ایشان در همان سال ها به خاطر #پخش #نوار #حضرت امام (ره ) و #اطلاعيه #عليه #نظام شاهنشاهی در #دبيرستان شبانه #محمد طاهر بهادری تهران #شناسایی شد.
🍃🌷🍃
و ایشان برای فرار از دست مامورين ساواك به زادگاهش #فيض آباد هجرت كرد و #مجددا در #اول بهمن57# به تهران بازگشت و به #فعاليت #ضد رژيم #مشغول شد.
🍃🌷🍃
با آمدن #حضرت امام (ره) و با #پيروزی انقلاب در 22#بهمن #كميته #مسجد #امام رضا (ع)🌷 در شرق تهران را با حدود 200#نفر #فعال كرد و با #گشت زنی و #نظم و انضباط آن قسمت از شهر را بر #عهده گرفت.
🍃🌷🍃
#همزمان با #حمله دشمن بعثي در #دومين روز #مهر 1359# به #خرمشهر رفت و با #راهنمایی #شهيد #جهان آرا و #مهندس غرضی #اولين #خط #پدافند در #دارخوين جاده #آبادان به #اهواز #ايجاد كرد.
🍃🌷🍃
و #فعاليت در #مسئوليت هایی همچون #محور #محمديه ، #دار خوين،و.... به سمت #مسئول #اطلاعات #سپاه شادگان #منصوب و با #آموزش مردم عرب منطقه #اولين #خط تماس را از #نيروهای بومی در #مقابل صدام #فراهم كرد.
🍃🌷🍃
ایشان به مدت 2#سال در #سپاه #خوزستان در #اولين #عمليات #فرماندهی كل بعد از #عزل بني صدر و حصر آبادان ، #فتح المبین و #طريق القدس #شركت داشت.
🍃🌷🍃
ایشان سال 62#ازدواج كرد،و از #سپاه #خوزستان به #سپاه #مشهد #انتقالی گرفت،و بعد 4#ماه دوباره به #جبهه #اعزام و در#لشكر 5#پياده نصر واحد #اطلاعات عمليات #مشغول #خدمت شد و در #عملياتهای #والفجر 3، #والفجر 4 و #خيبر #شركت كرد.
🍃🌷🍃
درسال 65#برادر ایشان #علی اكبر سمائی در #جبهه #دار خوين به #شهادت رسیدند و به همين خاطر به مدت 9#ماه به #تربت حيدريه منتقل و #مسئوليت #بسيج #شهرستان #تربت حيدريه را #عهده دار شد.
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل #صلوات🌷}
🍃🌷🍃
ایشان از سال 64#تا سال 71# در #توپخانه 61 محرم در #جنوب و #غرب در #سمت های #فرمانده گردان ، #مسئول #اطلاعات و #عمليات و #جانشين ستاد #مشغول #خدمت بود.
🍃🌷🍃
و ایشان با توجه #استقرار #گروه #توپخانه در #تربت تا سال 77# در #تربت حيدريه ساكن بود و با #درخواست #سردار #شوشتری در سال 77# همراه با #نا امنی4#ساله #شرق كشور.
🍃🌷🍃
توسط طالبان و مزدوران سازمان سيا
ایشان #مسئوليت #فرماندهی #توپخانه لشكر 5نصر را به عهده گرفت. و #توان #توپخانه را از 1#گردان به 6#گردان #توپخانه #ارتقا داد.
🍃🌷🍃
پس از #جنگ تحميلی #مسئوليت هایی را در #سپاه پاسداران به #عهده گرفت اما ایشان با وجود اين كه به #سن #بازنشستگی رسيده بود با #شروع #جنگ #سوريه آرام ننشست.
🍃🌷🍃
و ایشان به صورت #داوطلبانه به عنوان #نيروی مستشار#عازم #جبهه #سوريه شد تا #مدافع #حرم #عقيله بنی هاشم🌷باشد.
🍃🌷🍃
بالاخره در #حومه حلب در بعد از #ظهر روز #سوم #آبان ماه سال 95# در اثر #برخورد يك #موشك كورنت به #سنگر از #ناحيه #دو پا و #يك #دست و #سر، ایشان به #شدت #مجروح شد.
🍃🌷🍃
واز #تل بازو به #بيمارستان محلی و سپس به #بيمارستان #حلب و #دمشق #منتقل ودر ساعت #يك بامداد روز 4#آبان 95# ایشان به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
در #عملیات فتحالمبین به #عنوان #مسئول محور به #خدمت پرداخت، بعد از #چهار مرتبه #مجروحیت در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳۱# در #شلمچه به علت #پخش گازهای شیمیایی توسط #سربازان بعثی به بستر #بیماری افتاد.
🍃🌷🍃
ایشان بارها در #عملیاتهایی چون #فتحالمبین، #بیتالمقدس و #مرصاد #حماسه آفریدبعد از #اتمام #جنگ در #نشریه "پیام حمل و نقل" #خاطرات خود را با عنوان #روزهای ماندگار به مدت #یکسال به #چاپ رساند.
🍃🌷🍃
ایشان بعد از #سالها #خدمت در #آموزش وپرورش، #جهادسازندگی،#هلال احمر ،#نیروی نامنظم، #دکتر چمران ،#مدیریت یک مدرسه راهنمایی را بر #عهده داشت.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
زمانی که ازدواج کردم کم کم آثار #جراحتها خود را بروز میدادند خاطراتم از انتخاب #همسرم و زندگی با یک #جانباز را در کتاب «اینک شوکران» روایت کرده ام،در بخشی از این کتاب نوشتم.
🍃🌷🍃
برادر دوستم صفورا بود.
مادرش دستش را گذاشت روی شانهام و گفت: «برو بالا. الان حاجی را هم میفرستم. بنشینید سنگهایتان را از هم وا بکنید.
دلم شور میزد. نگرانیای که توی چشمهای خواهرام میدیدم دلشوره ام را بیشتر میکرد😔
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
آقا «رضا» #دانشجوی ارشد رشته مهندسی نفت .
و آقا «مهدی»، کلاس هشتم.
🍃🌷🍃
#جانباز #دفاع مقدس بود.
از دوران #دفاع مقدس در #پاهای ایشان #ترکش بود و زمانی که #سوریه رفت، آنجا هم #جانباز شد.
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان نسبت به #حرام و #حلال و #رزق و روزی #حلال #حساسیت خاصی داشت، تاکید داشت که #خمس را پرداخت کند تا مالش #حلال باشد، برای #انجام #کارهای #خیر #همیشه #پیش قدم بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پایان #کلاس اول دبیرستان به #جبهه رفت، و #شش ماه در #جبهه بود، سال 1367# به #عضویت #بسیج درآمد.
🍃🌷🍃
#عاشق #پدر و #مادر و#خانواد بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده نبود و همسر ایشان مسئولیت فرزندانش را به #عهده داشتند.
🍃🌷🍃
#هیچگاه از #کار و #مسئولیتش به ما چیزی #نمیگفت: «ما تا آخر نفهمیدیم #مسئولیت #محمود چیست و هر وقت میپرسیدیم میگفت:«بنّا»!
🍃🌷🍃
حتی موقع #ثبتنام #پسرش در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من #پاسدار هستم و خانمش در #فرم #مدرسه شغل #محمودآقا را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من #شغل #آزاد نوشت.
🍃🌷🍃
بعد از #شهادت #پسرم متوجه شدم که #درجه #سرگردی و #معاونت #عملیات #سپاه ناحیه رابه #عهده داشت و #سالها در مناطق #کردستان، #شمالشرق، #گنبد و #دشت گرگان، #سیستان و بلوچستان،#خوزستان، #جنوب، #بندرعباس #فعالیت میکرد.
🍃🌷🍃
#آخرین #دیدار😭
ساعت 1:10#دقیقه #شب آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟» گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه میکنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم نبودید😊»
🍃🌷🍃
بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».😭
🍃🌷🍃
ایشان به همراه #آقاجواد که آن زمان 9#سال داشت در مناطق #عملیاتی #حضورداشت، در یکی از همین #حضورها ، #جواد را به همراه خود برای #دیدبانی #جلوتر از#خط مقدم برده بود بطوریکه #جواد ، #چراغ های #پالایشگاه بصره را می دید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
۳#سال در شهر#اهواز زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا ۱ تا ۹ ساله بودند که در #قرارگاه #شهید بهشتی اهواز #زندگی می کردند.
🍃🌷🍃
علاوه بر #نگهداری #بچه ها ، #تدارک #مایحتاج #رزمندگان ، #پذیرایی از #فرماندهان #جنگ و #اعلام خبر #شهادت #رزمندگان در آن زمان را بر#عهده داشتم.
🍃🌷🍃
پس از آغاز#جنگ تحمیلی #همسرم به مناطق #عملیاتی #اعزام شدند و پس ازمدت ها دوری برای #گفتگوی تلفنی با #ایشان به #سپاه بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در #اهواز را شنیدم و با #خوشحالی به آن پاسخ #مثبت دادم.
🍃🌷🍃
پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به #اهواز شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با #فرزندانم وسط اثاثیه نشستیم.
🍃🌷🍃
ایشان به همراه #آقاجواد که آن زمان 9#سال داشت در مناطق #عملیاتی #حضورداشت، در یکی از همین #حضورها ، #جواد را به همراه خود برای #دیدبانی #جلوتر از#خط مقدم برده بود بطوریکه #جواد ، #چراغ های #پالایشگاه بصره را می دید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
۳#سال در شهر#اهواز زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا ۱ تا ۹ ساله بودند که در #قرارگاه #شهید بهشتی اهواز #زندگی می کردند.
🍃🌷🍃
علاوه بر #نگهداری #بچه ها ، #تدارک #مایحتاج #رزمندگان ، #پذیرایی از #فرماندهان #جنگ و #اعلام خبر #شهادت #رزمندگان در آن زمان را بر#عهده داشتم.
🍃🌷🍃
پس از آغاز#جنگ تحمیلی #همسرم به مناطق #عملیاتی #اعزام شدند و پس ازمدت ها دوری برای #گفتگوی تلفنی با #ایشان به #سپاه بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در #اهواز را شنیدم و با #خوشحالی به آن پاسخ #مثبت دادم.
🍃🌷🍃
پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به #اهواز شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با #فرزندانم وسط اثاثیه نشستیم.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به #سیستان و بلوچستان رفت و تا سال 68# آنجا ماند،#سنگرساز #بیسنگری بود که #بارها به #جبهه و #مناطق مختلف #اعزام میشد. بعد از مدتی #اقامت در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و #باز هم #کاری دیگر بر#عهده گرفت و شد #مسئول #آموزش #روستائیان در #جهاد.
🍃🌷🍃
اما انگار دلش هنوز در #سیستان و بلوچستان و در #میان #مردم بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال 76#بار دیگر به #زاهدان یعنی یکی از #توابع #استان سیستان و بلوچستان برود و ایشان #چهار سال آنجا ماند و در نتیجه به #تهران بازگشت.
🍃🌷🍃
در این #سالها #خدمت به #مردم در #مناطق #محروم کشور، چشیدن #سختی های مردم با تمام #وجود و #هم دردی با آنها به #جزئی #جدا نشده از #شخصیت ایشان تبدیل شده بود. از #خدمت به #مردم دست نکشید، چراکه #امام خمینی (ره) و بسیاری دیگر از #رزمندگان، #وظیفه خودشان را #خدمت به #مردم #عنوان کرده بودند.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید حاج محسن مطیعی هم در اثر #سانحهای که در حین #بازگشت از #مأموریت در 8#دی سال 1383# برای ایشان پیش آمد و به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#سال های متمادی #منصب #خادمی افتخاری #بارگاه ملکوتی #امام رضا(ع)🌷را #عهده دار بود، بارها در جمع #همرزمان گفته بود: آرزو دارم در #میدان #جنگ باشم و به #شهادت برسم و #جسم ناقابلم در #راه #خدا🤍 #تکه تکه شود.
🍃🌷🍃
با وقوع #عملیات مرصاد به توصیه #مقام معظم رهبری #مسئولیت این #عملیات غرور آفرین را بر #عهده گرفت و به نقل از #شهید صیاد شیرازی #فرماندهی خوبی از خودش به #نمایش گذاشت.
🍃🌷🍃
تا جایی که در تماس مرحوم #حاج سید احمد خمینی با ایشان و #ابلاغ گزارش #پیشرفت #عملیات توسط آن مرحوم به #امام خمینی (ره)،امام فرمودند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد."
🍃🌷🍃
ایشان به همراه #آقاجواد که آن زمان 9#سال داشت در مناطق #عملیاتی #حضورداشت، در یکی از همین #حضورها ، #جواد را به همراه خود برای #دیدبانی #جلوتر از#خط مقدم برده بود بطوریکه #جواد ، #چراغ های #پالایشگاه بصره را می دید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
۳#سال در شهر#اهواز زندگی کردیم . رقیه ، جواد ، سمیه و رضا ۱ تا ۹ ساله بودند که در #قرارگاه #شهید بهشتی اهواز #زندگی می کردند.
🍃🌷🍃
علاوه بر #نگهداری #بچه ها ، #تدارک #مایحتاج #رزمندگان ، #پذیرایی از #فرماندهان #جنگ و #اعلام خبر #شهادت #رزمندگان در آن زمان را بر#عهده داشتم.
🍃🌷🍃
پس از آغاز#جنگ تحمیلی #همسرم به مناطق #عملیاتی #اعزام شدند و پس ازمدت ها دوری برای #گفتگوی تلفنی با #ایشان به #سپاه بهشهر رفتم که درآن مکالمه ، پیشنهاد زندگی در #اهواز را شنیدم و با #خوشحالی به آن پاسخ #مثبت دادم.
🍃🌷🍃
پرونده بچه ها را که از مدرسه گرفتیم ، با یک تویوتا روباز آماده رفتن به #اهواز شدیم . اثاثیه را در دورتا دور کابین چیدیم و با #فرزندانم وسط اثاثیه نشستیم.
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی
🍃🌷🍃
متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
آقا «رضا» #دانشجوی ارشد رشته مهندسی نفت .
و آقا «مهدی»، کلاس هشتم.
🍃🌷🍃
#جانباز #دفاع مقدس بود.
از دوران #دفاع مقدس در #پاهای ایشان #ترکش بود و زمانی که #سوریه رفت، آنجا هم #جانباز شد.
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان نسبت به #حرام و #حلال و #رزق و روزی #حلال #حساسیت خاصی داشت، تاکید داشت که #خمس را پرداخت کند تا مالش #حلال باشد، برای #انجام #کارهای #خیر #همیشه #پیش قدم بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پایان #کلاس اول دبیرستان به #جبهه رفت، و #شش ماه در #جبهه بود، سال 1367# به #عضویت #بسیج درآمد.
🍃🌷🍃
#عاشق #پدر و #مادر و#خانواد بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده نبود و همسر ایشان مسئولیت فرزندانش را به #عهده داشتند.
🍃🌷🍃