eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
#ویژه_پروفایل طراحی شده توسط یکی از طراحان بزرگوار در ایتا وظیفه نشر با ما و شما اجرکم عندالله #فاطمیه #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی🇮🇷 #کانال‌عکس‌نوشته‌ایتا                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
غریبی‌خوب‌میدانم‌ولی‌کمتربیا خانه‌خجالت‌میکشم‌وقتی به‌پایت‌برنمیخیزم... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍃🌲📸🏕تصویر زیبایی برای عکس زمینه گوشی (والپیپر ؛ بک گراند) . 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺پروردگارا مهربانم ⭐️دستانم بــه سوی تـــوست 🌺نگاهم به مهربانی و کرم توست ⭐️با تــو غیر ممکن‌ها ممکن می‌شود 🌺نا ممکن‌های زندگی‌ام را ممکن بفرما ⭐️که باخدای بی‌همتایی چون تــــو 🌺معجزه زندگی جــان می‌گیرد.آمـیـــن🙏🏻 ⭐شب زیبایت بخیر و سرشار از آرامش الهی 🍁🍂 @delneveshte_hadis110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا، کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💔 باز آی تا تــو روضه بخوانی برایمان با های های گریه‌ی جانکاه فــاطـمـه 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🔹 🦚 -نه ساره منتظر میمونم ببینم حال بچه چطوره بعد میرم! سری تکون داد و گفت:-ان شاالله که حالش خوبه و چند وقت دیکه حیاط این عمارت پر از بچه قد و نیم قد میشه،راستی خانوم جان شما خبر دارین بالی آبستن شده؟ با چشمای گشاد شده بهش خیره موندم:-بالی؟کودوم بالی؟ -بالی زن آتاش خان رو میگم،همون آلمای خودمون،الان چند ماهی میشه که آبستنه،فکر کنم همراه من زایمان میکنه! نزدیک بود از تعجب شاخ در بیارم بالی چطوری حامله شده بود؟آتاش که میگفت نمیتونه پدر بشه؟یعنی قبل از ازدواجش با آتاش آبستن بوده؟اگه اینجوری بود با شناختی که از آتاش دارم الان خون بالی رو ریخته بود! -تو از کجا شنیدی ساره؟نکنه اشتباه میکنی؟ -نه خانوم جان،خود آتاش خان سینی شیرینی فرستاد و اعلام کرد که داره پدر میشه،چرا تعجب میکنین؟نورگل خاتون میگه مردای این خاندان آتیششون زیاده همون بار اول زن هاشون رو آبستن میکنن،خنده ای کرد و نگاه شیطنت آمیزی به شکمم انداخت:-خدا رو چه دیدین شاید ماه دیگه خبر بارداری شما رو هم بشنویم! لبخند تلخی زدمو خواستم چیزی بگم که با بیرون اومدن جمیله از اتاق حرفمو خوردم،بی بی که توی درگاه اتاقش منتظر بود نزدیک اومد و گفت:-خب جمیله بگو ببینم چش بود؟ به خودم جرات دادمو برای شنیدن حرفاش چند قدم به جلو برداشتم،اورهان اخم کرده و عصبی از مهمونخونه بیرون اومد و رو بهش گفت:-هان جمیله؟ بچه سالمه یا نه؟ جمیله مضطرب و رنگ پریده نگاهشو از بی بی گرفت و به اورهان دوخت:-بله آقا،خدا رو شکر بچه سالمه، اما باید بیشتر مراقب خانوم باشین،نباید خیلی تنها بمونن! با شنیدن این حرف نفس راحتی کشیدم،اورهان سکه ای به سمتش گرفت و لب زد:-خیلی خب تو‌ میتونی بری  و رو به یاسمین ادامه داد:-برو کنارش از امروز از کنارش جم نمیخوری فهمیدی؟! یاسمین دستپاچه چشمی گفت و کاری که اورهان ازش خواسته بود رو انجام داد! نگاهم به جمیله بود همینجوری که با پر روسریش بازی میکرد رو کرد سمت اورهان و گفت:-جسارته آقا ولی باید یه مرد کنارشون باشه،خوب نیس ترس بیفته توی دل زن آبستن خدایی نکرده بچه ناقص میشه! با شنیدن این حرف نفس عمیقی کشیدمو قبل از اینکه اورهان متوجه عکس العملم بشه راه افتادم سمت اتاق،نمیخواستم توی همچین وضعیتی به خاطر حضور من تحت فشار قرار بگیره! اما هنوز چند قدمی برنداشته بودم که نزدیکم شد،لبخندی مصنوعی به لب زد و شونه به شونه ام راه افتاد سمت اتاق! نگاهی به چهره پریشونش انداختم انگار میخواست چیزی بگه و نمیتونست،همونجور عصبی در اتاق رو باز کرد و اشاره کرد برم داخل،زیر لب بسم اللهی گفتمو قدم به داخل اتاق گذاشتمو بقچمو گذاشتم زمین و نگاهی به در و دیوار انداختم هنوز همونطور دست نخورده باقیمونده بود همه وسایل،حتی رختخوابم،از فکر اینکه اون شب سهیلا روی رختخوابم شب رو با اورهان صبح کرده باشه اخمام توی هم رفت و چشم ازش گرفتم و نگاهمو دوختم به اورهان که دست به یقه لباسش برد و سعی داشت آزادش ترش کنه اما انگار نمیتونست:-بذار من درستش کنم! دستشو بالا آورد و لب زد:-نیازی نیست! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 از حرکتی که کرده بود جا خوردم کمی خودمو عقب کشیدمو و متعجب بهش خیره موندم! عصبی پلکاشو بست و با انگشت فشارشون داد،نفس عمیقی کشید و چندین بار پلک زد و گفت:-معذرت میخوام شرایطم رو که میبینی یکم کلافه ام! بی صدا سری به نشونه مثبت تکون دادمو نشستم روی زمین و مشغول باز کردن بقچه ام شدم،کنارم روی زمین جای گرفت و سرشو چسبوند به پشتی و دوباره پلکاشو بست،دلم میخواست ازش بپرسم چه اتفاقی افتاده اما همونطور که آنام بهم هشدار داده بود نمیخواستم تو مسائل مربوط به سهیلا دخالت کنم،مشغول مرتب کردن وسائلم شدم که صدای ضعیفی از اورهان به گوشم خورد:-آیسن بیا بنشین کارت دارم! با این حرف قلبم از تپیدن ایستاد هیچ موقع اورهان رو اینجوری ندیده بودم حداقل با من اینطوری رفتار نکرده بود!  با بغض رو به روش نشستم و قبل از اینکه چیزی بگه لب زدم:-اگه میخوای شب ها رو کنار سهیلا بخوابی من مشکلی ندارم این همه مدت صبر کردم،چند ماه دیگه هم صبر میکنم تا زایمان کنه! نفسش رو پر صدا بیرون داد و دوباره دستش رو گذاشت روی پلکاش،انگار از اینکه بهم نگاه کنه شرمنده بود:-مساله اون نیست! متعجب بهش خیره موندم:-پس چی شده؟هر چی هست بگو! بدون اینکه بهم نگاهی کنه دست برد توی جیبشو گردنبندی بیرون آورد و گرفت سمتم:این گردنبند مال توئه؟مگه نه؟ چشم ریز کردمو نگاهی به آویز بیضی شکل توی دستش انداختم،چقدر شبیه گردنبندی بود که آنام شب عروسیم بهم هدیه داده بود! -یادمه شب عروسی که اومده بودیم ده پایین تو گردنت دیدمش! -آره شبیه گردنبند منه! -الان کجاس؟ کمی فکر کردمو لب زدم:-توی یکی از بقچه هامه همونایی که آنام گفت میفرستتشون،چطور مگه؟این رو از کجا آوردی؟ نفسش رو پر صدا بیرون داد و گفت:-دیشب که ما عروسی بودیم یکی اومده اتاق سهیلا و خواسته...دستی به موهاش فروبرد و عصبی از جا بلند شد...خواسته بهش آسیب بزنه... با چشمای گشاد شده نگاهمو بهش دوختم:-خب؟ -ولی یاسمین سر میرسه و داد و هوار راه میندازه و موقع فرار این از جیبش می افته بیرون! شوک زده از جا بلند شدمو مقابلش ایستادم و با لکنت لب زدم:-اما من که تموم دیروز رو کنار تو بودم،حتما...گفته کار من بوده؟نه؟گفته من آدم اجیر کردم تا بهش آسیب برسونم؟تو هم باورش کردی؟واقعا فکر کردی همچین کاری از من ساختس؟ روشو ازم گرفت و نگاهشو دوخت سمت در:-من فقط میخوام ببینم این گردنبند چطوری سر از اینجا در آورده همین؟ کمی فکر کردمو مضطرب لب زدم:-بهت که گفتم گذاشته بودمش توی یکی از بقچه هام،حتما وقتی آنام فرستادتشون اینو از داخلش برداشته تا بهم تهمت بزنه و منو از چشمت بندازه اورهان،اصلا صبر کن برم از عصمت بپرسم ببینم بقچه هام کجاس،مطمئنم از بین اونا برداشته! سری تکون داد و با غم بهم نگاهی انداخت و گفت:-از یاسمین پرسیدم گفت هنوز چیزی از ده پایین نفرستادن! کم مونده بود به گریه بیفتم،با بغض نگاهی به صورتش انداختمو لب زدم:-من کاری نکردم اورهان! با دیدن اشکام طاقت نیاورد دستمو کشید سمت خودش و سرمو روی سینش فشار داد:-میدونم،تو هیچ وقت همچین کاری نمیکنی،همین الانشم میدونی به تموم آدمای دنیا ترجیحت میدم دلیلی نداره بخوای به کسی آسیب بزنی! همزمان با حرفاش سرمو محکم تر به سینه اش میفشرد انگار که تموم اون حرفا رو داشت به خودش میگفت،به اورهانی که به من شک کرده بود! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
مداحی_آنلاین_کجایند_فاطمیون_استاد_عالی.mp3
1.86M
🏴 ♨️کجایند فاطمیون؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
مادربۍ‌گناه‌مارۅڪشتݩ دݪخۅشے‌مرتضے‌رۅڪشتݩ... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
چقدر این دست سنگین بود! قرن‌ها از ماجرای کوچه می‌گذرد ولی ... گوش شیعه هنوز درد میکند! 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
YEKNET.IR - zamine - fatemie avval 1400 - pouyanfar.mp3
6.96M
🔳 گوشه‌ی چادر مادرمو که بگیرم گم نمیشم حتی وسط شلوغی زمونه میرم گم نمیشم 🎤 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🖤یا حضرت مـــــادر 🖤 ▪️خبر از یک زن بیمار ▪️شود میمیرم ▪️مادری دست به دیوار ▪️شود میمیرم ▪️با زمین خوردن تو ▪️بال و پرم میریزد ▪️چادرت را نتکان ▪️عرش بهم میریزد فرارسیدن ایام فاطمیه تسلیت باد 🏴 @hedye110
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خـــدایا در این شب زیبا 🌸 تو را به حق حضرت زهرا(س) هیچ انسانی را با سلامتی خود و عزیزانش امتحان نفرما 🌸خدایا همه مریض ها را شفای عاجل عطا بفرمـا ،آمیـن شب خوش 💐 🌸🍃 @hedye110
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110