eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃جایی خواندم که عاشقی می‌گفت «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و هم به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود»* 🍃آنها که این مفهوم را عمیقاً درک کردند از قید و بند زمین و زمینیان رها شدند و دل به دل آسمانی ها دادند. از چهل سال پیش تا کنون این قانون نانوشته سرلوحه و مبارزان اسلام بود؛ مبارزانی چون سیدجواد! 🍃که در تب و تاب شروع پا به خانواده اسدی ها گذاشت، آمد که بعد ها قصه خیرالله*‌ را برای مادرش تداعی کند. از همان کودکی میخواست هم قد و قواره لباسی شود که روزی در میدان نبرد به تن خیرالله بود. 🍃جواد آنقدر بیقرار و پیگیر بود که حتی موهایش راهم شبیه خیر‌الله شانه میزد. برادر میخواست راه برادرش را ادامه دهد! آنگونه که بعد از سی و دو سال علم را برداشت، وقتش رسیده بود از و علی‌اکبر(ع) خوانی و... دل بکند و راهی منزلگاه ابدی‌اش شود. 🍃، میزبان شیرمردانی از خطه مازندران! آن روز سید جواد و دوازده تن دیگر مهمانان این منطقه بودند، حُبشان چنان به دل خانطومان افتاده بود که نمی‌خواست آغوش باز کند و میهمانانش را به وطنشان بفرستد. 🍃و درست در شام شهادت موسی‌بن‌جعفر (ع) سید جواد نامه مهر شده شهادتش را از علی‌ابن‌موسی‌الرضا گرفت و تا سه سال مهمان خانطومان شد. پنجمین سالگرد شدنت مبارک. پ.ن*متنی از وصیتنامه شهید محمودرضا بیضایی پ.ن* شهید سید خیرالله اسدی برادر شهید سید جواد اسدی که در سال ۱۳۶۶ در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٨ مهر ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای روستای امره
🍃در بیست و نهمین روز از اولین فصل سال در خانواده ایی متدین در بدنیا آمد. از کودکی دارای استعداد و توانایی بالایی بود. در اعزام به خارج رتبه برتر را کسب کرد و در کنکور سراسری در تمامی رشته های قبول شد. که ترجیح داد در به تحصیل خود ادامه دهد... 🍃نخستین مرحله اقدامات سیاسی اش از راه اندازی تشکل بچه های جنوب شهر شکل گرفت. بعد از مدتی جهت برقراری ارتباط با مردم به دلیل شناخت ویژگی های منطقه خود انتقالی گرفت و در اهواز شروع به فعالیت کرد. 🍃در سال ۵۵ پس از گرفتن اخطار های فراوان و بی اعتنایی او و ادامه دادن به فعالیت هایش از دانشگاه اخراج شد. و به خرمشهر بازگشت. و فعالیت خود را به صورت رسمی و گسترده شروع کرد. 🍃بعد از پیروزی اسلامی تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و اما با اصرار دوباره درس را ترک کرد و برای سر و سامان دادن به وضعیت خرمشهر راهی شهرش شد. با شروع دوران تحصیل تصمیم به ازدواج گرفت و با دختری که چند سال پیش در جریان فعالیت های انقلابی اش با او آشنا شده بود ازدواج کرد... 🍃خانم صدیقه زمانی دختری بود که نه تنها روز ها بلکه سال‌های سال بعد از شهادت سید رضا هنوز به چشم یک به همسرش نگاه می‌کرد. 🍃ایشان از احترام فوق العاده ای که سید رضا به ایشان می گذاشت این گونه می گویند: او معتقد بود که از جایگاه ویژه ای برخوردار است و به خاطر همین بسیار با مهربانی و لطف با من برخورد می کرد و در کارهای خانه کمک کار خوبی بود و همیشه در بین جمع مرا با نام فامیل خودم صدا می کرد و مانند دکتر شریعتی معتقد بود که زن با هویتش عوض نمی شود و حضرت صدیقه طاهره(ص) همواره فاطمه بنت محمد(ص) است. 🍃با آغاز از روزهای نخست درگیری در خط مرزی تا جنگ تن به تن در خرمشهر حضور داشت و نقش پررنگی را ایفا می‌کرد. تا اینکه بعد از شهادت محمد جهان آرا فرماندهی سپاه خرمشهر به دوش ایشان افتاد. 🍃به عنوان یک هر کاری که از دستش بر می آمد برای رسید به هدف مقدسش انجام می‌داد، از بلند کردن جعبه مهمات تا رانندگی و سرکشی به خطوط مقدم. تا اینکه در روز ۱٧ اردیبهشت مصادف با ولادت (ع) با برخورد ترکش توپ شد و به لقا الله پیوست... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٧ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای ابادان
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و سقوط شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای رفیق های آسمانی‌شان میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که جنگ ندیده اند به دست گرفته و راوی صحنه های مقتدرانه ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام علی‌اصغر بشکیده را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخواست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ گناهانمان دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها غریب و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
🍃با آغاز ، شناسنامه اش را در دست گرفت و راهی شد. مسئول اعزام با دیدن قامتش موافقت کرد اما وقتی چشم هایش تاریخ تولد کمال را در شناسنامه دید و فهمید ۱۳ سال بیشتر ندارد مخالفت کرد. 🍃ناامید نشد، کم نیاورد و با دستکاری تاریخ تولدش، راهی شد. تعلقات دنیا نتوانست او را پابند کند. حتی بعد ها که کرد و فرزند ۲ ماهه اش خود را برای پدر عزیز می کرد، حس پدری را نادیده گرفت و باز هم راهی جبهه شد. 🍃بارها بال پروازش زخمی شده بود و با جراحت برگشت اما هربار مصمم تر از قبل راهش را ادامه داد. آنقدر برای شهادت در خانه خدا را زد که وقتی فرمانده گردان امام حسین بود به آرزویش رسید... 🍃شناسنامه ها را دستکاری کردند و روحشان بزرگ شد و عاقبت بخیر .وای بر ما اسیران دنیا که گم کرده ایم ماه و سال را... شهید جان نگاهی💔 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۴ 📅تاریخ شهادت : ٣ تیر ۱٣۶٧ 📅تاریخ انتشار : ٣ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه ماووت 🥀مزار شهید : گلزار شهدای زنجان
🍃در سپیده دمی که نوای دلنشین اذان، بشارت صبحی مستانه را می داد، محمد حسین در گلستانی که پیرو خط حسینی بود شکفته شد. نهالی که سالیانی بعد سروی طناز و سرافراز شد. 🍃نامش را محمد حسين گذاشتند به اين اميد كه بتواند ياور حسين، سرور و سالارشهيدان باشد. و چه نیک که به راستی با افعال حسن انگیزش یاوری برای زمانش شد. 🍃قلب سلیمِ محمد حسین با شنیدن ندای که : "اي شبانيان كه قرن هاست در زنجير ستم شاهان اسيريد به پا خيزيد و طومار حكومت جلادان را به هم بپيچيد "لرزید. لحظه ای درنگ نکرد و آگاهانه علیه طاغوت برخواست و به خیل عظیم انقلابیون قبل از انقلاب پیوست. 🍃قهرمان قصه ی ما هیچ گاه سنگر انقلاب را خالی نگذاشت. و همواره در پاسداری از انقلاب اسلامی کمک میکرد. 🍃پس از چند سال شروع و سالها تلاش و مجاهدت، سر انجام این گل شکفته شده ی انقلابی،در یکی از روزهای دفاع از این آب و خاک، در پاسگاه زید لبیک گویان به دیار محبوب پرواز کرد. 🍃 آری فرجام حسینی زیستن حسینی رفتن است، بوی بهشت را میتوان حتی از پروازشان شنید... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ مرداد ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پاسگاه زید عراق 🥀مزار شهید : زیارتگاه اسلام آباد سرفاریاب
🍃جایی خواندم که عاشقی می‌گفت «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و هم به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود»* 🍃آنها که این مفهوم را عمیقاً درک کردند از قید و بند زمین و زمینیان رها شدند و دل به دل آسمانی ها دادند. از چهل سال پیش تاکنون این قانون نانوشته سرلوحه و مبارزان اسلام بود؛ مبارزانی چون سیدجواد! 🍃که در تب و تاب شروع پا به خانواده اسدی ها گذاشت، آمد که بعد ها قصه خیرالله*‌ را برای مادرش تداعی کند. از همان کودکی میخواست هم قد و قواره لباسی شود که روزی در میدان نبرد به تن خیرالله بود. 🍃جواد آنقدر بیقرار و پیگیر بود که حتی موهایش راهم شبیه خیر‌الله شانه میزد. برادر میخواست راه برادرش را ادامه دهد! آنگونه که بعد از سی و دو سال علم را برداشت، وقتش رسیده بود از و علی‌اکبر(ع) خوانی و... دل بکند و راهی منزلگاه ابدی‌اش شود. 🍃، میزبان شیرمردانی از خطه مازندران! آن روز سید جواد و دوازده تن دیگر مهمانان این منطقه بودند، حُبشان چنان به دل خانطومان افتاده بود که نمی‌خواست آغوش باز کند و میهمانانش را به وطنشان بفرستد. 🍃و درست در شام شهادت موسی‌بن‌جعفر (ع) سید جواد نامه مهر شده شهادتش را از علی‌ابن‌موسی‌الرضا گرفت و تا سه سال مهمان خانطومان شد. پ.ن*متنی از وصیتنامه شهید محمودرضا بیضایی پ.ن* شهید سید خیرالله اسدی برادر شهید سید جواد اسدی که در سال ۱۳۶۶ در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٨ مهر ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای روستای امره
🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃 🍃و تو، همان قصه ی پر سوز عشقی که آرام آرام انوار نورش را میان آدمیان اشاعه کرد که کسی در خاموشی هوا به میان چاله های زمینی سقوط نکند؛ مرد اسلامی که با وقوع غیرت علویش فرمان نبرد حق علیه باطل را صادر کرد و برای مقابله با قد راست کرد. 🍃برخاستی و پوز اهریمنان را ذره ذره به خاک مالیدی و اجازه تجاوز به وطنت را ندادی، حقیقتا که لقب سزاوارت است. 🍃آری درست است، تو همان شمع عالم عشقی که با پرتو درخششت بازار خاموش و تاریک بی مهری ها را روشن ساختی و حال ما زمینیان لبریز از التماس به شماست اگر خوب دقیق شوید خواهید فهمید که دل شیدای ما بهترین تاری است که در فراقتان را به نوای خود در می‌آورد. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ دی ١٣٣٣ 📅تاریخ شهادت : ٢٨ مهر ١٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ٢۸ مهر ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : میمک 🥀مزار شهید : نیشابور
🍃وقتی ترس و دلهره نوشتن شعار و داشتن امام و اعلامیه بر همه غالب بود همیشه عکس را با خود به همراه داشت. هیچ وقت از کاری که انجام میداد دست نمیکشید و تا آن را به ثمر نمیرساند آرام و قرار نداشت. هیچ کس از کارهایش خبر نداشت همیشه چند ساعت قبل از شروع میرفت و در دیوار های انجا را پر از شعار ها و نوشته های خط امام میکرد. 🍃وقتی آغاز شد محصل بود اگر احترام به حرف پدر و مادر نبود ترک تحصیل میکرد و همان روز به میرفت اما تا تابستان صبر کرد و برای دیدن و گذراندن دوره آموزشی به اصفهان رفت. هوش و زکاوت فراوانی داشت و می‌گفتند در پشت جبهه حضورش مفید تر است و به توصیه برای ادامه تحصیل به بازگشت و آنجا هم از فکر جبهه باز نماند. 🍃مشغول به تعلیم و شد و همه را تشویق میکرد که به جبهه بروند. پس از گذشت مدتی که نتوانست دوری از جبهه و خدمت به را تاب بیاورد، بدون اینکه به چیزی بگوید دوباره به جبهه رفت و با نوشتن نامه ای از اهل منزل عذرخواهی کرد. اما میان کشاکش این دنیا نامتقارن، باز هم مجبور شد به عقب برگردد و به ادامه تحصیل و انجام وظایف خود آن هم پشت جبهه بپردازد. 🍃از بیهوده بودن و بیهوده کردن تنفر و داشت و برای همین نذر کرده بود ۱۰۰ تا عراقی را بکشد و بعد شود حدودا شش بار به جبهه رفته بود و بارها میزبان هم شده بود. در نامه ای که به پدر خود نوشته ازاین گفته بود که "بالا تر از علی اکبر و حسین (ع) نیست" و پدرش باید به شهادت او افتخار کند... 🍃اخرین باری که به جبهه رفته گویی همه می‌دانستند این آخرین بار است. همه چیز رنگ و بوی اخرین ها را داشت، از اخرین باری که به مرخصی امد و قرار شد مدتی به استراحت مطلق بپردازد تا وقتی که زیربار نرفت و به جبهه برگشت و آن شب که نور سر تاپای وجود اورا فرا گرفت و خواب یکی از همرزمانش که حکم شهادت او را امضا کرد. و پانزده آبان اخرین روزی بود که در این دنیای تنگ و تاریک گرفتار بودو به آسمان کرد... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ آبان ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پنجوین 🥀مزار شهید : روستای شاهد شهر شهریار
🍂 که باشی تمام همّ و غمت می‌شود کسب رضای یار . امروز، قلم لب به سخن گشوده تا از مجنونی قصه بر زبان آوَرَد که روز به روز بیش‌تر شبیه می‌شد . 🍂 مؤمنی تمام‌عیار، آن هم در لباس جوانی .نامش علیست، ولایتمداری . 🍂 با شروع دلبری‌هایش برای محبوب بیش‌تر شد . برخاست و کوهی شد در مقابل جور اهریمنان،ایستاد و خم به ابرو نیاورد تا پوز را به خاک بمالد . 🍂 درخشید و از وطن و ناموس خویش دفاع کرد. علی بالفعل نشان داد که چه برای ولایتش است. 🍂با تمام جانش مقابل ایستاد . عاشقانه‌هایش را با همان خاک و خون به ترسیم کشید . 🍂حقیقتاً عاشقانه‌ی زیبایست، و ... ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : نامشخص 📅تاریخ شهادت : ۱۸ آبان ۱۳۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای داریون .شیراز 🕊محل شهادت : عین خوش(دشت عباس)
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃شهید ابراهیم سال ۱۳۲۹ در محله قصرالدشت مسجدالرضا شیراز دنیا آمد. تحصیلاتش را با نمرات عالی تا مقطع دیپلم در کازرون و شیراز سپری کرد. به علت علاقه وافر به در امتحان شرکت کرد. سال ۵۰ و ۵۱ پس از گذراندن آموزش مقدماتی در ایران، برای هواپیماهای جنگی به آمریکا فرستاده شد. 🍃شهید ابراهیم در ایام ، همراه همفکران نیروی هوایی چاش به فعالیت انقلابی پرداخت و حامی رهبر انقلاب شد. پس از پیروزی کرد و از پروردگار یک هدیه گرفت. 🍃با آغاز به بوشهر منتقل شد و همراه خلبانان شجاع نیروی هوایی به نبرد با دشمن پرداخت. شهید ابراهیم در مدت دو ماه ابتدای جنگ، ۵۰ پرواز برون مرزی داشت و ۸۰ پرواز عملیاتی موفق و از تیمسار فکوری چندین لوح اخذ کرد. 🍃سرانجام در مروارید،پس ازشکست دادن صدام، داخل آبهای خلیج فارس، همراه ناو پیکان همیشه جاوید ایران، مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و با لقب به پرواز کرد. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۲۹ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : جاویدالاثر 🕊محل شهادت : اب های خلیج فارس
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۸ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
✨به نام خدا 🍃بهار، بوی گل سرخ با خود آورده است که یادمان نرود زنده است یاد . 🍃در شانزدهم آذر ماه ۱۳۳۶ در روستای چشم به جهان گشود. شور و شوقش به تحصیل باعث شد تا وارد مدرسه عالی معدن شود و به عنوان داوطلب آزاد، دیپلم طبیعی را دریافت کند. 🍃 با شروع وارد حق علیه باطل شد و به آرزویش رسید. مانند بسیاری از جوانمردان دیگر که جان دادند و نگذاشتند یک وجب از خاک میهن در تصرف باشد و باز بوی لاله‌های سرخ می‌آید. گل‌هایی که پرپر شدند تا سرافراز و سربلند باشیم. 🍃جوانمردانی که در سخت‌ترین شرایط با و از هر مانعی عبور کردند و هیچ چیز سد راهشان نبود. با عطر بهار که همچو گل‌ها می‌شکفند و به سوی آسمان پر می‌کشند و از خود شرافت و به جای می‌گذارند تا بار دگر مرهمی برای زخم‌های ناجوانمردی و ظلمت باشد. 🍃شهید محمدعلی امیری هم همچو همسنگران و یارانش در برابر ایستاد و دفاع کرد و به آسمانیان پیوست. "شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سور عشقند" ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۶ آذر ۱٣٣۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ فروردین ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اسفرجان