ادامه خاطره
#سال_آخر_جنگ
و #ماموریت_های_آخر
راوی :جعفرطهماسبی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
برای مهار #مین ها روی آب باید از نبشی استفاده میکردیم .
حالا نه نبشی به اندازه مورد نیاز داشتیم و نه سیم خاردار توپی در دسترس بود.
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های #جهاد_تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره…
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه…هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم….
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون … شده گلگون
ایخدا برسون…. امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده…
۴ تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز ۲۲ تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
4️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن
✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10
میخواستیم اطراف رو وارسی کنیم اما یادم اومد که ما منطقه رو با #مین آلوده کردیم و احتمال خطر صد در صد است.
از قبل فرماند هان گفته بودند که اگر اتفاقی افتاد خودتون رو به سنگر عقبه در #شهر_ماووت برسانید.
به همراه تخریبچی سوم به سمت شهر ماووت حرکت کردیم تا با هماهنگی برادر آقایی و با روشن شدن هوا و رعایت احتیاط برای عقب آوردن #شهید_رضایی اقدام کنیم.
حدود ساعت یک نصف شب به سمت شهر ماووت حرکت کردیم و قبلا هم قرارمون با همه ی گروه ها تخریبچی این بود که جاده اصلی که از ارتفاع قشن به سمت ماووت میرود مین گذاری نکنیم
تپه ی پشت سرما که #تپه_ملاقه ای بود کار مین گذاری و تله گذاری شون تمام شده بود و به حدس اینکه ما هم کارمون تمام شده و نیرویی دیگر در منطقه نیست جاده اصلی رو #مین_گذاری کرده بودند.
اینقدر ذهن من درگیر حادثه ی انفجار بود که در انعکاس نور ماه پایه ی تله شده مین M16 رو ندیدم و پام به سیم تله مین گرفت و مین از سمت راست من منفجر شد.
گردوخاک زیادی بلند شد .
از جا بلند شدم بدنم گرم بود میتونستم راه برم..
با خودم گفتم اگر اینجا بیفتم کسی نیست من رو عقب ببره. باید هر طوری هست خودم رو به بچه های تخریب برسونم.
به یکی از بچه های تخریب که پشت سرم میومد گفتم واینستا... برو
یه مقدار که راه اومدم دیگه نتونستم رو پا بایستم و تعادلم به هم خورد و داخل یک چاله افتادم.
به شدت شکم درد میکرد و دستهام هم آسیب دیده بود ، نفس کشیدن برام سخت شده بود .
به زحمت فانسقه ام رو از دور کمرم باز کردم تا یه مقدار درد شکمم کم بشه و اونجا این آیه رو خوندم.. ربنا افرغ علینا صبرا
شهادتینم رو خوندم و تلاش کردم پاهام رو توی شکمم جمع کنم که دردم کم بشه و خوابم ببره. فکر میکردم اگر خوابم ببره تا صبح از درد آسوده میشوم. اما درد اونقدر شدید بود که بی اختیار از جام بلند شدم و حرکت کردم.
یه مقدار توی جاده عقب اومدم نگران بودم که دوباره به یک تله ی دیگر برخورد نکنم.
به ذهنم رسید از شونه های جاده حرکت نکنم چون حدسم این بود که بچه ها کنار جاده رو تله گذاری کرده اند و قسمت ماشین روی جاده ایمن است.
یه مقدار که عقب اومدم از دور تعدادی از بچه ها رو دیدم و اونها رو صدا زدم و اونها هم اومدند و ما رو سوار ماشین کردند و به سمت بانه حرکت کردیم.
#شهید_ابوالفضل_رضایی در اون ماموریت #مین_گذاری با انفجار مین و یا انفجار گلوله توپ و یا خمپاره دشمن پیکرش قطعه قطعه شد و در روی #ارتفاع_قشن برای همیشه منزل گزید .
یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من اون روز بود و بعد از سی و دوسال هنوز هم یادش در خاطرم هست.
امیدوارم این شهید عزیز در روز حشر شفیع ما جاماندگان شود
روحش شاد
@alvaresinchannel
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
🔸گردهمایی تخریبچیان لشگر دهسیدالشهداء(ع)
به مناسبت#سی_وهشتمین سالگرد عملیات والفجر 8
🗓زمان:جمعه 27 بهمن 1402
🕓ساعت 16
#موقعیت_شهدای_تخریب
┄┄┅┅┅🔸⃟༈࿐┅┅┅┄┄
شهران بلوار کوهسار پایانه اتوبوسرانی خیابان ۱۲ امام کوچه باغ برج پلاک ۲ (لطفا" در ابتدای کوچه خودرو خود را پارک نمایید .)
┄┄┅┅┅🔸⃟༈࿐┅┅┅┄┄
#تخریب_چی
#مین
#رزمنده
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
🔸گردهمایی تخریبچیان لشگر دهسیدالشهداء(ع)
به مناسبت#سی_وهشتمین سالگرد عملیات والفجر 8
🗓زمان:جمعه 27 بهمن 1402
🕓ساعت 16
#موقعیت_شهدای_تخریب
┄┄┅┅┅🔸⃟༈࿐┅┅┅┄┄
شهران بلوار کوهسار پایانه اتوبوسرانی خیابان ۱۲ امام کوچه باغ برج پلاک ۲ (لطفا" در ابتدای کوچه خودرو خود را پارک نمایید .)
┄┄┅┅┅🔸⃟༈࿐┅┅┅┄┄
#تخریب_چی
#مین
#رزمنده
@alvaresinchannel
#تخریبچی_گمنام
#شهید_مجتبی_دقیقی
شهادت: #عملیات_کربلای_8
18 فروردین 1366
#شلمچه_غرب_کانال_ماهی
✍️✍️✍️ راوی:#جعفر_طهماسبی
برادرش حاج حسین دقیقی فرمانده ستاد لشگر بود و پارتی مجتبی شد. او هنوز از #تخریب_لشگر_نجف تسویه نکرده بود که به جمع رزمندگان تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) وارد شد.
چند روز به عید سال 66 مانده بود که #شهید_حاج_ناصر_اربابیان که اون موقع معاون #گردان_تخریب_لشگر_10بود یک رزمنده را به جمع گردان معرفی کرد.
در نگاه اول چهره اش خیلی دلنشین بود. او گفت من قبلا هم تخریب بودم. او به ما نگفت داغدار غم برادر شهیدش است که چند هفته ای از شهادتش میگذرد.
.هر چه دیدیم لبخند زیبا و ادب مثال زدنی مجتبی بود.
قبل از عید بچه ها از مرخصی اومدند و مجتبی به همراه تعدادی از بچه های تخریب به منطقه شلمچه برای شناسایی عملیات اعزام شدند.
شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) میدونست خانواده دقیقی دو تا شهید داده. به خاطر این موضوع به بچه ها سفارش کرد که خیلی مواظب مجتبی باشند.
بچه ها برای شناسایی یک شب در میون جلو میرفتند.
منطقه عملیاتی غرب کانال ماهی خیلی محدود بود. فاصله خاکریز ما با دشمن 150 متر بیشتر نبود و مدام دشمن توی خط آتش میریخت.
دشمن چون نگران بود که رزمنده ها عملیات کنند مقابل خط خودش رو #مین پاشیده بود. یعنی نقطهای نبود که مین روی زمین نباشه و چون فاصله خط نزدیک بود ترددها را به شدت زیر نظر داشت. بچه ها برای شناسایی که میرفتند با خطر رفتن روی مین مواجه بودند و هم ممکن بود تیر و ترکش بخورن. چون خط آروم نبود.
با این وجود بعضی از تیم های شناسایی از خاکریز دشمن عبور میکردند و به پشت دشمن برای شناسایی میرفتند.
هر شب که بچهها مهیای رفتن میشدند، مجتبی التماس عالم رو میکرد که من هم همراه تیم های شناسایی راهی شوم. اما فرماندههان اجازه نمیدادند. کار مجتبی شده بود تنظیم گزارش تیمهای شناسایی. چون باید هر شب گزارش تیمهای شناسایی ثبت میشد و برای فرماندهی لشگر ارسال میشد.
روز 17 فروردین 66 بود که #بچه_های_تخریب_لشگر_10 به گردانها برای باز کردن معابر در میادین مین مامور شدند.
مجتبی هرچه التماس کرد نگذاشتند با بچه ها وارد میدون مین بشه.
مجتبی کاملا به منطقه توجیه بود و راه کارها و معابر و حتی آرایش موانع و میدون مین دشمن رو دقیق میشناخت و توقع داشت که از او استفاده کنند.اما دستور بود و باید اجرا میکرد...
بچه ها رفتند و مجتبی در سنگر تخریب که در کنار قرارگاه تاکتیکی لشگربود در انتظار نشست...
مجتبی اون شب دائم ذکر میگفت و برای سلامتی و موفقیت بچه ها دعا میکرد.
ساعت حدود یک یا دو نیمه شب بود که عملیات با رمز یا صاحب الزمان (ع) شروع شد.
به دلیل فشار دشمن روی یکی از معبرهای ما که به نام #فاطمه_زهرا(س) نام گذاری شده بود قرار شد #گردان_زهیر(ع) وارد عملیات بشه و این بار چون همه بچهها درگیر عملیات بودند، مجتبی جلو دوید و گفت من راه رو بلدم و گردان رو از معبر عبور میدهم. اینجا دیگه دست فرماندهها بسته شد و مجتبی هم سر از پا نمیشناخت
#شهید_مجتبی_دقیقی در این عملیات برای همیشه #جاوید_الاثر شد و از معبری که با نام فاطمه زهرا سلام الله علیها بود به دیدار بانوی بی نشان شتافت.
🍃🌱🌷 @alvaresinchannel
#راه_جمهور_ایران_عزیز 🇮🇷
#مرد_میدان
تخریبچی جانباز
دکتر حاج علیرضا زاکانی
برای عبور از #میدون_مین تخریبچی لازم است صبر کنید #تخریبچی برسه.
با دویدن در میدان مین #معبر باز نمیشه
تخریبچی کار بلد ، معبر ایمن ایجاد میکنه
داش علی داره میاد
او سابقه داره؟؟؟؟!!!!!!!
معبر با چشم بسته هم زده و #مین جا نگذاشته...
✅عکس یادگاری معبر زنان گردان تخریب لشگر10
20 بهمن 1362 بازی دراز
ایستاده از سمت راست
برادر نقی جعفری
🌹 #شهید_نامدار_محمدی
🌹 #شهید_غلامرضا_زعفری
مسعود رضوانیان
✅ دکتر حاج علیرضا زاکانی
نشسته از سمت راست
برادر صبوری
🌹 #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
🌹 #شهید_حاج_ناصر_اربابیان
برادر مجتبی صومی
@alvaresinchannel
#راه_جمهور_ایران_عزیز 🇮🇷
#مرد_میدان
تخریبچی جانباز
🔷 دکتر حاج علیرضا زاکانی
✅#معبر_زدن_با_چشم_بسته
تصاویر بالا مربوط به مانور آموزشی #بچه_های_تخریب_لشگر10 در زمستان سال 62 در ارتفاعات #بازی_دراز میباشد.
🔶 دکتر حاج علی زاکانی کلاه زیتونی به سر کشیده و مشغول باز کردن معبر است.
این ها دارن توی روز معبر میزنند اما کلاه به سر کشیدن که جایی رو نبینند و تداعی شود که در شب تاریک معبر باز میکنند ...
توی این حال معبر زدن احتمال اینکه #مین جا بگذارند هست...
اما جالب این است که این ها #مین جا نگذاشتند....
لازم به ذکر است که حاج علی زاکانی داره از دو تا دست استفاده میکنه..
اینجا هنوز مجروح نشده بود...
🔷 دست حاج علیرضا زاکانی ، دو ماه بعد در اسفند ماه سال 1362 در جزیره مجنون با تیر مستقیم سلاح سنگین دشمن برای همیشه از کار افتاد...
@alvaresinchannel
#شفاعت_میخواهی؟؟؟؟
#تخریبچی که آماده شهادت بود
سردار شهید تخریبچی حاج رسول فیروزبخت
شهادت 10 آبان 1366
جبهه سردشت
✍️✍️راوی : منوچهر قائد امینی
❇️ وقت خواب بود و جایم را پهن کردم و خوابیدم .
یک ساعت بعد ، رسول طبق معمول آمد و با لگد منو از خواب بیدار کردو گفت بلند شو ! گفتم چی شده رسول ؟ گفت وضو گرفتی ؟ گفتم اگر شما اجازه بدهی وضو گرفته بودم و خوابیدم . گفت حالا باطل شده ، بلند شو بریم ، کارت دارم . گفتم بخدا خوابم می آید برو بگذار بخوابم . گفت نه ! بلند شو کارت دارم . با هم از سنگر اومدیم بیرون و وضو گرفتیم و یک چند قدمی با هم راه رفتیم که یک دفعه روی شانه ام زد و گفت که #شفاعت_می خواهی ؟ با خنده گفتم دوباره چی شده رسول ؟ گفت شفاعت می خواهی یا نه ؟ گفتم شوخی نکن . گفت نه بخدا بدون شوخی میگم . شفاعت می خواهی یا نه ؟ با خودم فکر کردم شاید واقعا چیزی بهش الهام شده باشد ، برای اینکه خلاص بشم گفتم باشه . رفتیم حسینیه برای نماز و رسول مشغول نماز شب شد و بعد هم نماز صبح رو خوندیم و از حسینیه آمدیم بیرون و رفتیم یک جایی نشستیم . رو به من کرد و گفت منوچهر من امروز #شهید می شوم . یک نگاه بهش انداختم و گفتم دوباره شروع کردی رسول ؟ بیا بریم تو رو خدا بیا بریم . گفت نه بخدا راست میگم و گفت : این کیف پولم پیش شما بماند . کیف پولش را به من داد و گفت من شهید می شوم و یک سری مسائل هست که تو باید بدانی .گفتم چیه ؟ گفت وقتی #مین منفجر میشه ، من همان موقع در جا شهید نمی شوم . یک چند لحظه ای یا یک ربعی را زنده ام ولی نمی توانم حرف بزنم . لب هایم اگر به هم می خورد بدان که دارم ذکر می گویم . یا زهرا یا زهرا می گویم . و یک مقدار از بدن من در منطقه می ماند ، آن ها را جمع کن . گفتم رسول چیه ؟ داری وصیت می کنی ؟ فیلم بازی میکنی ؟ گفت نه بخدا .
اومدیم به چادر و گفت لباس هایم بوی نفت می دهد . یکی از بچه ها یک پیراهن و شلوار گرمکن داشت و آن را به رسول داد .رسول گفت من با این لباس گرم کن بروم شهید بشوم؟ گفتم رسول دوباره شروع کردی؟!
گفت فرمانده با این لباس ها باید شهید بشود؟ گفتم چیه ؟ گیر دادی ؟ چی می خواهی ؟ گفت تو یک دست لباس کره ای داری اون رو بده، گفتم؟ چشم .
لباس کره ای هم بهش دادم و پوشید .
و از رسول جدا شدیم من رفتم دنبال ماموریت پاکسازی میدان مین و وقتی برگشتم که کار از کار گذشته بود و خبر شهادت رسول و شهید حاج قاسم اصغری رو به من دادند..
شهید حاج رسول همانطوری که پیش بینی کرده بود به شهادت رسید.
❇️ شهید حاج رسول فیروزبخت به همراه شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشگر10 در دهم آبان ماه 1366 در جبهه سردشت با انفجار مین والمرا به فیض شهادت نائل آمدند.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#سی_هفت_سال_گذشت
سی و هفت سال پیش در چنین روزی 4 آذرماه 66 تیم گشت و شناسایی #اطلاعات_عملیات لشگر10 که شب های قبل برای شناسایی مواضع دشمن در #شاخ_آمدین درجنوب #شهر_ماووت اعزام شده بودند در مسیر برگشت در اثر برخورد با #مین دو نفر از #بچه_های_اطلاعات_عملیات شهید و #تخریبچی تیم شناسایی مجروح میشود.
✅ در این ماموریت #شهید_محمد_دستوری و #شهید_محمود_شیر_ورامینی به شهادت رسیدند.
پیکر این دو شهید در امام زاده عباس چهاردانگه به خاک سپرده شد.
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
تصویر بالا
دیماه سال 1365 #عملیات_کربلای_5
#موقعیت_پل_هفتی_هشتی
از سمت راست
#شهید_محمد_دستوری
برادر محمد رضا توانا
#شهید_حمید_رضا_دادو
@alvaresinchannel
#کانال_حنظله🌹🌹🌹
✍️✍️ به روایت : #سردار_عباس_قهرودی
معاون گردان حنظله #لشگر_27 در
#عملیات_والفجر_مقدماتی
«شب عملیات ما از خط عبور کرده و از کانال های متعدد و میادین وسیع #مین عبور کردیم. دشمن کامل بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن بر روی گردان ما مدام شلیک میکرد. راهپیمایی طولانی بر روی رملها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو میرفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد. من برای خاموش کردن سنگر #دوشکا که مدام از ما تلفات میگرفت اقدام کردم و خودم را به سنگر رساندم و وقتی مقابل نیروی بعثی قرار گرفتم و با اسلحه به سمتش نشانه رفتم، متاسفانه اسلحه ام شلیک نکرد و از نارنجک استفاده کرده و سنگر را منهدم نمودم. اما از رگبار گلوله ها بدنم را گرفت و به شدت مجروح شدم. همزمان از بچهها خواسته بودم که در صورت انهدام سنگر حمله کرده و خاکریز را فتح نمایند. در این لحظه در حالی که مجروح بودم #معاونم بالای سرم رسید. معاون من آقای #مصطفی_قاسمی بود و از او خواستم ادامه عملیات را به عهده بگیرد.»
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
روایت #علی_زاکانی از مداحی که با مراجعه به قرآن زمان شهادتش را فهمید.
#شهید_مصطفی_مبینی
#شهادت_عملیات_بدر
دوستی داشتیم به نام #مصطفی_مبینی او در #گردان_تخریب آدم ویژهای بود. در مجموع بچههای گردان تخریب، ویژگیهای خاصی داشتند. در تخریب اخلاص بسیار بالایی بود. چون بچهها سر و کارشان با #مین بود آن هم در شب، در عملیات با آن استرس و فشار خیلی اخلاص میخواهد با مین کار کردن؛ چون هر لحظه ممکن است مین منفجر شود و طرف را تکه تکه کند. ویژگیهای «مصطفی مبینی» ویژگی بود که ما هر بار عملیات میشد، میگفتیم: «مصطفی در این عملیات حتماً شهید میشود».
قبل از #عملیات_خیبر یکی از رفقای ما به نام #ناصر در خواب دیده بود چند نفر از بچهها از جمله مصطفی، شهید میشوند. آمد و رو به بعضی بچهها گفت شما شهید میشوید. مصطفی گفت: «اجازه بدهید من به قرآن رجوع کنم!» او به قرآن رجوع کرد، بعد لحظاتی گفت: «نه من در این عملیات شهید نمیشوم».
#عملیات_بدر شد. ما میخواستیم حرکت کنیم. آقای جعفر طهماسبی رو به مصطفی گفت: «مصطفی تو این بار دیگر حتماً رفتنی هستی!» مصطفی قرآن را باز کرد، آیه 12 سوره طه آمد. «إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» مصطفی گفت: «من این بار رفتنی هستم...».
مصطفی ظهر روز ششم عملیات در شرق دجله کنار ما نماز میخواند که #خمپاره_آمد_خورد_به_پهلویش در حال جان دادن بود که ما آوردیمش عقب و شهید شد... بعضیها با قرآن چنین سَر و سِر دارند.
@alvaresinchannel
#من_یه_تخریبچیم
سلام سلام میخوای بدونی کیم
ساده بگم فقط یه #تخریب_چیم
تخریب ما البته آبادیه
ماحصلش امنیت آزادیه
ما قطره بودیم .جبهه مثل دریا
قطره کجا و شهدا ما کجا
کارمون عشق بازی بود والسلام
عشق و نمیشه بیاری تو کلام
یادش بخیر #میدون_مین و #معبر
گریه های شبونه ی تو سنگر
یادش بخیر وقتی میخوردیم #کمین
تیر میبارید از آسمون و زمین
وقتی می افتاد #ماسوره سر لج
گیر وا میشد با یه دعای فرج
از دل بچه ها می رفت واهمه
با ذکر یا علی و یا فاطمه
با اسمشون معجزه ها دیدیم ما
معنی اسمه دوا دیدیم ما
سیم چینا اونجا میشد انگار عصا
#میدون_مین دریا می شد ما موسی
این آقا رو می بینی پا نداره
کوه پیش صبرش داره کم میاره
یکم بگی نگی حواس نداره
یه شب تو #معبر پاشو جا میذاره
اون شبی که معبر به گیر خورده بود
عقلای دنیایی دیگه مرده بود
نسیم عشق اومد و کار ردیف شد
با قدرت عشق نمیشه حریف شد
دست کرد تو جیبش یه یل دلاور
بیرون آورد یه قرآن و یه دفتر
چند تا ورق لابلای دفترش
رسید به عکس خوشگل دخترش
عکس قشنگ دخترش رو بوسید
دختری که داشت به بابا میخندید
آروم آروم نوشت وصیتاشو
هی مینوشت و پاک میکرد چشاشو
نوشت برای دخترو همسرش
چند خطی هم نوشت برا مادرش
حرف #حجاب زد برای #خواهرش
قسم دادش به چادر مادرش
آخرشم سلام رسوند به امام
إمضاء زد و درشت نوشت والسلام
قرآن و دفتر و پلاک و زنجیر
داد به رفیقش گفت اینا رو بگیر
یا علی گفت و مثل یک پهلوون
آروم آروم رفت #وسطای_میدون
انا فتحنا لک فتحا مبین
سرنیزه بود و شب تاریک و #مین
آخر #معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو #سیم_خاردار
بالای #مین آخری که نشست
یهو دیدن بال کبوتر شکست
کشون کشون رفت کنار #معبر و
تا که تموم کنه کار آخرو
خوابید روی #سیم خار_دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
یالله برادرا بیاید رد بشید
یک کمی زودتر بابا دشمن رسید
#یه_لشگر_از_روی_کبوتر_گذشت
#ولله_گریه_داره_این_سر_گذشت
چند ساعتی گذشت و وقت سحر
الله و اکبر میکشید یه لشگر
صبج شد ولی هنوز یکی خوابیده
رو #سیم_خاردار پیکر شهیده
نامردیه از شهدا جدا شیم
جانبازا رو رو چشم نذاشته باشیم
اونا نبودن وضع ما این نبود
سر ابرقدرتا پایین نبود
دستا قلم شد تا تو غم نگیری
حالا تو دستت تو قلم بگیری
اونا نبودن امنیت کجا بود
عزت و شأن و عافیت کجا بود
نصرو من الله و فتح و قریب
#رحمت_حق_بر_شهدای_تخریب
#شاعر: #برادر_اسماعیل_نصرآبادی
🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel