها، می افتیم؟ امام پای هیچ مذاکره‌ای با امریکا ننشست و تا ابد و تا دنیا دنیاست، نامش بر تارک دنیا خواهد درخشید و هرکس در این مملکت پای مذاکره با غرب رفت، قبل از انقلاب و بعد از آن، همواره ضرر کرد و ضرر آفرید. از رضاشاه و قاجاری‌ها گرفته تا همین دولت‌های فخیم اصلاح طلبان، خاتمی و روحانی. هربار با وعده نان، نان مردم آجر شد و هربار که چشم از مذاکره بستیم، تحریم را زیر چکمه خودباوری، لگدکوب کردیم و از تهدید، فرصت آفریدیم، مثل همان قصه مذاکره برای انرژی هسته‌ای سه و نیم درصد و دستیابی به سوخت شش درصد. و این سنت الهی است که به قول سوره انفال،(۶۶)اگر مردمان در راه خدا و هدفشان پای مردی کنند، تلاش هر بیست نفز،به قدرتلاش دویست نفر، وتلاش هزار نفربه تلاش دو هزار نفر، پاداش داده می‌شود و البته که «لن تجد لسنت الله تبدیلا»(۴۳فاطر) و هرگز برای سنت الهی تبدیل و تغییری نخواهی یافت. حالا همه ما پای آزمونی بزرگ ایستاده‌ایم؛ اسد باشیم و کرار و پیروز یا موش باشیم و زبون و خسرالدنیا و الاخره؟!! مسأله این است... @AFKAREHOWZAVI
☀️ هو البصیر 🔖 پیرو تأکید رهبر معظم انقلاب بر سه‌گانۀ «علمیت»، «معنویت» و «بصیرت» در حوزه‌های علمیه و با هدف جهت‌دهی، گفتمان‌سازی، موج‌آفرینی و انگیزه‌بخشی عمومی و نخبگانی در این راستا، 📣 قرارگاه مکتب توحید برگزار می‌کند: 🔰 رویداد بصائر | فرصتی برای بصیرت‌افزایی 🏷 موضوع دورۀ اول رویداد: نظریۀ مقاومت از نگاه رهبر معظم انقلاب 🗂 شامل: مبانی، ابعاد، عوامل، موانع، آثار، تاریخ و الگوهای مقاومت 📝 توضیحات: ▪️ نخستین دورۀ رویداد بصائر، در قالب یک «المپیاد سیاسی»، به‌شکل حضوری، در مشهد مقدس و در دو بخش «چهارگزینه‌ای» و «تشریحی» برگزار می‌شود. ▪️ در سؤالات چهارگزینه‌ای «اطلاعات عمومی» و در سؤالات تشریحی «توان تحلیل و تبیین» مورد سنجش قرار خواهد گرفت. ▪️ سؤالات این المپیاد بر اساس «بیانات رهبر معظم انقلاب دربارۀ مقاومت» و آثار مرتبط با این موضوع طرح خواهد شد. ▪️ این رقابت نخبگانی، ویژۀ «آقایان و بانوان طلبه» است. 🗓 زمانبندی رویداد: ▪️ مهلت ثبت‌نام: از ۱۸ تا ۲۵ آذر ▪️ زمان برگزاری المپیاد: پنج‌شنبه ۲۹ آذر ▪️ تاریخ اختتامیه: حوالی ۱۳ دی، همزمان با سالروز رحلت علامه مصباح و شهادت سپهبد سلیمانی 🎁 جوائز برگزیدگان: 🥇 نفر اول: ۱۰ میلیون تومان 🥈 نفر دوم: ۷ میلیون تومان 🥉نفر سوم: ۵ میلیون تومان 🔗 پیوند ثبت‌نام: https://survey.porsline.ir/s/xfEIJwU 🛎 سؤالات خود را از @Tawhid_Admin بپرسید. 🆔 @TawhidSchool_ir
چهارشنبه؛ 💠 نخستین سخنرانی رهبر انقلاب در نبود سوریه 📌 ترسیم دور جدید مقاومت @HOWZAVIAN