به کانال داستان و رمان خوش آمدید
هشتک ها برای جستجوی سریع شما
داستان های کوتاه :
#باران
#بچه_های_فلسطین
#پدربزرگ
#پول_باقیمانده
#زیبا_و_زشت
#عمران_خان
#گل_رز
#من_و_دوستم
#ماهی_قرمز
#مداد_رنگی
#سمیه_حیدری
#قوی_ترین_مردم
#زیبایی_واقعی
#دیوار_کاهگِلی
#پیمان_یاری
#مهمان_ابراهیم
#خانواده_موری
#مسافر_قم
#آتش_و_ابراهیم
#روز_دانش_آموز
#توبه
#کینه
#جواب_ناسزا
#مجلس_شیطان
#سلطان_محمود
#احسان_خجالتی
#جشن_تکلیف
#پارمیدا
#بلال_حبشی
#عزیز_برادر
#خیاطی
#پرستار_کربلا
#ارزش_انسان
#مرد_پرنده
#ابوذر
#حضرت_فاطمه
#عمر_جاویدان
#عذرخواهی
#برای_دیگران
#شهید_غیرت
#مرغ_و_کبوتر
#پول_یا_قرآن
#کوالای_قهرمان
#آهو_کوچولو
#خدیجه
#عید_فطر
#گدای_مسکین
#حاجب
#جواد
#خانه_کوچک
#ابوذر_غفاری
#مادر_بزرگ
#دو_برادر
#علی_و_پدربزرگ
#شفاعت
#شیطان_و_مسجد
#دست_دزد
#دعای_مادر
#آخرین_سفر
#عذاب_واقع
#مرد_غریبه
#هشام_پلید
#دخترک_شش_ساله
#سه_سوال
#چرا_نماز_بخوانیم
#بوسه_بهشتی
#بوسه_خاکی
#شیخ_مرتضی_انصاری
#آیت_الله_مرعشی_نجفی
#شهید_علی_سیفی
#شهید_علم
#شهید_احمد_مکیان
#رضایت_و_زیارت
#رفاقت_دو_دانشمند
#مانع_باران
#مرد_افراطی
#خروس_و_روباه
#چند_زبانه
#رئیس_ساواک_و_آیت_الله_قاضی
#چنگیزخان_و_خائنان
داستان یک قسمتی کودکانه
#سنجاب_و_خرگوش
#شعر_داستانی :
#درخت
#حضرت_رقیه
داستان های نیمه بلند :
#امین
#شهید_حسین_فهمیده
#ام_البنین_بانوی_نازنین
#سید_ابراهیم #رئیسی
#مرد_خوش_اخلاق
#شکست_قهرمانانه
داستان های بلند :
#پسر_گربه_ای
#دختر_شگفت_انگیز
#دختر_پوشیه_پوش
#دختران_پوشیه_پوش_و_پسر_گربه_ای
#فصل_دوم_داستان_پسر_گربه_ای
#فصل_سوم_داستان_پسر_گربه_ای
#فصل_چهارم_داستان_پسر_گربه_ای
#پسری_به_نام_شیعه
قصه های صوتی تک قسمتی :
مجموعه #طوطی_نارگیلی :
🎧 #هی_ترس_من_شکستت_میدم
🎧 #حالا_شدی_کلاس_اولی
🎧 #با_حرفهايت_به_ديگران_آسيب_نزن
🎧 #دنیای_کوچک_گل_رز
🎧 #گول_نخوری
🎧 #خودتو_دوست_داشته_باش
🎧 #دست_های_من_که_بال_نیست
🎧 #گابی_دیگه_مسواک_می_زنه
🎧 #گابی_دیگه_ورزشکاره
🎧 #با_دروغ_تنها_می_مونی
مجموعه #یکی_بود_یکی_نبود
🎼 #از_پایین_تا_بالا_بالاها
🎼 #قول_مردونه
🎼 #آخرین_شب
🎼 #در_محضر_امام
#بانوی_قم
#عهد
#جزیره_حامد
#حنانه
#شجاع_ترین_دختر_دنیا
#فرمانده_زخمی
#صدای_عجیب
#فروشنده_خوش_اخلاق
#کلاغ_های_اسرائیلی
#بهنام
#سفر_خطرناک
#کار_خارق_العاده_موش_موشی
#مملی
#فرزند_ایران
#بعثی_ها
قصه های صوتی چند قسمتی :
#کنار_من_باش
#هوای_دو_نفره
#مخاطب_خاص
#راز_درخت_کاج
#شله_زرد
#سه_دقیقه_در_قیامت
#خرمای_شیرین_فدک
#جنگل_کاج_خرگوش_ها
#غزل_فروش
داستان های مصور :
#ساعات_ظهور
#ایلیا
#داستان_صوتی_تصویری
#زن_پرتقالی
#ملکه
هشتک های موضوعی :
#احترام_به_والدین
#اخلاق
#ارسالی_مخاطبین
#اربعین
#الگو
#اسراف
#امام_خمینی
#امام_علی
#امام_باقر
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_جواد
#امام_مهدی
#امام_زمان
#اعتماد_به_نفس
#بخشش
#توکل_بر_خدا
#تشکر
#تواضع
#داستان_بلند
#داستان_تصویری
#داستان_مصور
#داستان_کوتاه
#داستان_نیمه_بلند
#قصه_کوتاه
#قصه_صوتی
#قدردانی
#قناعت
#جعفر_طیار
#حضرت_ابراهیم
#حضرت_ایوب
#حضرت_محمد
#حضرت_معصومه
#حضرت_زینب
#حضرت_خدیجه
#داستان_پیامبران
#پرسش_گری
#پیامبران
#پیامبر
#تلاش
#ابوطالب
#ام_البنین
#توکل
#وفات_ابوطالب
#حسادت
#حسد
#حق_الناس
#حلالیت
#صبر
#طرح_درس
#درس_نامه
#درسنامه
#دختران
#دروغ
#دعا
#دعوا
#دلنوشته
#دهه_فجر
#دفاع_مقدس
#دوستی
#رفاقت
#روز_دختر
#روز_زن
#روزه
#رمضان
#زنان
#زیارت_اربعین
#آداب_میهمانی
#کنترل_خشم
#کنترل_زبان
#بد_زبانی
#کودکانه
#کینه
#مرگ
#مهمان
#میهمان
#مسخره_کردن
#خجالت
#نماز
#نمایشنامه
#حجاب
#غیبت
#فاطمیه
#قرآن
#خدمت_به_مردم
#سیره_علما
#شجاعت
#غدیر
#عید_غدیر
#ضرب_المثل
#کتاب
#مدافعان_حرم
#مسجد
#مهارت_سوال_پرسیدن
#شهدا
#شکر_نعمت
هشتک های تقویمی و مناسبتی :
#بیست_و_هشت_صفر
#ربیع_الاول
#دهم_ربیع_الاول
#هفده_ربیع_الاول
#هفته_وحدت
#دهه_فجر
📙 داستان کوتاه غرق مطالعه
🌟 ابو علی سینا ، در سن نوجوانی ،
🌟 به مطالعه علم طبیعیات و الهیات
🌟 مشغول بود
🌟 و روز به روز درهای علم و معرفت
🌟 به رویش باز می شد .
🌟 بعد از این دو علم ،
🌟 به سراغ علم طب رفت .
🌟 و کتاب ها و نوشته های زیادی
🌟 در مورد طب مطالعه کرد .
🌟 و فهمیدم که این علم نیز ،
🌟 از علوم دیگر مشکل تر نیست
🌟 و بعد از مدت کوتاهی ،
🌟 در آن تبحر یافت .
🌟 به حدی که اطبای مشهور آن زمان
🌟 نزد او این علم را می آموختند .
🌟 در کنار این علم ها ،
🌟 کتب فقه را نیز مطالعه می کرد .
🌟 آن زمان فقط ۱۶ ساله اش بود .
🌟 سپس به علم منطق و فلسفه ،
🌟 روی آورد .
🌟 و به مدت یک سال و نیم ،
🌟 منطق و فلسفه خواند .
🌟 و در تمام این مدت ،
🌟 شب و روز مشغول مطالعه بود .
🌟 شب تا صبح بیدار بود
🌟 و روز تا شب نمی آسود .
🌟 و جز فراگرفتن آن علوم ،
🌟 به کار دیگری نمی پرداخت .
🌟 شب ها ، چراغ را روشن می کرد
🌟 آنقدر کتاب می خواند و می نوشت
🌟 تا خواب بر او غلبه می کرد
🌟 حتی گاهی یادش می رفت
🌟 که چیزی بخورد یا بیاشامد
🌟 تا اینکه ضعف و کوفتگی ،
🌟 او را از پا در می آورد .
🌟 آن وقت است که مقداری نوشیدنی
🌟 و شربت می خورد
🌟 تا نیروی تازه به دست آورد
🌟 و دوباره
🌟 به خواندن کتاب ادامه می داد .
📚 @dastan_o_roman
👌🏻 #داستان_کوتاه #کتاب #علما #علم
📙 داستان کوتاه زیر نور ماه
🌟 آن قدیما ، در گرمای تابستان ،
🌟 وقتی طلاب ،
🌟 شب ها به بام مدرسه می رفتند ،
🌟 سیدنعمت الله جزایری ،
🌟 در حجره اش می ماند
🌟 و تا اذان صبح ، مطالعه می کرد
🌟 بعد از نماز صبح ،
🌟 صورتش را بر روی کتاب می گذاشت
🌟 و لحظه ای می خوابید
🌟 تا آفتاب طلوع می کرد
🌟 سپس تا ظهر ،
🌟 به دانش آموزانش درس می داد
🌟 و بعدازظهر هم
🌟 به سراغ درس خودش می رفت
🌟 و درس می خواند .
🌟 بیشتر وقتها ، غذای کامل نمی خورد
🌟 بلکه از سر راه نانی می گرفت
🌟 و می خورد .
🌟 آن زمان برق و لامپ نبود
🌟 و چراغها ،
🌟 با نفت و روغن کار می کردند
🌟 و از آنجایی که دستش تنگ بود
🌟 و پول خرید نفت و روغن نداشت
🌟 اتاقی بلند گرفت
🌟 که درهای متعدد داشت
🌟 تا بتواند زیر نور ماه کتاب بخواند
🌟 و زمانی که ماه دور می زد ،
🌟 در دیگری که رو به ماه بود را ،
🌟 باز می کرد .
📚 @dastan_o_roman
👌🏻 #داستان_کوتاه #کتاب #علما #علم
📙 داستان کتابدار کوچولو
🍎 یکی بود یکی نبود ،
🍎 غیر از خدا هیچ کس نبود
🍎 خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی
🍎 که خیلی به کتاب خواندن
🍎 علاقه داشت .
🍎 او هر روز ، چند تا کتاب میخواند
🍎 و چیزهای زیادی یاد میگرفت .
🍎 دوستانش ، چون می دانستند
🍎 او به کتاب علاقه دارد ،
🍎 هر سال در روز تولدش ،
🍎 به او کتاب هدیه می دادند .
🍎 پدر و مادرش نیز ،
🍎 هر وقت به بازار میرفتند
🍎 و می دیدند کتاب تازه ای چاپ شده
🍎 که برای او خوب و مناسب بود
🍎 آن را برایش میخریدند .
🍎 نقلی ، کتابها را با دقت میخواند
🍎 و سپس آنها را ،
🍎 در یک قفسه می گذاشت .
🍎 تعداد کتابهایش آن قدر زیاد شده
🍎 که دیگر در قفسه جا نمیشوند .
🍎 او به فکر افتاد
🍎 تا قفسهی دیگری تهیه کند ،
🍎 اما برای قفسهی جدید ،
🍎 جای کافی نداشت .
🍎 در فکر این بود
🍎 که با کتابهایش چکار کند
🍎 که ناگهان صدای در آمد .
🍎 در را باز کرد .
🍎 آهو خانم به دیدنش آمده بود .
🍎 او معلم مدرسهی جنگل بود .
🍎 او به نقلی گفت :
🦌 دختر قشنگم !
🦌 من خیلی خوشحالم که میبینم
🦌 تو به کتاب خواندن علاقه داری ؛
🦌 دلم میخواهد بقیهی بچهها هم
🦌 مثل تو کتاب بخوانند .
🦌 ولی ما توی جنگل ،
🦌 کتابخانهی عمومی نداریم .
🦌 من تصمیم گرفتم
🦌 یک کتابخانهی عمومی درست کنم
🦌 و در آن کتابهای خوبی بگذارم
🦌 تا همهی بچهها بتوانند
🦌 از ما کتاب امانت بگیرند و بخوانند .
🦌 دوست داری در این کار کمکم کنی ؟
🍎 نقلی با خوشحالی گفت :
🐇 بله خوشحال میشم
🍎 آهو خانم ،
🍎 به قفسهی کتاب نقلی اشاره کرد
🍎 و گفت :
🦌 می بینم کتابهای زیادی داری .
🦌 وقتی کتابی را میخوانی ،
🦌 با آن کتاب ، چه میکنی ؟
🍎 نقلی جواب داد :
🐇 هیچی ، می چینم توی قفسهی
🐇 تا خراب و کثیف نشود .
🍎 آهو خانم گفت :
🦌 نظرت چیه که این کتابها را
🦌 در کتابخانه عمومی بذاری
🦌 و به دوستانت بدهی تا بخوانند ؟
🍎 نقلی با خوشحالی گفت :
🐇 خوبه موافقم .
🐇 با کمال میل به شما کمک میکنم .
🍎 آهو خانم و نقلی به مدرسه رفتند .
🍎 به همهی حیوانات اطلاع دادند
🍎 که برای کتابخانه به کتاب نیاز دارند .
🍎 طولی نکشید که حیوانات جنگل ،
🍎 کتابهای اضافی خود را آوردند
🍎 و به کتابخانه هدیه کردند .
🍎 قفسه ها پر از کتاب شد .
🍎 نقلی هم شده بود کتابدار کتابخانه .
🍎 او به حیوانات جنگل ،
🍎 کتاب امانت می داد
🍎 و آنها را راهنمایی می کرد
🍎 تا کتابهایی که لازم دارند را ،
🍎 بگیرند و بخوانند .
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #کتاب #روز_کتابدار