eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
912 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
709 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
4️⃣ 6 تیرماه 1367 ✍️✍️✍️ : (وهابی) تخریبچی لشگر10 میخواستیم اطراف رو وارسی کنیم اما یادم اومد که ما منطقه رو با آلوده کردیم و احتمال خطر صد در صد است. از قبل فرماند هان گفته بودند که اگر اتفاقی افتاد خودتون رو به سنگر عقبه در برسانید. به همراه تخریبچی سوم به سمت شهر ماووت حرکت کردیم تا با هماهنگی برادر آقایی و با روشن شدن هوا و رعایت احتیاط برای عقب آوردن اقدام کنیم. حدود ساعت یک نصف شب به سمت شهر ماووت حرکت کردیم و قبلا هم قرارمون با همه ی گروه ها تخریبچی این بود که جاده اصلی که از ارتفاع قشن به سمت ماووت میرود مین گذاری نکنیم تپه ی پشت سرما که ای بود کار مین گذاری و تله گذاری شون تمام شده بود و به حدس اینکه ما هم کارمون تمام شده و نیرویی دیگر در منطقه نیست جاده اصلی رو کرده بودند. اینقدر ذهن من درگیر حادثه ی انفجار بود که در انعکاس نور ماه پایه ی تله شده مین M16 رو ندیدم و پام به سیم تله مین گرفت و مین از سمت راست من منفجر شد. گردوخاک زیادی بلند شد . از جا بلند شدم بدنم گرم بود میتونستم راه برم.. با خودم گفتم اگر اینجا بیفتم کسی نیست من رو عقب ببره. باید هر طوری هست خودم رو به بچه های تخریب برسونم. به یکی از بچه های تخریب که پشت سرم میومد گفتم واینستا... برو یه مقدار که راه اومدم دیگه نتونستم رو پا بایستم و تعادلم به هم خورد و داخل یک چاله افتادم. به شدت شکم درد میکرد و دستهام هم آسیب دیده بود ، نفس کشیدن برام سخت شده بود . به زحمت فانسقه ام رو از دور کمرم باز کردم تا یه مقدار درد شکمم کم بشه و اونجا این آیه رو خوندم.. ربنا افرغ علینا صبرا شهادتینم رو خوندم و تلاش کردم پاهام رو توی شکمم جمع کنم که دردم کم بشه و خوابم ببره. فکر میکردم اگر خوابم ببره تا صبح از درد آسوده میشوم. اما درد اونقدر شدید بود که بی اختیار از جام بلند شدم و حرکت کردم. یه مقدار توی جاده عقب اومدم نگران بودم که دوباره به یک تله ی دیگر برخورد نکنم. به ذهنم رسید از شونه های جاده حرکت نکنم چون حدسم این بود که بچه ها کنار جاده رو تله گذاری کرده اند و قسمت ماشین روی جاده ایمن است. یه مقدار که عقب اومدم از دور تعدادی از بچه ها رو دیدم و اونها رو صدا زدم و اونها هم اومدند و ما رو سوار ماشین کردند و به سمت بانه حرکت کردیم. در اون ماموریت با انفجار مین و یا انفجار گلوله توپ و یا خمپاره دشمن پیکرش قطعه قطعه شد و در روی برای همیشه منزل گزید . یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من اون روز بود و بعد از سی و دوسال هنوز هم یادش در خاطرم هست. امیدوارم این شهید عزیز در روز حشر شفیع ما جاماندگان شود روحش شاد @alvaresinchannel
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿 🌿 عملیاتی پر از و و در اسناد لشگر10 کلی اما و اگر دیده میشود. از یکسو قبل از عملیات ، در دو مرحله ، بچه های شناسایی لشگر در حین کار دچار مشکل شده و دو تا از اسیر میشوند و از سوی دیگر چند روز قبل از عملیات بعد از اینکه همه ی مقدمات عملیات برای لشگر در شمال منطقه ی عملیات فراهم شده با ابلاغی منطقه عملیات لشگر10 بیش از 8 کیلومتر جابجا و باز شناسایی با عجله و اتفاق دیگر در قبل از عملیات. و پیام امام که مهران باید از خارج شود...... و خدا به مثل همیشه به امداد آمد و . در ارتباط با برای ما مطلب یا سند ارسال کنند تا مورد استفاده قرار گیرد @alvaresinchannel
9 تیرماه 1365 ساعت 1.30 شب با رمز ادرکنی @alvaresinchannel 🔶🌺رزمندگان لشگر ده که در این عملیات حضور داشتند برای ما خاطره ارسال کنند تا مورد استفاده قرار گیرد.
به مناسبت سی و چهارمین سالگرد فتح مهران حماسه ی رزمندگان لشگر10 دوشنبه 9 تیرماه ساعت 14 از شبکه قرآن سیما با حضور برادران محمد رضا جعفری تخریب لشگر10 سعید اردستانی ادوات لشگر10 رضا صفر زاده مخابرات لشگر10 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 امروز همه به خود سازی مشغول بودند یه عده مینوشتند و به دوستان و همسنگرانشون توصیه های آخر رو میکردند یه عده هم مدام تجهزاتشون رو چک میکردند و ماموریت هاشون رو با همراهانشون مرور میکردند ساعت 4 بعد از ظهر همه ی نیروهایی که باید در شب اول عملیات میکردند در جمع شدند مثل اینکه برگزار میشه با حضور گردان ها دیگه جای سوزن انداختن نیست بچه ها دو به دو دست در آغوش هم انداختند و دارن وداع میکنند گفتند قرار برادر محسن رضایی برای بچه های صحبت کنه آقا محسن با شعار صل علی محمد یار امام خوش آمد پشت تریبون رفت آقا محسن از اهمیت عملیات گفت. گفت صدام جنایت کار گفته مهران در مقابل فاو و شما رزمندگان امشب میخواهید توی دهن صدام بزنید همه ی بچه ها خوشحال بودند که برای عملیات انتخاب شدند. بعد از آقا محسن حاج صادق آهنگران پشت میکروفون قرار گرفت. نیم ساعت هم با نوای حاج صادق رزمنده ها گریه کردن و سینه زدن و بعد از نوحه خونی گردان ها به خط شدند تا از دروازه قرآن عبور کنند. حاج علی فضلی کنار دروازه قرآن ایستاده و هرکسی رد میشه باهاش روبوسی میکنه هوا داره تاریک میشه و کامیون ها به خط شدند تا بچه های گردان ها رو به سمت خط ببرند. رو خوندند و راه افتادند روز 9 تیرماه نزدیک آخرای ماه قمری است ماه توی آسمون نیست که مهتاب اطراف رو روشن کنه این تاریکی خوبه برای نزدیک شدن به دشمن. همه آماده برای انجام تکلیف @alvaresinchannel
موقعیت"وادی عشق حسین(ع)" رزمندگان آماده عملیات لشگر10 سیدالشهداء(ع) @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 رزمندگان گردان های لشگر10 کامیون ها اومدند و بچه ها سوار شد و عازم خط مقدم هستند و مشغول مداحی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 قبلا در لشگر 27 گردان مالک بودم شهید صمد یکتا به من گفت اگر میشه شما انتقالی بگیرید و به لشگر10 بیایید فکر کنم 10 خرداد ماه 65 بود که اومدم لشگر10 گردان المهدی قرار شد با برادر صمد بریم گردان رو تحویل بگیریم 10 خرداد برادر صمد به عنوان فرمانده گردان معرفی شد اون موقع گردان کادر نداشت . یا به مرخصی رفته بودند یا تسویه حساب کرده بودند گردان با توان یگ گروهان جهاد به مسولیت مهدی حاج حسن فعال بود قرار شد من هم به عنوان معاون گردان و هم مسوول گروهان ایثار باشم و برادر رضا حسن هم مسوول گروهان شهادت شد @alvaresinchannel
🌺🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿 به روایت معاون گردان المهدی(ع) لشگر10 برای از منتشر میشود 🔶🌾🌾 زمانی که به ما ابلاغ عملیات شد 20 خرداد بود که ما رفتیم برای شناسایی حوالی . هنوز خط حد گردان ها مشخص نشده بود اواخر خرداد ماه بود که جلسه ای برگزار شد و قرار بر این شد که گردان قمربنی هاشم(ع) گردان حضرت قاسم (ع) و زهیر عملیات کنند و سایر گردان ها در احتیاط باشند که فردای اون روز آماده باش لغو شود و گردان ها رفتند مرخصی که 15 روز مرخصی داشتند که 4 روز قبل از عملیات گفتند محدوده عملیات لشگر10 عوض شده و ماموریت عملیات گردان ها به سمت راست کمربندی دهلران ، پل شکسته و تپه های 177 تغییر پیدا کرده است. سه شب های_اطلاعات کار کردند و یک شناسایی ضعیف و سطحی انجام دادند فرمانده لشگر10 اصرار داشت که گردان المهدی باید محدوده عملیات داشته باشد کادر گردان ضعیف بود و ساعات آخر یه تعداد از بچه های آموزش نظامی و تخریب به ما مامور شدند که خوب هم کمک کردند. دقایق آخر هم یه چند تا از کادر را به ما دادند. وقتی بچه ها فهمیدند گردان المهدی(ع) خط شکن است خیلی شاد شدند و این خبر خیلی کمک کرد و روحیه ی معنوی بچه ها بالا رفت قرار شد گردان المهدی(ع) اولین گردان لشگر باشد که به خط بزند ، حد فاصل چپ شیار گاوی تا لب جاده آسفالته و تا پل شکسته و از پل شکسته تا تپه 177 گردان علی اصغر(ع) عملیات کند و گردان حمزه هم در شیار گاوی دشمن رو مشغول تا گردان المهدی(ع) بتواند با دشمن درگیر شود . شب عملیات از موقعیت با اتوبوس بچه های گردان را تا ایستگاه صلواتی آوردیم و از آنجا با وانت تا راه کار سیدالشهداء (ع) و قرارگاه تاکتیکی آمدیم. هوا داشت تاریک میشد که یه تعداد آمبولانس آمد و بچه ها رو تا شیار گاوی انتقال دادند و از اونجا هم تا خاکریز پیاده آمدیم. ساعت 9.30 دقیقه پشت خاکریز آماده دستور بودیم نزدیک ساعت 10 بود که گروهان جهاد با همراهی برادر صمد فرمانده گردان المهدی(ع) به سمت کمین دشمن حرکت کردند. و نزدیک ساعت 11 بود که برادر صمد رمز رو اعلام کرد و درگیری شروع شد. وقتی ما رسیدیم معبر را باز کرده بودند و گروهان قبل با دشمن درگیر بودند و یک تعداد از نیروهای کمین دشمن جلو آمده بودند و به سمت ما نارنجک می انداختند. یکی از بچه های تخریب با ما بود ازش خواستیم یک معبر برای ما باز کند تا آرپی جی زن ها بتوانند دشمن رو دور بزنند و تیربارها را خاموش کنند. اولین سنگر دوشکای دشمن که با شلیک آرپی جی زن ها خاموش شد یه تعداد از نیروهای مستقر در کمین ها فرار کردند و ما نیروهای خودمان را داخلش مستقر کردیم. هنوز یک دوشکا داخل شلیک میکرد و مزاحم پیشروی بچه ها بود. ساعت 3 نیمه شب بود که تقریبا کمین های محدوده ما سرکوب شدند و فقط یک دوشکا بود که از سمت گردان حمزه هنوز خاموش نشده بود و این امکان الحاق دو گردان را دچار مشکل کرده بود. قبل از اینکه هوا روشن شود بلدوزر ها به خط رسیدند و مشغول زدن خاکریز شدند و بچه ها پشت خاکریزها جانپناه گرفتند. در شیار گاوی موانع زیادی اعم از سیم خاردار و خورشیدی و مین بود و اجازه نمیداد که ما به سمت کمین ها حمله کنیم و دوشکا رو خاموش کنیم. 100 متر بیشتر خاکریز نبود و دشمن هم از این استفاده میکرد تا به سمت نیروهای ما نفوذ کند. نزدیک صبح بود که خبر دارشدیم برادر صمد فرمانده گردان المهدی(ع) به شهادت رسیده. نزدیک 6 صبح بود که یه تعداد از بچه های (ع) آمدند و به ما کمک کردند و خط تقویت شد و دشمن عقب کشید و یکمقدار فشار دشمن کم شد. مهمات همراه ما تموم شده بود و تا مهمات رسید بعد از ظهر شده بود گردان المهدی(ع) تا ساعت 6 بعد از ظهر روز 10 تیرماه پشت خاکریز بود و بچه های _علی_اکبر(ع) آمدند و ما عقب اومدیم. @alvaresinchannel
🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀 🥀 🌲🌲 به مناسبت سی و چهارمین سالگرد در خاطرات ناب از فتح توسط رزمندگان کانال الوارثین را به همه ی عاشقان فرهنگ دفاع مقدس معرفی کنید. عملیات کربلای یک در ساعات پایانی شب نهمین روز از تیرماه سال 65 برای آزادسازی شهر مهران آغاز شد. @alvaresinchannel
🌹◼️🌹◼️🌹◼️ ◼️ با خبر شدیم حاجیه خانم زینب ابراهیمی عرب والده بزرگوار به فرزند شهیدش پیوست این ضایعه را از طرف رزمندگان گردان تخریب لشگر10 به خانواده بزرگوار این شهید خصوصا برادر جانباز حاج علیرضا تقی پور و همسر محترمه شان تسلیت عرض مینماییم. هدیه نثار مادر شهید محمد تقی پور فاتحه مع الصلوات @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 گردان حضرت علی اصغر علیه السلام لشگر10 شب ✍️✍️✍️✍️✍️به روایت اعزامی از شهریار 🌾🔶 راه کار گروهان مطهری از (ع) سمت چپ جاده آسفالته به بود و تقریبا" از جاده کمتر از 1000 متر فاصله داشت . شب عملیات از خاکریز خودمون که راه افتادیم، بعداز حدود 100 متر رسیدیم به میدون موانع اول رسیدیم ! ابتدا سیم خاردار چادری و بعد هم مین هایی با فاصله امّا منظم شاید صدمتری عمق این میدان مین بود و مشغول زدن معبر شدند. معبر از بین دو سنگر کمین عبور میکرد . بی سر و صدا به خواست خدا سنگر های کمین حفره روباه رو پشت سر گذاشتیم . با فاصله ای چند ده متری دوباره به دیگری رسیدیم . بچه های تخریب مجددا جلو افتادند و معبری باز شد . پای سنگرهای کمین که رسیدیم مجبور بودیم تا مساعد شدن اوضاع ، قدری تامل کنیم . معبر ، مقابل سنگر کمین ها سر در می آورد . ستون بی صدا زمین گیر بود . نیرو های آزاد گروهان قرار گذاشته بودند که بین دسته ها تقسیم بشن . تقریبا به هر دسته 4-5 نفر اضافه شدیم ، عده ای اول دسته و عده ای هم آخر دسته کمک میکردند . تورج خزایی و حسین فرهمند اول دسته و 2 نفر هم آخر دسته کمک میکردیم . چند تا بعثی ناخواسته روبروی معبر نشسته بودند و حرف میزدن و نگران بودیم که نیروها که حالا اجبارا" زمینگیر شدند ، از خستگی و اضطراب بخوابند !! ... به خواست خدا ، عراقیا از جلو معبر دور شدند و رفتند توی سنگرهای کمین که بصورت حفره روباه ایجاد کرده بودند . ظرف چند دقیقه شهید خزایی ستون رو حرکت داد . یادمه که با چوب دستیش بچه ها رو به هوش کرد و بقیه هم نیم خیز راه افتادند ، همین که از کنار سنگر های کمین عبور کردیم ، درگیری شروع شد . پاکسازی به سمت چپ و راست شدت گرفت .خلاصه همه چی رو شد و عملیات در محور سمت راست جاده دهلران -مهران علنی شد. شاید کمتر از یکساعت بعد تورج خزایی و حسین فرهمند مجروح شدند.هجوم به سمت طرفین و جلو ادامه داشت.تا رودخانه فصلی موسوم به گاوی و پل شکسته کمین های دشمن رو سرکوب کردیم. همزمان دستگاههای مهندسی جلو میامدند و مشغول زدن خاکریز شدند. هوا داشت روشن میشد که معلوم شد کنار رودخونه جانپناهی وجود نداره و لودرها و بلدوزرها برای ایجاد خاکریز آمدند . بچه ها موظف شده بودند که تا ایجاد جانپناه ، برای خودشون سنگر انفرادی درست کنند . هوا که روشن شد متوجه شدیم سنگر و منصور کوچک محسنی مورد اصابت قرار گرفته و آقا درجا شهید شده و حاج منصور هم به شدت مجروح شده و منتقل شدند به عقب... ... گام اول برای گردان حضرت علی اصغر (ع) شکستن خط و رسیدن به کناره رودخانه بدون آب "گاوی" بود . و بعد عبور از پل شکسته ! دقیقا" اونطرف پل شکسته بتونی یک سنگر دوشکا بود که سخت مقاومت میکرد . همه سنگرهای دور و برمون خاموش شده بودند ؛ اما این یکی تا نزدیکیهای ساعت 10 صبح ایجاد زحمت میکرد. سقف و دیواره های سنگرش بتونی بود و فقط از یک دریچه کوچک تیر تراش میزد. خلاصه به هر ترتیبی بود اون هم از کار افتاد . اولین نفراتی که رفتند بالای سرش ، نقل میکردند : که سربازبعثی پاش رو با طناب بسته بود به سه پایه دوشکا !!!! که فرار نکنه و ساعت ها همه رو معطل کرده بود. ... حالا دیگه شهر ویران شده مهران روبروی ما بود و سمت چپ هم بنایی از امامزاده سید حسن دیده میشد. .. @alvaresinchannel
9 تیرماه 1365 ساعت 10.30 شب با رمز ادرکنی @alvaresinchannel 🔶🌺رزمندگان لشگر ده که در این عملیات حضور داشتند برای ما خاطره ارسال کنند تا مورد استفاده قرار گیرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 سردار سنگر ساز بی سنگر فرمانده مهندسی رزمی جهاد استان تهران شهادت 10 تیر ماه سال 1365 محل شهادت: دروازه کربلا @alvaresinchannel
🔸🌷🔸🌷🔸🌷🔸🌷🔸🌷🔸🌷🔸🌷 🔸 🔹 رزمندگان و پشت خاکریزها استقرار پیدا کرده ومشغول دفع پاتک دشمن بودند. تانک های دشمن سعی می کردند تپه 177 را دور زده و بچه ها را محاصره کنند. تانک ها تا 100 متری لودرها و بلدوزرها نزدیک شده بودند .دستگاههای مهندسی از مقابل و از پهلو مورد اصابت گلوله های مستقیم قرار می گرفتند. راننده بلدوزرها هدف تک تیراندازها وتیربارچی های دشمن بودند. که هم با تیربار تانک و هم با توپ مستقیم مورد اصابت قرار می گرفتند. تانک های رزهی لشگر حضرت رسول (ص) آرایش گرفته بودند و اولین تانک که از پشت تپه 177 بیرون آمد و مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرارگرفت . درکنار این تانک مشغول هدایت دستگاههای مهندسی بود . میگفت که راننده تانک براثرانفجار به بیرون پرت شده بود وبه شدت زخمی بود و حتی قسمتی از بدنش می سوخت. شهید تهرانی دوید او را بغل کرد. امدادگر را خبر کرد. اما رزمنده مجروح که داشت جون میداد ازشهیدتهرانی میخواست که اورا رها کند وبه دیگرهمسنگرانش که درتانک گرفتارشده بودند کمک کند. شهید تهرانی که به سمت تانک رفت. یکدفعه برجک تانک منفجر شده و تانک به شدت آتش گرفت..... .حضور پرتعدادتانکهای دشمن درمنطقه همه را نگران کرده بود ومسوول اکیپ ها دغدغه شان این بود که مبادا دستگاههای مهندسی که قدرت مانورضعیف تری نسبت به تانکها دارند توسط تانکها محاصره شوند. تانکها آنقدر نزدیک لودر شدند که اودستگاه را رها کرده وآرپی جی به دست، دنبال تانک رفته و آن را منهدم کرد و مجددا به ادامه کارپرداخت. .. .فشار دشمن رمق همه را گرفته بود. (جانشین لشگر27) شهید ملاآقایی و سایر فرماندهان خود را به منطقه درگیری رسانده بودند شهید ملاآقایی روی خاکریز رفته بود و جلوی دستگاه های با شعارهای حماسی به بچه ها روحیه میداد کف دستهایش را محکم به هم می زد و مدام می گفت !!!!! ماشاء الله ، ماشاء اله سربازان امام زمان... مدام ذکر یا ابوالفضل یا ابوالفضل بر زبانش جاری بود .گرد و خاک زیادی منطقه را فرا گرفته بود. دشمن دید که نمی تواند به دل رزمندگان نفوذ کند یواش یواش به سمت شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان عقب نشست. فرماندهان و سایرین همدیگر را پیدا کردند. همه سراغ یک نفر را می گرفتند و از او اثری پیدا نمی کردند میگشتند.می گفتند ،چون تهرانی تازه آمده بود بعضیها به اسم او را نمیشناختند . یکی از رزمنده های سنگر ساز دوید و گفت ....یک نفر اینجا کنار تانک سوخته افتاده !!!!!همه دویدند. دیدند شهیدی با صورت روی زمین افتاده ، وقتی صورت او را برگرداندند دیدند شهید تهرانی ترکش به صورتش خورده و دیگر جان در بدن ندارد. فرمانده پشتیبانی رزمی جهاد استان تهران مقارن با اذان ظهر و هنگام فریضه ظهر و عصر در آغوش ملائکه آرمید و سرداری از سربازان حضرت صاحب الزمان در نزدیکی کربلا با ذکر یا ابوالفضل العباس و با لبانی تشنه و تنی خسته و رنج دیده به مقام قرب حق رسید روحش شاد و یادش گرامی باد راوی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 فرمانده محور لشگر10 شهادت: 10 تیرماه 65 مهران حاج رضا صفر زاده فرمانده نقل میکرد بعد از شهادت زیپ ساکش رو که باز کردند یک تکه کاغذ روی همه وسایلش قرار داشت که رویش نوشته بود "اگر قرار است در راه خدا شهید شویم بهتر این است تکه تکه شویم" @alvaresinchannel
🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀 🥀 🌲🌲 به مناسبت سی و چهارمین سالگرد در خاطرات ناب از فتح توسط رزمندگان کانال الوارثین را به همه ی عاشقان فرهنگ دفاع مقدس معرفی کنید. عملیات کربلای یک در ساعات پایانی شب نهمین روز از تیرماه سال 65 برای آزادسازی شهر مهران آغاز شد. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 یک روایت واقعی عملیات کربلای یک تیرماه 65 ✍️✍️✍️ راوی: شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با و دونفر از برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم، قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگران بازنشدن دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم ویا توی بدویم و به هر صورت نیروهارا از موانع رد کنیم بعد ازین پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند ما برای پاکسازی آغاز بکار کردیم. با کشیدن مسیری رو برای عبور نیروها با مشخص کردیم و نیروهای رزمنده رو با توکل برخدا ازمعبر عبور دادیم . عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش میریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هرکاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چپیه ام رو باز کردم ودور بازوش بستم تا جلوی خونریزی رو بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من رو تا تهش سرکشید. زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل عقب میومدیم در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم وآنها رابه طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی گشاد کرده بودیم هدایت کردم. ابتدای راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت میکنم اگر بازهم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب میکشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه . خوشبختانه با حرکت شهید تابش وجذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جانپناه برای رزمندگان به سلامت از عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بوديم . هوا روشن شده بود که اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم. از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت میکردیم خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. . اونایی که برای از مرز به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور میکنند. خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشید. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
قبل از تقریبا نیروی کامل گرفته بود و دسته ها تشکیل شده بود و آموزش بچه ها هم در جریان بود. عزاداری شب های چهارشنبه و دعای توسل رونق داشت من و خوننده های گردان بودیم وبین خودمون تقسیم کرده بودیم که چه کسی نوحه بخونه ،یا دعا و روضه بخونه. خیلی هوای هم رو داشتیم و سعی نمیکردیم توی مداحی رقابت کنیم هر دو رفیق بودیم یه شب من داشتم توی چادر نوحه میخوندم و یادم نمیاد که بلندگو بود.و شهید تابش میونداری میکرد و بچه ها خیلی پرشور سینه میزدند. که توی عملیات شهید شد،قدش ازهمه بلندتر بود وهی وسط نوحه آه میکشید و سرصدا میکرد چند بار هم دستش خورد به فانوس وسط چادر به اشاره کردم که مسعود کنترلش کن تابش بهش تذکر داد اما اون گوش نکرد داشت جلسه بهم میخورد به مسعود گفتم کار خودمه تو واحد بخون من میرم سر وقتش. شهید تابش واحد رو شروع کرد و من در کنار قرارگرفتم وگفتم برادربگذار با هم سینه بزنیم،اون نازنین مودب و عزیز و دوست داشتنی قبول کرد. خدایی مثل بارون ازچشمهاش اشک میومد حقش شهادت بود 🌹 🌹🌹 @alvaresinchannl
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 تخریبچی شهید شهادت 10 تیرماه 65 محل شهادت عملیات کربلای یک ✍️✍️✍️✍️ راوی : شب عملیات کربلای ۱ بچه ها به گردان ها تقسیم شدند بعد ازنمازمغرب وعشا شروع کرد خوندن دم سینه زنی داد و سر پا بچه ها عزاداری کردند. بعضی ها یه خورده که به سرو سینه زدند خسته شدند و نشستند شهید اما شهید تابش بعد از ساکت شدن بچه ها خودش گریه میکرد و به سینه میزد و این نوحه رو زمزمه میکرد. جبریل برنعش حسین آه ویلا می کنه سکینه به دور کشته آه ویلا می کنه حال خوبی داشت و اون شب بچه ها رفتند برای زدن در میادین مین. صبح روز عملیات کربلای یک با حاج مجید مطیعیان معاون گردان تخریب و شهید تابش رفتیم به طرف خط تا دوستانی که سالم مانده بودن به عقب بیاوریم که با پیکرمطهر که شب گذشته برای زدن معبر رفته بودند روبرو شدیم. پیکر ، و رو عقب آورده بودند اما با خبر شدیم که و هم شهید شدند و پیکرشون در معبر مانده است به خاکریز خط اول رسیدیم یه تعداد بچه های تخریب اونجا بودند و سوار وانت کردیم وعقب آوردیم وشهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده تخریب ، و برادر خلیلی را فرستاد تا و را عقب بیارند ومعبر را گشاد کنند. نزدیکی های ظهر بود که اقا سید محمد بنده را صدا زد و گفت مهیا شو که با هم بریم توی خط. سوار ماشین که شدیم رو به من کرد و گفت: هم شهید شده با آقا سید محمد به طرف رفتیم . به معراج رسیدیم پیکر رو عقب آورده بودند پیکرش رو متلاشی کرده بود اقا سید محمد یکی از بچه های تخریب که با شهید تابش هم محل بود فرستاد تهران تا خبر شهادت رو بدهد و حاج رمضان خلیلی را با یه تعداد بچه ها فرستاد تا ادامه کار پاکسازی میدون رو انجام دهند یاد همشون بخیر @alvaresinchannel
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿 ساعت 12 شب سه شنبه سوم تیرماه 65 به فرمانده هان گردان ها و واحدها دستور داده بود که برای زدن محاسن ها تون رو کوتاه کنید اما وقتی همه ی فرماندهان اومدند بعضی هاشون محاسن هاشون رو کوتاه نکرده بودند و حاج علی به خاطر تمرد از امر فرماندهی همه شون رو تنبیه کرد.در تاریکی شب کنار جاده ایلام - مهران همه رو به یه ستون یک سینه خیز برد @alvaresinchannel