eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
260.3هزار عکس
71.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان هنگامی که وارد دبیرستان مطهری شد، از گذاران و اصلی انجمن اسلامی این دبیرستان بود. همراه با چند تن از دوستانش حسین (ع)🌷را تشکیل داد و هایی از جمله قرآن کریم🤍 را برای کرد. با بخش دبیرستان هم و در های فجر رو اجرا کرد. 🍃🌷🍃 ایشان با بخش و های پاسداران انقلاب اسلامی و هم  مستمر داشت. 🍃🌷🍃 در سال دبیرستان بود که برای به نویسی کرد، اما به دلیل برخی ، موفق به حضور در نشد. با این حال از . 🍃🌷🍃 در ، هر جا از و امام لازم می آمد، بود و سهیچگاه از خط منحرف نشد. 🍃🌷🍃 وقتی هواداران بنی صدر در برابر منطق ایشان از تبرئه بنی صدر باز می ماندند، می گفتند ما با انقلابی های بعد از انقلاب کاری نداریم. ولی ایشان شدن بعد از را مایه خود می دانست. 🍃🌷🍃
رابطه مناطق مختلف دست و بدن با این ناحیه مربوطه به تقویت اعضا بدن کنید ♡اَللهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج♡
يكي از بارز در سال 73 با ضد انقلاب در شهر بود كه منجر به تعدادي از انقلابيون بود وبراي بار در اين ایشان شد. 🍃🌷🍃 تا سال 1376# در 3 با اجراي چندين از جمله طرح ا مرز و طرح‌هاي با قاچاقچيان با سمت، قرارگاه را پذيرفت. 🍃🌷🍃 به و و و را در نيز مانند ديگر شهرهاي محل آغاز كرد. 🍃🌷🍃 ایشان هنگام از با تمام خانواده صحبت مي‌كرد و با و فراوان به و فصل آنها مي‌پرداخت. 🍃🌷🍃 هنگام براي يكايك و از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه مي‌برد و باعث مي‌شد. 🍃🌷🍃 حتي به اروميه جهت به مراجعه مي‌كردم به نحوي كه ساعت 12 به بعد به منزلش باز مي‌گشت. 🍃🌷🍃
هر 2 مریم در به رسیدند. در بیت المقدس به رسید و را در گلزار به خاک سپردند. بعد از در به رسید و را در آباد به خاک سپردند. 🍃🌷🍃 در واقع بود که از بیرون آمد و بود که وارد شد. کنار پل گوسفندی را ذبح کرد در حالی که یک شده اش شده بود با ها خانه اش را کرد و منتظر شد. 🍃🌷🍃 مراد سال بعد از به . در اثر های اسارت در سال 86# به رسید و مریم هم 40 بعد از رفت. الان اگر به سر بی مریم بروید بالای نوشته است «مادر یک شهر»😭 🍃🌷🍃 مریم که وقتی با قطعه شده در مواجه شد، یک آورد و بدن را جمع کرد و به سپرد. 😔 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر: خانواده ما همه اکثراً بچه‌های هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با و و بوده‌ است. به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل به موضوعاتی مثل مقدس باشد و سراغ مباحثی همچون و از حرم برود. 🍃🌷🍃 عشق عجیبی به داشت و آقا بودند و به فرمان ایشان. 🍃🌷🍃 #شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک خاصی داشت، مخصوصاً کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند. 🍃🌷🍃 حتی نفر را سراغ نداریم که یک از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه خانواده دور هم باشند و با هم باشند.همه داشتند. 🍃🌷🍃 در ابتدا نزدیک می‌خورد و به می‌کند و به‌خاطر زیاد در نزدیکی به می‌رسد. 😭😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر: خانواده ما همه اکثراً بچه‌های هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با و و بوده‌ است. به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل به موضوعاتی مثل مقدس باشد و سراغ مباحثی همچون و از حرم برود. 🍃🌷🍃 عشق عجیبی به داشت و آقا بودند و به فرمان ایشان. 🍃🌷🍃 #شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک خاصی داشت، مخصوصاً کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند. 🍃🌷🍃 حتی نفر را سراغ نداریم که یک از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه خانواده دور هم باشند و با هم باشند.همه داشتند. 🍃🌷🍃 در ابتدا نزدیک می‌خورد و به می‌کند و به‌خاطر زیاد در نزدیکی به می‌رسد. 😭😭😭 🍃🌷🍃
🌏 قسمت پنجم 🔻چیزی نگذشت که نمودم دو نفر، یکی خوش‌ صورت و دیگری بسیار زشت در راست و چپِ سر من نشسته‌اند و دارند مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و بعضی از اعضا را از قبیل و چشم و زبان و گوش را چند بار بو می‌کشند و با هم صحبت می‌کنند پس از آن در طومار ثبت می‌کنند و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت بودم. 🔻از جدیت آنها در ، فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت می‌کنند و آن خوش صورت، من بود چون در آن گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود نمی‌گذارد بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر اینکه کرده‌ام یا فلان عمل نیک آن گناه را از بین برده و یا آن را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را نماید و من از این جهت او را دوست داشتم. 🔻پس از ثبت تمامی کارها، دیدم آن نوشته را لوله کرده و آویزان گردنم کردند و پس از آن قفسه‌ای آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهره‌ای که داشت پیچیدند! کم کم آن تنگ میشد به حدی که مرا در فشار انداخت، نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش مرا داشت به قدر سماور کوچکی باریک شد و استخوان‌ هایم همگی خرد شد و در هم شکست و من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و من بیهوش شده بودم و نمی‌فهمیدم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب
مدافع امنیت،  عباس خالص میر 🍃🌷🍃 درسال  ۱۳۴۴# در شهر زابل، استان سیستان و بلوچستان متولدشد. در سال ۱۳۶۳# به سابق در آمد، تحصیلی اس بود و در شهر زاهدان سکونت داشت. 🍃🌷🍃 #۵ فرزند بودند،  سه برادر و دو خواهر، بعد از ، موسی خالص میر که از جنگ تحمیلی بود، خانواده شان بود. 🍃🌷🍃 ایشان بود،  سال ۱۳۶۵# ازدواج کرد، ۳ فرزند به یادگار دارد،  دو پسر و یک دختر . 🍃🌷🍃 ایشان اخلاق، و برخورد بود،  به خلق و با و بود  و به خانواده از بود. 🍃🌷🍃 ایشان یکی از در بود، و در روزهای آخر هم در این امر داشت تا جایی که با زبان به رسید. 🍃🌷🍃
به روایت از پسر بزرگ : در عمر پربرکت شون  گویی خبر از شهادت شون داشتند و به همه ی افرادی که و بهشون که بود و قرار بود، و کردند. 🍃🌷🍃 از همه ی خانواده و نموده و از همه طلب کردند.😭 🍃🌷🍃 در شهر و ملکوتی علی علیه‌السلام🌷 در های قدر در حال و بودند که انگار شده که در این در رمضان راستی 🤍شدند. 😭😭 🍃🌷🍃 همیشه از بزرگوار شیرازی بعنوان و خود می‌کردند و از خود در تحمیلی را می‌کردند. 🍃🌷🍃 از جمله قاسم میرحسینی ۴۱ که از این بزرگ حاج قاسم سلیمانی نیز بودند. 🍃🌷🍃 در نامه ی خود به به داشته و نوشته اند که بر کسانی که برای و خود و قائل نشوند . 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃