eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
260هزار عکس
71.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ آیت الله کشمیری (رحمت الله علیه ) : برای مشکلات مادی به آقا امام (علیه السلام) متوسل شوید. ✨ سوره بخوانید و ثوابش را به امام جواد (علیه السلام) هدیه کنید. ✨تقدیم به محضر مبارک آقا امام جواد وخاندان مکرم ایشان هزاران هزار سلام و درود وصلوات .
🌱🌱مثلث ؛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال عطر خدا ↙️↙️ @attre_khoda 🌹امام (ع) درسخنی به سه عامل اشاره می فرماید که برای عروج معنوی هر انسانی لازم و ضروری هستند: ↩️«المؤمن یحتاج الی توفیق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن  ینصحه ؛  انسان ایمانمند و طالب حقیقت به توفیق الهی و ملامتگر درون و پذیرش نصیحت و خیرخواهی دیگران محتاج است»( تحف العقول، کوتاه سخنان امام جواد ع ). 👈هر انسانی باید برای فتح قله سه ضلع یک مثلث را تکمیل کند و از هر سه عنصری که وجودشان شرط لازم و ضروری برای پرواز انسان هستند بهره گیرد. ♦️این و عامل عبارتند از: ↩️ الهی ، ↩️ درون ↩️و های انسانهای دیگر ؛ 🌱 یک باید باور داشته باشد که تعالی است که توفیق رشد معنوی می‌دهد و نادیده گرفتن  این تکیه گاه مطمئن و توجه به غیر او چقدر می تواند زیانبار باشد. 👈از سوی دیگر انسان وظیفه دارد که خود را دهد و آلودگی ها را بزداید و دل را آیینه گرداند تا درون او پلیدیها و پاکی ها را نشان دهد تا گوش جان به ندای درون بسپارد. 🌱همچنین باید به دیگر برد و آنان را خیرخواه خود بشمارد و به خیرخواهی های آنان گوش فرا دهد. و جمع شدن این سه عامل است که و را میسر می گرداند.
شهید جواد عبدی به همراه تنها نازدانه اش نازگل ده روز قبل از شهادت🍃⚘🍃 جواد عبدی  چهاردهم مردادماه سال 1390 با خانم ژاله کریمی ازدواج کرد و از ثمرۀ‌ آن ازدواج مبارک یک فرزند دختر با نام نازگل متولد «بیست و سوم بهمن ماه سال 1393» از او به یادگار مانده است. در زمان نازگل چهار سال و شش ماه سن داشتند. جواد عبدی در همان اوایل ورود به سپاه موضع آشکاری در برابر داشت. ایشان یکی از یاوران انقلاب در خطّۀ کردستان بود، مردی بود آسمانی که جبهه‌ها به وسعت تمامی مرزهای درگیر جنگ و فراتر از آن اشنویه، مریوان، کامیاران و... با قدم‌های استوارش مأنوس هستند.🍃⚘🍃 بارها و بارها تا مرز پیش رفت امّا تقدیر وی را هدایت کرد تا مأموریت‌های سنگین دیگری را انجام دهد.🍃⚘🍃 در پذیرش هیچ‌گاه عقب‌نشینی نمی‌کرد، ایشان در سخت‌ترین شرایط نبرد، در صعب‌العبورترین مناطق به جدال با معاندین نظام رفت و به دیرینه‌اش یعنی رسید، که پیامبر اعظم(ص)⚘ آن را بالاترین مقام عنوان کرده است. 🍃⚘🍃
جواد عبدی در کلاس‌های عقیدتی سیاسی شرکت داشت و به فراگیری دینی علاقه‌مند بود و در جهت ترقی و پیشرفت دین مبین اسلام مؤثری برداشت و لحظه‌ای از و ترویج دین اسلام غافل نماند. 🍃⚘🍃 عبدی به‌ عنوان عضوی از اعضای تکاوران سپاه بیت المقدس به ‌عنوان یکی از اولیۀ تشکیل‌دهندۀ آن گردان تا لحظۀ در لباس مقدس پاسداری نام تکاوران را بر زبان داشت و به آن می‌کرد. 🍃⚘🍃 هم‌زمان با فتنۀ ضدانقلاب توسط ایادی استکبار به ‌اتّفاق تعدادی از همرزمانش به ‌منظور مقابله و رویارویی با ضدانقلاب و دفاع از حیثیت نظام از هیچ کوششی دریغ نکرد و در جریان درگیری با ضدانقلاب چندین بار تا پای پیش رفت. او با به ندای معظم رهبری♡ برای مردم ستمدیدۀ از چنگال ضداانقلاب تا آخرین لحظات عمرش به نبرد با ضدانقلاب پرداخت. 🍃⚘🍃 از خصوصیات جواد عبدی: فردی ، و چهره‌ای و داشت. فردي ، ، ، فقرا و نیازمندان، و انقلاب و مقام معظم رهبری♡ بود. 🍃⚘🍃
جواد عبدی به خاطر انجام وظیفه‌ هميشه مورد تشويق از طرف سپاه پاسداران مي‌شد. هرکجا که احساس نیاز می‌کرد به ‌عنوان کسی که آموزش‌های نظامی را در دوران خدمتش در مراکز آموزشی فرا گرفته بود حاضر می‌شد. 🍃⚘🍃 با شناختی که از فکری و سیاسی داشت در مقابله با از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و همراه با دیگر هم‌رزمانش شبانه‌روزی خود را شروع کرد و لحظه‌ای از این هدف متعالی دور نشد. 🍃⚘🍃 سرانجام این جوان دلاور پس از سال‌ها رشادت در تاریخ بیست و دوم مردادماه سال 1398 ساعت ۱۹:۴۵ در سن 38 سالگی جهت تعدادی از ضدانقلاب‌ها که در مناطق صعب العبور اورامان از توابع سروآباد عازم مأموریت بودند در حین تعقیب و گریز دشمن به علّت واژگونی خودرو همراه یار دیرنه اش غلامی بر اثر خونریزی داخلی، شکستگی دنده های سمت چپ، فرو رفتن دنده ها در شش و قلب و ترکیدگی طحال در بیمارستان چمران شهرستان سروآباد جرعۀ شهادت را نوشید. 🍃⚘🍃 غلامی با جواد عبدی همرزم بودن و تو همون روز  مجروح میشن و بعد از شانزده روز دربیمارستان به رفیق میپیوندد. 🍃⚘🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
ایشان به همراه که آن زمان 9 داشت در مناطق ، در یکی از همین ، را به همراه خود برای از مقدم برده بود بطوریکه ، های بصره را می دید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : ۳  در شهر زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا  ۱ تا  ۹ ساله  بودند که  در بهشتی اهواز می کردند. 🍃🌷🍃 علاوه بر ها ، ، از و خبر در آن زمان را بر داشتم. 🍃🌷🍃 پس از آغاز تحمیلی به مناطق شدند و پس ازمدت ها دوری برای تلفنی با به بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در را شنیدم و با به آن پاسخ دادم. 🍃🌷🍃 پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با وسط اثاثیه نشستیم. 🍃🌷🍃
پسرم هر روز تماس می‌گرفت. با من و پدرش صحبت می‌کرد. ما مرتب با هم در تماس بودیم تا اینکه یک روز ساعت ۱۰ صبح تماس گرفت من نبودم برادرش می‌گفت : یا دست و پا شکسته می‌آید و یا با دست‌ و پای قطع شده ، باید برای همه چیز آماده باشیم.😔 رفتم حسینیه ، کسی مرتب خانم کوهساری را صدا می‌کرد. فکر نمی‌کردم با من باشه. نماز اول را خواندم متوجه شدم به دنبال من هستند. به من گفتند : به جواد زنگ بزنید ببینید برگشته؟ آخه آمده است. دیدم بدنشان می‌لرزد. گفتم : پسر من رفته شما چرا نگران هستید ؟ برگشتم منزل ، دیدم همه جمع شده‌ اند. باور نمی‌کردم شده.😔 صد بار زنگ زدم به مصطفی عارفی ، وقتی ایشان به پیش من آمد باور نمی‌کردم شهید شده است تا اینکه کوله‌ اش را به من نشان داد.😔 شب آخری که می‌خواست بره آخرین عکسش را با برادر زاده‌ اش گرفت. می‌ خواستم دامادش کنم. ماه رمضان برایش کت و شلوار گرفتیم اما تقدیر چیز دیگری برای او رقم زد.😔
هنوز صدای کلیدی که شب‌ ها در را باز می‌ کرد می‌شنوم. توی اتاقش عاشورا گوش می‌داد. خیلی شب‌ ها هم دیر وقت می‌ آمد منزل. لباس مخصوصی برای می‌ برد و تا دیر وقت در حسینیه و هیئت مشغول شستن ظرف‌ ها بود.😔🍃⚘🍃 با خواهران و برادرش خیلی بود. به‌ ویژه برادرش را خیلی دوست داشت و پدرش را خیلی نگه می‌ داشت. من گمان نمی‌کنم پایش را یکبار هم که شده در حضور پدرش دراز کرده باشه.🍃⚘🍃 به روایت از تنها برادرشهید آقا مهدی : ۱۹ تیر بود که به همراه برای تهیه ی بلیط به فرودگاه رفتم و برای ٢۰ تیر ، بلیط تهیه کرد و رفت. هفت روز بعد ، جمعه سی‌ ام ماه رمضان بود که با من تماس گرفت و خبر سلامتی‌ اش رو داد و گفت همه چیز اینجا خوبه و ما در پشتیبانی پشت خط هستیم و بعد تلفن قطع شد. همه چیز از آن تماس شروع شد ... 😔 آن روز در دلم احساسی داشتم این حس همچنان با من بود تا اینکه با من تماس گرفت تا خواستم جواب بدهم قطع شد. خودم دوباره تماس گرفتم کسی با لهجه ی خاصی صحبت می‌کرد. فکر کردم خود پشت تلفنه ، چون منتظر شنیدن صداش بودم گفتم تویی ؟ پاسخ داد : نه من از دوستانش هستم زخمی شده.😔
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔 به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ : می گفتند حرم برای پول می روند. 😔 هیچ احتیاجی به پول نداشت. نو برایش خریده بودم. طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔 پسرم جواد یک سال و نیم پیش از در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد. شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔 وقتی را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃⚘🍃 فوق‌ العاده و حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت : در حالی‌ که تیرها مثل از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری بود تا راه را باز کنه.
همان چند روزی که بود خیلی عرب‌ها با او دوست شده بودند. آن‌ قدر که حاضر نبودند به مناطق خطرناک برود اما می‌گفت من آمده ام تا به هر شکلی که هست هر کاری که از دستم بر می‌آید انجام دهم و به برسم. گاهی به جانبازان امام خمینی (ره) در پارک ملت نیز سر می‌زد. را حمام می‌ برد و آن‌ها را خیلی دوست داشت. بعضی‌ از جانبازان با صندلی‌ های چرخ دارشان از تهران برای شرکت در مراسمش آمده بودند.😔🍃⚘🍃 خاصی به امام رضا (ع)♡ داشت. افتخاری حضرت بود در کنار صاحب اسمش هم به رسید. نزدیک امام جواد (ع) است. در همان مکان پر کشید.😔 روی هیچ‌ یک از قبور نام « ثار‌الله » حک نشده است اما روی مزار نوشته‌ اند : « مدافع حرم ثارالله » اولین کسی که از مشهد در عراق شد فرزند من بود.😔 سرانجام جواد کوهساری هم در تاریخ ٩۴/۴/٢۶ در فلوجه ی عراق به آرزویش که همانا بود رسید. مزار شهید⚘ مشهد مقدس ، بهشت حضرت رضا (ع)
📷 💠توسّل به روح مقدّس امام علیه السلام برای «وسعت رزق و همچنین سایر امور مادی مثل ازدواج، شغل، مسکن» و... از کارگشاترین توسلات است...