«دربارهی "تنهایی" به آب زدن»:
...امشب بالاخره تنها رفتم استخر. اتّفاقاً بسیار هم لذتبخش بود. حالا که تنها بودم، انگار همهی سالن دوستهای من بودند. هیچ کس من را از هم صحبتی با خود منع نمیکرد و هیچ کس لبخند من را بیپاسخ نمیگذاشت. گاهی برای خودم تنها شنا میکردم و هر وقت که دلم میخواست، میرفتم و با یک نفر صحبت میکردم. عجیب است، به نظرم رسید مردم اینقدر #تنها هستند که از هر هم صحبتی، استقبال میکنند...
#مهدی_کرامتی 👌🏻
*اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
مادرم می گوید.mp3
2.22M
مادر همیشه میگوید:
ﺍﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ. اﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮﻗﻊ ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!
ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺎﺯ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ،
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻣﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ؛
ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﭻ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﺯﻩ ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ...
ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ! ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐﻨﯽ، ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. راحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ می کنی… من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم:
چاقم، لاغرم، قد بلندم، کوتاه قدم، سفیدم، سبزهام؛
همه به خودم مربوط است...
مهم بودن یا نبودن را فراموش کن
«روزنامه روز شنبه زباله روز یکشنبه است»
زندگی کن به شیوه خودت، با قوانین خودت، با باورها و ایمان قلبی خودت. مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند. برایشان فرق نمیکند چگونه هستی؛ هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند.
چه انتظاری از مردم داری؟! آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند!
راستی! هر چیزی را که خواستی پنهان کنی، لای یک کتاب بگذار؛ این مردم، کتاب نمیخوانند...
#احمد_شاملو
#مهدی_کرامتی 👌🏻
● چشـمان فکـر ●
#فکر
#روایت
#أمیر_المؤمنین
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
▫️ قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «من أَسحـرَ عیـنَ فِکرتـه بَلَـغَ #قدرَ_همّتـه» (غرر الحکم: ۸۷۸۴)
○ هر کس به زور #چشمان_اندیشهاش را باز نگهدارد، به غایت #دل_مشغولی هایش نائل خواهد آمد.
#همت یعنی #دل_مشغولی؛ آنچه که بندْبند وجود انسان را با خود #گره میزند؛ آنچه انسان را درون خود #حَل میکند؛ آنچه که انسان را تمام قد، برای خود، #سرپا می کند…
از قدیم گفته اند: «قیمةُ کلِّ امْرءٍ مـٰا یُـحسِنُه»...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
▫️ فکر و ذکرت چیست؟ حواست کجاست؟ #قلبت کجاست؟
-نزد #دل_مشغولی هایت. پس تورا با #دل_مشغولی هایت میتوان شناخت؛ با نگاه به اینکه به چه کاری اهتمام داری، میتوان #عیارت_را سنجید؛ و اگر دل مشغولی ات #ماشین_مشکیِ_متالیکِ_جدیدت باشد، حتی میتوان با انداختن خطی بر آن، #قلبِ تو را خراشید! پس همت بلندآر که «قَـدر الـرجل علـٰی قـدر #هِـمَّتِـه».
حالا سوال! اگر میخواهم به #کُنـه همّتی مثلاً به #وسعت_ابدیت دست پیدا کنم، چه کنم؟!
جواب: #چشمان_فکرت، در حالی که به حسب طبیعتـشان خسته شده و میخواهند بسته شوند را، #به_هر_قیمت باز نگهدار. بی گدار به آب نزن! قبل از هر کاری #فکر_کن…
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
محمّد بُـــرهان
*برگرفته از دروس بدایه استاد #فلاح_شیروانی
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
۰۰• بــسمـاللّٰہالرحمـٰـنالرحیــم •۰۰
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
• عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! •
(#بخش_پنجم)
#آوینی، #تحوّل را از دیگر تِمهای مشترک در آثار #هیچکاک میداند. او #تحوّل و #آزادی_انتخاب را به عنوان یکی از المانهای مذهبی (فارغ از فارقهای موجود بین مذاهب مختلف) در کارهای هیچکاک برمیشمارد.
سپس به تحلیل مصداقی این پدیده در کارهای مختلف #هیچکاک میپردازد و هر #فیلم را از این زاویه توضیح میدهد. در همین حین، نکتۀ مهمّی را بیان میکند:
«بهترین مردمان وقتی تصمیم میگیرند #تفریح کنند، دیگر #حوصله شنیدن پند و اندرز ندارند.»
نباید از سینماگر توقّع داشت که بر روی پرده، درس اخلاق بدهد و نصیحت کند. ماهیّت و #ذات_سینما با پدیدۀ #سرگرمی گِره خورده است؛ زدن حرفهای بزرگ و بررّسی کلانایدههای #اندیشهای بدون توجّه به #ذات_سینما، نتیجهای معکوس در پی دارد.
#سینما از پسِ سرگرمی میآید و نه از پیش آن؛ #فیلم، ابتدا باید بهای سرگرم ساختن مخاطب را پرداخت کند و سپس ایدۀ اصلی خود را با #زبان_سینمایی بیان کند.
در واقع:
«#سرگرمی چیزی است که خواهناخواه با #فیلم_خوب به وجود میآید، امّا غایت آن نیست. #سرگرمی نوعی بیخودی ویا غفلت از خویشتن است که لزوماً مذموم نیست. #سرگرمی اوّلین شرط تحقّق #سینما است و نقض غرض است اینکه ما #سینما را بخواهیم، امّا با این شرط که تماشاگر در فضای #فیلم مستغرق نشود. اصلاً سینما برای این #استغراق، بیخودی و غفلت از خویشتن به وجود آمده است، اگرچه که تجربه نشان داده این #استغراق میتواند نوعی #سلوک_روحی و یا روحانی نیز باشد.»
به نظر آوینی، وظیفۀ سینما آن است که:
«این فرصت [فرصتِ زندگی کردن در #رؤیاها] را در اختیار تماشاگر قرار دهد؛ فرصت #سیر_در_عوالمی دیگر و تجربۀ زندگی در قالبهایی دیگر را.»
م.بُـــرهان
۱۴۰۱/۱۲/۱۵
#ادامه_دارد...
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#عالمهیچکاک
#مرتضی_آوینی
#سینما
#تحول
#تفریح
#سرگرمی
#ذات_سینما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*همیشه سوالم این بوده که اینا کجا درس خوندن؟ اصلا چرا باید اینقدر بفهمن؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاصله این عکس ادیت شده تا اون فیلم خویشانداز (سلفی)، فاصله چیزیه که غربِ منحوس به خورد ما میده، تا واقعیت...
غرب عین یه مُردابــــه؛ زلال و تمیز و با کلاس و شیک به نظر میرسه، ولی کافیه یه چوب بلـــنـد بزنی تهش، تا بوی تعفّش همهجا رو برداره...
غرب، یه کُپّه آشغاله که روش سُس شکلات ریختن، قاشق قاشق دارن میزارنش دهنِ ما.
کثافتترین موجوداتی که تا به حال پا به عرضه وجود گذاشتن، اینان. کُرهی ارض در عذابه، از اینکه با قدمهای نحس اینا، نجس شده...
*لعنهم الله اجمعین 🤲🏻
یادداشت های جزیرهای:
(جزیرهی اوّل)
چند ساعت قبل از سالن #فوتسال به سمت خانه میآمدم. خانهی ما در مرکز شهر قرار دارد و خیابانهای دور بر آن، بسیار #شلوغ و پرهیاهو است. احتمالاً اگر صد مغازه در خیابان اصلی وجود داشته باشد، ۹۰ مورد آن مربوط به #شکم است: آبمیوهفروشی، جگرکی، رستوران، ساندویچفروشی و البته #سیرابی!
بیشتر مغازهها بیرونبر هستند، یعنی خریدار، خوراکیاش را همان بیرون، جلوی در مغازه میخورد. یک سیرابیفروشی و یک آبمیوهفروشی هستند که همیشه کلّی مشتری دارند. دم مغازهیشان همیشه شلوغ است و آقایان زیادی با شکمهای گنده، مشغول #جویدن یا #نوشیدن هستند.
یادم نمیرود: یک بار که از آن آبمیوه فروشی شیرموز خریده بودم و داشتم مینوشیدم، #دختر_کوچکی همراه مادرش از کنار من گذشت و همینطور به من و به لیوان شیرموز زل زده بود. به مادرش شیرموز من را نشان میداد و مادرش به او میگفت که نمیتواند آن را برایش بخرد. احتمالاً یکی از #بدترین_روزهای_زندگیم بوده است. آنچنان احساس #گناه کردم که دوست داشتم نه زمین، که «#عدم» دهان باز کند و من را سر بکشد! از بعد آن اتّفاق، هیچ وقت از مغازههای بیرونبر چیزی نمیخرم و اگر هم بخرم، آن را میبرم و در خانه میخورم.
داشتم میگفتم: از سالن که برگشتم و از کنار آن سیرابیفروشی رد شدم، باز هم افراد زیادی را دیدم که با #ولع سیرابی میخورند. برایم خیلی عجیب است: آیا اصلاً به آن چه که من #فکر کرده بودم فکر نمیکنند؟ بعضی از آنها حتّی از آن محوطهی نزدیک مغازه هم فاصله میگیرند و رو به خیابان (یا بهتر بگویم جوری که همه بتوانند ببیند) غذا را میلمبانند و بعد هم آروغی میزنند!
خیلی #میترسم. #خیلی. از این که با مستی زندگی کنم. #مست شدن آدم را #فارغ میکند و موقّتاً از محنتهای زندگی خلاص میکند. من امّا دوست دارم همین طور که زندگیم روزمرهام را انجام میدهم، مدام از بالا خودم را نگاه کنم: ببینم چه کار میکنم؟ به سمت کدام #مقصد میروم؟ چه قدر آدم بدی هستم؟ آیا به انتخاب هایم فکر میکنم یا نه؟ خلاصه: دوست ندارم مثل سنگی باشم که توی رود افتاده و همین طور با آب میرود.
#مهدی_کرامتی 👌🏻
هدایت شده از دیده بان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰۰مین روز استقامت
۱۰۰مین روز سلوک دسته جمعی
۱۰۰مین روز کلاس درس بشریت
۱۰۰مین رو پیدایش انسانی نوین
۱۰۰مین روز رسوایی غرب
۱۰۰مین روزِ روزه مردم غزه
به امید نابودی اسراییل و شنیده شدن صدای اذان و افطار مردم غزه...
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
۰۰• بــسمـاللّٰہالرحمـٰـنالرحیــم •۰۰
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
• عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! •
(#بخش_ششم)
#آوینی به عنصر مبارزۀ #خیر_و_شر نیز در آثار #هیچکاک اشاره میکند و #عدالت را محور #قصّههای_هیچکاکی برمیشمارد. او در این میان، طرداً للباب بعد از بیان قضیّه هابیل و قابیل که داستان خلقت را مزیّن به یک تراژدی بر اساس مبارزۀ بین خیر شر میکند، بیان میکند که ایدههای اجمالیِ اینچنینی (قضیّه هابیل و قابیل) به درد روایت در مدیوم #سینما نمیخورند؛ چراکه #سینما جای تفصیل و پرداختن به جزئیّات است(1).
تمام شخصیّتها در آثار #هیچکاک، #امتحان میشوند. آنان مردمانی بسیار عادّی هستند که بعد از قرار گرفتن در موقعیّتهایی غیر عادّی و نامتعارف، مِحَک میخورند و انسانیّتشان در بوته آزمایش قرار میگیرد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
1. مسلّماً داستان هابیل و قابیل را نمیتوان به همان صورتی که در داستان آفرینش مکتوب است تصویر کرد. قصص سمبلیک، صورتهای نوعی و یا مطلق حیات بشر را عرضه میکنند که در واقعیّت زندگی فانی تفصیل مییابند. این، صورتهای تفصیلی است که بر پردۀ سینما متجلّی میشود. ص49
م.بُـــرهان
۱۴۰۱/۱۲/۱۶
#ادامه_دارد...
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#عالمهیچکاک
#مرتضی_آوینی
#سینما
#خیر_و_شر
#امتحان
#داستان_خلقت
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
زندگی -این تاجر طمّاع ناخنخشک پیر-
مرگ را همچون شراب ناب، کمکم میفروخت...
#فاضل 👌🏻
ما به این در نه پیِ حشمت و جاه آمدهایم
از بَدِ حادثه اینجا به پناه آمدهایم (إلخ)
● جـولان انـدیشـه ●
#فکر
#روایت
#أمیر_المؤمنین
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
▫️قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «صَـوابُ الـرَأْی بإِِجـالـة الأفکـار» (غرر الحکم، ج 1، ص 72)
○ درستی #اندیشه، در گرو #جولان_دادن #فکرها ست.
به نظر شما، آنچه #محور تصمیم گیری های زندگی فردی و اجتماعیمان است، چیست؟ #میدان_دار عرصه مدیریت در وجود شخص ما و جامعه ما کیست؟ کیست که هنگام نضج گیری "#آراء" ما در میدان "#جولان" می دهد؟
اگر قرار است نتیجۀ فعالیتهایمان به "#رأی"ای صحیح و نتیجهبخش و به عبارتی "#صواب" ختم شود، به گفتۀ #أمیر_مؤمنان چاره ای نداریم جز اینکه میداندار تولید "#آراء"، "#أفکار" باشند، نه #هیجانات و #احساسات. اگر جای فکر را چیز هایی همچون هیجانات و احساسات و #خواب_دیدنها بگیرد، می شود آنچه نباید بشود: #آراء_ناصواب!
میاندارِ گود، در هر عرصهای چه اجتماعی و چه فردی، باید "فکر" باشد؛ در حدیث دیگری داریم: «بإِجالـة الفکـر یسـدد رأی المعـشب»؛ اندیشههایی که به نحوی دارای شاخ و برگها و شعبههای بسیارند، با جولان دادن افکار مختلف و بارش های فکری، #تراش میخورند؛ با غلطکِ #فکـر، #صاف می شوند...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
▫️پس:
فرمانِ تصمیم گیری باید به دست رانندۀ چیره دستی مانند #فکر باشد تا بتواند مارا از گردنـههای خطرناک زندگی عبور دهد؛
نه ناشیانِ نا بلدِ راهی همچون هیجانات و احساسات و عواطف… و #خواب های خوش (((:
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
محمّد بُـــرهان
*برگرفته از دروس بدایه استاد #فلاح_شیروانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة الشمس:
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا (5)
#قرآن
#مقام_کُرد
#محمود_شحات_انور
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
** مادهگرگیدلاگرازسگچوپانببرد **
هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد
میتواند خبر از مصر به كنعان ببرد
آه از عشق كه يك مرتبه تصميم گرفت:
يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعيت پسری
كه بخواهد دلی از دختر يك خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم اين است
سرمه بر چشم كشد، زيره به كرمان ببرد
دودلم اينكه بيايد من معمولی را
سر و سامان بدهد يا سر و سامان ببرد
مرد آنگاه كه از درد به خود میپيچد
ناگزير است لی تا لب قليان ببرد
شعر كوتاه ولي حرف به اندازهی كوه
بايد اين قائله را "آه" به پايان ببرد
شب به شب قوچی ازين دهكده كم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
#حامد_عسکری
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
** مادهگرگیدلاگرازسگچوپانببرد ** هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد میتواند خبر از مصر به
.
.
.
شب به شب قوچی ازين دهكده كم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد...
#حامد_عسکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسلمان نمایان تکنوکرات!
رهاوردتان چیست جز منکرات؟!
شما گر نمایندهی مردمید
چرا مات و مبهوت و سردرگُمید؟
شمایی که دین را به نان میدهید
کجا در ره عشق جان میدهید؟
نمایندگانی که از این اُمتند
خداباور و تشنهی خدمتند
اگر #خشم_دینی ملایم شود
بر این سرزمین غرب حاکم شود
الا ای عارفان بی معارف!
جهالت پیشگان شبه عارف!
اگر فرهنگتان فرهنگ دین است
چرا آهنگتان کفر آفرین است؟
شما گر پیرو خط امامید
چرا دلبستهی میز و مقامید؟
مرحوم #آغاسی
*چقدر این شعر و موسیقی متن "بابل" ترکیب خوبی ساخته 👌🏻
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
۰۰• بــسمـاللّٰہالرحمـٰـنالرحیــم •۰۰
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
• عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! •
(#بخش_هفتم)
بخش بعدی نگارۀ «#عالم_هیچکاک» به بررسی شخصیّت #هیچکاک میپردازد. ظاهراً به زعم عدّهای، استفاده از عناصری همچون #وحشت، #تعلیق، #قتل، #جنایت و #پلیس ریشه در ترسهای کودکی و شرایط محیطی #هیچکاک دارد.
#آوینی به هیچ عنوان چنین چیزی را نمیپذیرد و حتّی در مرحلهای بالاتر، #کافکا را هم محصول آزار و اذیّت دوران کودکی، روانپریشی و ذهن بیمارش نمیداند؛ چراکه نمیپذیرد #نبوغ، زادۀ #ترس و #توهّم یا #بیماری_روانی باشد:
«میان وجودِ فعلی انسان و پریشانیهای روانی او ویا وقایعی که در گذشته بر او رفته است نیز رابطهای انکار ناپذیر وجود دارد... امّا سؤال اینجاست که یافتن این رابطه چه مشکلی را حل میکند؟ اگر دربارۀ یک بیمار روانی و به قصد معالجهاش سخن میگفتیم شاید این تحلیل کفایت میکرد، امّا اگر جوهر #نبوغ را منشأ گرفته از وقایع دوران کودکی، موقعیّت اجتماعی و علل بیرونی دیگر بدانیم، آنگاه چه جوابی برای این سؤال خواهیم یافت که چرا همۀ افراد انسانی به نخبگانی چون #کافکا و #هیچکاک مبدّل نشده اند؟»
در ادامه، #آوینی #هیچکاک را هنرمندی توصیف میکند که برای حرف زدن، #زبان_سینما را برگزیده و بدون #سینما، هیچ است.
#هیچکاک #روانشناس و #روانکاو و #فیلسوف نیست، امّا در قامت یک #کارگردان، همۀ اینها هست؛ به عبارتی:
«#هیچکاک، #هیچکاک است و به عبارت بهتر #سینما، #سینما است.»
«#هیچکاک مجرّد از #سینما هیچ نیست، اگرچه به مثابه یک #گارگردان_سینما، #قصّه_پرداز، #روانشناس و حتّی #متفکّر بزرگی نیز هست.»
«او [هیچکاک] هرگز تلاش نمیکند #زبان_سینما را به خدمت حرفهایی در بیاورد که متعلّق به #سینما نیست.»
حتّی خود #هیچکاک در مواجه با فیلمهای پُرگویی مثل «#طناب» یا «#برج_جدی» آنها را اشتباهاتی حرفهای تلقّی میکند:
«وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم کار مهملی بود. (هیچکاک در مصاحبه با تروفو)»
م.بُـــرهان
۱۴۰۱/۱۲/۱۷
#ادامه_دارد...
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#عالمهیچکاک
#مرتضی_آوینی
#سینما
#شخصیت_هیچکاک
#کافکا
#نبوغ
#زبان_سینما
#کارگردان
#فیلم_طناب #برج_جدی
جویدن «تنهایی» برای «قد کشیدن»:
...گفتم: موضوع فکر کردنْ خود «من» هستم، امّا «من» فقط مشکلاتم نیست. در واقع، شاید مشکلات هیچ ربطی به این «من» نداشته باشد. امّا منظور از این «من» چیست؟
ما هر روز از خواب بیـدار میشویم، صورتمان را میشوییم و صبحانه میخوریم. بعد سـراغ دانشگاه یا شغلمان میرویم. در طول روز، میخوریم، میخندیم، بعضی وقتها گریه میکنیم، بعضی وقتها عصبانی میشویم و فریاد میکشیم و نهایتاً میخوابیم. ما برای معرفی خودمان «رزومه» ارائه میدهیم، توضیح میدهیم که کـجا درس خواندهایم و چه نمرهای گرفتهایم و کـجا زندگی میکنیم. امّا این تمام «ما» نیست. شاید بـتوانم بگویم که همهی اینها، بخشهایی از حیات ظاهری ماست که احتمالاً برای دیگران هم (کم و بیش) قابل مشاهده است.
"امّا فکر میکنم که «من» دیگری وجود دارد که به موازات این حیات ظاهریمان، در «بطن» زندگیمان قد میکشد..."
#مهدی_کرامتی 👌🏻
*اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
خيــال خــام پلنگ مــن به سـوی مـاه جهيدن بود ...و ماه را ز بلندايـش به روی خــاک کشيدن بود پلنگ من
.
.
.
به مسلخ میبرم خود را چنان کز پیش دانستم
به سوی ماه هرچه بیشتر... ! برخورد سنگینتر
پلنگی نوجوان بودم مرا ناموخت استادم
که عاشق هرچه شد نزدیکتر گشت است غمگینتر
┄┄┅•❁•┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄•❁•┅┄┄
بنظر من هر شعری یک داستانی پشتش هست و اگر شعرا داستان هر شعری رو یعنی اون نقطه عطف و جرقه اصلی شروع اون شعر رو در کنار شعرشون برای مخاطب تعریف میکردن الان هزاران هزار داستان هزار یک شب داشتیم.
داستان این دوبیتی هم برگرفته از تلاش یک عاشق برای رسیدن به عشقی هست که میدونه بهش نمیرسه ولی باز هم داره تلاشش رو میکنه و با اینکه میدونه هرچی به معشوقش نزدیک تر میشه ضربه جدایی براش سنگین تر هست ولی باز هم از این کار دست بر نمیداره.
شاید اون لحظه داشته به این شعر #فاضل_نظری فکر میکرده که میگه:
شیرینی فراق کم از شور وصل نیست
گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر
#عین_صاد
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
. . . به مسلخ میبرم خود را چنان کز پیش دانستم به سوی ماه هرچه بیشتر... ! برخورد سنگینتر پلنگی نوج
.
.
.
ویا این بیت از منزوی:
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست، نفس این سفر است...
#حسین_منزوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الفرقان:
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (63)
#قرآن
#مقام_کُرد
#حامد_شاکرنژاد
هدایت شده از افق مبین||سید محمد هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درود و رضوان خدا به روح مطهر آن حکیم کم نظیر الهی حضرت آیت الله #مصباح قدس سره