eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 💜 🌺 -راست میگه آتاش خان،ما همه خوب میدونیم خان ده بالا خواهر زاده شماس پس چرا کاری نمیکنی؟چرا ازش نمیخواین آب چشمه رو روی رعیتتون باز کنه،اون که بی آبرویی نکرده مردمش به حرفش گوش نکنن،مگه اینکه با هم هم دست باشین،رعیت ده بالا برای زمینا نگهبان گذاشتن اگه بنچاق نداده کسی آب ببره با تپانچه میزننش، به پای سید رضا هم شلیک کرده،بیچاره فقط رفته بود پی الاغش، شما اصلا به ما فکر میکنین که ما به فکر شما باشیم؟ بهتره دیگه نقش بازی نکنین ما میریم شب با مشعل برمیگردیم اگه آدمی توی این عمارت بود همه جا رو‌به آتیش میکشیم! اینو گفت و چوبش رو بالا برد و به بقیه دستور داد که حیاط رو خالی کنن،با چشمای گریون به عمو که مات برده توی همون حالت مونده بود و آقاجونم که هنوز سینه اش رو میفشرد نگاه میکردم که هل خوردم به سمت دیوار،لیلا خشمیگین از در بیرون رفت و داد کشید:-چی از جونم میخواین؟یعنی وجود من انقدر برای شما دردسره؟باشه بیاین منو آتیش بزنین،نه اصلا چرا آتیش بیاین با سنگ بکوبین به سرم،زورتون همینقدره فقط ضعیف کشی میکنین و دم از غیرت میزنین،مگه من چه گناهی کردم؟خیال کردین خودم میخواستم سرنوشتم اینطوری بشه؟ شوک زده به لیلا خیره شده بودم که آنام از یک طرف و آیاز از طرف دیگه دستش رو گرفتن و دوباره برگردوندن توی مهمونخونه،تا حالا اینجوری ندیده بودمش:-با توام دختر نکنه کر شدی؟ با دادی که آنام زده از شوک خارج شدم:-پاشو لیوان آب رو از توی سفره بیار! سری تکون دادمو دویدم سمت سفره و لیوان رو آوردم،لیلا داشت مثل بید میلرزید،آنام کم مونده بود به گریه بیفته و آیاز وحشت کرده دست روی سر گذاشته بود و بالای سرش رژه میرفت... اوضاع بدی بود آقاجون و عمو و بقیه برگشتن به مهمونخونه،دیگه برام روشن شده بود همه چیز زیر سر فرهانه،بلاخره انتقامش رو از من گرفته بود،همه گمون میکردن این درگیری به خاطر لیلاست خبر نداشتن از حماقتی که من کردم همچین بلایی به سرمون نازل شده! با بهتر شدن حال لیلا آقاجون نفس راحتی کشید و گفت:-بلند شین بار و بندیلتون رو ببندین باید تا شب نشده از این خراب شده بزنیم بیرون،این جماعت دیگه به هیچ کس رحم نمیکنن طاقت یه بدبختی جدید رو ندارم!       http://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c امام رضائی باشی نیای تو این کانال بعیده 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
ShabMiladImamReza1401[02].mp3
5.25M
💠 بجز مقام "رضا" از رضا طلب نکنم (مدح) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕مهم ترین حرف هات هستن که هیچوقت نمیزنی ولی... داری بهشون فکر میکنی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕آدم ها جدا از که، به خودشون می زنن عطر دیگه ای هم دارن که گذارتره عطر نگاهشون عطرحرفاشون عطری که فقط و مختصّ شخصیت اون هاست و در هیچ ی عطر فروشی پیدا نمیشه... @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
ShabMiladImamReza1401[02].mp3
5.25M
💠 بجز مقام "رضا" از رضا طلب نکنم (مدح) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
MiladImamReza1399[01].mp3
10.35M
💠 وقتی که می‌شنوم اسم مشهدو دلم میلرزه (سرود) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
بخشش زیبا، گذشت بدون سرزنش است.امام رضا ع مسند امام رضا ع ، حدیث 50 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
┄┅─✵💝✵─┅┄ ❣پروردگارا 🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح 🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم 🔸کوله بارتمنایم خالی وموج 🔶سخاوت توجاری الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
✋ ای منتقم آل علـــی کعبه مهیّاست بردار ز رخ پرده که با تو ظفــر آید داریم امیـد به تـو امیـد دل ارباب دانیم که هجران تو آخر به‌ سرآید این‌مژده‌فقط‌سهم‌دل‌منتظران‌است آید خبــر ای اهـل ولا منتَظَـــر آید 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍀 💜 🌺 عمو آتاش لب تر کرد و با حرص گفت:-کجا بریم؟ما که جایی برای رفتن نداریم؟نکنه میخوای بریم توی اون آلونک ساواش؟همینمون کم بود آخر عمری سربار اینو اون بشیم! -میریم کلبه،تا آروم شدن اوضاع اونجا میمونیم،باید بفهمیم اینا کار کیه و چی تو سرشه؟حتما فرحناز بهتر از ما خبر داره! -خان عمو بهتره این قضیه رو بسپارین به من،هر کسی که هست من میدونم چطور باید از خر شیطون‌پایینش بیارم! آقام ضربه به شونه ی آرات که این حرف رو زده بود کوبید و‌ سری تکون داد و گفت:-فعلا برو بارتو جمع کن تا ببینیم خدا چی میخواد! بینیمو بالا کشیدمو همراه آرات از مهمونخونه بیرون اومدم،همینطور که به سمت اتاقش میرفت رو بهش گفتم:-همش تقصیر منه،کاش به حرفش گوش میکردم! با شنیدن این حرف عصبی به سمتم چرخید:-دیوونه شدی؟فکر میکنی اگه زن یه آدم مجنون میشدی وضعیتت با الان تفاوتی داشت؟البته تفاوت که داشت اونموقع باید از عمارت بالا شاهد بدبختی خونوادت میبودی چون این آدمی که من میبینم از همچین فرصتی به همین راحتی نمیگذشت،فعلا برو بقچه ات رو ببند،نگران چیزی هم نباش،تو کار اشتباهی نکردی که بخوای عذاب وجدان بگیری،حداقل توی این یه مورد مقصر نیستی! چشمامو ریز کردمو اخم کرده نگاهش کردم:-مگه بقیه اتفاقا تقصیر من بوده؟ خنده ای کرد و گفت:-مقصر که نمیدونم اما شک ندارم آخرش با کنجکاوی کردنات سر جفتمونو به باد میدی،ببین چی هستی حتی منم ازت میترسم! با حرص رو ازش گرفتم اما ته دلم به حرفش میخندیدم،بنده خدا حق داشت توی این مدت حسابی توی دردسر انداخته بودمش،یعنی حرفی که شب عروسی لیلا بهش زده بودم رو یادشه؟حتما نیست وگرنه تا حالا چند باری بهم تیکه می انداخت،خدا کنه یادش رفته باشه حتی یادآوریشم خجالت زده ام میکنه! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻