eitaa logo
آوای ققنوس
8.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
538 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ضرب المثل زیر آب زدن 🔻 معنی و کاربرد: ضرب المثل ” زیر آب زدن “ یعنی حرف زدن و دسیسه چینی کردن پشت سر کسی که باعث از دست رفتن موقعیت اجتماعی، کاری، و یا حتی محبوبیت فرد شود. در ایام نه چندان قدیم لوله کشی برای آب تصفیه شده در خانه ها وجود نداشت. آب تمیز درون حوض حیاط ریخته شده و برای استفاده های بعدی در آن جا نگه داری می شد. در انتهای مخزن آب یا همان حوض ها محلی به نام زیرآب وجود داشت که از آن برای خالی کردن آبی که کثیف شده بود و لجن ته حوض استفاده می کردند. برای خالی کردن آب کثیف و لجن، زیرآب را باز می کردند و این زیرآب به چاهی راه داشت که آب آلوده به آن جا می ریخت. روش باز کردن زیرآب هم به این شکل بود که کسی درون حوض می رفت و زیرآب را باز می کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود. در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند، برای این که به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می کردند تا آب تمیز حوض نیز از طریق زیرآب تخلیه شده و صاحب خانه آن را از دست بدهد. صاحب خانه هم زمانی که از این ماجرا خبردار می شد خیلی ناراحت می شد زیرا ذخیره آب پاکیزه اش را از دست داده بود. در این موقعیت شخص با ناراحتی به دوستانش می گفت : زیرآبم را زده اند! @avayeqoqnus
بارگیری (3).jpeg
7.8K
اگر زمان منتظر می‌ایستاد تا ما به بلوغ برسیم، قطعا زندگی با نقص‌های کمتری را تجربه می‌کردیم. نمی‌دانم زندگی بدون واژه‌ی «افسوس» چه شکلی خواهد بود! شیرین‌تر است یا مزه‌ی یکنواختی دارد!؟ تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال @avayeqoqnus
rozbekhir2.jpg
29K
روز جمعه تون خوش عاقبتتون بخیر عزیزان 🙏❤
شعری زیبا در ستایش ایران عزیزمون: همه عالم تنست و ایران دل 🌸 نیست گوینده زین قیاس خجل 🌸 چون که ایران دل زمین باشد 🌸 دل ز تن به بود یقین باشد 🌸 زان ولایت که مهتران دارند 🌸 بهترین جای بهتران دارند 🌸 《نظامی گنجوی》 @avayeqoqnus
. 📜 جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید کـه بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی گفت کجایش می‌برند؟ گفت: بـه جایی کـه نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم. گفت: بابا مگر بـه خانه ما می برندش؟!! 😀 @avayeqoqnus
🍂🤍🍁🍂 🍁 دردِ محبت، درمان ندارد راهِ مَوَدت، پایان ندارد   از جان شیرین ممکن بود صبر اما ز جانان امکان ندارد آن را که در جان عشقی نباشد دل بر کن از وی کو جان ندارد   ذوق فقیران خاقان نیابد عیش گدایان سلطان ندارد   ای دل ز دلبر پنهان چه داری دردی که جز او درمان ندارد   باید که هر کو بیمار باشد درد از طبیبان پنهان ندارد در دینِ خواجو مؤمن نباشد هر کو به کفرش ایمان ندارد @avayeqoqnus
📚 داستان طناب نازکی که فیل های عظیم الجثه را نگه داشته بود فردی از کنار اردوگاه فیل ها عبور می کرد و متوجه شد که فیل ها در قفس نگهداری نمی شوند یا با استفاده از زنجیر آنها را نگه نمی دارند.  تنها چیزی که آنها را از فرار از اردوگاه باز می داشت ، یک تکه طناب کوچک بود که به یکی از پاهای آنها بسته شده بود.  مرد مدتی به فیل ها خیره شد و از این که میدید که چرا فیل ها از قدرت خود برای پاره کردن طناب و فرار از اردوگاه استفاده نمیکنند گیج شده بود. آنها به راحتی می توانستند این کار را انجام دهند ، اما هیچ تلاشی نمی کردند. او که کنجکاو بود و می خواست جواب سوالش را بداند ، از یک مربی در همان حوالی پرسید که چرا فیلها فقط آنجا ایستاده اند و هرگز سعی در فرار نمی کنند. مربی پاسخ داد: "وقتی آنها خیلی جوان و کوچکتر هستند ، از همان طناب برای بستن آنها استفاده می کنیم و در آن سن برای نگه داشتن آنها کافی است. وقتی بزرگ می شوند ، عادت می کنند و باور کنند نمی توانند جدا شوند. آنها معتقدند که طناب هنوز می تواند آنها را نگه دارد ، بنابراین هرگز سعی نمی کنند آزاد شوند. " تنها دلیل آزاد نشدن فیلها و فرار از اردوگاه این بود که با گذشت زمان این عقیده را پذیرفتند که این کار امکان پذیر نیست. هر چقدر هم که دنیا تلاش کند شما را عقب نگه دارد ، همیشه با این باور ادامه دهید که به آنچه می خواهید دست پیدا می کنید. باور اینکه می توانید موفق شوید مهمترین مرحله دستیابی به آن است. @avayeqoqnus
1552459069_V8vA2.jpg
98.3K
تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده، به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید چه کنم “تقدیرم این بوده” نشانه ی جهالت است. تقدیر همه ی راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست، گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی دست مسافر است، پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی. ملت عشق اثر الیف شافاک @avayeqoqnus
images (4).jpeg
8.6K
این شعر چقدر زیبا و درسته 👌 بدخواه کسان هیچ به مقصد نرسد یک بد نکند تا به خودش صد نرسد من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من تو نیک نبینی و به من بد نرسد @avayeqoqnus
images (5).jpeg
10.7K
قصه ای بگو پر از طلوع ترانه‌ای بخوان پر از پرواز می‌خواهم صبحمان با عشق بخیر شود صبحتون پر از خیر و برکت و لبخند عزیزان ♥️ @avayeqoqnus
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار گامی از سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شب‌ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغ چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌ ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم @avayeqoqnus
📚 حکایت بهلول و سوداگر بغدادی روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منفعت زیادی ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.  سوداگر این دفعه رفت و تمام سرمایه خود را پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود. پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. مرد فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم گفتی آهن بخر و پنبه، خریدم و نفعی بردم. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت!! بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم. مرد از گفته خود خجل شد و مطلب را درک نمود. @avayeqoqnus
📚 بخشنده تر از حاتم طایی کیست؟ از حاتم طایی پرسیدند: بخشنده‌تر از خود دیده‌ای؟ گفت:آری! مردی که دارایی‌اش تنها دو گوسفند بود. یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم. گفتند: پس تو بخشنده‌تری. گفت: نه! چون او هرچه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم. @avayeqoqnus
272080_996.jpg
92.1K
“صبح” یعنی بوی گل مریم که سراسر شب را پر کرده بود و حالا با نوازش حس بویایی ات بیدارت می کند… “صبح” یعنی آغاز؛ آغاز یک عبور و دریچه یک”سلام” … گوش کن! … در نبض کودکانه ی صبح، این راز برکت است که می نوازد… به حرکت سلام کن … سلام عزیزان صبحتون مملو از عطر گل مریم 🌸♥️ @avayeqoqnus
دوستان جان نسخه جدید ایتا اومده. از طریق لینکی که پایین براتون میذارم میتونید برنامه رو بروز رسانی کنید. دانلود نسخه جدید از سایت رسمی ایتا👇 http://www.eitaa.org/dl/apk @avayeqoqnus
📜 سلیمان نبی و عمر جاودان به سلیمان پیامبر گفتند: آب حیات در اختیار توست می‌خواهی بنوش. سلیمان با بوتیمار در این باب مشورت کرد و بوتیمار عرض کرد: اگر فرزندان و دوستان هم از این آب بهره‌ای داشته باشند چه بهتر؛ وگرنه چه ثمر دارد این زندگی که هر چهار روزی فراق و مرگ یکی از عزیزان را دیدن؟ 🍂 بگو به خضر که از عمر جاودانه تو را 🍂 چه حاصل است بجز مرگ دوستان دیدن @avayeqoqnus✨  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درود صبح بخیر عزیزان 🌹🌹
🌸 بعضی ها مثل خود شعرند 🌸 ردیف و قافیه دارند 🌸 وزن دارند 🌸 اگر نباشند موسیقی زندگی گم می شود ... @avayeqoqnus
📚حکایت برادر عزلت نشین و وسوسه شیطانی نقل کرده اند که دو برادر بودند: پس از مرگ پدر، یکی جای پدر بـه زرگری نشسته دیگری برای دور ماندن از وسوسه نفس شیطانی از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون بـه شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده بـه قافله سالار می دهد تا در شهر بـه برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق بـه این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می تواند کرد بی آنکه آب آن بریزد. چون قافله سالار بـه شهر و بازار محل کسب برادر می رسد و امانتی را می دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و بـه قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب بـه برادرش بدهد. چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و بـه شهر و دکان وی میرود. در گوشه دکان چشم بـه برادر داشت و دید که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان می کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان بـه زمین میریزد. چون زرگر این را می بیند می‌گوید: ای برادر اگر بـه دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و در کنج عزلت همه زاهد هستند… @avayeqoqnus
images (6).jpeg
15.6K
🌸 آتش عشق تو در جان خوش تر اسـت 🌸 جان ز عشقت آتش‌ افشان خوش تر اسـت 🌸 هر کـه خورد از جام عشقت قطره‌ اي 🌸 تا قیامت مست و حیران خوش تر اسـت … 《عطار نیشابوری》 @avayeqoqnus
کتاب-سرگشته-راه-حق.jpg
40.5K
تحمل هیچ تنبیهی دشوارتر از این نیست که موجودی در برابر بدیهایی که کرده با خوبی روبه‌رو شود... سرگشته راه حق اثر نیکوس کازانتزاکیس @avayeqoqnus
سلام سلام دوستان گل 😘 عیدتون خیلی مبارک 🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا