نکاتی در مورد هجمه های اخیر - ناشناس.mp3
9.21M
#فایلویژه📲
#بسیارمهم
🔸آیا دکتر #سعیدمحمد بدلیل تخلف از قرارگاه #خاتمالانبیاء منفک شده است؟
#لطفانشردهید
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت288
پای علیرضا هم به آشپزخونه باز شد .
-بله ...
-بیا الهه رو ببریم درمونگاه ، فشارش بدجوری افتاده .
-باشه .
جلو اومد و منو با گرفتن بازوم ، روی پاهام بلند کرد. مادر چادرم رو آورد. کاش نمی آورد. چادر حسام رو روی سرم می کشید و من باید زار زار می گریستم ؟!
علیرضا منو تا خود ماشینش کشید .
منو صندلی عقب گذاشت و هستی هم دوان دوان سمت ماشین اومد که علیرضا گفت :
_یواش تو دیگه چرا ... میخوای یه بلایی هم سر خودت بیاری !
هستی کنارم نشست و علیرضا راه افتاد که بلند زدم زیر گریه .
هستی خوب می دونست از درد دستم گریه نمی کنم . منو توی آغوشش کشید و زیر گوشم نجوا کرد:
_الهه ....به خدا حسام مجبور بود ....
بابا اصرار کرد ... دیدی که ... اگه حسام نامزد نمی کرد ، کلا رابطه ی دوتا خانواده بهم می خورد.
-من ... من چه گناهی کردم این وسط ... چرا ؟!
-عزیزدلم ... آروم باش الهه ... این چند وقته خیلی فکر کردم به اینکه حتما قسمت نبوده ...خوبه خودت دیدی که چقدر مشکلات پشت سر هم سرمون اومد ... چی بگم به خدا ...
صدای بلند علیرضا هم توی ماشین شنیده شد :
_به فکرخودت باش الهه ..
شر آرش رو که کم کردی ولی حالا باید زندگی کنی ... خودت نابود نکن ... شده دیگه ... همه مقصر بودن ، از خود حسام گرفته تا تو و عمو حمید و حتی آقا محمود ولی میگی چکار کنیم ؟
هستی به اعتراض گفت :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•| برایآنچهاعتقاددارید
ایستادگیکنید
حتی اگر هزینهاش
تنهاایستادنباشد!✌️🌱|•
💚حاجیتولدتمبارک💚
#حاجاحمدمتوسلیان
════°✦ ✦°════
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿°•
#استوری | #گاندو🇮🇷'
چه ڪوه ها که نگذاشتند رو سر
این خونه خاکستر بباره :)💔
#نهبهتوقفگاندو
ـ🇮🇷ـ
#گاندو
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوانان ایرانی بگوش.
تنها راه برون رفت از مشکلات فعلیانتخاب درست در انتخابات28خرداد1400است.👌🌹💪
#سعیدمحمد
#مردمیدان
#سردارجنگاقتصادی
#دولتجوانانقلابیکارآمد
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[☝️🏽👀]
.
.
درمن ، رزمنــدهـاۍبهـ اسلحهـاش تکیھ دادهـ است'😼✌️🏿
#دخترچیریکــے👊🏾🧕
#پسرچیریکــے🥷🧍♂
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت289
_بابای من چه تقصیری داشت این وسط ؟
-آخه این چه پیشنهادی بود به حسام داد! مگه اصرار آقا محمود نبود که حسام نامزد کنه ؟ مگه خودش فاطمه خانوم رو بهش معرفی نکرد؟ چرا صبر نکرد؟ الهه حتی آرش رو بخاطر حسام رد کرد.
هستی به جای من جواب داد:
_الهه آرشو به خاطر حسام رد نکرد ، اصلا از آرش متنفر بود.
علیرضا باز گفت :
_چه حرفا ... الهه عاشق آرش بود.
عصبی گفتم :
_بس کنید ... خوبه زنده ام هنوز و دارید به جای من حرف میزنید .... نخیر علیرضا خان ... آره یه زمانی عاشقش بودم ولی حالا نه ... من آرشو بخاطر حسام رد نکردم ...حتی نمی خواستم دوباره به آرش فکر کنم واسه همین ردش کردم .
هستی فوری گفت :
_بفرما ... حضرت آقا .
علیرضا از درون آینه ی وسط ماشین به هستی نگاهی انداخت و گفت :
_شما حرص نخور واسه بچه خوب نیست .
یه لحظه به گوشام شک کردم .سرم چرخید سمت صورت هستی . یه چشم و ابرویی برای علیرضا اومد که پرسیدم :
_خبری شده ؟
هستی لبشو گزید و گفت :
_آره خب ... چند روزی میشه ...
جواب آزمایشم مثبت بود.
لبخند زدم و توی اون اوضاع آشفته گفتم :
_این تنها خبر خوشی بود که منو خوشحال کرد ... به سلامتی .
-ممنون الهه جان .
بعدصورتم رو بوسید و گفت :
_به خدا هنوز دارم دعات می کنم الهه ... ناامید نباش ... یه خدایی اون بالا هست که حالتو می بینه .
آه کشیدم . آه که نبود ، شعله ی آتشی بود که از قلب سوخته ام تا سمت دهانم آمد و سوزاند.
حرارتش هنوز توی وجودم بود که زیر لب گفتم :
_خسته شدم ، فقط خدا کمکم کنه .
فشار دست هستی روی شونه ام نشست .
یه سِرُم زدم و دستم باند پیچی شد و برگشتم خونه و به همون بهونه خودمو حبس اتاقم کردم . بهتر که توی جمع نمی بودم ... زجر کمتری میکشیدم انگار.
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#بیوگࢪافے
♥️🍃
عِشقـ یعنۍڪہدَمۍ بشنویۍازنامـِ رِضا(ع)
و دِلـتــ گریہ ڪنان راهۍ مَشــہَـــد بشود...
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ شبی، پایان زندگی نیست
از ورای هر شب دوبارہ
خورشید طلوع می کند
و بشارت صبحی دیگر می دهد
این یعنی امید هرگز نمی میرد
شبتون خوش
🌹👉 🎵
مثلا طرف فوبیا بہ نامحرم داره!
از هرچے نامحرمہ میترسه ...💔!
میترسہ چت کردنش با نامحرم ؛بشہ یہ قطره از اشڪهای اقا(:🌿
#قشنگہمگہنہ؟!
#اینجورےباشیم🚶🏻♂
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#استادانصاریان:
«پرحرفی و سخن بیجا باعث مرگِ قلب و حالِ خوش معنوی را خراب میکند. پیامبر فرمودند:
اگر زیاده روی در سخن گفتن شما نبود، هر چه
را من میبینم شما هم میدیدید.🌸📕»
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
مهدےجانتاتونیایـےزندگےسرنمیشود ؛
؏اشقانتبـۍصبرانھمنتظراند ☘🌙
#روزهاےانتظار 🌧
#صاحبادرکنے✨
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت290
حسام
کاسه ی سرم پر بود از فکر ، از تصویر . تصویر دست خونی الهه و فکر دلی که مطمئنا شکسته بودم.
سکوت بین من و فاطمه آزارم می داد.
ناخواسته با زندگی فاطمه هم بازی کرده بودم . سرچی ؟! سر روابط دوتا خانواده . سر اصرار پدرم . از ترس خیلی از اتفاق ها .
-آقا حسام .
سرم چرخید سمت فاطمه . خوب تونستم توی همون نگاه سیاهش بخونم که ازم ناراحته .
هنوز نپرسیده که چه کارم داشت گفتم :
-منو ببخش ... نمی خواستم زیر قولم بزنم ... واقعا نمی خواستم .
-شما زیر قولتون نزدید .
چقدر این دختر با گذشت بود . با اونکه بهش گفته بودم که دلم پیش الهه است . با اینکه ازش خواسته بودم به من یه مهلت بده و تا عشق الهه رو از دلم بیرون نکردم ، عقد نمی کنیم و با اونکه از نگاهم از ضربان تند قلبم یا شاید حتی از اون لحظه ای که ناخواسته ، پام کشیده شد به آشپزخونه و نگران یه نگاه به الهه انداختم ، فهمید که زیرقولم زدم ولی باز به روم نیاورد.
سکوت کرده بودم .چاره ای جز سکوت نداشتم . چون داشتم با طناب پدر ، ته چاهی می رفتم که آخرش پیدا نبود.
-آقا حسام ... شما گفتید الهه دوستتون نداشته ولی من امشب متوجه شدم که الهه هم دوستتون داشته .
آه کشیدم و گفتم :
_دیرفهمیدم که دوستم داره وگرنه شاید نامزدیمون بهم نمی خورد.
-چرا نامزدیتون بهم خورد؟
توضیح همون یه کلمه ی " چرا " خیلی وقت می برد که سئوالش رو با سئوالی جواب دادم :
_شما چرا با اونکه بهتون گفتم که من قبل از خواستگاری شما نامزد داشتم و خیلی هم بهش علاقه مند بودم ، به من جواب مثبت دادید؟
چرخید به سمت رو به رو ، یه نیم نگاهی به صورتش انداختم . شاید کمی خجالت کشید ولی جوابم رو داد:
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🌻.•:
جَوونــــــــــا!!!😉
حࢪفِ ولے نمونہ ࢪو زمیـــــن ها¡¡¡😌🖐🏼
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🌱
✧ رمضان ؛ آغوش بازِ خداست برای آنان که قهر کردهاند !
#دوربرگردان ♻️
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لازم نیست اینقدر ثواب کنی ❗️
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت291
-خب من از صداقتتون خیلی خوشم اومد ... معمولا این چیزا رو توی خواستگاری مطرح نمی کنند تا بله رو بگیرند ولی این کار شما منو خیلی متاثر کرد ... مطمئن شدم وقتی که گفتید در عوض تا قلبتون با من نشه عقد نمی کنیم ، سر قولتون می مونید.
آه کشیدم . کاش فاطمه اونقدر مهربان نبود . نمی خواستم ناخواسته زندگیشو خراب کنم . حالا چی میشد ؟ تکلیف من و فاطمه . تکلیف دل شکسته ی الهه . تنها چیزی که تکلیفش مشخص شده بود ، همان رابطه ی خانواده ی ما و عمه بود که بخاطر نامزدی من و فاطمه با همان دعوتی به آشتی ختم شد . گرچه هنوز نگاه ها سر سنگین بود و سلام ها همگانی ولی خیلی جای امیدواری داشت که بهتر از آن بشود ... چه تاوان سختی دادم برای برقراری رابطه ی بین دو خانواده و چه زجری کشید الهه .
خوب می دونستم که دستش رو از حرص من ، برید و چقدر عذاب کشیدم که چشمام رو کور کنم تا نبینمش که حتی نگاهش برای من حرام بود.
جهنم جایی بود ، که همه ی خاطراتم حس نبود تو را گرفت و مُرد و من بالای سر خاطرات مرده ام ، نشستم به اشکی از حسرت و فاتحه ای خواندم به پایان لبخند همه ی روزهای که قرار بود بی تو آغاز شود . من باز نفس کشیدم . زندگی کردم اما بی تو .
دفتر دل نوشته هایم را بستم و گذاشتم جلوی میز آرایشم . حالا فصل تازه ی زندگی من آغاز شده بود . به رنگ سرد خاکستری گاهی سیاهه سیاه.
کلاس های خانم ربیعی را دوباره از سر گرفتم . امید تازه ای به من می داد . اینکه می دانستم خدایی دانا و بینا ناظر بر احوالاتم است ، آرامم می کرد . نمیدونستم تقدیرم چه خواهد شد ولی همین که میدانستم خدا از حالم باخبر است ، یه امیدی در میان آنهمه احتمال محال ، قلبم را احاطه می کرد که آنکه تقدیرها را رقم میزند ، به خاطر احوالات من ، بهترین تقدیر را برایم رقم خواهد زد .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
اززبانِهمهۍخونوادههاۍشهدامیگم:
نمیگذریم،ازاوندخترۍڪه . .
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
قرار هست
که در پایان
#دولتتدبیر
کارها با
#انشاءاللّٰه
و #ماشاءاللّٰه
درست شود
ـ ✌️🏻💣🌱 ـ
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت #امام_زمان (عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد #فرهمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
☘✨بیست عمل براي خشنودي امام زمان (عج)✨☘
🔹۱. هر روز صبح كه از خواب بيدار مي شويد به امام زمان سلام كنيد.
🔸۲. تلاوت قرآن به خصوص سوره هاي يس،نبا،عصر،واقعه و ملك را بعد از نماز و تقديم به اموات و شيعيان حضرت را فراموش نكنيد.
🔹۳. روزانه صدقه اي به نيت امام زمان بدهيد.
🔸۴. روزهاي عيد مثل عيد غدير و يا نيمه شعبان لباس هاي زيبا بپوشيد و براي امام شادي كنيد.
🔹۵. هر مطلبي درباره امام زمان و عصر غيبت كه بدرستي از آن آگاهي داريد به ديگران بگوييد تا آنها هم بيشتر آشنا شوند.
🔸۶. درسي كه مي خوانيد يا هر مطلبي كه ياد مي گيريد به نيت امام زمان باشد آنوقت برايتان شيرين تر و هدفمندتر خواهد شد.
🔹۷. عكس و يا نوشته اي از امام زمان كه نشاني از ايشان باشد به ديوار اتاقتان بچسبانيد.
🔸۸. خواندن #نماز_شب ، زيارت عاشورا و جامعه كبيره از مسائل مورد تاكيد امام زمان است آنها را فراموش نكنيد.
🔹۹. نماز امام زمان را هر روزي كه توانستيد بخوانيد.(2 ركعت،در هر ركعت اياك نعبد و اياك نستعين 100 مرتبه)
🔸۱۰. نماز اول وقت باعث خوشحالي حضرت مي شود بهتر است كه ثواب نماز را به خودشان تقديم كنيد.
🔹۱۱. سخنان #امام_زمان و احاديثي كه درباره ي ايشان است را براي هم پيامك كنيد.
🔸۱۲. براي اشاعه ي فرهنگ شناخت حضرت مهدي در جامعه، مجالس اهل بيت، مداحي، كتاب نويسي و ...اجرا كنيد.
🔹۱۳. بعد از هر نماز دعا براي تعجيل در فرج ايشان را بخوانيد.
🔸۱۴. در فراق جدايي از آقا دعاي ندبه(صبح جمعه) و دعاي فرج(اللهم عرفني نفسك...) را بعد از نماز عصر جمعه بخوانيد.
🔹۱۵. #دعاي_عهد را(اللهم رب النور...) به ياد داشته باشيد و از اين طريق هم در كارهايتان با حضرت مهدي پيمان ببنديد.
🔸۱۶. دعاي توسل و غريق را بخانيد(يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب اللقلوب ثبت قلبي علي دينك) و ايشان را نزد خدا شفيع خود قرار دهيد.
🔹۱۷. زماني كه مي خواهيد براي نعمتي خدا را شكر كنيد از امام زمان هم تشكر كنيد.
🔸۱۸. اگر در زندگي به مقام و منزلت مادي يا معنوي رسيديد، بدانيد كه از طرف امام بوده و ليشان را فراموش نكنيد و مغرور نشويد.
🔹۱۹. انتظار را با دعا در خود تقويت كنيد و از اعماق قلبتان منتظر باشيد و از پروردگار توفيق معرفت بيشتر به حضرت را درخواست كنيد.
🔸۲۰. با همه وجود براي امام زمان دعا كنيد همانطور كه دعا براي عزيزانتان را فراموش نمي كنيد.
بیشتر_بدانیم
🌸🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃🌸
🔹🔶🔷.*.🌿🌺🌿.*.🔷🔶🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ چه غلطی کردیدکه امروزبرای
ما خط و نشان میکشید ؟!
#سرداردلها♥️🌱
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت292
پنجشنبه ها تنها برنامه ام رفتن سرخاک دوست و رفیق شهیدم بود . شهید پلارک و دردل هایی که باید به دوستم می گفتم تا سبک شوم. اگر امضایی برای تقدیرم لازم بود ، هیچ کس بهتر از رفیق شهیدم نبود . بالای سر خاکش قرآن می خواندم و برمی گشتم .چقدر پیاده روی می کردم تا بتوانم با مترو یا اتوبوس برگردم . چقدر قدر نشناس بودم که یه روزی همراه حسام می آمدم و قدر نمیدانستم . حالا که حسام رفته بود ، نعمت های بودنش بیشتر نِمود پیدا کرده بود.
اونروز هم یکی از همان پنجشنبه ها بود. از دعوتی حسام و نامزدش ده روز میگذشت و من هنوز باور نکرده بودم که اونچه با چشمای خودم دیدم ، حقیقت محض بود. رسیدم خونه . خسته از بهشت زهرا با کلی پیاده روی و تا در خونه رو باز کردم متوجه شدم که مادر و پدر نیستند . کش چادرم رو از سرم کشیدم که چشمم همون اول ورود جلب یه کارت عروسی شد . پاهام پیچ شد به زمین . در جا خشک شدم . چادرم رو آروم از سرم انداختم و به زحمت یه قدم به جلو رفتم . جلد شیری رنگ کارت دعوت با دو قلب چوبی و برش های پر از اکلیل نقره ای ، توی چشمانم نشست . دستم رو دراز کردم سمت کارت و کارت رو چرخوندم . پشت کارت نوشته شده بود.
"جناب آقا حمید ریاحی به همراه خانواده "
قلبم داشت منفجر میشد .
یعنی به این زودی مراسم ازدواج هم گرفته بودند !
تیری با پیکان تیزش قلبم رو شکافت . آرام جلد کارت رو باز کردم و نگاهم اولین چیزی که دید اسم عروس و داماد بود.
" نازنین و آرین "
نفس حبس شده ام یکباره راه خروج یافت . چشمامو محکم بستم و تو دلم خودم رو نفرین کردم :
-نفرین بهت الهه ...حسام رفت ، یه روز از همین روزا کارت دعوت اونم میرسه دستت ... واسه چی منتظری .
و باز خودم جواب قلب عاشقم رو دادم :
-شاید معجزه شد ... شاید .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝