eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
👌«همدم امروز ، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۳ روزهای آغازین بارداری فرزند چهارمم را طی می‌کردم. برخلاف دو بارداری اولم، بارداری سوم و چهارم با ویار و بدحالی در ماه دوم‌ و سوم گذشت. اما تجربه بارداری سوم می‌گفت که این روزهای بدحالی، تهوع، سردرد و بدغذایی إن‌شاءالله به زودی سپری و خاطره می‌شوند. کم‌کم به زمان غربالگری نزدیک می‌شدم. در سه بارداری اول‌، غربالگری‌ها را تمام و کمال انجام داده بودم و الحمدلله مشکلی هم نبود. اما این بارداری یک فرق با تجربه‌های قبلی داشت و آن اینکه حالا دیگر سنم بالای ٣٢ سال بود. چه قدر در تجربه‌های غربالگری کانال "دو تا کافی نیست" و هم تجربیات اطرافیان از دوست و آشنا و فامیل از نتایج نگران‌کننده‌ و البته نادرست غربالگری خوانده و شنیده بودم. آزمایش‌هایی که گویا تشخیص مشکل دادنشان نسبت مستقیمی با افزایش سن داشت. چه بسیار افرادی که نتیجه غربالگریشان نشان از وجود مشکل داشت و در نهایت فرزندشان بدون مشکل و بیماری به دنیا آمده بود و از آن طرف مواردی که غربالگری تشخیصی نداده بود و فرزندشان با مشکل به دنیا آمده بود! و چه آزمایش غیر قابل اتکایی! اگر چه مراکز درمانی تحت پوشش بیمه‌مان، درصد زیادی از هزینه سونوگرافی و آزمایش خون غربالگری را پرداخت می‌کرد، یعنی بدون نگرانی از بابت هزینه، تهِ ذهنم این بود که این بار اصلاً زیر بار انجام این آزمایش‌ها نروم. زمان مراجعه به پزشک و موعد غربالگری که رسید، به پزشکم گفتم اگر اجازه دهید این بار غربالگری انجام ندهم. بعد از سه بار زایمان، رابطه خوبی از شناخت و همدلی و احترام بین من و پزشکم شکل گرفته بود به لطف خدا. ایشان کمی مکث کردند و گفتند انجام بده و من اصراری بر عدم انجام نشان ندادم و پذیرفتم. به این امید که إن‌شاءالله این بار هم مشکلی نخواهد بود. طبق روال، ابتدا سونوگرافی ان تی و بعد آزمایش خون را انجام دادم. زودتر از موعدی که داخل برگه آزمایش نوشته شده بود، از آزمایشگاه تماس گرفتند و گفتند گویا مشکلی در نتیجه آزمایش شما هست و لازم است زودتر رسیدگی شود. واقعیت از این تماس هیچ تعجب نکردم! یعنی دور از انتظارم نبود: ریسک متوسط سندروم داون! مسؤول آزمایشگاه با دلسوزی تلاش کرد مانع نگرانیم شود و سعی داشت برایم توضیح دهد که این نتیجه لزوماً به معنای وجود مشکل جدی نیست و خوب است آزمایش را در آزمایشگاه معتبرتری تکرار کنم. تصویر آزمایش و سونو را برای پزشکم ارسال کردم، پاسخ کوتاه بود: با پریناتولوژیست مشورت کنید. مسیر پیش رو تا حدی برایم آشنا بود، از همان تجربه‌های شنیده شده از اطرافیان! یک آزمایش خون با هزینه‌ی زیاد، در صورت مثبت بودن نتیجه‌ی آن، آزمایش آمنیوسنتز با ریسک سقط و مشکلات حاشیه‌ای فراوان و در نهایت مجوز سقط تا هفته ١٨! یک مسیر پر از استرس، ناراحتی و فشار و سختی که به تنهایی برای تخریب روح و جسم مادر باردار کافیست! آن‌قدر که نخواهی دیگر به تکرار تجربه‌ی بارداری حتی فکر کنی. دوباره به مطالب در کانال "دو تا کافی نیست" مراجعه کردم. در میان همه‌ی تجربه‌ها و اخبار و آمار فقط توجه به یک مطالعه‌ی دانشگاه تهران کافی بود تا تکلیفم را بدانم: سالانه قریب به ٢٢ هزار سقط به بهانه سندرم داون در کشور انجام می‌شود، حال آنکه با توجه به آمار موالید سالانه‌ی کشور، تنها حدود هزار مورد مبتلا به سندرم داون مورد انتظار است و این یعنی چه؟! سالانه ٢١ هزار جنین کشته می‌شوند!!! مگر ممکن است؟! بله... همین قدر دردناک و تأسف‌برانگیز! هم چنان به جستجو و مطالعه ادامه دادم: جای امیدواری داشت که در یک سال گذشته مسؤولان رده بالا گویی کمی از فاجعه‌ی سقط‌ها آگاه شده بودند و قرار بود سیاست‌ها به سمت عدم الزام به انجام آزمایش‌های غربالگری تغییر پیدا کند. اما در کف جامعه، در مطب‌ها و درمانگاه‌ها چیز دیگری زمزمه می‌شد. یک بار شنیدم: "می‌گن غربالگری‌ها رو می‌خوان ممنوع کنن! می‌گن به خاطر کمبود جمعیت، بچه‌ی مشکل‌دار هم باید دنیا بیاد!" و البته در عمل هیچ خبری از عدم الزام نبود. یک بار خانمی برایم از شدت فشار و استرسی که هنگام بارداری‌ش تحمل کرده تعریف کرد و اینکه الحمدلله فرزندش مشکلی نداشت و اینکه هیچ دلش نمی‌خواهد دیگر این تجربه را تکرار کند. ابعاد شرعی قضیه هم جالب بود: هیچ مجوز شرعی برای سقط به دلیل احتمال سندرم داون از سوی مرجع من وجود نداشت. پس مجوز سقط صرفاً جنبه‌ی قانونی داشت نه شرعی! آن شب‌ها حسابی بی‌خواب می‌شدم و تا نصفه شب خوابم نمی‌برد. باید مراعات اهل خانه را می‌کردم و در تاریکی نیمه شب، مطالعه در برنامه‌ی کتابخوان گوشی همراه، انتخاب خوبی بود. انتخابم کتاب "مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم" نوشته‌ی خانم امیرزاده بود که مدتی پیش در کارگاهی با تدریس ایشان شرکت کرده بودم ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۳ من به رزق معنوی اعتقاد عمیق دارم. باور دارم که دریافت‌های فکری و علمی مانند خوراک جسم، رزق است و مقدر! میانه‌های کتاب، مستوره قهرمان کتاب که باردار بود، برای انجام آزمایش غربالگری مراجعه کرد و نتیجه درست مشابه شرایط من بود. مستوره به پریناتولوژیست مراجعه کرد، گفت و شنید و تحقیق کرد و... مستوره و همسرش به این نتیجه رسیدند که به فرض ادامه‌ی این مسیر، شرعاً اجازه‌ی گرفتن حق حیات از فرزندشان را ندارند. مستوره مسیر منتهی به سقط را نادیده گرفت و بارداری‌ش را با نگرانی‌ای که فقط باید در آن شرایط باشی تا درک کنی، ادامه داد... آیا این تصادفی بود که من درست در همان روزها چنین کتابی بخوانم و شخصیت اصلی داستان با بینش و عقایدی نزدیک به خودم، مسیر پیش روی من را طی کند و برای من راه را شفاف کند و تصمیم‌گیری را آسان؟! این قطعاً از آن رزق‌های معنوی مقدر بود... در مراجعه‌ی بعدی به پزشکم، برایشان از تصمیم به نادیده گرفتن نتیجه غربالگری گفتم. تعجب کرده بودند. گفتند فقط تا هفته ١٨ می‌توانی سقط قانونی داشته باشی. برایشان گفتم که طبق تحقیقاتم، سقط تنها وجاهت قانونی دارد و شرعا‌ً مجاز نیست. درصد بالای خطای این فرآیند هم که جای خود را داشت. واقعیت، استرس بالایی هم نداشتم که بخواهم با ادامه‌ی انجام آزمایش‌ها و احتمال رسیدن به نتیجه‌ی منفی، خودم را از نگرانی نجات دهم. ایشان بدون هیچ بحثی و با احترام به موضع ما، گوشه‌ی پرونده ثبت کردند که ما با رضایت و آگاهی از اقدام در این خصوص خودداری کرده‌ایم. آن روزها در تدارک سفر به کربلا بودیم. خانم دکتر ضمن ارائه‌ی توصیه‌های لازم به من گفتند که هیچ نگران نباش، همانجا توسل کن، إن‌شاءالله این بچه‌ات هم سالم خواهد بود. با دلی روشن و امیدوار اولین سفرم به کربلا که رزق معنوی فرزند چهارمم می‌دانستم، به سلامت‌ انجام شد. جالب اینکه در حرم‌ها توجهم به چند مورد کودک یا حتی بزرگسال سندروم داونی جلب شد. انسان‌هایی کمی متفاوت‌تر از سایرین که حق حیات و رزق زیارت داشتند. 👈 ادامه در پست بعدی.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۳ پس از سفر کربلا و در هفته بیستم، نوبت انجام سونوگرافی آنومالی داشتم. طبق وقت قبلی مراجعه کردم. پزشک سونوگرافی از سونو و آزمایش غربالگری سراغ گرفت. گفتم انجام دادم. از نتیجه‌اش پرسید. با کمی مکث گفتم ریسک متوسط داون ثبت شده بود. در این موقع من آماده انجام سونو روی تخت دراز کشیده بودم. دکتر: خوب چه کار کردی؟ من: هیچی، ترجیح دادم کاری نکنم. دکتر: چرا؟ من: این تصمیم من و همسرم بود. دکتر: چرا؟! من: خوب در صورت مثبت بودن بقیه‌ی آزمایش‌ها، می‌خواستن اجازه سقط بدن، که ما نمی‌خواستیم. دکتر: یعنی چی؟! من: مرجع تقلید من اجازه سقط نمی‌ده. دکتر: برات متأسفم. خدا به چه کسایی بچه می‌ده... من: خدای ما هم بزرگه! دکتر: بچه‌ی سندروم داونی نباید به دنیا بیاد. اصلاً من بچه‌ی مریض رو سونو نمی‌کنم! من: می‌دونید سالانه ٢٢ هزار بچه به همین بهانه کشته می‌شن در حالیکه فقط هزارتاشون ممکنه سندروم داون داشته باشن؟! چرا در آمریکا و اروپا که ظاهرا در رفاه بیشتری نسبت به ما هستند این آزمایش‌ها با این فراوانی انجام نمی‌شه؟! اصلا کی گفته سندروم داونی نباید به دنیا بیاد؟! دکتر: برای من سخنرانی نکن! برو بیرون... جو بدی ایجاد شده بود. اینجا رسماً فریاد می‌زد، من دیگر درست نمی‌شنیدم... از روی تخت بلند شدم. اصلاً مهم نبود که خانم سونوگرافیست نمی‌خواست سونوی من یا به قول خودش بچه‌ی مریض را انجام بده. اما چطور به خودش اجازه‌ی این حجم از بی احترامی رو می‌داد؟! واقعاً بچه‌ی من مریض بود؟! آیا می‌تونست ثابت کنه؟! به فرض اثبات، کی به ما اجازه داده حق حیات رو از بچه‌ی مریض بگیریم؟! ما از کِی فکر کردیم به جای خدا می‌تونیم در مورد حق حیات یک انسان تصمیم بگیریم؟! اصلاً به فرض من انسان جاهلی بودم که داشتم خطا می‌کردم، آیا به حکم رابطه‌ی بیمار و پزشک و شرایط بارداری و شأن مادری، شایسته‌ی رفتار محترمانه‌تر و نرم‌تر نبودم؟! من نه بی‌احترامی کرده بودم، نه بی‌ادبی و نه حتی بی‌قانونی! از اتاق بیرون آمدم، در حالیکه بی اختیار اشک می‌ریختم. کارکنان سونوگرافی که شاهد رفتار دکتر بودند، شروع به دلداری دادن به من کردند. جالب بود که یکیشان می‌‌گفت‌‌: نگران نباش، إن‌شاءالله بچه‌ت سالمه! و واقعیت من در آن لحظه نگران بچه‌ام نبودم. بیشتر از رفتار تحقیرآمیز و تعصب دکتر و تصور تکرار آن برای هر زن باردار دیگر در این شرایط به هم ریخته بودم. با ژست انسان‌دوستانه، مجوز کشتن انسان صادر می‌شود! در سالن انتظار نشستم. در آن فاصله، یکی از کارکنان سونوگرافی برایم آب آورد و هر کدام سعی می‌کردند به نوعی دلجویی کنند. حالم هیچ خوب نبود. سعی کردم به خودم مسلط شوم. برگه‌ی طرح شکایت گرفتم. باید به سهم خودم کاری می‌کردم تا از احتمال تکرار این رفتار کم کنم. گریه و غرغر و گلایه‌ی شفاهی کاری نمی‌کرد. سعی کردم خلاصه‌ی کل ماجرا را به همراه اطلاعاتی که از تراژدی غربالگری داشتم خطاب به ریاست بیمارستان بنویسم. می‌دانستم این نوشته آن خانم را بی‌کار نخواهد کرد. به‌واقع دنبال انتقام هم نبودم. اما شاید حداقل دریافت تذکر، ایشان را نسبت به این‌گونه اظهار نظر و برخورد محتاط‌تر می‌کرد. کاش شرایطی فراهم می‌شد که او هم کمی به این آمار و فاجعه‌ی در پوشش انسان‌دوستی فکر می‌کرد. شکایت را تحویل دفتر بیمارستان دادم و تأکید کردم منتظر اعلام نتیجه می‌مانم. سونوگرافی آنومالی را در مرکز دیگری با دکتری موقر و خوش‌اخلاق و البته با هزینه‌ای بسیار بیشتر از مراکز تحت پوشش بیمه‌مان، انجام دادم. اما تا مدت‌ها حال خوبی نداشتم. چند روز بعد از آن ماجرا، از دفتر ریاست بیمارستان تماس گرفتند. گفتند به شکایتم رسیدگی شده و از نظر آن‌ها دکتر سونوگرافی محکوم است و حتی باید اخراج شود. اما از آنجا که سونوگرافیست خانم بسیار کم داریم، اخراج ایشان بیمارستان را با مشکل مواجه می‌کند و به ایشان تذکر داده شده که حق چنین برخوردی نداشته‌اند. روزها گذشت و بارداری من با همه‌ی سختی‌ها، شیرینی‌ها و نگرانی‌ها و دستاوردهایش به ایستگاه پایانی رسید. فرزند چهارمم را به لطف خدا در سلامت کامل در آغوش گرفتم و بار دیگری شاهد معجزه‌ی حیرت‌انگیز خلقت شدم. حالا که بیش از دو ماه از اتمام دلهره‌هایم ناشی از نتیجه‌ی غربالگری می‌گذرد، هر روز خدا را بابت نعمت سلامتی فرزندانم شکر می‌کنم. گاهی به همه‌ی جنین‌هایی که به واسطه‌ی تکیه‌ی ما به این آزمایش، فرصت ادامه‌ی حیات را نیافتند فکر می‌کنم... همه‌ی عزیزان مخاطب این مرقومه را به تأمل در روند غربالگری و تلاش برای آگاه‌سازی مردم و بازنگری و اصلاح این مسیر(هر کس به سهم خود) دعوت می‌کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نقطه ی شروع... صفات عالیه، انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد. یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم. اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آمریکا بدون روتوش... 👈 آیا می دانید دومین متمم قانون اساسی آمریکا در مورد چیست؟! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۹۳ #فرزندآوری #دوتا_کافی_نیست #غربالگری #قسمت_اول روزهای آغازین بارداری فرزند چهارمم
در رابطه با تجربه ۶۹۳ آفرین به این خانوم و شجاعتشون و اعتمادشون به خدا، من خودم فرزند سوم و چهارمم رو غربالگری نرفتم و بسیار راضی هستم. وقتی با دکترم درمیان گذاشتم برای نرفتن به غربالگری، ایشون سریع قبول کردن و گفتن دو تا بچه سالم داری خیلی لازم نیست بری ولی خانه بهداشت که پرونده داشتم خیلی دعوا کردن که چرا نرفتم. به خاطر اخلاق بدشون در بارداری سومم روز بعد همسرم رفت بهداشت تعهد داد گفت مسؤلیت با خودمون فقط برای واکسیناسیون بچم میام بهداشت، برای چهارمی هم بعد از تشکیل پرونده بارداری و نشون دادن آزمایش های اولیه، بازم همسرم تعهد داد با مسؤلیت خودمون فقط برای واکسیناسیون رفتم و واقعا هم راضی بودم. و کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم واقعا عالی و زیباست من با خوندنش خیلی زندگی برام لذت بخش تر شده، جایگاه مادری رو بهتر می فهمم و اینو هم یاد گرفتم تا مادر نشی به اوج کمالت نمی رسی و به تعویق انداختن این مسئله به خاطر درس خوندن و کار فقط به ضرر خود آدم هست. من چند روز پیش یکی از دوستان دوره دبیرستانم که واقعا درس هاش عالی بود و تو استانمون در آزمونی رتبه اول رو سال هشتاد و شش بدست آورد، دیدم و ایشون در حال تحصیل تا مقطع فوق لیسانس بودن و دیر بچه دار شدن و الان هم مثل من خانه دار بودن ولی با این تفاوت که من با افتخار مادر چهار فرزند هستم ولی ایشون دو تا بچه همسن بچه سوم و چهارم من داشتن و خودش گفت من از زندگی عقب افتادم. و ای کاش به دخترامون یاد بدیم تحصیل تا یک حدی خوبه نه خیلی غرق شدن در تحصیل و رها کردن امور مهم دیگر زندگی مثل ازدواج به وقت ... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ضرورت یا فضیلت... تحصیل فضیلت است، ارزش است، ازدواج ضرورت است، بخاطر فضیلت، ترک ضرورت، نکنید. سال اول است دانشجو است، خواستگار هست دخترت را شوهر بده، باقی‌اش را هم درس بخواند. من نمی‌دانم چه حسابی است كه پدر و مادرها روی ازدواج بچه شان حساس نیستند ولی روی تحصیل بچه شان حساس هستند. اگر آدم بچه‌اش فوق لیسانس باشد بهتر از لیسانس است. هر چه باسوادتر باشیم كمال است اما ازدواج یك ضرورت است؛ دین در خطر است ولی می‌بینیم پدر و مادرها آن مقداری كه به تحصیل اهمیت می‌دهند. برای ازدواج ارزش قائل نیستند. حتی برای مدل ماشین‌اش حساس است از همه جا قرض می‌كند خودش را به آب و آتش می‌زند تا ماشین‌اش را عوض كند اما برای ازدواج می‌گوید حالا كه جوان هستند بگذار خوش باشند یعنی برایشان مطرح نیست كه بچه‌شان فاسد بشود یا نشود یا كم مطرح است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نحوه دریافت سهام بورس کودکان 👈 طبق بخشنامه ی ابلاغی وزیر اقتصاد، این سهام به متولدین سال ١۴٠١ به بعد تعلق خواهد گرفت. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۴ سال فروردین ۸۹ بود که از دبیرستان اومدم خونه و دیدم پدر بزرگ و مادر بزرگم و عمه ام اومده بودن که با من صحبت کنن که عموی بزرگم برای پسرشون بیان خواستگاریم... اون موقع ۱۷ سالم بود. خودم دوست داشتم زود ازدواج کنم ولی نه اینقدر زود... محرم سال قبل توی محلمون یه خیمه میزدن هر سال اونجا چایی میدادن به عزادار ها و نیت کردم که انشالله بخت خوب نصیبم بشه و انگار زود زود اجابت شده بود. پسر عموی من پسری بسیار خوب و آرامی بود و من بسیاااار شیطون😂😂 و اینم بگم که ما با عموم همسایه بودیم از بچگی با همسرم بازی می‌کردم، دعوا میکردیم و روز های خوب و بدی رو توی اون کوچه گذروندیم. زن عموی خوبم که مادر شوهرم بشه رو از دست دادیم و پسر عموی من که همسر من باشه خیلییی سختی کشید از بی مادری. خلاصه اقاجونم گفت بابا ما اومدیم بگیم تو رو برای پسر عموت خواستگاری کنیم. منم یه چند روزی فکرامو کردم و دیدم میتونیم با هم خوشبخت بشیم. قبول کردم با توکل بر خدا. و زود عقد ‌کردیم چون بزرگترا خواستن ‌و شناخت کامل از هم داشتیم. شوهر من تک پسر بود و دوخواهر بزرگتر از خودش داشت. دوسال عقد بودیم و دوران سختی و خوبی باهم داشت. ولی وسیله عروسی ما جور نمیشد هر کار میکردیم نمیشد عروسی کنیم. شوهرم کار درستی نداشت، دانشجو بود و از خانواده حمایت میشد. پدر شوهرم که عموی خودم هست.تا جایی که میشد کم و کسری برامون نمیذاشت ولی من دوست داشتم مستقل و راحت باشیم. با نذر و نیاز بلاخره خدا جور کرد و ما یه خانه اجاره کردیم و رفتیم سر زندگیمون. از اونجایی که من بچه خییییییلییی دوست داشتم به شوهرم گفتم یه بچه بیاریم. گفت فعلا من کار درست و حسابی ندارم و مستاجریم، حتی ماشینم نداشتیم و یه نیسان بود که مال پدر شوهرم و شوهرم هر دفعه یه باری باهاش میبرد حتی بعد از عروسی خرج و دخل ما با پدر شوهرم بود و من خیلیییی از این ‌کار عذاب میکشیدم و دوست داشتم استقلال مالی داشته باشیم برای هر کاری من ازشون پول باید میگرفتم و من از این کار موذب بودم. خیلی با شوهرم حرف زدم براش کار پیدا کردم تو شرکت گاز و جاهای دیگه ولی چون پدر شوهرم همین یه پسر رو داشت نمیذاشت تنهاش بذاره و مستقل بشه و توی این شرایط زندگی من بچه میخواستم. توکل کردم به خدا و گفتم خدایا برای رضای تو بچه میارم خودت روزی مون رو برسون. بعد از ۶ ماه از زندگی مشترکمون من باردار شدم و خدا رو شکر کردم بابت وجودش. از خدا خواستم اگه صلاحمه بهم یه دختر صحیح و سالم بده خییییلیییی بی نهایت دختر دوست داشتم و خدا صدامو شنید و بچم دختر بود. ۵ دفعه قرآن ختم کردم سر بارداری‌ش، چله سوره یاسین گرفتم، کلی کار عبادی سرش انجام دادم و از خدا خواستم خوش قدم باشه و زندگیمون سامان بگیره. خدا رو شکر دخترم خوش قدم بود و کلی برکت با خودش آورد. با این که بچه داری خیلی برام سخت بود ولی شیرینی خودش رو داشت‌. از مادرم کمی دور بودم و یکم سختم بود. بعد از تولد یک سالگی دخترم شوهرم با پدرشون یه زمین خریدن به لطف خدا و خانه خوب و بزرگی ساختن‌ و من پا به خانه خودم گذاشتم. خیلی خوب بود با همه سختی که کشیده بودم، آخه توی اون دوسال مستاجری من ۴ بار اثاث کشی کرده بودم و برای من که تازه عروسی کرده بودم و بچه دار هم شده بودم سخت بود. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۴ خلاصه بعد از دوماه که به خونه جدید اومده بودیم و ماه رمضان بود، من روزه میگرفتم که توی آشپزخونه از حال رفتم. دکتر آزمایش نوشت و فهمیدم که باردارم 😍😍😍😍 من دخترم رو شیر میدادم که باردار شده بودم و با اون جا به جایی و اسباب کشی، کلی وسیله بلند کرده بودم و روزه گرفته بودم و کلی موقع افطار آب‌جوش زعفرون خورده بودم و بازم خدا این بچه رو نگه داشته بود. خدا رو شکر کردم و از خودش خواستم کمکم کنه. تولد دوسالگی دخترم من ۳ ماهه باردار بودم. دخترم کوچیک بود و من باید بغلش میکردم و این برای من خیلی سخت بود، دستشویی رفتناش و کارای دیگش با خودم بود ولی خدا بهم توان و قدرت زیادی داده بود. بعد از اون دوران سخت بارداری دومم که دندون درد وحشتناکی کشیدم و فقط گریه میکردم و هیچ کاری هم نمیشد بکنیم و فقط به خدا توسل می کردم، خدا بهم یه گل پسر ماه داد. با وجود دخترم که کوچیک بود و یه نوزاد خیلی کار برام سخت شده بود ولی بازم گذشت خدا رو شکر. رزق و روزی پسرم هم خوب بود با قدمش شوهرم یکم کارش بهتر شد ولی باز خرجمون با پدر شوهرم بود و من هنوز عذاب میکشیدم که چکار کنم از این مخمصه بیرون بیام. هرکار کردم هر دری زدم نشد تا این که پسرم ۳،۴سالش شده بود و دخترم ۶ سالش. فکر کردم که اینجوری نمیشه، خودم باید بلند بشم و کاری کنم حالا گه بچه هام یکم جون گرفتن، خودم شروع به کاری کنم که مستقل بشم و دستم تو جیب خودم باشه و نخوام برای خرید نان هم از کسی پول بگیرم. یکم پول پس انداز کردم و بسم الله گفتم و رفتم بازار عمده فروش ها یکم گلسر و گیر و کش و جوراب خریدم و اومدم شروع کردم به جنس فروختن تو خونه. آرایشگاه ها، باشگاه‌ها و خونه مادر بزرگم که خدا رحمتش کنه دعا قرآن خوانی بود، هر هفته میرفتم و به برکت قرآن کلی جنس می‌فروختم، کم کم لباس آوردم بچه گانه، زنانه..و....خدا رو شکر خدا خیلییی کمکم کرد. در ضمن قبلش یادم رفت بگم چله زیارت عاشورا گرفتم و از امام حسین مدد خواستم. کم کم مشتری ها خودشون میومدن دم خونه و جنس می‌خواستن و من یه اتاق گذاشتم برای این کار، رگال خریدم و کارم رونق گرفته بود که یه دفعه ای کرونا اومد. وقتی کرونا اومد، کم کم ترسیدم کسی رو تو خونه راه بدم یه موقع بچه هام مریض بشن، برای همین نه میشد کسی بیاد خونه نه این که جنسا بمونه و این که چون قسطی لباس میدادم یه چندتایی برا خودشون و بچه هاشون لباس میخریدن با این وضعیت اقتصادی و خیلییی دعام میکردن همین کار بیشتر منو تشویق میکرد تا یه کاری کنم. رفتم با شوهرم یه مغازه کوچیک اجاره کردم. همین لباسایی که داشتم گذاشتم داخلش و کم کم شروع کردم لباسای بیشتر آوردم، مشتری هام بیشتر شدن و کلی اتفاقای خوب خدا رو شکر با این که کرونا بود ولی بازارم خوب بود. راضی بودم به رضای خدا.. زندگیم داشت خوب پیش می‌رفت و با این اندک درامدم کلی کار خیر کردم و دیگرانم تشویق کردم و کمکم کردن تو کار خیر مثلا جهیزیه خریدن برا دختری که توان مالی نداشتن و.... تا این که ماه رمضان شده بود و دوباره من روزه گرفتم روز ۸ رمضان ۱۳۹۹ بود که من وقتی افطار کردم، دل درد شدیدی داشتم، رفتم دکتر زنان تا دستگاه سونو رو گذاشت رو شکمم گفت یه کیست کوچیک داری ولی وقتی سمت چپ دلم رسید کلی وقت هیچی نگفت و ساکت بود، گفتم چی شده خانم دکتر؟ گفت عجیبه با این کیستی که داری بارداری تو هفته ۷ هم هستی😲😲 من کلا بدنم یخ کرد. گفتم خدایا بچه بازم می‌خواستم ازت ولی نه حالا که کلی کار دارم ولی باز توکل کردم به خدا... این دفعه با دفعه های قبل که باردار شدم کلی فرق میکرد. اینقدر حرف و حدیث بود که نگم هر کی یه چیز میگفت؛ دیگه بچه میخواستین چیکار؟ شما که هم پسر داشتین، هم دختر دیگه چه خبرتونه تو این گرونیا و کلی حرف دیگه... ولی نمیدونم چرا این یکی برام فرق میکرد چون یه دفعه ای شده بود خیلی دوستش داشتم و حرف هیچ کس برام مهم نبود با این که من جسم لاغری داشتم، میگفتن دیگه جون نداری و از این حرفا ولی گفتم خدایا برای رضای تو این بچه رو میارم خودت کمکم کن... از اون به بعد مغازه رفتنم کم شد و شاگرد گذاشتم بیشتر به بچه هام میرسیدم ولی بازم کلی مسولیت و حساب کتاب و درس و مشق دخترم بود اذیتای پسرم بود ولی تحمل کردم با وجود اینکه خیلی دل‌درد و کمر درد داشتم. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۴ تا این که شب شهادت حضرت زهرا بود که من یکم‌ دلم درد گرفت، با شوهرم و مادرم رفتیم بیمارستان، وقتی نزدیکای بیمارستان بودیم یه دسته عزاداری داشت می‌رفت، توی مسجد نزدیک بیمارستان خیلی دلم شکست. گفتم یا حضرت زهرا بچه های من شب شهادت شما یا حضرت علی به دنیا اومدن، انشالله این یکی هم امشب به دنیا بیاد و به سلامتی زایمان کنم. خیلی اذیت بودم از کمر درد... وقتی رسیدم بیمارستان معاینه شدم دکتر گفت باید سزارین بشه، دست های بچه کنار سرشه و اذیت میشه یکی از ماما گفت نه بذار ببینیم میتونه طبیعی زایمان کنه و ای کاش همون اول سزارینم کرده بودن. منو بستری کردن و شروع کردن و القای زایمان و... با درد های بسیار وحشتناک بچه ام طبیعی به دنیا اومد، من اون دوتا بچه دیگه رو هم طبیعی زایمان کرده بودم ولی این دفعه خیلییی اذیتم کردن، وقتی بچه به دنیا اومد، خونریزی من شدید شد و دکتر من دوبار منو به اتاق عمل برد و می خواست کاری کنه جلوی خونریزی رو بگیره ولی خونریزی من بند نمیومد و بعد از کلی کلنجار دفعه آخر رفتم اتاق عمل و از بس حالم بد بود، دکترا هم ترسیده بودن، گفتم خدایا بچه هامو بی مادر نکن، شوهرم بی مادری کشیده به حق حضرت زهرا منو به بچه هام ببخش و بیهوش شدم. دیگه هیچی نفهمیدم تا وقتی به هوش اومدم دیدم توی اتاق ای سی یو هستم از بس درد داشتم از پرستار پرسیدم من چی شدم چرا اینجام گفتن از بس خونریری کردی و جونت داشت از بین میرفت مجبور شدن رحمت رو دربیارن😢😢😢😢 و من برای این که فقط زنده مانده بودم تا بچه هام بی مادر نشن خدا رو هزار مرتبه شکر کردم فقط نجات پیدا کرده بودم. با بچه نوزاد و عمل سنگین رحم و دو بچه دیگه اومدم خونه و با سختی ها و درد های زیاد بلاخره گذراندم ولی به این فکر میکنم که اگه ماما و دکتر همون اول منو سزارین کرده بودن و یا اینقدر زور و اجبار روی زایمان طبیعی نداشتن و یا دارویی آمپولی چیزی بود که خونریزی منو بند بیاره و رحم منو در نمیاوردن من باز هم میتونستم بچه بیارم..😔😔😔😔 ولی پسرم وقتی به دنیا اومد تا الان به حدی زندیگمون عوض شد و رزق و روزی از در و دیوار برامون اومد که خدا میدونه... ماشین برنده شدیم طرح مادران. وام فرزندآوری بهمون دادن. شوهرم کار براش پیدا شد خدا رو شکر. ولی من هنوز توی این فکرم که اگه کار دیگه میکردن تا من اینجوری نشم الان وضعیت من فرق میکرد من رحم داشتم و می تونستم باز بچه بیارم😔😔😔😔 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
وسیله ی رسیدن به مقامات معنوی... به قارون نمی‌گفتند که هر چه را داری یا نداری دور بریز؛ می‌گفتند آنچه را داری وسیله قرار بده. پول و ثروت دنیا، وسیله است، وسیله‌ی رسیدن به مقامات عالیه‌ی بشری و انسانی است، وسیله‌ی رسیدن به مقامات معنوی است؛ می‌تواند وسیله باشد. شما می‌توانید با پول، دنیا را آباد کنید، زندگی‌های انسان‌ها را نجات بدهید، تبعیض را برطرف کنید، فقرا و ضعفا را از حالت فقر و ضعف بیرون بیاورید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075