eitaa logo
این عماریون
381 دنبال‌کننده
234.3هزار عکس
63.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
فوق العاده انسان گرایی بودند هیچ وقت پیش من و فرزندانمان از و حرفی به میان نمی آوردند احساس می کردند اگر حرفی بزنند شاید ما رفتن به شویم. 🍃🌷🍃 به من گفت من ساکم را آماده میکنم و پشت صندوق عقب ماشینم میگذارم تا وقتی که زمان فرا برسد بدون اطلاع قبلی من میروم و بعد از به شما رو میکنم. 🍃🌷🍃 موعود؛ روزی که با ها کرد😭صبح زود ،برای ادای فریضه از خواب بیدار شدم ناگهان از پشت در اتاق بچه ها دیدم که با گریان تک تک ها را بوسد و مورد قرار می دهد و به از در خارج شد.😭😭😭 🍃🌷🍃 نمیدانستم که این ما با است، تقریبا نزدیک همان روز بود که با منزل تماس گرفت و خبر از به را داد.😭 🍃🌷🍃
می گفت: "ما باید برویم تا به مرزهای خودمان کشیده نشه، عقیده داشت تمام این ها در همسایه و همراه ایران برای اینه که آمریکا و اسرائیل دشمنی و بغض و کینه شان علیه ما را به سرانجام برسانند." من درباره های فکر می کردم، ولی شدن از او برایم بود. سال تمام کرد تا به برسد و آخر هم این شد. 🍃🌷🍃 هم به های نظامی روی آورد و هم روی و می کرد، هم می خواست و از دل به بشویم.😭 🍃🌷🍃 پدر از دنیا رفته بودو مادر و خواهراش بودند😔. جوانشان هم سال پیش در سانحه ای را از دست داده بود،😔 هنوز در فرزندش می سوخت.😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : برای انتخاب ، و...بود، خودم هم هیئتی بودم. و اخلاق و.. که بسیار اخلاق بود. 🍃🌷🍃 عکس هایش را که دیده اید همه اش بر لب است. خودش بهم گفت از خواسته از باشد و یعنی چادری. 🍃🌷🍃 گذار و امام علی علیه السلام🌷 پانصد دستگاه بود. خودش می گفت از نوجوانی بیشتر وقتش را در ها می گذرانده. 🍃🌷🍃 روغنی داشت؛ کنار مغازه تعویض روغنی دایی ام. با هم همسایه بودند، دایی ام ما را به هم معرفی کرد و تمام و کمال هم را می کرد. سال ها را می شناخت. 🍃🌷🍃 همان اوایل  ازدواج یک بار از من پرسید اگر خدای ناکرده در کشورمان بشود، تو اجازه می دهی من هم بروم؟ 🍃🌷🍃 من هیچ وقت جدی به این موضوع نگاه نمی کردم، می گفتم هر چی بخواهد. آدم باید توی قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیره. 🍃🌷🍃 وقتی خطر داعش در بالا گرفت و حضرت زینب علیها السلام🌷 تهدید شد، به طور درباره و از با من صحبت می کرد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : برای انتخاب ، و...بود، خودم هم هیئتی بودم. و اخلاق و.. که بسیار اخلاق بود. 🍃🌷🍃 عکس هایش را که دیده اید همه اش بر لب است. خودش بهم گفت از خواسته از باشد و یعنی چادری. 🍃🌷🍃 گذار و امام علی علیه السلام🌷 پانصد دستگاه بود. خودش می گفت از نوجوانی بیشتر وقتش را در ها می گذرانده. 🍃🌷🍃 روغنی داشت؛ کنار مغازه تعویض روغنی دایی ام. با هم همسایه بودند، دایی ام ما را به هم معرفی کرد و تمام و کمال هم را می کرد. سال ها را می شناخت. 🍃🌷🍃 همان اوایل  ازدواج یک بار از من پرسید اگر خدای ناکرده در کشورمان بشود، تو اجازه می دهی من هم بروم؟ 🍃🌷🍃 من هیچ وقت جدی به این موضوع نگاه نمی کردم، می گفتم هر چی بخواهد. آدم باید توی قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیره. 🍃🌷🍃 وقتی خطر داعش در بالا گرفت و حضرت زینب علیها السلام🌷 تهدید شد، به طور درباره و از با من صحبت می کرد.😭 🍃🌷🍃
می گفت: "ما باید برویم تا به مرزهای خودمان کشیده نشه، عقیده داشت تمام این ها در همسایه و همراه ایران برای اینه که آمریکا و اسرائیل دشمنی و بغض و کینه شان علیه ما را به سرانجام برسانند." من درباره های فکر می کردم، ولی شدن از او برایم بود. سال تمام کرد تا به برسد و آخر هم این شد. 🍃🌷🍃 هم به های نظامی روی آورد و هم روی و می کرد، هم می خواست و از دل به بشویم.😭 🍃🌷🍃 پدر از دنیا رفته بودو مادر و خواهراش بودند😔. جوانشان هم سال پیش در سانحه ای را از دست داده بود،😔 هنوز در فرزندش می سوخت.😭😭 🍃🌷🍃