🌸 میخواهم به یادِ من باشی، اگر تو به یادِ
من باشی، عینِ خیالم نیست که همه
فراموشم کنند! 🌸
#بریده_کتاب: کافکا در کرانه |
نوشته: هاروکی موراکامی
@avayeqoqnus
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان محو که یک دم مژه بر همنزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
#شعر
#فریدون_مشیری
@avayeqoqnus
n00351648-r-b-000.jpg
189.3K
میتوان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
میتوان درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
میتوان با او صمیمی حرف زد
صبح زیباتون پر از خیر و برکت 🌹
✨@avayeqoqnus✨
بارگیری (1).jpeg
11.3K
کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
#خواجه_نصیر
✨@avayeqoqnus✨
📚 پسری که با یک دست قهرمان جودو شد!
پسر بچه نه ساله اي تصميم گرفت جودو ياد بگيرد. پسر دست چپش را در يک حادثه از دست داده بود ولي جودو را خيلي دوست داشت به همين دليل پدرش او را نزد استاد جودوي ژاپني معروفي برد و از او خواست تا به پسرش تعليم دهد.
استاد قبول کرد. سه ماه گذشت اما پسر نمي دانست چرا استاد در اين مدت فقط يک فن را به او ياد مي دهد. يک روز نزد استاد رفت و با اداي احترام به او گفت: «استاد، چرا به من فنون
بيشتري ياد نمي دهيد؟»استاد لبخندي زد و گفت: «همين يک حرکت براي تو کافي است».
پسر جوابش را نگرفت ولي باز به تمرينش ادامه داد. چند ماه بعد استاد پسر را به اولين مسابقه برد. پسر در اولين مسابقه برنده شد. پدر و مادرش که از پيروزي بسيار شاد بودند، به شدت تشويقش مي کردند.پسر در دور دوم و سوم هم برنده شد تا به مرحله نهايي رسيد. حريف او يک پسر قوي هيکل بود که همه را با يک ضربه شکست داده بود. پسر مي ترسيد با او روبرو شود ولي استاد به او اطمينان داد که برنده خواهد شد.
مسابقه آغاز شد و حريف يک ضربه محکم به پسر زد. پسر به زمين افتاد و از درد به خود پيچيد. داور دستور قطع مسابقه را داد. ولي استاد مخالفت کرد و گفت: «نه ، مسابقه بايد ادامه يابد».پس از اين دو حريف باز رو در روي هم قرار گرفتند و مبارزه آغاز شد، در يک لحظه حريف اشتباهي کرد و پسر با قدرت او را به زمين کوبيد و برنده شد!
پس از مسابقه پسر نزد استاد رفت و با تعجب پرسيد: «استاد من چگونه حريف قدرتمندم را شکست دادم؟»
استاد با خونسردي گفت: « ضعف تو باعث پيروزي ات شد! وقتي تو آن فن هميشگي را با قدرت روي حريف انجام دادي تنها راه مقابله با تو اين بود که دست چپ تو را بگيرد در حالي که تو دست چپ نداشتي ».
#داستان
#داستان_آموزنده
@avayeqoqnus
.
📜 صورت زیبا یا سیرت زیبا؟
روزی آدم نادانی كه صورت زیبایی داشت به افلاطون گفت: ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی.
افلاطون گفت: عیبی كه بود گفتی و آن را به همه نشان دادی.
اما آنچه كه دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی.
هنر تو، تنها همین حرفی بود كه گفتی.
بقیه وجود تو سراسر عیب و زشتی است.
بدان كه قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم.
بعد از آن سعی كردم وجودم را پر از خوبی و دانش كنم تا دو زشتی در یك جا جمع نشود.
تو مرد زیبا رویی هستی، اما سعی كن با رفتار و كارهای زشت خود، این زیبایی را به زشتی تبدیل نكنی.
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه بستهام به کس دل،
نه بسته دل به من کس 🍁
چو تخته پاره بر موج،
رها… رها… رها… من 🍂
#سیمین_بهبهانی
✨@avayeqoqnus✨
homayoun_shajaryan_havaye_geryeh.mp3
17.37M
🌸 آهنگ "هوای گریه"
🌸 خواننده: همایون شجریان
🌸 شعر: سیمین بهبهانی
#سیمین_بهبهانی
#همایون_شجریان
✨@avayeqoqnus✨
📚 #حکایت_طنز
هارون الرشید به بهلول گفت:
"چند تن از پیامبران را نام ببر؟"
بهلول گفت: "فرعون ، شدّاد ، نمرود."
خلیفه چهره درهم کشید و گفت:
"اینها که پیامبر نبودهاند؟!!"
بهلول جواب داد: "هر یک از اینها مدتی
در زمین ادعای خدایی داشتهاند آنوقت
تو به پیغمبری هم قبول شان نداری ؟!" 😀
#حکایت
#بهلول
✨ @avayeqoqnus ✨
- چرا رنجم میدهی؟
+چون دوستت دارم.
آنگاه او خشمگین میشد.
-نه، دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشی او را میخواهیم نه رنجش را.
+ وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را میخواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج.
-پس، تو به عمد مرا رنج میدهی؟
+بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم!
🔻 از کتاب "بارون درخت نشین"
✍ ایتالو کالوینو
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
نمی فهمم
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟
فقط کاش که عشق مان
دو طرفه باشد . . . 💚
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است
وَز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کَز حاصل عمر ما همین یک نفس است
#خیام
✨@avayeqoqnus✨
🌼 صبح را از دل و جان، با غزل آغاز کنیم
🌼 وَ برای غم و غصّه، تا ابد ناز کنیم
🌼 در به روی تب و اندوه ببندیم دگر
🌼 رو به شادی و سعادت درِ دل باز کنیم
♦️ صبح تون پر از شادی و لبخند
رفقا 🪴
✨@avayeqoqnus✨
الهي اين بي سرو پا را درياب
تا جادهي بندگي را
بدون همراهي تو نپيمايم
الهى به سوى تو آمدم
به حق خودت
مرا به من برمگردان
آمین 🙏🌹
#مناجات
#خدا
✨ @avayeqoqnus ✨
📘 راه ِبيان عشق
يک روز آموزگار از دانشآموزاني که در کلاس بودند پرسيد: آيا ميتوانيد راهي غيرتکراري براي ابراز عشق بيان کنيد؟
برخي از دانش آموزان گفتند: با بخشيدن، عشقشان را معنا ميکنند.
برخي دادن گل و هديه و حرفهاي دلنشين را راه بيان عشق عنوان کردند.
شماري ديگر هم گفتند: باهم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختي را راه بيان عشق ميدانند.
در آن بين پسري برخاست و پيشازاين که شيوه دلخواه خود را براي ابراز عشق بيان کند، داستان کوتاهي تعريف کرد:
يک روز زن و شوهر جواني که هر دو زيستشناس بودند طبق معمول براي تحقيق به جنگل رفتند.
آنان وقتي به بالاي تپّه رسيدند درجا ميخکوب شدند.
يک ببر بزرگ جلوي زن و شوهر ايستاده و
به آنان خيره شده بود.
شوهر تفنگ شکاري به همراه نداشت و ديگر راهي براي فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پريده بود و در مقابل ببر جرات کوچکترين حرکتي نداشتند.
ببر آرام بهطرف آنان حرکت کرد.
همان لحظه مرد زيستشناس فرياد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دويد و چند دقيقه بعد ضجههاي مرد جوان به گوش زن رسيد.
ببر رفت و زن زنده ماند...
داستان به اينجا که رسيد دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوي اما پرسيد: آيا ميدانيد آن مرد در لحظههاي آخر زندگياش چه فرياد ميزد؟
بچهها حدس زدند حتماً از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است.
راوي جواب داد: نه! آخرين حرف مرد اين بود که عزيزم تو بهترين مونسم بودي.
از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت هميشه عاشقت بود.
قطرههاي بلورين اشک صورت راوي را خيس کرده بود که ادامه داد: همه زيست شناسان ميدانند ببر فقط به کسي حمله ميکند که حرکتي انجام ميدهد و يا فرار ميکند.
پدر من در آن لحظه وحشتناک با فدا کردن جانش پيشمرگ مادرم شد و او را نجات داد.
اين صادقانهترين و بيرياترين راه پدرم براي بيان عشق خود به مادرم و من بود...🕊🥀
#داستان
#داستان_کوتاه
✨@avayeqoqnus✨
از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است
وَز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کَز حاصل عمر ما همین یک نفس است
#خیام
✨@avayeqoqnus✨
کودکیام را دوست داشتم
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخمی بود …
#حسین_پناهی
✨@avayeqoqnus✨