📘 مهر مادر
در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که با دختر ثروتمندی ازدواج کرده بود.
عروس مخالف مادر شوهر خود بود و با اصرار او پسر مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد و همانجا بگذارد تا او را گرگ بخورد...
پسر، مادر پیر خود را بالای کوہ رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.
به موسی (ع) ندا آمد که برو به فلان کوہ و مهر مادر را نگاہ کن...
مادر با چشمانی اشک بار و دستانی لرزان
دست به دعا برداشته و میگفت:
"خدایا...! ای خالق هستی...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم..
فرزندم جوان است و تازه داماد...
تو را به بزرگیات قسم میدهم که
پسرم را در مسیر برگشت به خانه اش از شر گرگ در امان داری که او تنهاست..."
ندا آمد: ای موسی(ع)...!
مهر مادر را میبینی...؟
با این که جفا دیدہ ولی وفا میکند...
بدان، من نسبت به بندگانم از این مادر پیر نسبت به پسرش مهربانترم...
#داستان
#داستان_کوتاه
.
📌 اندکی تفکر
هوشنگ ابتهاج تعریف میکرد: در مراسم کفن و دفن شخصی شرکت کردم ، دیدم قبل از اینکه بذارنش تو قبر ، چیزی حدود یک وجب سِرگین و فضولات تر گوسفند ، توی کف قبر ریختن!
از یک نفر که اینکار رو داشت انجام میداد، سوال کردم که : این چه رسمی است که شما دارید؟
گفت : توی رساله نوشته که این کار برای فرد مسلمان مستحبه و ما مدت هاست برای مرده هامون اینکار رو انجام میدیم!
میگفت که چون برام تعجب آور بود،
سریع گشتم یه رساله پیدا کردم و رفتم سراغ طرف و بهش گفتم : کجاش نوشته؟
طرف هم میره تو بخش آیین کفن و دفنِ میت، و صفحهای رو باز میکنه و میگه بفرما.
دیدم نوشته کف قبر مسلمان ، مستحب
است یک وجب پهنتر باشد! 🤦♀🙄
🔻 نقل شده از استاد شفیعی کدکنی
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
جادهی زندگی هرگز بُن بست نیست
نفسی تازه کن،
کفشهایت را بپوش
و دوباره دل به راه بسپار.
صبحتون بخیر و شادی 🌞🌻
✨ @avayeqoqnus ✨
مهربان خدایم؛
ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ
ﻫﻤﻪ که هیچند ﻫﺴﺘﻢ
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺗﻮ
ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ، ﻧﯿﺴﺘﻢ. 🙏🌹
#خدا
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
.
📜 جوانمردی اسکندر مقدونی
از اسکندر رومى* پرسیدند: "چگونه کشورهاى شرق و غرب را گرفتى و فتح کردى با اینکه شاهان پیشین نسبت به تو ثروت و عمر و لشگر بیشترى داشتند، ولى نتوانستند مانند تو پیشروى کنند؟"
اسکندر در پاسخ گفت: "به هر کشورى که دست یافتم، به مردمش ستم نکردم و نام بزرگان را به بدى یاد ننمودم."
✨ بزرگش نخوانند اهل خِرَد
✨ که نام بزرگان به زشتى برد
🔸 برگرفته از باب اول گلستان سعدی
*اسکندر: شاه معروف یونانى که در سالهاى 323 تا 336 قبل از میلاد بر جهان حکومت مى کرد و بسیارى از کشورها را فتح نمود.
#حکایت
#سعدی
✨@avayeqoqnus ✨
دیوارِ زبان وقتی کشیده میشود
که دو نفر به یک زبان حرف میزنند.
آن وقت دیگر مطلقا نمیتوانند
حرف همدیگر را بفهمند.
📘 خداحافظ گاری کوپر
✍ رومن گاری
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
عشق یعنی در میان
صد هزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه،
مست و مدهوشت کند 🌹
#فاضل_نظری
✨ @avayeqoqnus ✨
❄️✨
نصیحت مولوی به فرزندش بهاءالدین ولد:
اگر خواهی که دائما در بهشت باشی،
با همه کسان دوست شو و کینِ کسی را
در دل مدار، زیرا که چون شخصی را از
روی دوستی یاد کنی دائما شادمان باشی،
و آن شادی عین بهشت است.
و اگر کسی را از روی دشمنی یاد کنی،
دائم در غم باشی و آن غم عین دوزخ
است.
چون دوستان را یاد کنی، بوستان درونت
از خوشی میشکفد و از گل و ریحان پر
میشود، و چون ذکر دشمنان میکنی،
باغ درونت از خارزار و مار پر میشود و
پژمرده میگردی …
🔻 برگرفته از "مناقب العارفین"
✍ شمس الدین احمد افلاکی عارفی
#حکمت
✨@avayeqoqnus✨
.
هنگامی که درِ شادی
به روی انسان بسته می شود
بلافاصله در دیگری باز می شود
اما ما آنقدر به در بسته خیره می شویم
که در باز شده را نمی بینیم.
#هلن_کلر
✨ @avayeqoqnus ✨
🍂 وای اگر مَرد گدا ، یک شبه سلطان بشود
🌼 مثل ایناست که گرگی سگ چوپان بشود
🍂 هر کجا هُدهُد دانا برود کنج قفس
🌼 جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود
🍂 سرزمینی که درآن قحط شود آزادی
🌼 گرچه دیوار ندارد خودِ زندان بشود
🍂 باغبانی که به نجار دهد باغش را
🌼 فصلهایش همه همرنگ زمستان بشود
🍂 ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش!
🌼 وای از آن لحظه که هنگامهی طوفان بشود
#سید_مقتدا_هاشمی
#دکلمه
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای اگر مَرد گدا ،
یک شبه سلطان بشود
مثل این است که گرگی
سگ چوپان بشود...
#دکلمه
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحِ امید و پرتو دیدار و بَزمِ مهر
ای دل بیا که این همه اجرِ وفای توست
این بادِ خوش نفس به مراد تو می وزد
رقص درخت و عشوهی گل در هوای توست ...
صبح بخیر و شادکامی 🌞🌻
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨
🌿🍃🌺🍃🌿
الهی؛ مخلصان به محبت تو مینازند
و عاشقان به سوی تو میتازند،
کار ایشان تو بساز که دیگران نسازند،
ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند...
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
.
📘 #داستان_کوتاه
استادی با شاگردش از باغى ميگذشتند
که چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي
کارگرى است که در اين باغ کار ميکند.
بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل
کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم
و کمى شاد شويم ...!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛
بيا کارى که ميگويم را انجام بده و عکس
العملش را ببين!
مقدارى پول داخل کفش قرار بده.
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن
پول، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود
مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش
گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و
بعد از وارسى، پول ها را ديد.
با گريه فرياد زد : خدايا شکرت!
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش
نميکنى .
ميدانى که همسری مريض و فرزندانی
گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با
دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز
گردم ...
او همينطور اشک ميريخت.
استاد به شاگردش گفت:
هميشه سعى کن براى خوشحالىات
ببخشى نه بستانی... 👌🌺
#داستان
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گذشتهات را ببخش.
زیرا آن همچون کفشهای کودکیات
نه تنها برایت کوچک است،
بلکه تو را از برداشتن گامهای بزرگ
باز میدارد.
عصرتون زیبا و دلپذیر رفقا 🌹
✨@avayeqoqnus✨
گفتند: چگونه ای؟
گفت: زخمی عظیم خورده ام.
گفتند: بر کجا؟
گفت: بر جان و جگر... 🥀
🔻 برگرفته از تذکرة الاولیا عطار
نیشابوری
✨@avayeqoqnus✨
🍃🎍🌻🎍🍃
مرا تو راحتِ جانی و من تو را نگران
گناهِ کیست که من با توام تو با دگران
اگر بهشت، بهایش تو را نداشتن است
جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن
به جستو جوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبهاند برایم تمام رهگذران
نهان چگونه نگه دارمت ز چشمِ رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران
عجب ز عشق که هرکس روایتی دارد
از این گدازهی آتشفشان در فوران
خموش باش که با دیگران نمیگویند
رموز تجربهی وحی را پیامبران...
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
●♧◇♡♧●
گنجشک از باران پرسيد:
کارِ تو چيست؟
باران با لطافت جواب داد:
تلنگر زدن به انسانهايي که
آسمان خدا را از ياد برده اند.
گاهي بايد کرکرهی زندگي را
پايين بکشيم
و با خود خلوت کنيم
و به پيرامونمان با دقت بيشتري
نگاه کنيم.
شايد چيزهايي را از ياد برده باشيم.
یک وقتهایی هست که جز
خودمان چیزی را نمیبینیم.
حتی خدا را ...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ …
رونق عمر جهان ، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانهایِ راز بقاست...
صبح بخیر و شادکامی دوستان🌞🌸
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
.
📜 حکایت ابلیس و عابد
در میان بنی اسرائیل عابدی بود.
وی را گفتند:«فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند.»
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را بر کند.
ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد و گفت: «ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت: « نه، بریدن درخت اولویت دارد.»
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت:«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است.»
عابد با خود گفت: «راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت.
روز دوم دو دینار دید و بر گرفت.
روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر بر گرفت.
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد
گفت: «تا آن درخت برکنم»
ابلیس گفت: «دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند.»
عابد و ابلیس در جنگ آمدند.
ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: «دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت: «آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد. ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.»
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨