ایشان هنگامی که وارد دبیرستان #شهید مطهری شد،
از #پایه گذاران و #اعضای اصلی انجمن اسلامی این دبیرستان بود. همراه با چند تن از دوستانش #کتابخانه #مسجد #امام حسین (ع)🌷را تشکیل داد و #کلاس هایی از جمله #آموزش قرآن کریم🤍 را برای #نوجوانان #برگزار کرد. با بخش #تئاتر دبیرستان هم #همکاری و در #جشن های #دهه فجر #تئاترهایی رو اجرا کرد.
🍃🌷🍃
ایشان با بخش #فرهنگی و #امورکتابخانه های #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و #بسیج هم #همکاری مستمر داشت.
🍃🌷🍃
در سال #سوم دبیرستان بود که برای #اعزام به #جبهه #نام نویسی کرد، اما به دلیل برخی #مشکلات، موفق به حضور در #جبهه نشد. با این حال از #پای #ننشست.
🍃🌷🍃
در #پشت #جبهه، هر جا #دفاعی از #انقلاب و #خط امام لازم می آمد، #حاضر بود و
سهیچگاه از خط #رهبری منحرف نشد.
🍃🌷🍃
وقتی هواداران بنی صدر در برابر منطق ایشان از تبرئه بنی صدر باز می ماندند، می گفتند ما با انقلابی های بعد از انقلاب کاری نداریم. ولی ایشان #انقلابی شدن بعد از #انقلاب را مایه #افتخار خود می دانست.
🍃🌷🍃
يكي از #نمونههاي بارز #مأموريتها در سال 73 #درگيري با ضد انقلاب در شهر #اشنويه بود كه منجر به #هلاكت تعدادي از #ضد انقلابيون بود وبراي #چندمين بار در اين #عمليات ایشان #مجروح شد.
🍃🌷🍃
تا سال 1376# در #لشكر 3 با اجراي چندين #طرح #عملياتي از جمله طرح ا#نسداد مرز و #تهيه طرحهاي #مبارزه با قاچاقچيان با #حفظ سمت، #مسئوليت #بازرسي قرارگاه #حمزه را پذيرفت.
🍃🌷🍃
#سركشي به #خانوادههاي #شهدا و #ايثارگر و #جانباز و #پاسدار را در #اروميه نيز مانند ديگر شهرهاي محل #خدمتش آغاز كرد.
🍃🌷🍃
ایشان هنگام #سركشي از #خانوادهها با تمام #اعضاي خانواده صحبت ميكرد و با #صبر و #حوصله فراوان به #حل و فصل #مشكلات آنها ميپرداخت.
🍃🌷🍃
هنگام #سركشي براي يكايك #فرزندان #شهدا و #خانوادهها #هدايايي از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه ميبرد و باعث #خوشحالي #بچهها ميشد.
🍃🌷🍃
حتي به #دورترين #روستاهاي اروميه جهت #سركشي به #خانوادههاي #شهدا مراجعه ميكردم به نحوي كه ساعت 12#شب به بعد به منزلش باز ميگشت.
🍃🌷🍃
هر 2#پسر #ننه مریم در #آزادسازی #خرمشهر به #شهادت رسیدند. #مرتضی در #عملیات بیت المقدس به #شهادت رسید و #پیکرش را در گلزار #شهدای #آبادان به خاک سپردند.#محمد بعد از #آزادی در #پاکسازی #خرمشهر به #شهادت رسید و #پیکرش را در #جنت آباد به خاک سپردند.
🍃🌷🍃
#ننه در واقع #آخرین #خانمی بود که از #خرمشهر بیرون آمد و #اولین #خانمی بود که وارد #خرمشهر شد. کنار پل #خرمشهر گوسفندی را ذبح کرد در حالی که یک #پسرش #شهید شده #خانه اش #ویران شده بود با #کمک #رزمنده ها خانه اش را #بازسازی کرد و منتظر #همسرش شد.
🍃🌷🍃
#بابا مراد #چهار سال بعد از #اسارت به #کشور #بازگشت. در اثر #شکنجه های اسارت در سال 86# به #شهادت رسید و #ننه مریم هم 40#روز بعد از #دنیا رفت. الان اگر به سر #مزار #بی بی مریم بروید بالای #مزارش نوشته است «مادر یک شهر»😭
🍃🌷🍃
#ننه مریم #مادری که وقتی با #بدن #قطعه قطعه شده #پسرش در #خرمشهر مواجه شد، یک #پتو آورد و #اعضای بدن #شهیدش را جمع کرد و به #خاک سپرد.
😔
🍃🌷🍃
به روایت از برادر#شهید :
#عمليات والفجر۸ بود که بر اثر #بمباران شيميايي دشمن تعدادي از #رزمندهها زير آوار ماندند اما #حسینعلی بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچهها رفت.
🍃⚘🍃
من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجيها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد.
🍃⚘🍃
و چون #تمام صورت #حسينعلي سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.
#مصدوميت #حسين از #ناحيه چشم بيشتر از ديگر #اعضاي بدنش بود اما باز #ميخنديد.😭
🍃⚘🍃
و در حاليکه نگرانش بودم و به #استقامت او در برابر #آزمايشهاي الهي #غبطه ميخوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به #صبوري دعوت می کرد و می گفت: «اينها #نعمتهاي الهي هستند، از اين #نعمتها #استفاده کنيد.😔
🍃⚘🍃
پزشک معالج براش #شش ماه استراحت تجويز کرد ولي #حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت #يک ماه بعد عازم #جبهه شد.
🍃⚘🍃
به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در #جبهه #کفشهاي رزمندگان را #واکس ميزنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه #عجله او براي بازگشت و انجام اين کار #تعجب ميکردند.
🍃⚘🍃
به روایت از برادر#شهید :
#عمليات والفجر۸ بود که بر اثر #بمباران شيميايي دشمن تعدادي از #رزمندهها زير آوار ماندند اما #حسینعلی بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچهها رفت.
🍃⚘🍃
من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجيها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد.
🍃⚘🍃
و چون #تمام صورت #حسينعلي سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.
#مصدوميت #حسين از #ناحيه چشم بيشتر از ديگر #اعضاي بدنش بود اما باز #ميخنديد.😭
🍃⚘🍃
و در حاليکه نگرانش بودم و به #استقامت او در برابر #آزمايشهاي الهي #غبطه ميخوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به #صبوري دعوت می کرد و می گفت: «اينها #نعمتهاي الهي هستند، از اين #نعمتها #استفاده کنيد.😔
🍃⚘🍃
پزشک معالج براش #شش ماه استراحت تجويز کرد ولي #حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت #يک ماه بعد عازم #جبهه شد.
🍃⚘🍃
به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در #جبهه #کفشهاي رزمندگان را #واکس ميزنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه #عجله او براي بازگشت و انجام اين کار #تعجب ميکردند.
🍃⚘🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر#شهید:
خانواده ما همه اکثراً بچههای #جنگ هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با #فرهنگ #ایثار و #شهادت و #جهاد #مأنوس بوده است.
به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل #یدالله به موضوعاتی مثل #دفاع مقدس #علاقهمند باشد و سراغ مباحثی همچون #سوریه و #دفاع از حرم برود.
🍃🌷🍃
عشق عجیبی به #ولایت داشت و #عاشق #حضرت آقا بودند و #گوش به فرمان ایشان.
🍃🌷🍃
#برادر#شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک #محبوبیت خاصی داشت، مخصوصاً #بچههای کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند.
🍃🌷🍃
حتی #یک نفر را سراغ نداریم که یک #بدی از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه #اعضای خانواده دور هم #جمع باشند و با هم #خوب باشند.همه #دوستش داشتند.
🍃🌷🍃
در#سوریه ابتدا #خمپاره نزدیک #او میخورد و #ترکشی به #بدن #او #اصابت میکند و بهخاطر #جراحت زیاد در نزدیکی #حلب به #شهادت میرسد.
😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر#شهید:
خانواده ما همه اکثراً بچههای #جنگ هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با #فرهنگ #ایثار و #شهادت و #جهاد #مأنوس بوده است.
به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل #یدالله به موضوعاتی مثل #دفاع مقدس #علاقهمند باشد و سراغ مباحثی همچون #سوریه و #دفاع از حرم برود.
🍃🌷🍃
عشق عجیبی به #ولایت داشت و #عاشق #حضرت آقا بودند و #گوش به فرمان ایشان.
🍃🌷🍃
#برادر#شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک #محبوبیت خاصی داشت، مخصوصاً #بچههای کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند.
🍃🌷🍃
حتی #یک نفر را سراغ نداریم که یک #بدی از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه #اعضای خانواده دور هم #جمع باشند و با هم #خوب باشند.همه #دوستش داشتند.
🍃🌷🍃
در#سوریه ابتدا #خمپاره نزدیک #او میخورد و #ترکشی به #بدن #او #اصابت میکند و بهخاطر #جراحت زیاد در نزدیکی #حلب به #شهادت میرسد.
😭😭😭
🍃🌷🍃
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت پنجم
🔻چیزی نگذشت که #احساس نمودم دو نفر، یکی خوش صورت و دیگری بسیار زشت در راست و چپِ سر من نشستهاند و دارند #اعضای مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و بعضی از اعضا را از قبیل #دل و چشم و زبان و گوش را چند بار بو میکشند و با هم صحبت میکنند پس از آن در طومار ثبت میکنند و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت #وحشت بودم.
🔻از جدیت آنها در #تفتیش، فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت میکنند و آن خوش صورت، #خیرخواه من بود چون در آن گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود نمیگذارد بعضی از زشتیها ثبت شود به عذر اینکه #توبه کردهام یا فلان عمل نیک آن گناه را از بین برده و یا آن را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را #طلا نماید و من از این جهت او را دوست داشتم.
🔻پس از ثبت تمامی کارها، دیدم آن #طومار نوشته را لوله کرده و آویزان گردنم کردند و پس از آن قفسهای #آهنین آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهرهای که داشت پیچیدند! کم کم آن #قفسه تنگ میشد به حدی که مرا در فشار انداخت، نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش #بدن مرا داشت به قدر سماور کوچکی باریک شد و استخوان هایم همگی خرد شد و در هم شکست و #روغن من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و من بیهوش شده بودم و نمیفهمیدم...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
#شهید مدافع امنیت، عباس خالص میر
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۴۴# در شهر زابل، استان سیستان و بلوچستان متولدشد.
در سال ۱۳۶۳# به #استخدام #ژاندارمری سابق در آمد، #مدرک تحصیلی اس #دیپلم بود و در شهر زاهدان سکونت داشت.
🍃🌷🍃
#۵ فرزند بودند، سه برادر و دو خواهر، بعد از #برادر #شهیدش،#شهید موسی خالص میر که از #جانبازان جنگ تحمیلی بود، #فرزند #دوم خانواده شان بود.
🍃🌷🍃
ایشان#متاهل بود، سال ۱۳۶۵# ازدواج کرد، ۳ فرزند به یادگار دارد، دو پسر و یک دختر .
🍃🌷🍃
ایشان #خوش اخلاق، #مهربون و #خوش برخورد بود، به #حسن خلق و #برخورد با #خانواده و #آشنایان #زبانزد بود و #احترام به #اعضای خانواده از #سفارشاتش بود.
🍃🌷🍃
ایشان یکی از #مسئولین #برگزاری #مراسم در #هیئت بود، و در روزهای آخر هم در این امر #تلاش داشت تا جایی که با زبان #روزه به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از پسر بزرگ #شهید :
#پدرم در #روزهای #آخر عمر پربرکت شون گویی خبر از شهادت شون داشتند و به همه ی افرادی که #میشناخت و بهشون #کارهایی که #سپرده بود و قرار بود، #سفارش و #یادآوری کردند.
🍃🌷🍃
از همه ی #اعضای خانواده و #آشنایان #خداحافظی نموده و از همه #حلالیت طلب کردند.😭
🍃🌷🍃
#پدرم در شهر #نجف و #بارگاه ملکوتی
#حضرت علی علیهالسلام🌷 در #شب های قدر در حال #مناجات و #عزاداری بودند که انگار #بهشون #الهام شده که در این #سال در #ماه رمضان راستی #مهمان #خدا🤍شدند.
😭😭
🍃🌷🍃
همیشه از #شهید بزرگوار #صیاد شیرازی بعنوان #الگوی #زندگی و #کاری خود #یاد میکردند و از #تعدادی #همرزمان خود در #زمان #جنگ تحمیلی #خاطراتی را #تعریف میکردند.
🍃🌷🍃
از جمله #فرمانده #شهید #حاج قاسم میرحسینی #جانشین #لشکر ۴۱#ثارالله که از این #شهید بزرگ #سردار #شهید حاج قاسم سلیمانی نیز #بارها #نامبرده بودند.
🍃🌷🍃
در #وصیت نامه ی خود #تاکید #فراوان به #احترام به #والدین داشته و نوشته اند که #بهشت بر کسانی که برای #پدر و #مادر خود #احترام و #ارزش قائل نشوند #جایی #ندارد.
🍃🌷🍃
به روایت از برادر#شهید :
#عمليات والفجر۸ بود که بر اثر #بمباران شيميايي دشمن تعدادي از #رزمندهها زير آوار ماندند اما #حسینعلی بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچهها رفت.
🍃⚘🍃
من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجيها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد.
🍃⚘🍃
و چون #تمام صورت #حسينعلي سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.
#مصدوميت #حسين از #ناحيه چشم بيشتر از ديگر #اعضاي بدنش بود اما باز #ميخنديد.😭
🍃⚘🍃
و در حاليکه نگرانش بودم و به #استقامت او در برابر #آزمايشهاي الهي #غبطه ميخوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به #صبوري دعوت می کرد و می گفت: «اينها #نعمتهاي الهي هستند، از اين #نعمتها #استفاده کنيد.😔
🍃⚘🍃
پزشک معالج براش #شش ماه استراحت تجويز کرد ولي #حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت #يک ماه بعد عازم #جبهه شد.
🍃⚘🍃
به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در #جبهه #کفشهاي رزمندگان را #واکس ميزنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه #عجله او براي بازگشت و انجام اين کار #تعجب ميکردند.
🍃⚘🍃