eitaa logo
آقامحمودرضا
2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
87 فایل
💠گرامیباد یاد ادمین کانال 🌷شهیدحاج مرتضی مسیب زاده ♻ ️تنها کانال رسمی منتسب به خانواده شهیدبیضائی ♻ دارای مجوز وکدشامد 1-1-3454-61-3-1 از وزارت ارشادوشورای عالی مجازی کشور ♻️ دارنده مقام نخست سومین جشنواره فضای مجازی کشور درسال۹۵
مشاهده در ایتا
دانلود
📝نامه‌ی به جناب آقای روحانی! قسم به خون فردی چون من هرگز از فردی چون شما و شرکای‌تان آنهم نه بابت "رفتار مجرمانه" بلکه برای بیان عذرخواهی نمی‌کند! قدرمسلّم سخنان شما درباره‌ی در ۲ مقطع قبل و بعد از هرگز نمایش صدق در سخن نبود! و مع‌الاسف هنوز هم سخنان‌تان بسی متغیر است! در آخرین نمونه، هنوز ۲۴ ساعت نگذشت که حضرتعالی از موضع کوتاه آمدید! سئوال اینجاست؛ از چه چیزی باید عذر بخواهم؟! از بیان حقیقت؟! الغرض! این شکایت را و نیز این حکم را چون مدالی زرین بر گردن می‌آویزم و در محضر خداوند به خود می‌بالم که دولت لیبرال شما با کارنامه‌ای ضعیف و خفیف که مایه‌ی آبروریزی جریان تَکراری حامی شما بوده، شاکی این است! 🌷شما زندان رفتن حسین قدیانی را شاید ببینید ولی هرگز حتی در عالم خواب هم شاهد عذرخواهی من از خودتان نخواهید بود! صدالبته به کرّات نشان داده‌ام که هیچ وقت اهل قهرمان‌بازی نبوده‌ام و به وقت ضرورت، فراری از و نبوده‌ام اما من در دین امام احرار عالمم که سرش از بدن جدا شد ولی زیر بار نرفت! به معاونت حقوقی‌تان این مهم را گوشزد کنید که حسین قدیانی آزاده‌تر از آن است که از حسن روحانی معذرت بخواهد! در نهایت، توصیه می‌کنم شما را به پرهیز از حاشیه و پرداختن به متن! یعنی به کار! کاش از زندان رفتن ما نانی برای این مردم عزیز و شریف، گرم می‌شد که خود داوطلبانه روانه‌ی محبس می‌شدم! و اما همه می‌دانند که این چیزهای آمده در متن تجدیدنظرخواهی معاونت حقوقی نهاد ریاست‌جمهوری، بهانه‌ای بیش نیست! 👈هدف اصلی شرکای شما آن است که این‌جانب، زبان را قفل کنم و از دردهای این ملت شهیدپرور ننویسم و یا ناظر بر ترسی موهوم، از مهر و محبت و عشقم به امین آمال و آلام مردم؛ خامنه‌ای حکیم بکاهم اما حتم کنید که این آرزو را به گور خواهند برد شرکای شما! شجاعانه و بی‌هیچ هراسی از شما و شرکا هنوز هم معتقدم که دولتمرد یا دولتزنی که محیط زیست خدمت را اِشغال کند ولی برای مردم کار نکند، از آنجا که نمی‌شود، قطعا مقامی دون از آشغال دارد! در هر دولتی ولو دولت حزب‌اللهی، این حکم صادق است! از چه برآشفته‌اید؟! بارها شما دم از زده‌اید! کاش همین گزاره را به رفراندوم بگذارید و از آحاد ملت، نظرخواهی کنید که آیا سخن مرا قبول دارند یا نه! و هیچ واهمه‌ای ندارم این نظرسنجی فقط در میان رأی‌دهندگان به شما انجام شود! و با وجود آنکه حکم اخیر را مصداق بی‌عدالتی می‌دانم لیکن در برابر سر تعظیم فرود می‌آورم! اما قانون، نه شما! 🆔 @Agamahmoodreza
هدایت شده از برای کوثر
💠حسین قدیانی: 🍃🌸در این سالیان هروقت می‌خواستم چیزی را بهانه کنم تا متنی برای بنویسم، هنوز قلمی نزده، منصرف می‌شدم! شرحش را در شماره‌ی بعدی خواهم نوشت ولی اینکه قرار است ان‌شاءالله در حق ۴ اقلاً ۴ صفحه را مختص این شهید والامقام کنم، چیزی شبیه تحقق یک رؤیای شیرین است خیلی عاشقانه عاشق «محمودرضا»یی هستم که در این دنیا «دخترکُش» بود و حالا سالیانی است «فرشته‌کُش» هم شده ولی جنس موافق هم که باشی مثل من، باز بیضائی بلد است چگونه دلت را ببرد ناکجاها! 🍃🌸من دختر بی‌حجابی را می‌شناسم که فقط با یک عکس شهید بیضائی، عاشق همه‌ی مدافعان حرم شد و در چهارمین شماره‌ی قلمش را خواهید خواند! ملاک ما این است؛ هر که بیشتر برای حمالی کند، است! به یاوه‌سرایی نیست، به چالش متراژ خانه و عدد ساعت‌های همسر نیست و به کاریکاتور کشیدن از عدل‌خواهی نیست! 🆔 @Barayekosar
💠به افتخار مادرم . ▪️چرا محمودرضا به من زنگ نمی‌زند؟ . 🌸مادر، هر بار که یک دل‌سوخته‌ای از راه دور زنگ می‌زند و جویای احوالش می‌شود، می‌گوید: «این عظمتی که خدا به شهدا داده را به هیچ‌کس نداده، حتی به هیچ عارف و مجتهد و مؤمنی نداده. آن دخترخانمی که از بوشهر زنگ می‌زند یا آن مادر گرفتاری که از مشهد و همدان و... زنگ می‌زند و با التماس از من می‌خواهد دعا کنم تا حاجتش روا شود، به‌خاطر من که زنگ نمی‌زند، به‌خاطر عظمت شهید زنگ می‌زند. شهدا چه کار کرده‌اند که خدا این‌قدر به آنها عظمت داده؟» می‌گویم: «مادر! شهدا با خدا معامله کرده‌اند، خدا هم به آنها عظمت داده».می‌گوید: «چه بگویم؟» و سکوت می‌کند... . ▪️اما حال مادر همیشه این نیست. باید «روز مادر» باشد، باید روز اول سال و تحویل سال باشد، باید روز تولد محمودرضا باشد تا بیایی و ببینی مادر محمودرضا بودن یعنی چه و احمدرضای این مادر بودن چقدر سخت است. روز مادر که می‌شود پشت تلفن آنقدر گریه می‌کند تا خسته می‌شود، بعد هم هزا بار از من معذرت‌خواهی می‌کند که: «پسرم گریه کردم و سرت را درد آوردم. ببخش». . ▪️کسی چه می‌داند وقتی مادر پشت تلفن می‌گوید: «امروز روز مادر است، چرا محمودرضا به من زنگ نمی‌زند؟» یعنی چه و دنیا چطور روی سر من خراب می‌شود. . ▪️وقتی محمودرضا داشت می‌رفت نیروی قدس سپاه، من ضمانت محمودرضا را برای مادر کرده بودم. گفته بودم؛ «شما نگرانش نباشید، من ضمانت می‌کنم محمودرضا طوری‌اش نشود». با این‌همه وقتی خبر شهادت محمودرضا را به مادر دادیم، می‌گفت: «رفت و به آرزویش رسید، پسرم رفت پیش امام حسین، پسرم رفت به آرزویش رسید. خوش به حالش». . ▪️وقتی خبر شهادت محمودرضا توی محله پیچید، زن‌های همسایه آمدند پیش مادر. مادر، آن روز گوشه‌ی اتاق نشسته بود و زن‌ها دور اتاق حلقه زده بودند. درست مثل وقتی که محمودرضا متولد شده بود. اما محمودرضا حالا دیگر مثل آن روز پیش مادر نبود. مادرم اشکش بند نمی‌آمد و مرتب می‌گفت: «یوسفم رفت...». . ▪️پ.ن: این یادداشت را برای شماره چهارم روزنامه‌دیواری که حاصل زحمات است نوشته‌ام. در این شماره، ۸ صفحه به محمودرضا اختصاص داده شده. فایل pdf را در سایت این روزنامه دیواری و کانال تلگرامی قطعه ۲۶ ببینید. http://haghdaily.ir t.me/ghete26
هدایت شده از برای کوثر
HAGH FINAL 04.pdf
48.47M
به نام خدای شهیدان گمنام ح‌ق: تقدیم عصر پنج‌شنبه‌ی شما خوبان؛ ۴۰ صفحه در شماره‌ی ۴ روزنامه‌دیواری به سردبیری ح‌سین ق‌دیانی @gheteh26 @haghdaily
آقامحمودرضا
💠به افتخار مادرم . ▪️چرا محمودرضا به من زنگ نمی‌زند؟ . 🌸مادر، هر بار که یک دل‌سوخته‌ای از راه دور زن
🔴 التماس ......... از سلیمانی. 💠دکتر احمدرضا بیضائی (برادر شهید محمودرضا بیضائی) : صدها فیلم از عملیات بچه های مقاومت عراق در لپ تابش داشت که هر وقت تبریز می آمد خانه ما، لپ تابش را می آورد و می گفت: "بیا بشین اینها را ببین" 🍃🌸یادم هست یکبار، چهل - پنجاه تا فیلم از منهدم شدن ادوات نظامی ها با بمب های کنار جاده ایی و تلفات نفرات پیاده شان را باهم دیدیم. انگشتش را می گذاشت روی صحفه لپ تاب و می گفت " این نفر بر را می بینی دارد می آید ؟ خب؟" بعد میزد رو ی استُپ و می گفت؛ بیا ...... بیا ..... بیا ..... بووووووووم" و لحظه انفجار میزد زیر خنده و توضیح میداد که این بمب های کنار جاده ایی چطور عمل می کنند و چطور تلفات میگیرند، 🍃🌸می گفت: " اینقدر از آمریکایی ها تلفات گرفته ایم که فرمانده ارشدشان با توی یک کشور دیگر نشسته پای میز مذاکره و از حاجی با خواسته که فیتیله را بکشد پائین" کاش الان بودی برادر: آه ... محمودرضا! چقدر که نیستی! هیچوقت اینقدر .....................جنگیدن با آمریکایی ها نشده بود. حالا ک آمریکایی ها حاج قاسم را شهید کرده اند. باید بودی و دوباره می گفتی که دوست داری با خود آمریکایی ها بجنگی. بچه های عراق بعد از شهادت حاج قاسم هم قسم شده اند. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴 التماس ......... از سلیمانی. 💠دکتر احمدرضا بیضائی (برادر شهید محمودرضا بیضائی) : صدها فیلم از عم
🔴 عشقِ که می گویند "منم" 🍃🌸 اوایلی که پاسدار شده بود می گفت: "عشقِ سپاه که می گویند: منم " محمودرضا واقعا عشق سپاه بود. عشق مقاومت بود. عشق نیروهای نهضتی بود. عشق و صدور انقلاب بود. عشق جنگیدن با صیهونیست ها و آمریکایی ها بود. 🍃🌸وقتی آمریکایی ها آمدند و عراق را اشغال کردند روی پا بند نبود برای رفتن به عراق. آموزش بچه های عراق در تهران راضی اش نمیکرد. می گفت: "دوست دارم ." وقتی بچه هایی که پیشش آموزش دیده بودند می رفتند عراق و در عملیاتهایشان از آمریکایی ها تلفات میگرفتند. مثل این بود که مُزدش را گرفته بود. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴 عشقِ #سپاه که می گویند "منم" 🍃🌸 #محمودرضا اوایلی که پاسدار شده بود می گفت: "عشقِ سپاه که می گوین
🔴میرفت می ایستاد کنار سیبل 🍃🌸محمودرضا پاسدار که شد خیلی زود شد مربی نیروهای مقاومت ، بیشتر با بچه های عراق کار میکرد. آن وقت ها آمریکایی ها با تانک هایشان آمده بودند تا وسط بغداد و وسط زندگی مردم راه می رفتند. 🍃🌸می گفت : بچه شیعه های عراقی به نیت زیارت امام رضا و حضرت معصومه می آیند ایران و بعد خودشان را به تهران می رسانند که از ما جنگیدن را یاد بگیرند و بروند با سربازان آمریکایی بجنگند . چقدر هم محمودرضا برایشان مایه می گذاشت. بعد از شهادتش از کارهای عجیب و غریبی که در آمورزش انجام میداد شنیدم و البته از این محمودرضا که من میشناختم هیچ کاری بعید نبود. مثلا بعید نبود اینکه شنیدم توی میدان تیر می رفت می ایستاد کنار سیبل و به نیروهای آموزشی می گفت: "سعی کن سیبل را بزنی، نه من را" جگرش را داشت. 🍃🌸 البته بعدها که پایش به سوریه باز شد این کارها برایش در حکم بازی بود . آنجا دیگر یه راست میرفت توی دهان خطر، عراقی ها در سوریه به او میگفتند "مجنون" یعنی "دیوانه" خودم از یکی از بچه ها عراق شنیدم که می گفت: محمودرضا، خیلی خونسرد، جلوی چشم دشمن میرفت و پیکرهای شهید را که روی زمین افتاده بودند، میکشید توی ماشین و دور میزد و برمیگشت پیش ما، در حالی که هر لحظه ممکن بود خودش را با ماشینش را هدف قرار بدهند. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴میرفت می ایستاد کنار سیبل 🍃🌸محمودرضا پاسدار که شد خیلی زود شد مربی نیروهای مقاومت ، بیشتر با بچه ه
🔴مواجب بگیرِ خدا 🍃🌸گفتند محمودرصا بیضائی درسوریه شهید شد. اسمش را تا بحال نشنیده بودم.چهره ی ناآشنایی بود.عکسهایش اما خیلی زود در دنیای مجازی دست به دست میشد. با دیدن عکسها تحت تأثیر قرار گرفتم. دخترش را در آغوش گرفته بود... دختری بسیار کوچک... نمیدانم یک سال، دو سال یا کمتر... دختری زیبا که در آغوش پدرش جا خوش کرده بود... اما دیگر آغوش پدرانه ای برایش نبود! 🍃🌸ُنمیدانم چه چیزی در دنیا میتواند این نداشتن را پُر کند؟! وقتی دخترکی،اولین قهرمان زندگی اش را از دست میدهد،دیگر هیچ چیز و هیچکس نمیتواند مانند پدرش کوهی باشد برای تکیه! آدم میماند برای پدر ناراحت باشد یا برای دختر! اصلاً آدم میماند که ناراحت باشد یا به جایگاه بیمانند شهدا غبطه بخورد! من اما بیشتر غبطه میخورم به این همه ایمان! یک مرد جوانِ خانواده دار، چه علاقه ی شدیدی به خدا و ائمه دارد که همه چیزش را رها میکند و میرود به سوی حرم.. میرود به سوی خدا... به سمت عشقی بی پایان.. در راه این عشق، شهید میشود و در آخر مُزدش را میگیرد.. و چه مُزد و مواجبی بهتر از شهادت؟! اصلاً حالا که حرف از حرم و مدافعان قهرمانش شد، فریادمیزنم این جمله را که ؛ مدافعان حرم،مواجب بگیرِ خدا هستند! اسطوره هایی که جنگیدند برای ناموس خدا.. نه اسد و نه هیچکس دیگر.. کاش ما هم این جرئت و لیاقت را داشتیم تا جوانیِمان، فرزندانمان و همه ی داراییمان را در راه خدا هدیه دهیم در مقابل ظلم و تروریسم و داعش یا هر گروهک تروریستی ساخته شده توسط استکبار بایستیم و ازخدا مواجب بگیریم!درست مثل درست مثل ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃🌸 سیمِ محمودرضا وصل به آسمان بود ! شهید بیضائی ناخودآگاه مرا یاد شهید ابراهیم هادی انداخت که ؛ هم
🔴متولد آخرین ماه پاییز 🍃🌸آذرماهی بود و لابد مثل همه ی آذریها شاد و پر از انرژی! خانواده اش ریشه ی روحانیت داشتند که خب، هم میشود و هم نمیشود در رشدش مؤثر دانست، چون کم و بیش ،هستند روحانیت را از ریشه زده اند و نیز روحانیزاده هایی که شدند حکایتِ همین شهید بیضائی به من گوش کن! سال ۶۰ به دنیا میآید. از دبیرستان عضو بسیج میشود. یعنی احتمالاً از ۱۶ سالگی فعالیت منظم در بسیج مسجد داشته و همین میشود ریشه ی عشقش به " " و مجالی برای فهم اینکه چرا از به عنوان یاد میکنند... 🍃🌸از یادنمیبریم که دهه ی ۷۰ محمودرضا هنوز نوجوان بود و چقدر تلاش شد تا فرهنگسراها جایگزین مساجد شوند؛ فرهنگسراهایی که میتوانستندبه کمک مساجد بیایند، متأسفانه بیش از فرهنگ، فرنگ به خورد جوانان ما دادند و پای بسیاری از بچه های ما را از مسجد بریدند اما محمودرضا مسجد و بسیج را سنگر خود قرار داد تا با این حضور معنوی، بذر مقاومت را بیش از پیش در دلش بکارد. وقتی داشتم برای نوشتن این متن، نیم نگاهی به زندگی شهید بیضائی میانداختم، ناخودآگاه این دغدغه در ذهنم پدید آمد که متولّیان امر فرهنگ با مساجد ما چه کار کردند؟! چه بسیار کارهای مفید وبا نتایج درخشان که باید در مساجد انجام میشد؛ دورهمی ها، جلسه ها، پاتوقها، تشکلها و... که همگی رفت داخل فرهنگسراها با خروجیهای مبهم! امثال ، به اسم "فرهنگ" و کار فرهنگی خواسته یا ناخواسته مساجد را به حاشیه بردند و بی رمق کردند تا چیچی سراها مربی و معلم و استادنسل نو باشند و از جمله محصولاتشان پرورش بی ریشِگانی چون مدیر کانال "آمدنیوز" ولی خداوندبه و بیضائیها نشان داد که همچنان نیروی مقاومت در سنگر مساجد شکل میگیرد و همچنان این مساجدند که فرهنگ شهامت، شهادت و شهادت طلبی را حفظ میکنند؛ فرهنگ آمیخته با شور و شعف که الحق هنوز هم است... 🍃🌸همیشه شنیده ام که؛ خودت را وصل کن به یک شهید و بگذار شهدا در زندگی ات حضور داشته باشند. 🍃🌸القصه! محمودرضا با خانواده های شهدا دیدار میکرد و خاطراتشان را جمع میکرد و کمی که بیشتر از شهید بیضائی خواندم، کشف کردم که سیمِ محمودرضا وصل بود به آسمان... و مگر نگفته اند؛ تا شهید زنده نشوی، به شهادت نمیرسی؟! محمودرضا اهل ورزش بود؛ پس علاوه بر جان، جسم را هم قوی و چالاک میکرد برای روزهای رزم... شهید محمودرضا بیضائی ناخودآگاه مرا یاد شهید انداخت که هم دنبال رشد جان بود، هم در پی تقویت جسم... سال ۹۰ بود گویا که محمودرضا رفت برای دفاع از ۲ حرم؛ هم حرم اهل بیت، هم حرم امنیت وطن عزیزمان... ولی مگر همه اش چند سال داشت آن روزها که به سرش زده بود آئین پهلوانی را به جا بیاورد؛ فوقِ فوقَش ۳۰ سال! البته بیضائی از همان ایام نوجوانی در مسجد و در بسیج، خودش را آماده ی سالهای مبارزه با داعش کرد؛ 👈 قابل توجه آقای زم و آقازاده شان! آری! او قبل از ۳۰ سالگی هم سرباز مقاومت بود و این مقاومت را و این جانفشانی برای حفظ امنیت کشور را که پای دشمن به خاک ایران باز نشود، نه در فرهنگسراها بلکه در مساجد آموخته بود... با خودم فکر میکنم؛ من الان چند ساله ام؟ و تا الان چه کار کرده ام برای هدفم؟ و اصلا آیا هدفی هم دارم؟! شگفتا! دو سال بعد محمودرضا شهید شد و دو ماه قبل از شهادت هم میدانست که وقت رفتن است... آیا من هم میدانم زمان رفتنم را؟ نه! تا شهید زنده نشوی، به شهادت نمیرسی! ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴متولد آخرین ماه پاییز 🍃🌸آذرماهی بود و لابد مثل همه ی آذریها شاد و پر از انرژی! خانواده اش ریشه
🔴تو فراموش نمیشوی 🍃🌸اوایل آذر ۹۷؛ پر از سردرگمی، حیرانی، بدحالی! نمیدانستم مسیرم چیست؟ چه کسی هستم؟ کجای مسیر زندگی ایستاده ام؟ یکی از همان روزها، بچه های بسیج دانشگاه پیام دادند: شب تو دفتر بسیج منتظرتونیم! یه دورهمی کوچک! آن روز بر حسب اتفاق حین گشت در اینستاگرام پستی را مشاهده کردم؛ به عکسی که از پیکر شهید بود دقت نکردم ولی اسمش را به خاطر سپردم؛ ! شب در دفتر بسیج، بعد از سلام و احوالپرسی، رفتم تَه اتاق نشستم. همینکه سرم را بالل آوردم، از بین پنج شش تا عکس شهید، عکسی که روی دیوار از همه باالتر بود، نظرم را جلب کرد! انگار با من حرف میزد. لبخندش پر از آرامش بود. پر از اقتدار! ناخودآگاه محو قدرت انسانی که در عکس بود شدم، آنقدر که حتی یادم رفت از کسی بپرسم؛ ایشان کدام شهید هستند؟! چند روز بعد، روز ۱۸ آذر، وقتی در سایتی آنلاین کتاب میخریدم، بین کتابهای پیشنهادی، عکس جلد یک کتاب توجهم را جلب کرد؛ ! اسم شهید را خواندم، محمودرضا بیضائی! عکسش را دیدم، همان شهید بود! بدنم لرزید، حس کردم مدتهاست به این آدم ارادت دارم! حس کردم به او مدیونم! نمیدانم، هر چه که بود، با گریه اسمش را جستجو کردم! تاریخ تولدش همان روز بود؛ ۱۸ آذر... با گریه بیشتر خواندم، تاریخ شهادتش، شب تولد من بود... کتاب را خواندم و با هر داستانی که میگذشت، قدرت روح این شهید بیشتر مرا سمت خودش جذب میکرد. 🍃🌸حالا چندی است که مدام به جایگاه والای روح شهید غبطه میخورم و ارادتم به ایشان بیشترمیشود... روزها گذشت و حالا من مسیرم را پیدا کرده ام! و خوشم که اینگونه فکر کنم که شهید، خودش مرا پیدا کرده و قصد یاری کردن مرا داشته... حالا همه ی آرزویم این است که همان دختر دانشجویی باشم که هدفهایش، هدفهایی باشد که در ذهن شهیدبیضائی بود. کسی باشم که شهید بیضائی به او نظر میکند، به او کمک میکند و وقتی در دوراهی زندگی گیر میافتد، برایش چراغی روشن میکند... وقتی دستم از همه جا کوتاه است، وقتی احساس میکنم نمیدانم باید چه کاری کنم، ایشان را واسطه میکنم تا نزد خدا، نزد اهل بیت پادرمیانی کنند... 🍃🌸خداوند روح این شهید والامقام را رحمت کند و ما را به واسطه ی دعای ایشان از یاران امام زمان قرار دهد ان شاءالله. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠محمودرضا برای جزئیات زندگی اش هم برنامه داشت ...
🍃🌸کاش می شد دنیای کلمات را ملموس کرد و از دل انتزاعات، واقعیت را به نمایش گذاشت. گاهی کلمات برای اینکه مثال یک انسان را به تصویر بکشند، کوچکند. ؛ یکی از همین قهرمانانی است که کلمات در ماراتونی نفسگیر هم قادر نیستند همه چیز را درباره اش بگویند. شاید گاهی بگوییم شهدا از دنیایی دیگر آمده اند. ولی نه! شهدا همین ماییم، همین ما با همین جسم و جوارح با این تفاوت که شهدا ؛ جدّی جدّی برای خدا زندگی میکنند، جدّی جدّی برای خدا میجنگند و جدّی جدّی برای خدا شهیدمیشوند. وقتی به زندگی نگاه میاندازیم، میبینیم برای اش هم داشت.👈 همیشه منظمها موفقترند. 🍃🌸محمودرضا راز و رمز این وصیت امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع) یعنی "اوصیکُم بِنَظم اَمرکُم" را به خوبی درک کرده بود. شهادت برای اهلش از مدتها قبل از اینکه جسمشان را تقدیم معبودشان کنند شروع میشود. از همان روزی که تصمیم میگیرند بزرگ شوند تا جایی که به نفسشان دستور بدهند و کنترل نفسشان را به دست بگیرند و از کنار هیچ چیز به سادگی نگذرند. یکی از همانها بود. یکی از همانهایی که از کودکی، این نظم و توجه به خود و دیگران را در زندگیاش داشت. 🍃🌸او مصداق مؤمنی بود که برای تمام اوقات روزش برنامه دارد و علاوه بر ، به و هم میپردازد. نمازشب و دعای کمیل و کلاسهای عارفانه اش یکطرف، ورزش و علاقه اش به فوتبال و بسکتبال و کاراته از طرف دیگر از او یک یل عارف تُرک ساخته بود. دیار آذربایجان کم ندارد از این یَلها که هرکدام افتخاری برای همه ی ما ایرانیان محسوب میشوند؛ 🍃🌸 از حمید و مهدی باکری تا جواد فکوری و حتی ستارخان و باقرخان، همه نشان از آن دارد که این خاک، پرورش دهنده ی شیربچه های دلاور شیعه است، مخصوصا اینکه تاب جسارت به حرم خواهر حضرت ابوفاضل را ندارند. علاقه ی محمودرضا به ورزش، از او یک طرفدار چند آتشه ی فوتبال و بسکتبال ساخته بود. اینقدر که تمام لیگها و بازیکنان این دو ورزش را میشناخت اما همین علاقه اش هم تعریف خودش را داشت. مثال با وجود همه ی علاقه اش به "مایکل جردن"، "شکیل اونیل" بازیکن مسلمان بسکتبالیست را ترجیح میداد و توجیه اش این بود که او هر هفته به نمازجمعه میرود. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃🌸کاش می شد دنیای کلمات را ملموس کرد و از دل انتزاعات، واقعیت را به نمایش گذاشت. گاهی کلمات برای ا
🔴محل کار شهید بیضائی ، مرکز دنیا بود! 🍃🌸شاید اگر اونیل میدانست یک نام آور ایرانی به نام محمودرضا بیضائی، روزی او را به این دلیل که به نمازجمعه میرفته دوست میداشته، حتماً بعد از نمازش به او میفرستاد. محمودرضا در تلاش برای ساختن لحظه ای دست از تلاش برنمیداشت و جنگیدن در سوریه را دریچه ای برای رسیدن به این هدف میدانست و معتقد بود اجر است، . روزی آن کسانی میشود که برای تحقق اهداف این نهضت و برای ساختن جامعه ی در آستانه ی ، پرکاری و تلاش داشته باشند. با همه ی اینها بود که اعتقاد داشت؛ آماده ی شهادت بودن« با »آرزوی شهادت داشتن فرق دارد برای جانش اما ارزش قائل بود و این نشان میدهد که محمودرضا بیضائی از جوّ و شعارزدگی و تندروی عبور کرده و برای هدفش حاضر نیست از قوانین حتی در جایی مثل میدان جنگ تخطی کند. در میدان جنگ هم مثل زندگی عادی هر بار سوار ماشین میشد، کمربند میبست و میگفت: "خیلی زحمت کشیده ام، حیف است با تصادف بمیرم!" او سربازی واقعی برای انقلاب و رهبر انقلاب بود که از هر اتفاق و مسئله لی ساده نمیگذشت و هرجا بود به تأسی از که میفرمایند: "در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفتید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما متوجه است ، همانجا برایش مرکز دنیا بود. 🍃🌸مرکز عالم برای محمودرضا و شهدا و همرزمانش همانجایی بود که ؛ حکومت اسلامی به آنها نیاز داشت تا با ایستادگی در مقابل جبهه ی کفر، رذالت و خباثت تکفیریان و سلفیها را به دنیا نشان بدهند. صیانت از حرم بانوی صبر زینب سلام الله ، همان مرکز دنیا بود و این جمله ی درخشان از محمودرضا بیضائی که گفته بود "اذا کان المنادی زینب، فاهلا بالشهاده" یعنی اگر زینب دعوت کننده است، پس سلام بر شهادت. نشان دهنده ی اولویتهای این شهید بزرگوار در پیشبرد اهداف شیعه در جهان اسلام است. باشد که ما هم به پیروی شهدا و به ویژه شهید والامقام محمودرضا بیضائی به دعوت موالایمان حضرت حجت لبیک بگوییم و زمینه سازی برای ظهور حضرتش را نه فقط با کلام بلکه در زندگیمان اجرایی کنیم، شاید روزی هم ما به شهادت سلام کردیم... ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴محل کار شهید بیضائی ، مرکز دنیا بود! 🍃🌸شاید اگر اونیل میدانست یک #شهید نام آور ایرانی به نام محمو
🔴سوسوی همّت داشت ، ستاره ی چشمانت 🍃🌸هر گاه به محمودرضا میگفتند؛ وصیتنامه بنویس، به عکس حاج همت که مزین به جمله ای عهدمَدارانه از این شهید بود اشاره میکرد و میگفت؛ اینهم وصیتنامه.... آری! محمودرضاها رفتند تا این خاکریز فرونریزد. اکنون نوبت من و توست که پشت به جبهه نکنیم و نهضت جهانی اسلام را باقدرت و بدون خستگی و ناامیدی برسانیم به جایی که خداوند وعده کرده است و الحق وعده ی خود است و محقق... ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴سوسوی همّت داشت ، ستاره ی چشمانت 🍃🌸هر گاه به محمودرضا میگفتند؛ وصیتنامه بنویس، به عکس حاج همت که
💠مادر، هر بار که یک دل‌سوخته‌ای از راه دور زنگ می‌زند و جویای احوالش می‌شود، می‌گوید: «این عظمتی که خدا به شهدا داده را به هیچ‌کس نداده، حتی به هیچ عارف و مجتهد و مؤمنی نداده. آن دخترخانمی که از بوشهر زنگ می‌زند یا آن مادر گرفتاری که از مشهد و همدان و... زنگ می‌زند و با التماس از من می‌خواهد دعا کنم تا حاجتش روا شود، به‌خاطر من که زنگ نمی‌زند، به‌خاطر عظمت شهید زنگ می‌زند. 🍃🌸شهدا چه کار کرده‌اند که خدا این‌قدر به آنها عظمت داده؟» می‌گویم: «مادر! شهدا با خدا معامله کرده‌اند، خدا هم به آنها عظمت داده». می‌گوید: «چه بگویم؟» و سکوت می‌کند... ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠مادر، هر بار که یک دل‌سوخته‌ای از راه دور زنگ می‌زند و جویای احوالش می‌شود، می‌گوید: «این عظمتی که
🔴قهرمانان حقیقی و الگوی محمودرضا 🍃🌸مسجد استاد و شاگرد واقع در خیابان فردوسی تبریز، در دهه ی هفتاد، پسر نوجوانی را در حافظه ی تاریخی خود ثبت کرده است که هرروز بعد از مدرسه، خود را برای نمازظهر به منبر مرحوم آیت الله سیدابوالحسن مولانا میرساند، استاد افتاده حالی که خوشمرامی او جوانان را مجذوب خود کرده بود. همین محافل عرفانی و اخلاقی و آشنایی با سیره و زندگی شهدا، انگیزه ای شد تا سالها بعد نوجوانی که عاشق "شکیل اونیل" بسکتبالیست سیاهپوست و مسلمان آمریکایی بود و پوستر او را به دیوار اتاقش نصب میکرد، 🍃🌸ابَرقهرمانان حقیقی اش را لابه لای صفحات تاریخ دفاع مقدس پیدا کند؛ مردان جوان و شجاعی از همین مرز و بوم... همین شهدای هشت سال دفاع مقدس بودند که خط به خط زندگیشان ما شد؛ الگویی مثل "شهید همت" و همین مطالعات و شناختها انگیزه ای شد تا در یک خاک غریب، در یک کشور غریب، بیضائیِ جان برکف، اینچنین جانفشانی کند... و ساده مپندار این جانفشانی را که جایی خواندم، خودِ شهید خیلی هم محکم گفته بود؛ در نقطه ای باید چند متری را در تیررس تکفیریها میدویدم که در همین چند متر، ناگهان تصویر دخترم "کوثر"جلوی چشمم آمد، پس این قدرها هم آسان نیست، تعلقات مانع است... هرچند، روزی که برای آخرین اعزام به دمشق میرفت، در فرودگاه در حالی که از همیشه بیشتر ساکت بود و کمتر شوخی میکرد، به دوست همرزمش گفته بود؛ خیلی سخت بود دل بکَنم ولی دل کندم.... ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴قهرمانان حقیقی و الگوی محمودرضا 🍃🌸مسجد استاد و شاگرد واقع در خیابان فردوسی تبریز، در دهه ی هفتاد
🍃🌸 جوانی بود پرکار و فعال مثل همه ی شهدای دیگر و نیک میدانست که بهشت را به بها میدهند، نه بهانه... همان که خود را به شامِ بلا و به قول خودش به مطلع آخرالزمانی وعده ی ظهور رساند... 🍃🌸میگفت؛ شام میدان عجیبی است، نقطه ی شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است.... آری! محمودرضای دهه ی شصتی، بین پیوستن به صف عاشوراییان و گریختن از معرکه ی جهاد، پیوستن به صف عاشوراییان را انتخاب کرد و بین دور از وطن و در آغوش کشیدن دخترکش کوثر، شهادت را، مبارزه را، قهرمان یک ملت بودن را، جوانمرد بودن را... و چه انتخاب سخت و نفسگیری.!! ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃🌸 #محمودرضا جوانی بود پرکار و فعال مثل همه ی شهدای دیگر و نیک میدانست که بهشت را به بها میدهند،
🔴از « شکیل اونیل » تا « حاج همّت » 🍃🌸نوجوانی که روزی برای رفتن یکی از بازیکنهای تیم محبوبش گریه میکرد و حتی سیاه میپوشید، جوان رعنایی شد که عکس سید حسن نصرالله، شهید و رهبر عزیزمان از ساده و محقرش حذف نمیشد... بیست و هشت روز قبل از شهادتش روی تخته سیاه نوشت؛ اذا کان المنادی زینب، فاهلا بالشهادة اگر دعوت کننده زینب است، پس سلام بر شهادت... و نه عجب که بیست و هفت روز پس از اربعین سال ۹۲ از قاسمیه ی سوریه به دیدار سرور و سالار شهیدان شتافت. 🍃🌸جوانی که سی و پنج ترکش تله ی انفجاری، در حالی که فرمانده ی محور عملیات جنوبشرقی دمشق بود، سر و سینه ی او را شکافته بود... ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴از « شکیل اونیل » تا « حاج همّت » 🍃🌸نوجوانی که روزی برای رفتن یکی از بازیکنهای تیم محبوبش گریه میک
🍃🌸خبر کنید فطرس را، جبرائیل را، تمام فرشتگان را، بالهایشان را میخواهم! باید به عرش پر بزنم تا بتوانم از تو بنویسم. زمین که جای از تو نوشتن نیست. زبان و قلم الکن من یارای از تو گفتن و از تو نوشتن نیست. بالهایی میخواهم به وسعت بال تمام فرشتگان تا آنقدر پر بزنم که شاید در بلندمرتبه ترین جای عرش تو را ملاقات کنم. شاید کنار حوض کوثر! تا از زبان خودت تو را وصف کنم. راستی آنجا مشغول چه کاری هستی؟ زمین که بودی، دائم سرت گرم کار و خدمت بود. میگویند؛ حتی جمعه ها را هم تعطیل نمیکردی و گاهی حتی بیش از ۳ ساعت نمیخوابیدی! الحق که هنوز هم مشغولی؛ 🍃🌸اینجا عکسهایت و خاطراتت بیشتر از ما کار میکند و دلها را تسخیر میکند. بعد از شهادتت سرت شلوغتر شده! ما که در کوچه پس کوچه های آخرالزمان گیر افتاده ایم؛ باز تویی که مسیر جاده ی مستقیم به خدا را نشانمان میدهی. گفتی خداوند را به کسانی میدهد که هستند، ولی گویی که تو به شهادت هم راضی نشده ای و بعد از شهادتت پرکارتر شده ای! لبخند تو هنوز دلها را تسخیر میکند؛ فرقی نمیکند که بر دیوار مجازستان باشد یا قاب عکسی بر دیوار خانه یا آویزی بر آینه ی ماشین، هرجا که تصویری از لبخند تو نقش بسته باشد، با اولین نگاه دلها را مسخّر خود میکند. 🍃🌸چقدر احساس خجلت و حقارت میکنم در مقابل پرکاری و خستگی ناپذیری تو. الحق تو بسیجی ای هستی از جنس خط مقدم که خستگی را خسته میکردند. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃🌸خبر کنید فطرس را، جبرائیل را، تمام فرشتگان را، بالهایشان را میخواهم! باید به عرش پر بزنم تا بتوا
💠دستانم میلرزد! انگشتانم رمق ندارد! قلبم تپش گرفته و نفسهایم به شماره افتاده! همچون دانش آموز بازیگوشی که تنها هنرش فرار از درس و مدرسه بوده! و حال که فصل امتحان رسیده، باید درباره ی چیزهایی بنویسد که کمترین معرفتی به آن نداشته است! غم تمام وجودش را فرا میگیرد، بغض میکند، میترکد، میگرید؛ سبک که نمیشود، هیچ، نای برخاستن هم ندارد.. چند قطره اشکی است که از ابرهای سیاه آسمان دلم، بر بیابان تَفدیده ی صورتم، جاری میشود و قلبم را محکم میکند، تا چندخطی بنگارم؛ برای آن نگارِ خوش سیما و آن سیاه موی سپیدروی و آن محمود ی که رضا بود به رضای خدا. 🍃🌸 ، هر کدامشان داستانی دارند شیرینتر از "شیرین و فرهاد" و لیلاتر از "لیلی و مجنون"! هیچگاه در دوگانه های مرسوم گیر نکردند و آگاهانه و عالمانه و عاشقانه، معشوقی را برگزیدند که برای وصالش، مرارتها کشیدند و تزکیه ها کردند! اما برای ما کمی متفاوت است و دلدادگیمان به او رنگ و لعاب دیگری دارد! سالها بی آنکه خودبدانیم، در کنارش زندگی کردیم. با اشکها و لبخندها، قهرها و آشتیها ، شوخیها و جدّی ها و بزرگ شدیم در خانهای به عظمت وباگل قطعه ی مقدس ۲۶ و به وسعت همه ی ایران عزیز و حتی برخی کشورهای دیگر! با کلی برادر و خواهر تنی و ناتنی! و دینی و ایمانی! 🍃🌸آری! درست متوجه شدید. شهید نازنین مدافع حریم عمه ی سادات؛ محمودرضا بیضائی یکی از اعضای خانواده ی قطعه ی ۲۶ بود! و چه افتخاری از این بالاتر که سایه اش را بر سرمان داشتیم و چه حسرتی از این دردناکتر که نشناخته او را از دست دادیم! او که با چشمان قشنگش متنهای "داداش حسین"(حسین قدیانی) را میخواند و کامنتهای بچه ها را به نظاره مینشَست و چه بسا که در بحثها هم شرکت میکرد اما به واسطه ی شرایط کاری اش، نمیتوانست خیلی علنی و با مشخصات واقعی، حضور پر خیر و برکتش را نشان دهد! و تو چه میدانی؟! شاید دوستان دیگری هم بودند و باشند، به سان محمود عزیز ما که فقط بوی عطر وجودشان را در کنارمان حس میکنیم. بی آنکه بدانیم اینها هستند و تحفه ای ارزشمند برای چند صباح زندگی ما! این هم از بدبختی ما رَه گم کردهگان است که فرسنگ ها از شهیدان فاصله داریم و وقتی آنان را از دست میدهیم، انگار تازه به دست آورده ایم و انگشت حسرت بر دندان میگزیم که ای کاش او را میشناختیم! ای کاش ای کاش ای کاش... البته که این است که تا زنده است، است و آن هنگام که جاودانه میشود، شناخته میشود! ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠دستانم میلرزد! انگشتانم رمق ندارد! قلبم تپش گرفته و نفسهایم به شماره افتاده! همچون دانش آموز باز
🔴قطره چگونه دریا را توصیف کند؟؟ 🍃🌸راستی تو را به چه اسمی صدا بزنیم؟ یا ؟ اصلاً چه فرقی میکند! تو که در قید و بنداین چیزها نبودی. تو از دخترت کوثر گذشتی چه رسد به این اسم و رسمها. این ماییم که در بند پیشوند و پسوند اِسممان مانده ایم، 🍃🌸ماییم که در بند محاسن و انگشتر و دکمه ی آخر پیراهنِمان مانده ایم! برای تو مهم این بود که در راه حق به شود و حُکماً بریده شدن دستت را ترجیح میدادی به انگشتر به دست کردنت. هیچ اهل ظواهر نبودی، درست برعکس ما! از تو چه پنهان که گاه چِندِشَم میشود از خودم و امثال خودم! آنقدر که درگیر هستیم و آنقدر که مشغول شده ایم، هیچ به فکر باطنمان و عَملمان نیستیم. 🍃🌸 کمی از تو یاد بگیریم که میگفتند هر موقع صحبتی از ظواهر معنویات میشد، طَفره میرفتی. چقدر آسمانی بودی! پس باید حق بدهم به خودم که عاجز باشم از نوشتن در مورد تو. منِ زمینی، منِ اسیر تعلقات دنیا، منِ میخکوب شده به این زمین پست چگونه از وجودی سخن بگویم که در این دنیا نمیگنجید! که سخن گفتن از یک وجود نیاز به احاطه ی ما بر آن وجود دارد. قطره چگونه دریا را توصیف کند؟ توصیف تو کار این قلم زمینی نیست. قَلمی میخواهم از جنس و مرکبی از جنس خون و بالهایی به وسعت بال تمام فرشتگان تا از زمین جدا شوم و بتوانم از تو بنویسم.. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴قطره چگونه دریا را توصیف کند؟؟ 🍃🌸راستی تو را به چه اسمی صدا بزنیم؟ #محمودرضا_بیضائی یا #حسین_نص
🔴گوهر شجاعت درصدف ولایت اعتراف میکنم حتی تماشای قیافه ی کریه المنظر داعشیها درتلویزیون هم برایم بدون ترس نبود. هیچوقت صفحاتی که عکس این جانوران وحشی را داشت،باز نمیکردم.هم میترسیدم،هم چِندشَم میشد.بعدها که پای مطالعه ی چندکتاب از شهدای مدافع حرم نشستم،تازه فهمیدم اینکه میگویند؛فلانی سرِنترس دارد یعنی چه. ولی کتاب دیگری بود،به خصوص که قهرمانش شهیدبیضائی مثل خیلی از هموطنان ازجمله خودم به زبان آذری حرف میزد.از زنجان شهر تولدم تا تبریز شهرتولد شهید بیضائی خیلی راهی نیست ولی از ترس تا شهامت و ازضعف تا دلاوری،خیلی راه است. 🍃🌸حقیقت رابگویم؛ اواسط کتاب"تو شهید نمیشوی"مدام چشمانم را میبستم و فکر میکردم که چه خاطرات آشنایی! همه ی آنچه تادیروز از برادران ،شفیع زاده و همین شهدای غواص زنجان خودمان خوانده یاشنیده بودم،حالا در جوانی تبلور یافته بودکه همسِنّ و سال ما بود ولی این برادرِما، برعکس ما،نه فقط از تکفیریها نترسید،بلکه رفت به جنگ این حرامیانِ واقعا بدترکیب. بعدها مدام اسمش را درگوگل جستجو میکردم و همه اش به تصاویری میرسیدم از پسری، مردی، جوانمردی، آقایی بسیار خوشتیپ که آن صورت زیبارا برد به مصاف یزیدیان...اما الان احساس میکنم شهید حتی ازصورتش هم زیباتر بود؛ این شجاعت مثل گوهریست که تنهادر صدف رشدمیکند. خوشبحال خامنه ای،خوشبحال حاج قاسم،خوشبحال قاآنی و همه ی ماایرانیهاکه هموطنی چون شهید بیضائی داشتیم، داریم وخواهیم داشت.به یادبیضائی میخوانم ودعامیکنم: برآ ای شمس تبریزی زمشرق که اصل اصل اصل هرضیائی ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴گوهر شجاعت درصدف ولایت اعتراف میکنم حتی تماشای قیافه ی کریه المنظر داعشیها درتلویزیون هم برایم بدو
برای ما نوشتی: باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فداشدن محقق نمیشود. !! 🍃🌸حکایت شهادت تو مثل معجزات حضرت موسی است که مهیا میکند مردم را برای ویرانکردن حکومت فرعونیان زمان! صورت کبودت "بَیضاءُ للناظرين " است، برای بينندگان، سپيد وبَیضاءَي در حکم درخشان... آری! به واسطه ی تهجداتت شدی و هم بَیضاء بودی به رضای ذات اقدس اله... و هم نورانی و برای بینندگان... چه زیبا شهیدی؛ محمودرضا بیضائی... عکسی دیدم که حاج قاسم دخترت کوثر را در آغوش گرفته بود... به راستی که فرزندان مدافعان حرم دوباره یتیم شدند بعد از حاج قاسم... آری! عموقاسم بچه ها دیگر نیست... سردار هم مثل تو و مثل همه ی شهدا ارادت عجیبی به حضرت صدیقه ی طاهره داشت و شگفتا! او هم در آتش سوخت اما بگذار دستش را نگویم... نمیدانم چه رازی است در اسم و بلکه اسم رمز »یا زهرا«؟ که هر شهیدی را میبینم یا صورت یا پهلو یا بازو، بلاخره نشانی از حضرت مادر با خود دارد... برادرم! برای ما دعا کن، دعایی شبیه دعای رهبرمان بر پیکر حاج قاسمش؛ اللهم ارزقنا الشهادة فی سبیلک یا موالی.. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
چند سال پیش در یک تجمع در میدان بهارستان، ناخواسته مواجه شدم با جماعتی که علی الظاهر مشکل معیشتی یا صنفی داشتند ولی شعارشان بیشتر از همه این بود که » "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"! دلم شکست برای مظلومیت مدافعان حرم! پیش خودم همه اش میگفتم؛ بندگان خدا این جوانان سپاه قدس حتی میان مردمِ خودمان هم مظلوم هستند، به ویژه در قیاس با شهدای جنگ تحمیلی! اینجور فکرها همیشه با من بود تا اینکه پارسال در راهپیمایی ۲۲ بهمن، اطراف میدان آزادی دیدم پسرکی دارد را میفروشد. بساطش را پهن کرده بود روی زمین و از داد و بیدادهای طنزگونه اش میشد فهمید کاسبی خوبی داشته! پرسیدم؛ پیکسل کدام شهید را بیشتر فروخته ای؟ گفت: حججی، ذوالفقاری و ! فکر کردم فقط پیکسل شهدای مدافع حرم را دارد، پس با دقت بیشتری به بساطش خیره شدم و دیدم عکس شهدای ۸ سال دفاع مقدس هم هست! در همین حین زن و مردی آمدند و چند تایی پیکسل خریدند. بعد سر و کله ی چند تا دختر پیدا شد که میخورد دانشجو باشند. سر و صدایشان مانع شد بفهمم دقیقا چه میخواهند بخرند ولی پاسخ پسرک بساطی به سئوالشان هنوز در گوشم هست؛ "پیکسل بیضائی تمام شد،" از حججی هم هیچی نمانده، فقط ۲ تا هادی ذوالفقاری مانده بود که پیش پای شما فروختم! هم آن یوم الله و هم یوم اللا تشییع حاج قاسم، قدرت و حکمت خدا را شکر گفتم! یکی نیست به این قدرنشناسان بگوید؛ حالا بگویید ؛ نه غزه، نه لبنان. ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
برای ما نوشتی: باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ای
🍃🌸او که باچشمان قشنگش متنهای"داداش حسین"رامیخواندو کامنتهای بچه هارابه نظاره مینشست وچه بساکه دربحثها هم شرکت میکرداما به واسطه ی شرایط کاری اش،نمیتوانست خیلی علنی وبامشخصات واقعی،حضور پرخیرو برکتش رانشان دهد! و توچه میدانی؟! شایددوستان دیگری هم بودندوباشند،به سان محمودعزیزما که فقط بوی عطروجودشان را درکنارمان حس میکنیم.بی آنکه بدانیم اینها هستندوتحفه ای ارزشمند برای چندصباح زندگی ما! 🌷این هم ازبدبختی ما ره گم کرده گان است که فرسنگهاازشهیدان فاصله داریم و وقتی آنان را از دست میدهیم،انگار تازه به دست آوردیم وانگشت حسرت بردندان میگزیم که ای کاش اورامیشناختیم! ای کاش ای کاش ... البته که این که تازنده است،گمنام است وآن هنگام که جاودانه میشود،شناخته میشود! 🍃🌸شهیدبیضائی فقط یک جوان دهه ی شصتی پرشوروحرارت وسرشار ازاحساسات مقطعی وگذرا نبودکه بایک "دعای کمیل" شب جمعه یا "دعای ندبه ی صبح آدینه"دل درگرو ببندد وزمانی دیگربه دنبال خوشیهای دوران طلایی زندگی اش باشد نه! "عارف تمام عیار"ویک "ملاّی کارکشته"درعین طراوت و تازگی ویک جوان انقلابی و بسیجیِ پای کاربود. روحانیزاده ای که برای لحظه لحظه ی زندگی کوتاه، اماپرثمرش،برنامه داشت. یک تحلیلگر زُبده ی سیاسی و یک جهادگرمخلص بی ادعاومرگ آگاه! زندگی اش راکه مطالعه میکنیم،به خود شک میکنیم! اگرجوان طراز انقلاب اسلامی که بقیةالله است،امثال این شهید خوش قدوبالاست،پس چون منی که ادعای ولایت پذیری ام بعضاًگوش افلاک راکَر کرده،باخودچندچندم؟ ۴ @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃🌸او که باچشمان قشنگش متنهای"داداش حسین"رامیخواندو کامنتهای بچه هارابه نظاره مینشست وچه بساکه دربحثه
🍃🌸نمیدانم شما خواننده ی محترم هم مثل من اینگونه اید؟! که با تفکر عمیق در زندگی این ستارگان درخشان روز به روز از خود ناامیدتر میشوید؟! خدایا! ما کجاییم و اینها کجا؟! خدایا! تا کِی باید شهدا عبرت ما باشند و ما عبرت خودهم نباشیم؟! خدایا! چگونه انتخاب میکنی،که یک درمیلیون هم نصیب ما نمیشود؟! چه رسد به یک درمیان! کجای کارمان میلنگد که اینگونه لنگ میزنیم؟! 🍃🌸محمودجان! حداقل تو برایمان بگو که این زندگی نکبتی را چگونه مانند تو، از یکنواختی و روزمرّگی خارج کنیم تا بی بی جانمان از روی ترحم هم که شده، گوشه ی چشمی به ما کند؟! ُحُّناق گرفتیم عزیز دل از خفقان سیاستهای کثیف سیاستبازان ملعبه ی سیاستسازان بی پدر و مادر! که تا بودی، تو را میزدند و حال که نیستی، راهت را!!! راحت شدی ای جانِ برادر! به قول فرمانده ی دلاورت و که گفت: من رستگار شدم ، من بُردم بیا و دست ما بازنده ها را هم بگیر. دنیا باشد برای بازیگرانی که خوب بلدند بازی دهند ملت را و روی خون مطهرت سُرسره بازی کنند! را میزنند. خانواده ی شهید را میزنند. زنده را میزنند. شهید زنده را هم میزنند! این کفتارها به کسی رحم نمیکنند. میخواهد شهید مدافع وطن باشد،شهید مدافع حرم باشد، یا شهید عرض و آبرو! قربةالی الشیطان میزنند! اساساً با شهید و کلمه ی شهید مشکل دارند! با رزمنده و جهادگر و بسیجی،عناد دارند! فرقی هم برایشان نمیکند! سرادر سلیمانی باشد، همدانی باشد، طهرانی مقدم باشد، فضلی باشد، حاجی زاده و سلامی باشند یا قالیباف! ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴 التماس ......... از سلیمانی. 💠دکتر احمدرضا بیضائی (برادر شهید محمودرضا بیضائی) : صدها فیلم از عم
💠احمدرضا بیضائی : 🍃🌸. . که تا رفتن آخرین نظامی آمریکایی از عراق بجنگند و سربازان آمریکایی اگر خودشان نرفتند ، تابوت هایشان را از عراق بیرون کنند. کجایی پسر ؟؟! می دانم آن طرف هم اسلحه را زمین نگذاشته ای. من همیشه تورا با لباس نظامی و سلاح خواب می بینم .! مطمئنم که آن طرف هم برای کندن ریشه ی اسرائیل و بیرون کردن آمریکا از منطقه دارید عملیات می کنید . ۴ 🆔 @Agamahmoodreza
💠 محمد مهدی همت: اگر قضا بشه میشه جبران کرد. اگر قضا بشه میشه جبران کرد. ولی اگر از "" بشه، تاریخ به ما میگه نمیشه جبران کرد. یکبار در قضا شد، "سلام الله علیها" را شهید کردند. یکبار در قضا شد، "علیه السلام" را شهید کردند. یکبار در قضا شد، تابوت "علیه السلام" تیرباران شد. یکبار در قضا شد، بر پیکر "علیه السلام" اسب تازاندند. "ولایتمان" قضا نشود. چیست؟ به زبان ساده و روان یعنی تشخیص از را "بصیرت" می‌گویند. 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴تلنگر ❗️ 🍃🌸وقتی امام زمانِ خود را نشناسید، فرقی نمی کند... کربلا باشد یا هرجایی که هستید! قُربةً
🔴تلنگر ❗️ (کُلُّ یُومٍ عاشورا) به چه معنی است؟ 🍃🌸دکتر غلامحسین دینانی: هر روز که عاشورا نیست. پس منظور گوینده از این چیست؟ یعنی هر روز صحنه تقابل و هست. همان طور که در حق و باطل در مقابل هم قرار گرفتند، هر روز این عالم دارای حق و باطل است. غیر از اینکه آدمها دارای حق و باطل هستند، خود انسان حق و باطل است. در هر آدمی حق و باطل هست. اصلا انسان ترکیبی است از حق و باطل؛ ترکیبی است از جنبه و . این تفابل هر روز و هر هست. 🆔 @Agamahmoodreza