eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
931 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ تربیت فرزند ؛ قبل از تولد 🌸 قال رسول الله صلی الله علیه و آله: 🌹السّعید من سعد فی بطن أمّه و الشّقیّ من شقی فی بطن أمّه🌹. ❤️خوشبخت کسى است که در شکم مادرش خوشبخت شده و بدبخت کسى است که در شکم مادرش بدبخت شده است. [ نهج الفصاحه ، صفحه: ۵۳۰] ♦️این روایت، بخشی از عوامل خوشبختی و بدبختی را قبل از تولد می داند. ♦️یعنی بخشی از خوشبختی انسان در رحم مادر شکل می گیرد و بخشی از شقی شدن فرزند نیز در رحم مادر. ♦️پس والدین خصوصا مادر ، باید در این دوران مراقبات ویژه ای مخصوصا در رابطه با غذا خوردن داشته باشند 👈پیشنهاد می کنم که حتما حتما کتاب “ریحانه بهشتی یا فرزند صالح “ اثر خانم سیما میخبر، که با همکاری جمعی از خواهران حوزه علمیه جمع آوری شده و شامل برنامه های اخلاقی ، عبادی ، پزشکی و تغذیه ای از قبل بارداری تا پایان شیردهی است ؛ را مطالعه بفرمایید 💛🍃💛🍃💛 ✅ زیبا و موثر: به یک بزرگی گفتند بچه ی شما بی ادب است. گفت: چه کرده است؟ گفتند: سقایی مشک آبی روی دوشش بود و می رفت، بچه ی شما یک سوزن به مشک آب فرو کرد و این سقا آب هایش خالی شد. آن بزرگ : خیلی ناراحت شد، رفت به همسرش گفت، همسر شروع کرد به منقلب شدن و گفت: باید اینطور باشد! شوهرگفت: چرا؟ همسرگفت: من وقتی حامله بودم، از کنار درخت اناری گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد، یک سوزن در انار فرو کردم و از این سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافی که خوردم، باید... من سوزن به انار زدم، باید بچه ام به مشک سوزن بزند. [حجت الاسلام قرائتی در برنامه درسهایی از قرآن ۰۴/ ۰۷/ ۸۷] 🆔 @asanezdevag 💛🍃💛🍃💛
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۱ دغدغه بجای تعدادی از مخاطبان کانال رو درباره مرخصی زایمان و اما و اگرهای آن دیدم. مت
۳۱۲ من ۲۴ سالمه، ۱۸ سالگی ازدواج کردم، یه ازدواج بسیار ساده. ۱۹ سالم بود که پسرم به دنیا اومد(ناگفته نماند که کلی از این سمت و اون سمت حرف شنیدم که خودت بچه ایی و بچه برای چی می خواستی😔😏) اما من عاشق زندگیم و پسرم بودم، هنوز پسرم دوسالش نشده بود که دوباره باردار شدم، ولی متاسفانه منجر به سقط شد😭 خیلی ناراحت شدم... اما بازم راضی بودم به خواست خدا. کم نیاوردم و دوباره بعد از یکسال باردار شدم، متاسفانه این بار هم توی ۱۳ هفته سقط شد و ۳ روز توی آی سی یو بستری شدم. حدود ۱۴ روز توی بیمارستان بودم. خیلی خیلی برام سخت بود از دردهایی که کشیدم تا دوری از همسرم و پسرم😭 اما باز هم توکل کردم به خدا.😍 بعد از کلی پیگیری و آزمایش و دکتر رفتن دکترم میگفت که مشکلی ندارین و بذار باردار بشی، مجدد بعد از ۸ ماه باردار شدم، ولی متاسفانه این بار هم توی ۶ هفته بچم رو از دست دادم😭😭 خییییییلی سخت بود هم برای خودم و هم برای همسرم. جوری شده بودم که اصلا با کسی نمیتونستم حرف بزنم. 😭😭 ولی باز هم توکل کردم به خدا و از حضرت زهرا خواستم که خودش بهم کمک کنه... این بار خیلی پیگیر شدم تا بالاخره در کلینیک بیمارستان بقیه الله خانم دکتر زهرا سلیمانی عزیز بهم کمک کردن (ایشون فوق تخصص بارداری های پر خطر دارند) و متوجه شدیم که مشکل انعقاد خون دارم و باید کل دوران بارداریم رو آمپول هپارین تزریق کنم. خدارو شکر میکنم که متوجه مشکلم شدم. با این همه سختی که کشیدم باز هم میخوام برای بارداری اقدام کنم. به خاطر گوش دادن به حرف حضرت آقا، به خاطر پسرم و محکم تر شدن بنیان خانوادمون. از همه شما میخوام برای من دعا کنید. 🆔 @asanezdevag
‍ ♨️بی‌بی‌سی فارسی؛ از تقبیح ازدواج به هنگام تا ترویج روابط جنسی ساعتی 🔻گستردگی فضای مجازی و تنوع برنامه‌های اجتماعی، علی‌رغم فایده‌ای که دارد از جهاتی خطرناک و آسیب‌زا است. بی‌بی‌سی فارسی اما در گزارش‌های اخیر به تبلیغ یکی از شبکه های اجتماعی دوستیابی جنسی در ایران می پردازد. 🔻این تبلیغ توسط بی‌بی‌سی اگرچه با اعتراض و انتقاد مخاطبان همراه بود، به نظر می‌رسد بیش از هر چیزی روابط جنسی آزاد و فاقد حدومرز را در جامعه تسهیل می‌کند. آزادی جنسی در حالی به عنوان یک حق فردی و بدیهی مفروض گرفته می‌شود که گویا فرد هیچ مسئولیتی نسبت به عوارض و عواقب زندگی خود در جامعه ندارد. با وجود جنبه‌های مخرب این برنامه‌ها بر روی فرد و جامعه، بی‌بی‌سی فارسی اما در یک گزارش تبلیغی به قبح‌زدایی و تبلیغ این نوع برنامه‌ها پرداخته است. 🔻بی‌بی‌سی رپرتاژ خود را برای این برنامه با محدودیت‌هایی که شیوع کرونا برای ارتباطات اجتماعی (جنسی) ایجاد کرده آغاز می‌کند و در ادامه با تمرکز بر حق زنان و با مفید جلوه‌دادن رابطه‌های یک‌شبه و بدون هیچ تعهد اخلاقی، آن را به نفع زنان و در جهت حق آنان معرفی می‌کند. 🔻حق زنان در نیاز جنسی، حقی مسلم است اما این رسانه معلوم‌الحال در ادامه، برطرف شدن این نیاز را در هر قالبی درست و به سود زنان تعبیر می‌کند و معتقد است که پیش‌قدم شدن زنان در این رابطه‌ها موجب ازبین‌بردن و کاهش آزار جنسی می‌شود! اما آن روی سکه این نکته را که زنان در این مناسبات اجتماعی تنها به عنوان یک سوژه جنسی دیده می‌شوند و هیچ ارزشی به جز بدنشان ندارند را انکار می‌کند. همچنین باید گفت، نیاز عاطفی و روانی زن که الزاماً در رابطه‌ای متعهدانه برطرف می‌شود؛ مسئله‌ای که بی‌بی‌سی و این شبکه‌های اجتماعی به ضد آن عمل می‌کنند. 🔻این رسانه با ژستی حق‌طلبانه، برطرف‌کردن نیاز جنسی را در چارچوب‌های نامشروع و خارج از تعهد و بدون هیچ قیدی را درست می‌داند و قبیح دانستن و غیرقانونی بودن این مسیر را نادیده‌گرفتن نیاز جنسی جوانان از سوی جامعه ایرانی و دولت آن قلمداد می‌کند. 🔻تمام این‌ها در حالی است که بی‌بی‌سی فارسی در سال‌های اخیر ازدواج‌های زیر 18 سال را کودک‌همسری خوانده و به تخریب و سیاه‌نمایی از این ازدواج‌ها پرداخت. بی‌بی‌سی فارسی، ازدواج به هنگام را مخالف حق انتخاب زنان و مانع پیشرفت می‌داند و آن را ظلم به زنان از سوی جامعه و قانون می‌داند اما رابطه‌های یک‌شبه و سوژه جنسی شدن زنان را در جهت حق زنان می‌خواند! 🆔 @asanezdevag
شنیدن دختران از 🔷 شکست عشقی جواب رد شنیدن برای ، با جواب ردی که ها می شنوند یکسان نیست. برای دخترها این جواب رد به دو دلیل ناراحت کننده تر است. اول به دلیل روحیه حساس دخترها و تعبیرهایی که از این جواب رد دارند و دوم به دلیل آنکه در های رسمی، دختران قبل از آنکه انتخاب کننده باشند، انتخاب شونده هستند. ❗️ دختر جوان بعد از جلسه خواستگاری و قبل از آنکه او نظرش را راجع به خواستگار اعلام کند، با جواب هایی مثل «ما برای هم مناسب نیستیم»، «انشالله دخترتان به زودی یک بخت بهتر نصیبش شود»، «استخاره گرفتیم بد آمد» و... رو به رو میشود. در چنین شرایطی تحمل شنیدن جواب های منفی بعدی واقعا سخت است و خیلی احتمال دارد که دخترخانم تصمیم بگیرد دیگر خواستگاری را نپذیرد. تصمیمی که البته اشتباه است اما به دلیل سرخوردگی های پیشین گرفته شده. ❌ در چنین شرایطی، بیشتر دخترها در فاز خود تخریبگری و احساس تقصیر می روند و فکر می کنند حتما ایرادی دارند که هیچ کس آنها را نمی پسندد، شاید .... . اما واقعیت این است که همه اینها می تواند تفکر اشتباه شما باشد. شما ممکن است واقعا دختر ایده آلی باشید اما تفاوت داشتن با خواستگارانتان در چند زمینه اصلی، موجب عدم شود. 🔷 ناراحتی طبیعی است ناراحت شدن را حق خودتان بدانید اما آن را کش ندهید. یکی از اتفاق های عادی این است که گاهی دل انسان به شدت یک چیزی را می خواهد و به دلیل موانعی که در راه رسیدن به آن اتفاق می افتد، به آن نمی رسد. این نرسیدن که البته ممکن است کم هم در زندگی اتفاق نیفتد روحیه هر فردی را تحت تأثیر قرار می دهد. 🔷 باورهای غیرمنطقی تان را اصلاح کنید می توانید برای مدتی با پرداختن به دیگر امور زندگی و توجه به زیبایی های زندگی، سر خود را گرم کنید و مطمئن باشید که فرصت های زیاد دیگری برایتان پیش خواهد آمد. دخترهایی شبیه شما اگر بتوانید باورهای غیرمنطقی تان مثل این که به خودتان بگویید «من خوب نیستم، من زیبا نیستم یا هیچ فردی من را دوست ندارد» را اصلاح کنید، راحت تر با این جواب های منفی کنار خواهید آمد. شما نباید با این باورهای غلط یک مسئله کوچک را به یک بحران شدید تبدیل کنید 🔷 منطقی فکر کنید تحمل ناراحتی شنیدن جواب منفی، بسیار راحت تر از تحمل سختی های ناموفق است. جلسات خواستگاری برای شناخت هر چه بیشتر دو و همچنین دختر و پسر از یکدیگر انجام می گیرد، پس اگر هر دو نفر یا یک نفر به این نتیجه برسد که هم کفو یکدیگر نیستند باید جواب منفی بدهد ولی اگر به هر دلیلی بعد از این ارزیابی ها و رسیدن به این که هم کفو نیستند جواب منفی داده نشود و این ازدواج انجام شود به احتمال زیاد، یک ازدواج ناموفق شکل خواهد گرفت و این مسئله، مشکلات بعدی زیادی را به دنبال دارد که تحمل سختی های آن از ناراحتی بعد از شنیدن جواب منفی که الان این دختر خانم با آن مواجه شده است، بسیار بیشتر خواهد بود. 🆔 @asanezdevag
04_5823616473850970730.mp3
زمان: حجم: 12.45M
🔈 داستان عاشق شدن جوان خارکن به دختر پادشاه 💠استاد هاشمی نژاد 🆔 @asanezdevag
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀 🎙 سخنران: استاد تراشیون 🔻 موضوع : مشکلات و مسائل جنسي در نوجوانان قسمت چهارم 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۲ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #فرزندآوری #سقط_مکرر #معرفی_پزشک من ۲۴ سالمه، ۱۸
۳۱۳ من سال ۸۱ در حالی که ۱۸ سالم بود ازدواج کردم، در سن ۲۰ سالگی پسر اولم به دنیا آمد، در حالی که بارداریش خدا خواسته بود. بعد از اینکه پسرم ۳ سالش شد، تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم در استانی که کیلومترها از شهر خودم دور بود. تحصیلم حدود ۵ سال طول کشید ولی فکر من دیگه خیلی عوض شده بود من دیگه مثل زمان قبل از تحصیل به یکی دو بچه راضی نبودم؛ نمی خواستم سربازی باشم که فقط دعای فرج می خوانم ولی حرف نایب امام زمانم را گوش نمیدم. علت این تغییر نگاه هم، برنامه های رادیو معارف بود. یکی از برنامه هاشون که من خیلی دوست داشتم، از سال ۹۰ با کارشناسی استاد عباسی ولدی شروع شد. ایشون به تمام سوالات ذهنی من جواب دادند اولا گفتند یک مادر نباید به روزمرگی عادت کنه، باید دائما خودش رو به روز رسانی کنه و اینکه ما از آوردن و تربیت بچه گریزان هستیم، ممکنه به خاطر نداشتن اطلاعات باشه، پس تصمیم گرفتم در این زمینه خودم رو مجهز کنم. چون توی مدرسه که بودم همیشه ممتاز بودم و در دوران تحصیلات عالیه هم همیشه رتبه ممتاز بودم و به کتاب علاقه داشتم در این قضیه مشکل نداشتم؛ بیشتر مشکل من در مورد مسکن و خونه کوچک بود که استاد عباسی برای این مشکل هم راه حل دادند آن هم راه حلی که خودشان هم به آن عمل کرده بودند. گفتند میتونیم از مرکز شهر مقداری فاصله بگیریم و با پولی که به اندازه پول پیش یک خونه نمی شه زمین وسیعی بگیریم و یک خونه بسازیم در همون برنامه رادیویی افرادی که این تجربه رو داشتند تماس می گرفتند و کاملا راضی بودند از اینکه تصمیم گرفتند از شهر دور بشن و در عوض خونه بزرگ داشته باشند. ما هم با توکل به خدا و سنجیدن جوانب مختلف، همین کار رو کردیم در یک روستا که حدودا یک کیلومتر با ایستگاه بی آر تی فاصله داشت یک زمین ۳۷۰ متری خریدیم و ساختیم و الان خیلی راحتیم و از مستاجری هم راحت شدیم. قبل از اینکه فارغ التحصيل بشم تصمیم به بارداری دوم گرفتم که متاسفانه سقط شد، اما ناامید نشدم برای بار سوم باردار شدم و خدا به ما یک پسر زیبا و بسیار باز یگوش و باهوش به ما داد اما متاسفانه فاصله سنی پسر اول و دومم حدود ۸ سال بود به خاطر ادامه تحصیلم و نمی خواستم این اشتباه رو تکرار کنم. وقتی پسرم ۲ سالش بود، دوباره باردار شدم پسر سومم هم شکر خدا برخلاف آزمایش های غربالگری و دردسرهای آزمایش ژنتیک و اضطراب های زیاد سالم به دنیا آمد. حالا سه تا بچه داشتم ۱۲ ساله ۳ ساله و نوزاد نازی که گرمی خونه ما رو مضاعف کرده بود و خدا خواست بعد از سه سال یه فرشته کوچولو به ما بده و ما یک خانواده شش نفره بشیم در حالی که به لطف خدا پسر بزرگم حافظ قرآن و و بچه های دیگه هم در این مسیر هستن. به لطف خانه حیاط دار و بزرگ مون ۴تا پسرام بدون اینکه تو این ایام کرونایی اذیت بشن، بیشتر وقتشون رو تو حیاط میگذرانند از ماسه بازی و بازی با خاک و گِل گرفته تا تاب بازی و دوچرخه سواری و...... همسرم خیلی آدم معتقدیه با این که یک معلم ساده هستند هیچ وقت از اوضاع بد اقتصادی شکایت نمی کنند. میگه همیشه برام سواله که مگر ممکنه خدا بنده خودش رو رها کنه؟! همسرم با اینکه در سن ۴ سالگی مادرش رو از دست داده اما خیلی آدم آرام و متینی هستند. همسرم با تحقیق، مذهب تشیع رو انتخاب کرده و واقعا میشه گفت یک شیعه ی واقعیه. همسرم قبل از سخنرانی های رهبر انقلاب در مورد افزایش جمعیت، هیچ نظری در مورد تعداد بچه نداشت اما بعد از فرموده های مکرر ایشان این سه تا پسر رو به دنیا آوردیم خیلی عاشق بچه است و تا جایی که بتونه کمک میکنه مثلا بچه ها تا مقطع ابتدایی هستند تو مدرسه خودشون هستند و من دغدغه ای بابت انتخاب معلم و....ندارم ولی حفظ قرآن بچه ها و رسیدگی به تکالیفشون با خودم هست. من خیلی اطرافیان رو به آوردن بچه تشویق میکنم از بیان روایت گرفته تا بیان آسیب های تک فرزندی و....و موفق شدم تا حالا خواهرم رو ۴ تایی کنم و همچنین چند تا از دوستام رو. اطرافیان اصلا موافق نیستند ولی من خودم باید به فکر آینده ی خودم و بچه هام باشم و به خدا اعتماد کنم. من در تمام این سال ها هیچ کمکی نداشتم، چون همیشه از خانواده دور بودم. حالا هم از خدا ممنونم که تربیت ۴ بنده خودش رو به من سپرده، دعا کنید من این مسئولیت رو به نحو احسن انجام بدم، من هم برای شما دعا میکنم. 🆔 @asanezdevag
به جای تعیین یکسری ملاک های غلط❌ و تیتر وار برای ازدواج و شروع زندگی مشترک، بهتره تا جزئی تر👌 به این امر توجه کنیم و عوامل مهم دخیل در این امر رو بررسی کنیم...🧐 قبلاً به توضیح کلی در مورد رسیدن افراد به انواع بلوغ صحبت کردیم😃 ‌🆔 @asanezdevag
❤️ امروز نیاز جامعه‌ی ما به این است که بداند مادری، زنِ خانه بودن، کدبانو بودن یعنی چه؟ 🌷 فاطمه‌ی زهرا با آن رتبه و مقام و عظمت، یک خانم خانه‌دار است؛ این تحقیر او نیست؛ مگر این عظمت را می‌شود کوچک شمرد؟ 🏡 یکی از شؤون و یکی از مشاغل همین عظمت عبارت است از بودن یا بودن و خانه‌داری کردن؛ با این چشم به این مفاهیم نگاه کنیم. 🔰رهبر انقلاب ، ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ 🆔 @asanezdevag
❤️ ۵۵ ✔️ وقتی نظام کلامی در یک فرد اصلاح می شود؛ خداوند آرام آرام بقیه اعمال او را اصلاح میکند! 🆔 @asanezdevag
📌برخی والدین امروزی، خود نیاز به تربیت دارند! در منزل دوستی بودم که پسرش دانش آموز ابتدایی و در حال انجام تکالیفش بود. زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی. الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون ‌زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کردم آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قندی داد، یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست. پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد، هر چه برایتان بیاورد هدیه است. وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم قنددان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادر جان داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود..... ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۳ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #سبک_زندگی_اسلامی من سال ۸۱ در حالی که ۱۸ سالم بود
۳۱۴ من در سال ۹۶ تونستم بورسیه تحصیلی دانشگاه آلمان رو برای مقطع ارشد بگیرم. در حال انتخاب خوابگاه و ... بودم که همسرم به خواستگاری من اومدن و دقیقا همون خصوصیاتی رو داشتن که همیشه دوست داشتم همسر آیندم داشته باشه. بین دوراهی سختی قرار گرفتم. و در نهایت به این نتیجه رسیدم که بعدا میتونم برای تحصیل دوباره اقدام کنم اما شاید در آینده دوباره فردی که انقد به دلم بشینه سر راهم قرار نگیره ( شرایط پذیرش من طوری بود که نمی تونستم با همسرم برم.) همون اول زندگی با همسرم صحبت کردم تا پس انداز ایشون و پول جهیزیه من رو روی هم بذاریم و یک خونه کوچیک بخریم به جای اینکه کلی وسیله بخریم و توی خونه اجاره ای زندگی کنیم. خوشبختانه خانواده خودم و همسرم از تصمیم ما حمایت کردن و ما چند سال اول زندگیمون رو در زیرزمین خانه مادرشوهرم که ۴۰ متر بیشتر نبود زندگی کردیم و از یخچال و فرش و تلویزیون و .. دست دوم اونها استفاده کردیم. منم دوست داشتم جهاز کاملی ببرم، اما راحتی آینده رو به خوشی چند روزه ترجیح دادم و الان خیلی خوشحالم که وسوسه نشدم و حرف بعضی از دوستامو گوش نکردم که میگفتن آدم فقط یک بار عروس میشه و فلان و بهمان. مراسم عروسی ما خیلی ساده برگزار شد و از ریخت و پاش های الکی صرف نظر کردم. بعدها همون دوستام بهم گفتن خوش بحالت که انقد عاقلانه تصمیم گرفتی و کاش ما هم یکم بیشتر روی تصمیماتمون فکر میکردیم. ۶ ماه خونه دار بودم که تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم چون آدم هرچی جوونتر باشه، بیشتر حوصله بچه رو داره و دوران بارداری و زایمان راحت تری هم داره. در دوران بارداری برای کنکور ارشد درس خوندم و وقتی پسرم به دنیا اومد از پا قدمش و تلاشهای خودم رتبه ۴ کشوری رو در رشته خودم آوردم. دوباره وارد دانشگاه شدم و با حمایتهای همسرم درسم تموم شد همزمان اقساط خونه ای که خریده بودیم هم به کمک اجاره ای که می گرفتیم، تمام شد و به خونه خودمون رفتیم. موندنم تو ایران باعث شد حمایت خانواده ها به ویژه مادرم رو داشته باشم کلاسهای ارشد ۲ روز در هفته از صبح تا عصر بود. پسرم هنوز غذا نمیخورد بخاطر همین از چند روز قبل شیر خودمو فریز میکردم و بچه رو پیش مامانم میذاشتم. البته صبحها تا وقتی که خواب بود همسرم هم پیشش بود بعد که بیدار میشد همسرم بچه رو میبرد پیش مادرم. زمانیکه پسرم حالش خوب نبود یا واکسن داشت از غیبت هام استفاده میکردم و نمیرفتم کلاس. اساتیدم بخاطر اینکه نوزاد داشتم خیلی خیلی باهام راه میومدن، همه تشویقم میکردن حتی مسئولین آموزش و بخش اداری وقتی میفهمیدن خیلی تحسین میکردن و من با انگیزه بیشتری درس میخوندم. ۳ روز در هفته هم سرکار میرفتم و برای درس خوندن شبها بیشتر بیدار میموندم. زمانیکه پسر خواب بود همزمان با شام درست کردن کارهای ناهار فردام رو هم میکردم و برای اینکه به کارها برسم سرعتمو بیشتر کرده بودم و بازدهی کارم بیشتر شده بود. زیاد نمیرسیدم خونه رو مرتب کنم یا مثل قبل برای غذا درست کردن وقت بذارم ولی همسرم خیلی همراهی میکردن، در کل مشوق من بودن و توی کارها کمک میکردن. کم کم داریم به آوردن بچه دوم فکر می کنیم تا هم پسرمون همبازی داشته باشه و با هم بزرگ بشن و هم فرصت داشته باشیم بچه های بیشتری بیاریم. همیشه تلاش کردیم حرف مردم روی تصمیماتمون تاثیر نذاره و الان خدا رو شاکرم که طی این مدت کوتاه، هم ازدواج کردم، هم خونه دار شدم، هم یه پسر ناز دارم و هم ارشد گرفتم در حالیکه اگر رفته بودم الان احتمالا فقط یک مدرک ارشد داشتم. خواهش میکنم رسم و رسوم غلط رو کنار بذاریم همه چیزو ساده بگیریم و طبق صلاحمون عمل کنیم. 🆔 @asanezdevag