eitaa logo
آیات و روایات اجتماعی
2.3هزار دنبال‌کننده
123 عکس
42 ویدیو
0 فایل
نقدها + پیشنهادات + ارسال آیات و روایات اجتماعی جالب + تحلیل های اجتماعی شما: @yahadi71 شیوه کار: https://eitaa.com/AyatRevayatEjtemai/3 فهرست مطالب: https://eitaa.com/AyatRevayatEjtemai/4 سایر فیش های مطالعاتی پراکنده: @Fishha
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 تفاوت دو دستگاه فکری و محاسباتی: عقلانیت انقلابی | عقلانیت ترسو و محافظه کار 🔰 سوره یک ماجرای جالبی را نقل میکند که برای امروز ما درسی بس بزرگ است. در این ماجرا، با یک صحنه اما دو تحلیل مواجه هستیم، چون اساسا در تحلیل حوادث، افراد دارای دو دستگاه فکری هستند: 🔺ای اهل ایمان، به یاد آورید را که خدا به شما عطا کرد: وقتی که لشکر بسیاری از ، بر شما حمله‌ور شدند، پس ما و از فرشتگان که به چشم نمی‌دیدید فرستادیم، و خدا خود به اعمال شما بینا بود. [يًّـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اذكُروا نِعمَةَ اللهِ عَلَيكُم: اِذ جاِّءَتكُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحًا وَ جُنودًا لَم تَرَوهاۚ وَ كانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرًا (9)] 🔺به یاد آرید وقتی که در ، لشکر کفار از بالا و پایین بر شما حمله‌ور شدند و مدینه را با ده هزار نفر محاصره کردند و شما تنها هزار نفر بودید. اینجا بود که چشم ها از شدت ، شد و جان ها به لب رسید و شما به خدا میبردید و سوظن ها به خدا آغاز شد. [اِذ جاِّءوكُم مِن فَوقِكُم وَ مِن اَسفَلَ مِنكُم وَ اِذ زاغَتِ الاَبصارُ وَ بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ وَ تَظُنّونَ بِاللهِ الظُّنونَا(10)] 🔺اینجا بود که مؤمنان شدند و تکانی سخت خوردند و ضعیفان در ایمان، سخت متزلزل گردیدند. [هُنالِكَ ابتُلِيَ المُؤمِنونَ وَ زُلزِلوا زِلزالًا شَديدًا (11)] 1️⃣ : ▫️آنجا بود که و آنان که در دل هایشان بود، با یکدیگر می‌گفتند: آن و فتحی که خدا و رسول به ما داده بودند، و فریبی بیش نبود. [وَ اِذ يَقولُ المُنّْفِقونَ وَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ: ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُهِّۥ اِلّا غُرورًا(12)] ▫️آنجا بود که طایفه‌ای از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما دیگر ندارید و اینجا دیگر جای ماندن نیست چون همه کشته خواهید شد لذا از دور پیامبر متفرق شده و به مدینه باز گردید. [وَ اِذ قالَت طاِّئِفَةٌ مِنهُم: يًّـاَهلَ يَثرِبَ لامُقامَ لَكُم فَارجِعوا] ▫️گروه دیگری از آنها برای بازگشت به مدینه از پیامبر اجازه خواستند و گفتند: چون خانه‌های ما دیوار و حفاظی ندارد، پس اجازه بده تا بازگردیم. این درحالی بود که آنها می‌گفتند و خانه‌هایشان بی‌حفاظ نبود، بلکه مقصود آنها جز نبود. خلاصه به بهانه مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی به دنبال فرار بودند، اما اسم این ترسشان را «» گذاشته بودند. [وَ يَستَأذِنُ فَريقٌ مِنهُمُ النَّبِيَّ يَقولونَ: اِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ وَ ماهِيَ بِعَورَةٍ ؗ اِن يُريدونَ اِلّا فِرارًا(13)] ▫️آنها چنان ترسیده بودند که اگر دشمنان وارد مدینه شده و به آنها پیشنهاد میدادند که از اسلام دوباره به بازگردید، جز مدت کمی درنگ نمیکردند و پیشنهاد آنها را میپذیرفتند! درحالیکه آنها قبل از این با خدا کرده بودند که به دشمن پشت نکرده و فرار نکنند. [وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطٰارِهٰا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهٰا وَ مٰا تَلَبَّثُوا بِهٰا إِلاّٰ يَسِيراً (14) وَ لَقَدْ كٰانُوا عٰاهَدُوا اللّٰهَ مِنْ قَبْلُ لاٰ يُوَلُّونَ الْأَدْبٰارَ وَ كٰانَ عَهْدُ اللّٰهِ مَسْؤُلاً (15)] 2️⃣ : ▫️امّا مؤمنان وقتى لشكر دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و چقدر راست و گفتند!» و اين موضوع، علاوه بر اینکه آنها را دچار ترس نکرد بلکه بر و آنان نیز افزود. [وَ لَمّا رَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا: هّْذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُهۥ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهۥ وَ ما زادَهُم اِلّاِّ ايمانًا وَ تَسليمًا(22)] ▫️در ميان مؤمنان، مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده ‏اند؛ بعضى پيمان خود را به آخر بردند و در راه او، شربت نوشيدند، و بعضى ديگر در انتظارند؛ و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند. [مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ ؗ فَمِنهُم مَن قَضيّْ نَحبَهۥ وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبديلًا (23)] 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
آیات و روایات اجتماعی
💠 «نعیم بن مسعود»های امروز را میشناسیم؟ ▪️جنگ «بدر الموعد» و عبرت های آن 🔺 پس از اتمام ، روبه لشکریان اسلام گفت، یک سال بعد در منطقه دوباره بیاییم و با هم به نبرد بپردازیم. این رسمی بین اعراب بود و پیامبر نیز پذیرفت. 🔺سال بعد که موعد قرار رسید، پیامبر، لشکری 1500 نفره برای این نبرد آماده کرده بود، اما ابوسفیان به چند دلیل بنا نداشت به این جنگ برود ولی میخواست فضا به نحوی باشد که از سمت لشکریان اسلام این جنگ لغو بشود، نه از سمت خودشان، چون اگر مسلمانان بیایند و قریش نباشد، مسلمانان را میکند. به همین جهت، ابوسفیان و را پیوست کار خود کرد. 🔺مثلا هر كس نزد او می آمد و قصد رفتن به مدینه را داشت، ابوسفیان در ظاهر به او میگفت: ▫️ما تصميم داريم با سپاهى بزرگ به جنگ با محمد برويم. ▫️این افراد نیز وقتی به مدینه میرسیدند و مى‌ديدند كه اصحاب پيامبر هم مشغول آماده ساختن خود براى جنگ هستند، مى‌گفتند: ▫️ما وقتى ابوسفيان را ترك كرديم، مشغول جمع کردن سپاهی عظیم بود و ميان هم پيمانان عرب خود به راه افتاده بود كه آنها را به جنگ با شما بياورد. این دست از خبرها، و میان مسلمانان ایجاد کرده بود. 🔺از طرفی، با تحریک امثال «» و عجیب مالی، او را به میان مسلمانان فرستاد تا با و بزرگنمایی قدرت مشرکان مکه، آنان را از این جنگ پشیمان کند. 🔺نعیم بن مسعود سرها را تراشیده و به بهانه به مدینه رفت تا ماموریت جدیدش را دنبال کند. او به مسلمانان میگفت: ▫️من تازه از مکه آمده ام، قریش سپاهی بزرگ برای نبرد با شما آمده کرده که شما به هیچ وجه نمیتوانید مقابل آنها کنید. ▫️به نظرم اگر شما همين جا بمانيد و از خانه‌هاى خود بيرون نرويد، به سود خود شماست. آنها دفعۀ قبل به خانه و سرزمين شما آمدند ولى فقط تعداد كمى از شما سالم مانديد و ديديد كه (مانند حمزه) هم كشته شدند و خود محمد هم به سختى زخمى شد، حالا مى‌خواهيد از شهرتان بيرون رفته و در سرزمين ديگرى با آنها نبرد كنيد؟ این تصمیم شما بسیار عجیب و خطرناک است. به خدا قسم، گمان نمى‌كنم حتى يك نفر از شما به سلامت بازگردد. 🔺سخنان نعیم، بسيارى از اصحاب پيامبر را و حداقل نتیجه آن این بود که نسبت به خروج از مدینه برای جنگ، یک حس اکراه و ناراحتی و درون مسلمانان ایجاد کرد و به مرور این حس اکراه و ناخوشی، در گفتار مسلمانان نیز هویدا شد و عملا نگاه نعیم را تصدیق کرده و یا هرکه چنین حرفی میزد، او را تایید میکردند. 🔺 و از این اتفاق بسیار خوشحال بودند. وقتی اين اخبار به اطلاع پیامبر رسيد، حضرت به حدی تحت فشار اجتماعی بودند که میترسیدند کسی همراه ایشان به این جنگ نیاید. اما تصمیم حضرت، مقاومت در مقابل جریان نفاق بود لذا با سلسله اموری، به تقابل با آنها پرداختند. 🔺پیامبر وقتی شاهد تردید و ترس عده ای از مردم شد، خطاب به مردم تاکید کرد: حتی اگر یک نفر هم همراهش نباشد، به این جنگ خواهد رفت. نتیجه این اقدامات، و مسلمانان شد. 🔺از نقل است كه مى‌گفت: قبلا در دل هاى ما ترس افكنده بودند، به نحوی كه هيچ كس بنای رفتن به جنگ را نداشت، تا اينكه خداوند چشمان مسلمانان را روشن كرد و ترسى را كه در دل ها انداخته بود، بزدود و مسلمان ها بيرون آمدند. 🔺خداوند نیز پیرامون همین حادثه آیه 173 آل عمران را نازل فرمود که عده ای[=نعیم بن مسعود] به دنبال ایجاد ترس در بین مسلمانان بودند اما نتیجه نهایی اقدام آنها، افزایش ایمان مسلمانان و اتکای به خدا بود. 🔺ابوسفیان نیز با اینکه بنای جنگ نداشت، اما در یک ، با لشکری دو هزار نفره، از مکه خارج شد تا مسلمانان بدانند که قریش قصد جدی برای جنگ دارد، اما لشکر را به منطقه ای غیر از محل قرار هدایت کرد. 🔺اما در نهایت، وقتی مسلمانان به محل قرار آمدند، خبری از لشکریان قریش نبود لذا این جنگ، بدون درگیری به سود مسلمانان، پایان یافت. قریش بواسطه آن، متهم به ترس و خلفه وعده شد لذا مجبور شدند برای اعاده حیثیت، را طراحی کنند. 📚 المغازی، واقدی، ص384؛ (مطالعه خلاصه متن) 📌 پ.ن: آیا «نعیم بن مسعود»های امروز را میشناسیم؟ کسانی که با استفاده از همین حربه، به دنبال گفتمان سازی و تئوریزه کردن اندیشه ترس و ناامیدی و رخوت و سستی در بین مسلمانان اند. کسانی که با شعار «»، ترس خود را توجیه کرده و را بهم میریزند. ای کاش از این حوادث عبرت گرفته و دچار ، در چنین موقعیت حساسی نشویم... 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 مدیریت به سبک «بیا»، نه «برو» (بخش اول) 🔺در ماجرای ، زمانی که مدینه در محاصره اتحاد قبایل عرب قرار گرفته بود، پیامبر(ص)، پیشنهاد طراحی استراتژیک «» را به عنوان سد دفاعی شهر پذیرفت و خود با رویکردی عمیقاً ، الگوی رهبری اش را در میدان عمل به نمایش گذاشت. 🔺حضرت مسلمانان را گروه‌بندی کرده و هر گروه را بر بخشی از خندق گمارد، و خود نیز در ، بیل به دست گرفته و در دل کندن خندق، عرق میریخت. امیرالمومنین(ع) نیز خاک ها را به بیرون منتقل میکرد. پیامبر در همان حال خستگی فرمود: «لا عَيشَ إلّا عَيشُ الآخِرَة، اللّٰهُمِّ اغفِر لِلأَنصارِ وَالمُهاجِرين» یعنی زندگى‌اى جز زندگى آخرت نيست. خدايا! انصار و مهاجران را بيامرز. 🔺هنگامی که مردم، این ، اراده و تلاش حضرت را دیدند که ایشان خسته و خاک‌آلود در کار ساخت خندق پیشگام است، انگیزه‌شان دوچندان شد. (فَلَمَّا، نَظَرَ النَّاسُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَحْفِرُ اجْتَهَدُوا فِي الْحَفْرِ وَ نَقَلُوا التُّرَاب‏) [تفسير القمي، ج‏2، ص177] 🔺این سبک رهبری، «» بود، نه صرفا صدور فرمان. مدیریت «بیا» بود، نه «برو». لذا کار به جایی رسید که رقابت بر سر مشارکت بیشتر، به یک تبدیل شد و همه را پای کار آورد. این از نتایج سرایت آن الگوی رهبری، به بدنه جامعه بود. نقل میکند: ▫️در آن روز اگر از كسى دیده میشد، بر او مى‌خنديدند. در آن روز مردم در مورد بگو مگو میكردند. سلمان که خود جزو طراحان و پیشنهاد دهندگان حفر خندق بود، چنان مشغول کار بود که به اندازه 10 نفر کار میکرد. این همدلی و تلاش، چنان الهام‌بخش بود که مهاجران و انصار بر سر انتساب او به خود، بحث میکردند. ▫️ مى‌گفتند سلمان از ماست، و مى‌گفتند او از ماست و ما به او سزاوارتريم. وقتی اين گفته به اطلاع پيامبر(ص) رسيد، حضرت فرمود: سلمان از ما اهل بیت است. (فقال المهاجرون: سلمان منا!... و قالت الأنصار: هو منا و نحن أحقّ به! فبلغ رسول اللّه(ص) قولهم فقال: سلمان رجل ) [المغازی، واقدی، ج2، ص446] 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی|👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 بازخوانی یک تجربه: حمله دسته جمعی «ابرقدرت‌ها» علیه «اسلام» 🔰 در ماجرای ، همه قدرتها، از قریش و برخی قبایل دیگر گرفته تا یهودیان که اتفاقا محرک اصلی آن بودند، همگی جمع شدند تا با یک بسیج عمومی، بتوانند کار اسلام را یکسره کنند، لشکری ده هزار نفره، در مقابل لشکری هزار نفره. یعنی یک به ده. 🔰 وقتی خبر نقض عهد یهودیان بنی قریظه به گوش مسلمانان رسید، آنها را ترس و فراگرفت. و افراد ضعیف الایمان و مذبذب نیز شروع به تهدید و تمسخر کردند. اما پیامبر در مواجهه با این صحنه، و پیروزی را به مردم میداد. با تمام سختی ها و دشواری ها اما نتیجه این ، همان شد که حضرت گفتند. 🔰 در این ماجرا، با یک صحنه اما دو تحلیل و دستگاه محاسباتی مواجه هستیم: 1. 2. و محافظه کار. حال به سراغ روایت قرآن از این ماجرا میرویم: 🔺ای اهل ایمان، به یاد آورید را که خدا به شما عطا کرد: وقتی که لشکر بسیاری از ، بر شما حمله‌ور شدند، پس ما و از فرشتگان که به چشم نمی‌دیدید فرستادیم، و خدا خود به اعمال شما بینا بود. [يًّـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اذكُروا نِعمَةَ اللهِ عَلَيكُم: اِذ جاِّءَتكُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحًا وَ جُنودًا لَم تَرَوهاۚ وَ كانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرًا (9)] 🔺به یاد آرید وقتی که لشکر کفار از بالا و پایین بر شما حمله‌ور شده و شما را محاصره کردند. اینجا بود که چشم ها از شدت ، شد و جان ها به لب رسید و شما به خدا میبردید و سوظن ها به خدا آغاز شد. [اِذ جاِّءوكُم مِن فَوقِكُم وَ مِن اَسفَلَ مِنكُم وَ اِذ زاغَتِ الاَبصارُ وَ بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ وَ تَظُنّونَ بِاللهِ الظُّنونَا(10)] 🔺اینجا بود که مؤمنان شدند و تکانی سخت خوردند و ضعیفان در ایمان، سخت متزلزل گردیدند. [هُنالِكَ ابتُلِيَ المُؤمِنونَ وَ زُلزِلوا زِلزالًا شَديدًا (11)] 1️⃣ : ▫️آنجا بود که و آنان که در دل هایشان بود، با یکدیگر می‌گفتند: آن و فتحی که خدا و رسول به ما داده بودند، و فریبی بیش نبود. [وَ اِذ يَقولُ المُنّْفِقونَ وَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ: ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُهِّۥ اِلّا غُرورًا(12)] ▫️آنجا بود که طایفه‌ای از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما دیگر ندارید و اینجا دیگر جای ماندن نیست چون همه کشته خواهید شد لذا از دور پیامبر متفرق شده و به مدینه باز گردید. [وَ اِذ قالَت طاِّئِفَةٌ مِنهُم: يًّـاَهلَ يَثرِبَ لامُقامَ لَكُم فَارجِعوا] ▫️گروه دیگری از آنها برای بازگشت به مدینه از پیامبر اجازه خواستند و گفتند: چون خانه‌های ما دیوار و حفاظی ندارد، پس اجازه بده تا بازگردیم. این درحالی بود که آنها می‌گفتند و خانه‌هایشان بی‌حفاظ نبود، بلکه مقصود آنها جز نبود. خلاصه به بهانه مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی به دنبال فرار بودند، اما اسم این ترسشان را «» گذاشته بودند. [وَ يَستَأذِنُ فَريقٌ مِنهُمُ النَّبِيَّ يَقولونَ: اِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ وَ ماهِيَ بِعَورَةٍ ؗ اِن يُريدونَ اِلّا فِرارًا(13)] ▫️آنها چنان ترسیده بودند که اگر دشمنان وارد مدینه شده و به آنها پیشنهاد میدادند که از اسلام دوباره به بازگردید، جز مدت کمی درنگ نمیکردند و پیشنهاد آنها را میپذیرفتند! درحالیکه آنها قبل از این با خدا کرده بودند که به دشمن پشت نکرده و فرار نکنند. [وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطٰارِهٰا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهٰا وَ مٰا تَلَبَّثُوا بِهٰا إِلاّٰ يَسِيراً (14) وَ لَقَدْ كٰانُوا عٰاهَدُوا اللّٰهَ مِنْ قَبْلُ لاٰ يُوَلُّونَ الْأَدْبٰارَ وَ كٰانَ عَهْدُ اللّٰهِ مَسْؤُلاً (15)] 2️⃣ : ▫️امّا مؤمنان وقتى لشكر دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و چقدر راست و گفتند!» و اين موضوع، علاوه بر اینکه آنها را دچار ترس نکرد بلکه بر و آنان نیز افزود. [وَ لَمّا رَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا: هّْذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُهۥ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهۥ وَ ما زادَهُم اِلّاِّ ايمانًا وَ تَسليمًا(22)] ▫️در ميان مؤمنان، مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده ‏اند؛ بعضى پيمان خود را به آخر بردند و در راه او، شربت نوشيدند، و بعضى ديگر در انتظارند؛ و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند. [مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ ؗ فَمِنهُم مَن قَضيّْ نَحبَهۥ وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبديلًا (23)] 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 نقش افکار عمومی و خواص در «تصمیمات امام» 🔺در ، وقتی پیامبر دیدند بیشتر مسلمانان حداقل در ظاهر، از محاصره دشمن و شده و به تنگ آمده اند، کسی را نزد رهبران فرستاد و به آنها داد، تا حداقل یک قبیله را از این جنگ جهانی جدا کرده و یک دشمن را از سر خود کم کند. 🔺پیامبر برای اینکه آنها این مسئله را پذیرفته و دست از جنگ بردارند و دیگر با قریش و یهود همکاری نکنند، به آنها پیشنهاد داد: تا چند سال، یک سوم میوه های شهر مدینه را به آنها خواهد داد. یعنی حضرت یک امتیاز میگرفت و یک امتیاز میداد. 🔺حضرت در ادامه این تصمیم خود را با سعدبن معاذ و سعد بن عبادة که از بزرگان انصار و مدینه بودند به مشورت گذاشت. آنها در مشورت به حضرت گفتند: اگر این دستوری است که ناچار باید بپذیریم و در این باره از جانب خداوند وحی و دستور رسیده، آن را میپذیریم اما اگر نظر شخصی خود شماست و ناظر به مصلحتی این تصمیم را گرفته اید، ما هم ناظر به این مسئله، نظری داریم. 🔺حضرت فرمود: خیر، در این مسئله وحی و دستوری از جناب خداوند نیامده بلکه نظر شخصی است چرا که پس از دیدن وضعیت دشمن و وضعیت مردم و نیروهای خودی، برای کم کردن فشار دشمن چنین تصمیمی گرفته ام. 🔺سعدبن معاذ گفت: ما پیش از اسلام به آنها باج ندادیم، الان که مسلمان شده و اسلام ما را گرامی داشته به آنها باج بدهیم؟ ما به این تن نمیدهیم و این پیشنهاد را نمیپذیریم و به خدا سوگند، به جز چیزی به آنها نخواهیم داد. 🔺حضرت وقتی حال و هوای شورانگیز آنها را دید، فرمود: اکنون که نظر شما را ندانستم، دیگر آن پیشنهاد صلح عملی نخواهد شد و شما نیز نظر خود را تغییر ندهید و بدانید که هرگز خدای متعال، پیغمبر خود را خوار نخواهد کرد و او را به خود وانمیگذارد. (الْآنَ قَدْ عَرَفْتُ مَا عِنْدَكُمْ فَكُونُوا عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَنْ يَخْذُلَ نَبِيَّهُ وَ لَنْ يُسْلِمَهُ حَتَّى يُنْجِزَ لَهُ مَا وَعَدَهُ) 🔺سپس حضرت در ميان مسلمانان بپا خواسته و آنها را به و مبارزه دعوت کرده و آنها را دلیر و قوی دل ساخت و به آنها وعده یاری و خداوند داد. 📚 الإرشاد، ج‏1، ص96. 📌پ.ن: ▫️قبلا سبک و جامعه را توضیح داده بودیم(اینجا بخوانید). در این متن هم صرفا در مقام بیان همین نکته بودیم که امام جامعه در تصمیمات خود، لحاظ موارد متعددی را میکند. این مسئله هم در تحلیل حوادث و هم در کنشگری ها میتواند نقش بسزایی را ایفا کند. خصوصا آنجایی که ولیّ نیاز به داشته باشد. ▫️اما تطبیق مباحث خیلی کار سختی است، لذا نه بنای این یادداشت این است که بگوید در مسئله کنونی مسئله ای به رهبر انقلاب تحمیل شده است و نه میتوان به راحتی و بدون اطلاعات چنین حرفی زد بلکه مسئله این است که هوشیاری کافی را در این مسئله داشته باشیم. ▫️به عنوان نمونه میتوان به ماجرای یا اشاره کرد. حضرت امام تا دو هفته پیش از پذیرش قطعنامه هم حرف از مبارزه و جنگ میزد و هر صلحی را خیانت میدانست، اما وقتی واقعیت میدانی که مسئولین برای ایشان تصویر کردند را دیدند، قطعنامه را پذیرفتند. ▫️در واقع امام در مقابل محکم ایستاده بود و به هیچ وجه زیر بار زور و نمیرفت اما وقتی را دید، براساس آن تصمیم گیری کرد. رهبر انقلاب نیز در تصمیمات خود دقیقا به همین سبک پیش میروند، به هیچ وجه صلح تحمیلی که از خارج تحمیل شده باشد را نمیپذیرند اما همیشه وضعیت داخلی یعنی حال و هوای و ، در تصمیمات ایشان موثر است و اتفاقا این سبک از تصمیم گیری، عین و است. ▫️حال در این دو صحبت رهبر انقلاب درباره قطعنامه598 دقت کرده و آنها را با یکدیگر جمع کنید: 1️⃣ «قبول قطعنامه هم در پايان كار، در آن شرايط كه امام از آن تعبير كردند به «نوشيدن »، اين هم بود. در آن مقطع، اين كار، كار مدبّرانه‌اى بود، بايد انجام ميگرفت. اگر مدبّرانه نبود، اگر عاقلانه نبود، امام انجام نميداد. ما از نزديك شاهد بوديم و ميديديم كه چه دارد ميگذرد؛ كار، بسيار بود.» 31/6/99. 2️⃣ «قطعنامه را هم كه امام قبول كرد، به‌خاطر اين فشارها[ی خارجی] نبود. قطعنامه از طرف امام، به خاطر بود كه آن روزِ امورِ اقتصادى كشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند كه كشور نمى‌كِشد و نمى‌تواند جنگ را با اين همه هزينه، ادامه دهد. امام شد و قطعنامه را پذيرفت. پذيرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهديد امريكا نبود، [بلکه] آن، يك بود؛ مسأله‌ى ديگرى بود.» 14/3/75. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی|👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9