eitaa logo
آیات غمزه
908 دنبال‌کننده
40 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است اُدخلوها بسلام ٍ ابدی ٍ ازلی اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس تا الستانه و مستانه بگوییم بلی همه قدقامتیان را به تماشا بنشان تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی- باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید بحسین بن علی ٍ بحسین بن علی @ayateghamze
امام، رو به رهایی... عمامه روی زمین قیامتی شد -بعد از اقامه- روی زمین خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک چکید خون خدا در ادامه روی زمین ... خودت بگو، به که دل خوش کنند بعد از تو گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین* زمان به خواب ببیند که باز امیرانی رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین: «مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین...»** تو رفته ای و زمین مانده است و ما اینک و میزهای پُر از بخشنامه ... روی زمین! ا *«هیهات اگر طمع، مرا به گزیدن خوردنی ها کشاند، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه گرسنه ای حسرت گرده نانی برد و یا وعده ای سیر نخورد.»(نهج البلاغه، نامه45) ** «بدانید که امام شما از دنیایش به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است»(نهج البلاغه، نامه45) از: بی خوابی عمیق @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/400
دلی داشتم، شانه‌برشانه رفت دریغا که خورشید این خانه رفت دریغا از آن شور شیرین، دریغ از این‌جا، از این داغ سنگین، دریغ از این‌جا که غم روی غم می‌رود و اندوه و دریا به هم می‌رسد از این‌جا که کوه است و پژواک غم و جنگل که سر برده در لاک غم از این‌جا که از سینه خون می‌رود و ماتم ستون در ستون می‌رود از این‌جا که قامت، دوتا کرده‌ام خبر را لباس عزا کرده‌ام خبر، فرصت تیغ با سینه بود خبر، پتک سنگین در آیینه بود خبر آمد و هر چه بر پا شکست خبر آمد و پشت دریا شکست خبر، تیشه بر ریشة جان گرفت خبر، از دلم بود و باران گرفت خبر آمد و چشم این خانه رفت دلی داشتم شانه‌برشانه رفت دلم رفت و شیون تماشایی است و دیگر غم این‌جا، غم این‌جایی است غم و غربت و من به هم آمدند شب و شهر و شیون به هم آمدند در این شور و شیون کسی گم شده است و در سینة من کسی گم شده است دریغا ستون‌های این سینه سوخت و یک شهر در سوگ آیینه سوخت بیا سوز ماتم که می‌خواهمت خرابم کن ای غم که می‌خواهمت خرابم کن ای غم، که بارانی‌ام سزاوار آوار و ویرانی‌ام خرابم کن امشب شکستن سزاست غریبانه با غم نشستن سزاست سزاوار دردم؛ صدایم کنید به دردآشنا، آشنایم کنید به آنان که شیپور شیون زدند خبر را چون آتش به خرمن زدند به آنان که کاری گران کرده‌اند و بر شانه تشییع جان کرده‌اند به آنان که در خود خجل مانده‌اند به آنان که در سوگ دل مانده‌اند به آنان که آیینه گم کرده‌اند و خورشید در سینه گم کرده‌اند به آنان که بی‌گاه پژمرده‌اند و بر شانه چشم مرا برده‌اند نمی بینم او را، خدایا کجاست؟ و آن چشم محراب و معنا کجاست؟ خبر آمد و چشم این خانه رفت دلی داشتم شانه‌برشانه رفت از:سوگنامه امام @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/237041/categoryId/579/
کجاست آنکه نشان نجابت قم بود کجاست آنکه دلش جانماز مردم بود ضریح چشم عقیقش صفای رویا داشت درست مثل غروب گرفتۀ قم بود خروش بود، خروشی پر از تغزل بود سکوت بود، سکوتی پر از تلاطم بود فرشته‌های خدا شرمگین او بودند و او میان همین پابرهنه‌ها گم بود به چشم آینه رنگین کمان عاطفه بود به قلب صاعقه‌ها دشنۀ تهاجم بود کجاست سید سبزی که روح باران داشت بهار سبزی بذری بلوغ مردم بود اگرچه باغ نگاهش تب شقایق داشت دلش به خرمی خوشه‌های گندم بود در التهاب نفس‌گیر، در کویر سکوت به گوش خسته‌دلان جاری ترنم بود میان سفرۀ درویشی تواضع او همیشه نان صفا پونۀ تبسم بود فدای معرفت فصلها که ملتهبند ز هُرم سوگ بهاری که فصل پنجم بود عرق نشسته به پیشانی غزل از شرم دگر مپرس که این شرم، شعر چندم بود از:سوگنامه @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/237037/categoryId/579/
زنده‌تر از تو كسي نيست چرا گريه كنيم؟ مرگ‌مان باد و مباد آن ‌كه تو را گريه كنيم هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزيد ما كه باشيم كه در سوگِ شما گريه كنيم رفتنت آينه آمدنت بود ببخش شب ميلادِ تو تلخ است كه ما گريه كنيم ما به جسمِ شهدا گريه نكرديم مگر مي‌توانيم به جانِ شهدا گريه كنيم؟ گوشِ جان باز به فتوايِ تو داريم بگو با چنين حال بميريم و يا گريه كنيم؟ اي تو با لهجه خورشيد سراينده ما ما تو را با چه زباني به خدا گريه كنيم؟ آسمانا! همه ابريم گره خورده به هم سر به دامان كدام عقده‌گشا گريه كنيم؟ باغبانا! ز تو و چشم تو آموخته‌ايم كه به جانْ تشنگي باغچه‌ها گريه كنيم @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/31369/categoryId/579/
دل من! در هوای مولا باش یار بی‌ادعای مولا باش گر نشد یاورش شوی همه عمر گاه گاهی برای مولا باش به گدایی تو هر کجا رفتی یک سحر هم گدای مولا باش دست من! دست‌گیر مردم باش پینه‌ی دست‌های مولا باش پهن کن سفره‌ای برای یتیم مستمند دعای مولا باش پا به پایش اگر نشد بروی لاأقل ردپای مولا باش جان من! تا که در بدن هستی باش اما فدای مولا باش ای نَفَس! می‌روی به سینه برو چون برآیی صدای مولا باش از یمن، از دمشق و غزه بگو شیعه‌ی زخم‌های مولا باش خار در چشم‌های مولا بود چشم من! در عزای مولا باش... از: حسن یوسف @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/209531/categoryId/123
ما شیعه ی توایم دل شادمان بده ویران شدیم خانه ی آبادمان بده حاکم تویی حکومت دلها به دست توست شاهد تویی مشاهده را یادمان بده ما دانه های باغ بهار آور توایم یک دم عنایتی کن و بربادمان بده شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش ایمان مالک و غم مقدادمان بده هر سو سقیفه ای ست که بیداد می کند تا کی سکوت ؟ جرأت فریادمان بده @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242948/categoryId/123/
زیارت کردمت دریای من!با چادر آبی اگر در عکسها افتاده ام چون رود بی تابی زیارت کردمت با گریه بر آن لحظه هایی که دوان هستند دنبال ردایت چند مرغابی چه چیزی از سفر در عمق اقیانوس زیباتر؟ برای قصه ی ماهی_سیاه تلخ تنگابی ببخش ای شاه اگر من_این گدای مست شیرین عقل_ نمیجویم برای گفتگویت هیچ آدابی :: شب است و مرغ حق آواز سر داده است با یادت: جهان خسته است از دست ترازوهای قلابی چه می ماند کنار عدلت از قانون کشورها به جز لوحی گلی تر از قوانین حمورابی :: زیارت کردمت یک روز از نزدیک از نزدیک تو ای صحن و سرای آسمانی که در این قابی از: باران پس از برف @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/209860/categoryId/123/
#محمدحسین_ملکیان رضا جان است شاه مردم ایران رضاخان نه @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242799
این جنگ از اول هم سیاسی بود فرقی نخواهد داشت آن یا این هر روز دارد جهل یک عده تومان مان را می کشد پایین در باور قول و قرار کذب ما ملتی همواره در صدریم کار از هویدا بر نمی آید تا ما هوادار بنی صدریم دست طمع آمد بلندم کرد از جام، تا برجام بنشیند محکم نشستم پای ایمانم تا ننگ جای نام بنشیند؟ هر روز ریش حقه یک رنگ است هر کس عبا پوشید مولا نیست گفتیم و یک عده نفهمیدند شیخ الریا شیخ الرعایا نیست رفتیم و رفتیم و نفهمیدیم ریگ درشتی توی کفش ماست در خود نریز اینقدر بغض ات را این حاصل جیغ بنفش ماست تعطیل شد دکان خرازی تلفیق همت باهنر رویاست یک انقلابی می شناسم که با انقلابی در دلش تنهاست ای یادگار جنگ تحمیلی آن هم قطاران قدیم ات کو؟ ای انقلاب راست ها چپ ها کو آن صراط مستقیم ات؟ کو؟! از: صفحه ی اینستاگرام شاعر @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245428
موشک کاغذي بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت پدرم داد زد: ...هواپيما بمب روي قرارگاه انداخت پدر از روي صندلي افتاد، پاشد و گفت:«يا علي»... افتاد سقف با بمب اولي افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت تانک از روي صندلي رد شد شيشه ي عينکم ترک برداشت يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه خيز می رفتيم او به جز عکس خانوادگي اش هرچه برداشت بين راه انداخت ... به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روي دستهايم بود يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت موشک آرام روي تخت افتاد زني از بين چند دست لباس يونيفرم پلنگي او را توي ايوان جلوي ماه انداخت از: نت های گریه دار @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/95416/
این را بنویس یادگاری: گنجشک به قیمت قناری! جادوی رسانه مسخمان کرد با شعبده و شلوغ‌کاری چادر ز سر زنان کشیدند گفتند حجاب اختیاری! سرباز مدافع وطن را کشتند به جرم پاسداری! جلّاد و شهید جابجا شد در مغلطه‌ی خبرگزاری! افسوس که چشم ْ‌انتظاران ماندند به چشم‌انتظاری! کو غیرت قیصر امین‌پور؟ کو شور حمید سبزواری؟ از پا منشین، دوباره برخیز ای شعر بلند پایداری @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247745
به رغم زخم زبان‌ها به غم، عنان ندهم ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم رفیق عهدشکن! از تو کمترم آری اگر که بر سر پیمان خویش جان ندهم اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است چراغ سبز به بیگانگان نشان ندهم به خیمه‌گه چو شبیخون بی‌امان زده خصم ز تیربار کلامم به او امان ندهم به رغم این همه تحریم، پیش چشم عدو ز بیم، پرچم تسلیم را تکان ندهم سبک‌سرانه چو پیران طالب تمجید زمام عقل به تأیید هر جوان ندهم بس است خوردن نیش از شکاف‌ها یک‌بار دوباره در دهن مار، امتحان ندهم رهین باور خویشم! هرآنچه خواهی گو که دل به خشم و خوشایند این و آن ندهم به رغم تازه به دوران رسیدگان حریص مقام فقر به سرمایۀ‌ جهان ندهم زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین» که دست زخمی او را به آسمان ندهم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247747
ای شهید بی‌گناه ای شهید مشهد چراغ ای شهید آستان شاه نور ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون پرکشیده‌ای به بارگاه نور خون تو لاله‌ای‌ست رسته از میان سنگ‌های صحن این سرشت توست، سرنوشت توست این بهشت توست خون تو گرچه سرخ بود از نگاه خصم کوردل ولی آن‌قَدَر نداشت رنگ تا برای تو خیل بی‌وطن تظاهرات بی‌محل به پا کنند در محلۀ فرنگ رنگ خون دل‌بخواهِ لشکر سراب رنگ دیگری‌ست رنگ سرخ مایلِ به تجزیه رنگ سرخ مایلِ به ننگ ای شهیدهای بی‌گناه از سکوت این جماعت وطن به مزد نه به نامتان شعارهای آتشین درست می‌شود نه از این همه خبرگزاری دروغ لحظه لحظه صد خبر به مقصد ترور پست می‌شود خونتان اگر خبر نشد بر تن تناور وطن تبر نشد بی‌ثمر نشد جسم غرق خونتان روح ما، شکوه ماست ردّ خونتان شاهراه ما، پناه ماست @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247748
شرم بر شما شاعران نقشه ی بدن دشمنان نقشه ی وطن شاعران اسم رمز سوگوار بُت شرم بر شما تا شبی رسید بر سحر لگد زدید شعرتان چادر از سر حجاب می کِشد چشم شسته را به خواب می کِشد آب را به منجلاب می کِشد شعرتان بوی فتنه می دهد شرم بر شما ناکثین و قاسطین و مارقین شرم بر تمام شاعران اینچنین مادری سر نماز.. وای من طبل جنگ در مصاف با بهار شعرتان آتشِ به جان روزگار شعرتان قاتل چراغ های شاه داغدار شعرتان @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247749
هدایت شده از شعر هیأت
برای آرتین کودک مجروح حرم حضرت شاهچراغ دلت را داغ‌ها در بر کشیدند به خون و خاک و خاکستر کشیدند سه غم آمد سراغت هر سه یکبار پدر، مادر، برادر پر کشیدند 📝 @ShereHeyat
فصل گل بود و بهار فصل پرنقش و نگار باد بی رحم خزان ناگهان از سر دیوار، پرید و بر این باغ وزید بهترین گل ها را از دل باغچه ی مدرسه چید چارگل، چار شهید همه ی مدرسه ی ما غم بود چار تا غنچه ی سرخ در دل باغچه ی ما کم بود من به خود می گفتم: باید این مسئله را حل بکنیم! حاصل مدرسه منهای چهار می شود: مدرسه منهای هزار می شود: مدرسه منهای بهار باید این مسئله را حل بکنیم من به دنبال قلم می گشتم پدرم نیز به دنبال تفنگش می گشت @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/1881
«نامه‌ای از بهشت» برای آرتین در جمعه‌ٔ تلخی که به خانه بازگشت... آرتین! خوش‌آمدی! ما چشم‌انتظار بودیم بهتر شده‌ست دستت؟ ما بی‌قرار بودیم یادت میاید آرتین؟ در آن حرم درآن شب مثل ستاره‌های دنباله‌دار بودیم آن شب قطاری از نور سوی بهشت می‌رفت ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش پای قرار هستیم، پای قرار بودیم آرشام، در بهشت است اما هنوز باتو همبازی‌است و همراه، ما ماندگار بودیم ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند دیدیم بغض کردی، ما آن‌ کنار بودیم آرتین! ببین برایت باران شده‌ست ایران ما نیز گریه‌های بی‌اختیار بودیم آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش ما عاشقانه یک‌عمر با این دیار بودیم بهتر شده‌ست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟ آرتین خوش‌آمدی، ماچشم انتظار بودیم کانال شاعر: @erfanpoor @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247751
هرچند به شور و اشتیاق آمده‌اند داس‌اند و به پابوسی باغ آمده‌اند این قوم که روشن است تاریکی‌شان امروز به کشتن چراغ آمده‌اند @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247752
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها! گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحن ترک خورده‌ست آیینه، پریده رنگ مرمرها ببین! روی مفاتیح پدرها لاله روییده ببین! بوی شقایق می‌دهد مُهر برادرها سر سجاده، جایی در میان سجدۀ آخر هوای گریه دارد چادر زخمی مادرها چه بی‌‌ لالایی و بی ‌سرصدا خوابیده‌اند آرام عروسک‌های خون‌آلود در آغوش دخترها یکی سقا شده، آبی رسانده دست مجروحین یکی تنها شده، روضه گرفته بین پیکرها چه زیبایند این پروانه‌های شمع‌درآغوش چه آرامند روی دامن مولایشان سرها تو شاعر! از علی‌اکبر بخوان در گوش اشعارت تو مداح! از علی‌اصغر بگو بالای منبرها اگر فتنه، اگر غوغا، اگر آشوب، اگر بلوا بمان در قلعۀ ایمان و در باروی باورها خدایا! از تو و پیغمبرت در مکتب تکفیر برای قتل ما پاداش می‌خواهند کافرها شهادت سیب سرخی بود روی شاخۀ تقدیر که افتاد از قضا در دامن باآبروترها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247753
نه جای دارد در غزل‌ها پیچش مویم نه کافری شد بنده‌ی محراب ابرویم معمولی‌ام آن‌قدر که پشت سرم هرگز شهری نیفتد از نفس با عطر گیسویم گاهی نماز صبح را با چرت می خوانم گاهی کنار میز چرخم ذکر می‌گویم گاهی دو دوتا چارتای انتهای ماه وامی سبک می‌گیرد از دست النگویم گاهی غزل در گوش بند رخت می‌خوانم گاهی میان تشت دست از شعر میشویم از کودکانم سادگی را یاد می‌گیرم هر شب که می‌خوابند روی هر دو زانویم این قصر نقلی آسمانی بی‌کران دارد من هم کنار همسرم یک شاه‌بانویم حس می‌کنم دنیا بهشت کوچکی دارد نوزاد خود را صبح‌دم وقتی که می‌بویم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247754
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این به چشم نیمه‌بازت تار دیدی در کف مطرب ولیکن دشمن است ای دوست! در دستش تفنگ است این برای هرکه آمد سوی تو آغوش وا کردی ولی این بار آه ای آینه! سنگ است، سنگ است این نشانده گوشه‌ای مات تماشا مردمانی را ببین! سلول زندان است، کی شهر فرنگ است این؟ همان جنگ است اما رفته در پیراهن نیرنگ لباس فصل تزویر است اگر که رنگ رنگ است این دم تیغ تو گرم ای دوست! میدان را مکن خالی وگرنه می‌کشد دشمن تو را در خواب و... ننگ است این @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246355
؟ دوباره پُرم از صداها صداهای تاریخ؛ این تلخ تاریک نعیق «غراب» منوچهری دامغانی و بانگ «کلاغ» آلن پو و شبخوانی «جغد گنگ» بهار و... دمادم صداهایی از دور و نزدیک پس ای «مرغ آمین» نیما کجایی؟ تو از هرکجا غرق نور و نسیم و نوازش بیا و ببین خون چکان است رؤیای انسان ز کابوس تیغ دل آشوب داعش. کجایی خدارا؟ خدارا کجایی؟ برآی ای صدای صداهای هستی! بیا خواب شب کوچه های جهان را دمی شعله ور کن وگرنه هم آواز مرغ سحر باش کمی ناله سر کن کمی ناله سر کن! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247492