eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۹۲۱ #ازدواج_در_وقت_نیاز #مشیت_الهی #قسمت_اول دختر ۱۸ ساله ای بودم که از حضرت زهرا همسری
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» 👈 فرزندان تجربه ی ۹۲۱، امیرحسین و محمدحسین و فاطمه زینب😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
یک روش تربیتی... این خود یك روش تربیتی است كه انسان باید افراد را ذره ذره عادت بدهد. در ماه رمضان وقتی بچه می‌خواهد صبحانه بخورد، بگویید كه این غذا، سحری تو باشد. بعد بگو حالا تو روزه‌ای، بعد از یك ساعت اگر آب خواست، بگو حالا بیا افطار كن. دوباره كه آب خواست، مثل دفعه‌ی قبل بگو خوب، دوباره روزه باش. بعد بگو كه حالا دو مرتبه بیا و افطار كن. یعنی غذای بچه‌های كوچك را در ماه رمضان سحری و افطاری برایشان قلمداد كنید و مابینش را بگویید روزه هستید. مسئله‌ی روزه را باید از كوچكی به بچه تلقین كنید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تخلفات دستگاه های اجرایی متولی قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت را به صورت برای پیگیری و انعکاس به ادمین کانال دیده بان منتقل نمایید. 👈 لطفا نام و نام خانوادگی، کدملی، استان و شهرستان، شماره همراه خود را هم بنویسید. شرایط ویدیو عبارت است از: ۱.دوربین را روبروی صورت خود بگیرید. ۲.نهایتا در ۱ دقیقه مطلب را بیان کنید. ۳.دوربین را به صورت افقی بگیرید. تذکر: استفاده از دوربین موبایل بلامانع است. 🔻کانال دیده بان شفافیت قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت https://eitaa.com/djavani کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دختر من پارسال روزه اولی بود و این تجربه ی منه و تحقیق هایی که کردم🌹 ۱_برای ورود ماه مبارک رمضان برنامه ی ویژه ای داشته باشین تا خاطره سازی براش بشه و از این ماه به شادی یاد کنه، و فقط سختی نخوردن تو ذهنش نمونه. برنامه هایی مثل تزیین خونه برای ورود به این ماه، دعوت از دوستاش برای افطاری و یک یا چند شب رو افطار در کنار دوستاش باشه و بعد افطار حسابی بازی کنن و کیف کنن و هر دفعه بهش بگین که ببین مهمانی خدا چقد خوش میگذره🤩😍😍 هدیه دادن چند شب یه بار برای افزایش روحیه، یه چیز کوچیک حتی، قرآن دسته جمعی با خانواده. ما خودمون با شبکه سه قرآن میخوندیم. موقع افطار زودتر سفره مینداختیم و دور سفره میشستیم و می‌گفتیم فاطمه جان شما برای ما دعا کن که خدا نگاه ویژه بهت داره و با هم دیگه دعا میکردیم. حتما اولین دعاتون فرج امام زمان باشه🥺🥰❤️و شعر روزه اولی پارسال آقای پویانفر و میخوندیم با هم دیگه. خاطره سازی خیلی مهمه جوری که دخترم بی صبرانه منتظر شروع ماه مبارکه و با لفظ آخ جون دوباره ماه رمضان از این ماه مبارک یاد می‌کنه. البته خود فضای ماه مبارک خودش به تنهایی پر از حس خوبه ولی برای آغاز راه بهتره خیلی براشون باشکوه باشه. ۲_ از نظر خوراکی یه دوستی به من گفت روی غذای سحری دخترم یه قاشق کره ی گوسفند بریزم قوتش زیاد میشه و یه تخم مرغ آب پز یا دوتا بستگی به اشتهاش بعد خوردن سحر بهش بدم تا مدت زمان بیشتری سیر بمونه که واقعا هم درست بود مواقعی که میخورد اون روز راحتتر روزه می‌گرفت. قبلش از روزه اولیتون بپرسین چی دوست داره و یه لیست باب میلشو بنویسه و به دل اون غذا درست کنید. در کنار سحر سالاد یا سبزی باشه. مادرم هم میگفتن تخم شربتی برای سحر و افطار بهش بدم تا تشنگی کمتر داشته باشه. برای افطار هم با آب جوش زعفرون و گلاب روزشو باز میکرد با خرما و نون پنیر سبزی یا یه سوپی چیزی و اگه میل داشت همون موقع شامشم میخورد اگه نه چند ساعت بعد. روی ورودی آشپزخونه رنگینک میزاشتم میگفتم هر وقت رد میشی یدونه بزار دهنت خیلی قوت میده، رنگینک یا همون خرمای گرد شده که لاش گردو هست و روش آرد تف داده شده با کره یا روغن گوسفندی یا گاوی یه چیزی مثل حلوا میشه روش می‌ریزن و خیلی خوشمزست. میوه و خوراکی های دیگه هم بستگی به میلش بذارید خودش انتخاب کنه دیگه زیادی هم ندین بهش بخوره بچه مریض میشه😂😂 شیر بادوم هم خوبه ۳_ فاصله ی افطار تا سحر و الان که بیشترش تو تعطیلات هست بذارید بیدار باشه و اگه خانواده پایه هستن بازی های خانوادگی و دورهمی های دوستانه و پیک نیک و گردش و تلویزیون و کارهایی که باب میلش هست انجام بدین و تا سحری رو خورد بعدش بخوابه که از اون ور تا ظهر بخوابه تا کمتر اذیت شه. اگه بچه ی کوچیک تو خونه دارید که روزه نمیگیره مراعات روزه دار کوچولوت رو و بکنید و تا اون خوابه به بچه های دیگه ناهار بدین و نذارید جلو روزه دارتون خوراکی و آب بخوره ۴_ بذارید با فلسفه ی روزه آشنا بشه و باهاش در مورد اینکه چرا روزه میگیریم و با زبانی عاشقانه و دینی و کودکانه صحبت کنید. مواقع تشنگی از تشنگی بچه ها و یاران امام حسین بگین...از کودکان مظلوم غزه بگین. از مظلومان جهان. از کسایی که چیزی برای خوردن ندارن. بذارید حالشونو درک کنه و حس حمایت از مظلوم و ظلم ستیزیش تقویت بشه. و در طول ماه رمضان پیام های انگیزشی رو میزش یا کیفش یا در اتاقش بذارید مثلا روزه دار خدا قوت. روزه دار خوش بحالت خدا داره بهت ویژه نگاه می‌کنه و ..... ۵_حتما برای عید فطر برنامه ی ویژه داشته باشید هدیه ای براش بگیرین و جشنی برای این کار بزرگی که کرده😍😍😍 خدا توان بده به همه ی روزه دار کوچولوهایی که اطاعت امر خدا رو میکنن و سراسر نور هستن😘 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨حضرت محمد صلی الله علیه و آله "رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت، ميانه اش مغفرت و پايانش اجابت و آزادى از آتش جهنم است." 📚کافی، ج ۴،ص۶۷ 🌹حلول ماه مبارک رمضان بر شما مبارک کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ماه خدا... رسیدیم به ماه خدا. عیناً مثل وقتی است که می‌رسیم به حرم خدا! برادران! خواهران! وقتی به میقات حرم می‌رسی، چه حالی داری؟ حرم آمده! عین همان خوشحالی را باید داشته باشی! به همان اندازه که وقتی وارد میقات می‌شوی برایت مهم است، باید شب اول رمضان، به همین اندازه احساس لذت و احساس عظمت کنی و این را به بچه‌ها نیز منتقل کنی! بچه‌ها احساس کنند که در حرمند. احساس کنند پدرشان در این حرم، اموری را بر خودش حرام می‌داند که قبلاً نمی‌دانست. اگر قبلاً داد می‌زدی حالا دیگر نزن! بچه خلافی داشته و گفته است: بابا ما را ببخش. صدایش بزن و بگو: امشب بخشیدم. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
آماده سازی منزل برای ورود به ماه مبارک رمضان کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
پسران روزه اولی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جشن تکلیف گروهی... در مورد جشن تکلیف آقا پسرها و روزه داری پرسیده بودند. پسرم شکر خدا چندین ساله عضو یک مجموعه فرهنگی هستن👬 با هماهنگی همه خانواده ها، در اعیاد شعبانیه برای گل پسرهامون جشن تکلیف گرفتیم.🎊 که ان شاءالله با قوای بیشتری برای ماه مبارک رمضان آماده بشن؛ البته الحمدالله قبل از رسیدن به جشن تکلیف، هم نماز و هم روزه رو انجام می دادند. هدیه خریدیم🎁 (قاب فرش تبرکی حرم مولاجانمان امام رضا علیه السلام)، کیک خریدیم🎂 ، مسابقه گذاشتیم🤼 ، جشن و مولودی داشتیم🎉 حاج آقای مجموعه که بچه ها خیلی دوستشون دارند رو دعوت کردیم، ایشون هم در مورد به تکلیف رسیدن با بچه ها صحبت کردند و هم کلی شوخی و خنده باهاشون داشتند💐 البته همه اش به صورت غافلگیرانه و با هماهنگی مربی شون انجام شد. اول اردو خود بچه ها حضور داشتند و تهیه ناهار و فوتبال و بازی با هم داشتند و بعد خانواده ها با هدایا و کیک وارد شدند و بقیه جشن به صورت خانوادگی بود. خدا را شکر خیلی خوب بود❣ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌حکم جالب یک قاضی به جای حبس... در ادامه روند صدور مجازات‌های جایگزین حبس، قاضی دادگاه انقلاب شهرستان اشنویه ۳ فقره حکم تهیهٔ اقلام دارویی برای درمان خانواده‌های نابارور مناطق محروم این شهرستان به ارزش ۳۰۰ میلیون ریال را جایگزین مجازات‌های حبس محکوم کرد تا هم این محکوم به زندان نرود، هم کمکی به فرزندآوری این خانواده‌ها بشود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بهترین ماه سال... "وقتی تازه می خواستم به بچه دار شدن فکر کنم در محل دفتر مرجعیت خدمت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی رسیدم. عرض کردم تازه می خواهیم به فکر بچه دار شدن بیفتیم. چه کنیم؟ فرمودند: خوب کردی اول آمدی پیش من." بهترین ماه های سال برای انعقاد نطفه ماه رمضان است. نزدیک های نیمه ماه هم از همه بهتر است. چون هر دو روزه گرفتید و هر دو یک حالت تلطیف روحی پیدا کردید. من نسبت به هر پنج بچه ای که دارم روزانه در پنج نمازی که در شبانه روز میخواندم ۴ دعا می کردم. میگفتم خدایا سالم باشد، صالح باشد، خوش روزی باشد، خوش قدم باشد. با این ۴ دعا دنیا و آخرت را با هم جمع کرده بودم. ضرر هم نکردم. نه در دخترش نه در پسرش الحمدلله. خودم این کار را کردم. از نظر تغذیه مادر وقتی باردار شد، هر چیزی نخورد. مسئله توسل خیلی موثر است به خاطر اینکه این خصوصیات پنج گانه که من گفتم در او باشد. یعنی سالم باشد صالح خوش روزی. خوش قدم (چون بعضی از بچه ها بد قدم هستند هیچ تعارف هم ندارد و تردید هم در او نیست.) و مهمترین چیز هم عاقبت به خیری است. قبل از انعقاد نطفه هم تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد. این از واضحات است. باید مراعات کنید. من یک چیزی بگویم به تو: در خانه ما از هرجایی هر چیزی بیاید اینها دست نمی زنند. صبر می کنند تا من بیایم جهات شرعی اش را دقت کنم. این در خانه ما سنت شده و از ملکات اینهاست. چون این اثر دارد. 📚 خاطرات آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات مخاطبین در کانال "دوتا کافی نیست" از هشتگ های زیر استفاده کنید.👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹۳۰ من فرزند اول خانواده هستم. متولد ۷۹ و ساکن مشهد. برادر و خواهر کوچکتر از خودم هردو معلولیت ذهنی و جسمی شدید دارن. متاسفانه برادرم اربعین پارسال در سن ۲۰سالگی فوت شد😭 من عاشق درسم بودم. از همون سنین ابتدایی کتابای مقاطع بالاتر رو میخریدم و میخوندم و هر هفته با پدرم می‌رفتیم جمعه بازار کتاب. پدرم موتور داشتن و با خودمون سبد میوه می‌بردیم. به جمعه بازار که میرسیدیم انگار به بهشتم رسیدم تا میتونستیم دوتایی کتاب میخریدیم و بار میزدیم رو موتور😅 خلاصه که همین کتابای مختلف علمی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی بود که منو ساخت. اون زمان خیلی به نجوم علاقه داشتم، وقتی سوم دبستان بودم دوست داشتم فضا نورد بشم و کلی کتاب در این باره خونده بودم😂 همزمان کلاسهای مسجد رو می‌رفتم و از اعضای فعالش بودم. کلا هیچ کلاسی رو از دست نمیدادم و هر نوشته ای رو میخوندم گرچه روزنامه باطله دور سبزی ها باشه. وقتی رسیدم به سن راهنمایی دغدغه های دینی و اجتماعیم خیلی بیشتر شد، هر سوال مذهبی داشتم با پدرم درمیون می‌ذاشتم، ایشونم با وجود اینکه کار آزاد داشتن اما خیلی اهل مطالعه بودن و پاسخگوی من. ساعتها باهم مباحثه میکردیم و حتی وقتی به سن نوجوانی رسیدم و مسائلم بیشتر شد، چندبار شد که سر کار نرفتن و نشستن به جواب دادن سوالای من. اون زمان کلی از ذهنمو مسائل اجتماعی در گیر کرده بود. مثل کودکان کار، فقدان اسباب بازی های اسلامی و...همش با خودم فکر میکردم و راهکار میدادم😅 رادیو معارف زیاد گوش میدادم. استاد عباسی ولدی میوندن برنامه ی پرسمان تربیتی خانواده و خیلی از کتابهاشون از همون مباحث رادیویی شون چاپ شد کتابهایی مثل "آسمانی نشان آسمانی بمان" ایران جوان بمان، بشقابهای سفره پشت‌بام مان، من دیگر ما و... با کتاب تا ساحل آرامش استاد عباسی ولدی، دیدگاه خوبی درباره زندگی مشترک گرفتم. توی فامیل ما تقریبا هیچ خانواده ای نیست که زندگی موفقی داشته باشه و همین موضوع میتونست دید منو نسبت به ازدواج بد کنه. اما الحمدلله یاد گرفتم که از اشتباهات دیگران عبرت بگیرم. اینم بگم که همون ایام مصادف شد با ترور دانشمندان هسته ای و من فهمیدم که چقدر به انرژی هسته ای و فیزیک علاقه مندم😍 خیلی دوست داشتم که در آینده تو این رشته ادامه تحصیل بدم و برم نطنز کار کنم.😆 اما وقتی مباحث کتاب آسمانی نشان آسمانی بمان رو از رادیو شنیدم بی خیال کار شدم و ترجیح دادم فقط برم دانششو کسب کنم. خلاصه اون دوره ی بلوغ من فراز و نشیب زیاد داشت و متاسفانه تو مدرسه راهنمایی من، همه ی همکلاسیام دچار حواشی بسیییاررررر زییییاددددد شدند و من به فضل امام عصر، عقلم بر احساسم غلبه داشت و در امان موندم. دبیرستان رفتم مدرسه مذهبی امام رضا. که جزو مدارس خاص هست و بنظرم نقطه ی عطف زندگیم بود. رشته ی ریاضی رو انتخاب کردم به امید فیزیک هسته ای. دوستان بسیار مذهبی و موقر و متینی نصیبم شد که تا الان باهم در ارتباطیم. دوم دبیرستان مدرسه کلاس المپیاد برگزار میکرد و من که میدونستم اگر بخوام برم المپیاد راه سختی در پیش دارم لذا تصمیم گرفتم کلاس المپیاد فیزیک رو ثبت‌نام کنم صرفا جهت آشنایی بیشتر با فیزیک نه به نیت شرکت در المپیاد. در تمام این مدت چون جثه و رفتارهام بزرگتر از سن خودم بود کسایی بودن که پیشنهاد خواستگاری میدادن. پدرو مادرمم بعضی موارد رو که به ما میخوردن راه میدادن و مخالف ازدواج در سن پایین نبودن و از همون بچگی هم منو برای زندگی مشترک تربیت میکردن. گرچه در مدرسه ارزش فقط و فقط درس خوندن بود و نه هیچ کار دیگه ای. و من از این بابت اذیت شدم. مدرسه میگفت شما فقط باید درس بخونین و هیچکاری نکنین. ولی پدر و مادرم میگفتن اولویت انسانیته باید اداب اجتماعی رو بلد باشی و... با توجه به اینکه من دوتا خواهر وبرادر معلول داشتم و مادرم کمکی نداشتن خودم باید بهشون کمک میکردم. برادرم مشکل بلع داشت و غذا رو باید کم کم بهش می‌دادیم. یک لیوان آب رو باید قطره قطره میریختیم تو دهنش و این کار یک ساعت طول می‌کشید. و منم این کارها رو انجام می‌دادم. علاوه بر اون مهمونی و روضه فراوان داشتیم و خودم یه تنه قسمت زنونه رو میچرخوندم. چون مامانم فقط مینشستن و مواظب خواهر برادرم بودن. اکثر اوقات خودمون غذای روضه رو می‌پختیم و من یه پا سرآشپز شده بودم. ببر و بیار ظرف و دیگ و سایر وسایلم با من بود. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۳۰ مدرسه هم از قبل طلوع آفتاب سرویس میومد دنبالم تا ساعت۳ درسهای رسمی بود، بعد از اون کلاسهای فوق برنامه و المپیاد و... تابستونا و ایام عید هم مدرسه میرفتم و کلاس تست داشتم. ۷بهمن سال ۹۵ بود که مادر همسرم اومدن خواستگاری. دوران خواستگاری پدرم صفر تا صد از همسرم تحقیق کردن و ته و توی همه مسائلو درآوردن و همه شو به من توضیح میدادن. وقتی صددرصد اوکی شد اون موقع اجازه دادن ما باهم صحبت کنیم، هر چند که همه چیو در مورد همسرم بهم گفته بودن و در واقع چیزی نمونده بود برای گفتن. پدرو مادرم از قبل ملاکهای منو پرسیده بودن ازم و هر خواستگاری رو که میومد خودشون بررسی میکردن که آیا با شرایط من جور در میاد یا نه. همسرجان متولد۷۶ بودن و با معیارهای بنده همسو، بله رو گفتیم در حالی که من ۱۶ و ایشون ۱۹ ساله بودن، سال اول طلبگی، بدون پس انداز و... البته خانواده ها حمایتمون کردن و... جالبه که کل فامیل از ازدواج من جا خورده بودن هم بخاطر زود ازدواج کردنم و هم بخاطر طلبه بودن همسرم. روزی که با اصلاح صورت رفتم مدرسه، همگی از تعجب شاخ درآورده بود. خداروشکر مدیرمون خیلی خانم فهمیده ای بود و بابت نامزدیم چیری نگفت. البته ما عقد هم نکرده بودیم. مرداد سال ۹۶ عقد کردیم و همون سال من باید میرفتم پیش دانشگاهی. ولی از وقتی عقد کردم به حدی از همسرم راضی بودم و خوشحال بودم از اینکه خدا چنین کسی رو نصیبم کرده که نمیدونم چی شد کنکور و منکور و همه چیو فراموش کردم😍😅😁 و دیگه ادامه ندادم و در اوج خداحافظی کردم😂 البته فکر میکردم حتما میرم درس بخونم ولی به کلی اولویتام عوض شد. اسفند همون سال عروسی گرفتیم. مجلسمون خیلی خوب و عالی بدون موسیقی و بدون حضور داماد برگزار شد. مراسم عروسی زحمت پدر شوهرم بود. گرچه منو همسرم دوست داشتیم ساده باشه ولی انتخاب خانواده ها این بود. البته که خداروشکر هیچ اسرافی صورت نگرفت همه ی خرجا به اندازه بود. انقدر فضای خونه مون و زندگی دونفره مون رو دوست داشتم که دلم نمیخواست از این خونه بیام بیرون. عید منو همسرم رفتیم ماه عسل. تمام وسایل مورد نیاز سفر رو برده بودم و خودم غذا درست میکردم. خیلی اقتصادی و خوب. همسرم کتاب های مذهبی زیاد داشتن و منم شروع کردم به مطالعه کتاب های علامه مجلسی، شیخ صدوق، مقدس اردبیلی و.... اونجا بود که با عقاید حقیقی تشیع آشنا شدم. من دوست داشتم زود بچه دار بشیم ولی از زایمان خیلی میترسیدم .سال ۹۷ رفتیم زیارت اربعین و یک ماه بعد فهمیدم باردارم😍 استرس و ترس شدید از زایمان داشت منو دیوونه میکرد که دوره ی زایمان فیزیولوژیک دکتر زهرا عباسی به دادم رسید. برای مراقبتهای پزشکی منو به متخصص ژنتیک ارجاع دادند. البته ما قبل ازدواج آزمایشات تخصصی ژنتیک گرفتیم و هیچ مشکلی نبود اما اینجا بخاطر محکم کاری دوباره رفتیم. دکتر ژنتیک حدود یک ساعت با ما حرف میزد و آزمایش و استرس بیخود به ما تحمیل کرد. آخرش گفتم دکتر چقدر احتمال داره بچه ی من بیماری خواهر و برادرمو بگیره؟ گفت چون خواهر و برادرت جهش ژنتیک بوده هیچی احتمال نداره. گفتم پس چرا این آزمایشات؟ گفت محض احتیاط منم اینجوری😠 گفتم تهش چی؟ خیلی راحت گفت اگه مشکل داشت سقط. با عصبانیت گفتم که من سقط نمیکنم. گفت مگه شما اهل سنتین؟ مولوی های اهل سنت اجازه سقط نمیدن. منو شوهرم😡 گفتیم این فتوای مراجع شیعه هم هست. با مصرف بادام و سویق و مویز و شیره ها خودمو تقویت کردم. برای زایمانمم همه ی ورزشا رو انجام دادم اما بدلیل دفع مدفوع جنین در مرداد ۹۸ سزارین اورژانسی شدم تو ۳۸ هفته. از اوضاع اتاق عمل که پرسنل مرد هم بودن نگم براتون که دلم خونه... خلاصه گل پسر ما به دنیا اومد و با خودش کلی شادی آورد و برکت🌸🌺 تا ۵ماه کولیک های شدیدی داشت که خیلی اذیتم کرد اما بعد فهمیدم وقتی حبوبات و غذاهای نفاخ میخورم کولیک پسرم شدید نیست. با یه زیره و نبات و ماساژ شکم حل میشه. اما وقتی مواد کارخونه ای میخورم کولیک هاش خیلی شدیده. لذا رو آوردم به اصلاح سبک زندگی و استفاده از محصولات طبیعی و ارگانیک... بعد از زایمان کمردردهای شدیدی داشتم که متوجه شدم نخاعم به خاطر بی حسی ملتهب شده. چون من دوبار دوز بالای بی حسی دریافت کردم و بی حس نشدم و در آخر بیهوشم کردن. این التهاب نخاعی منجر به تنگی کانال نخاع و دیسک کمر شدید شد که اینم از عوارض سزارین بود برای من. البته با طب سنتی خیلی بهتر شدم ولی هنوزم دردش هست برام. همین دردها باعث شد که بیشتر کارهای پسرمو به خودش بسپارم و الان فوق العاده مسئولیت پذیر و خودکفا و توانمند بار اومده. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۳۰ سیسمونی هم براش خیلی کم خریدم، الان پسرم کلی بازیهای خلاقانه انجام میده و دست ورزیش بسیار بسیار عالیه. تمام مهارتهای تربیتی که کسب کرده بودم بشدت مورد نیازم بود و جعبه ابزار تربیتمو تکمیل میکردم. در این بین کتابای من دیگر ما و سخنرانی های استاد تراشیون و استاد حورایی خیلی کمک کننده بود ولی نقطه ی عطف ماجرا آشناییم با مجموعه آسمان مفرح امید بود که خدارو از این بابت شاکرم. تو دوسالگی پسرم دوباره نصیبم شد برم پابوس اقا امام حسین جان❤️ از برکات معنوی فرزندم این بود که تونستم تو موسسه ی تخصصی امامت ثبت‌نام کنم و بصورت تخصصی امامت بخونم و مربی بشم برای رده سنی۱۴ تا ۲۰ سال که فهمیدم جای کار زیاد داره. الانم همچنان در اون موسسه مشغولم و بنظرم در بهترین مسیر قرار گرفتم. پسرم حدودا یک ساله که بود بطور مرتب اسهال و استفراغ میشد. به این صورت که حدود ۲ماه اشتهای خیلی خوبی داشت و خوب غذا می‌خورد. بعد دوسه روز کم اشتها میشد و بعدش تب بالا و اسهال و استفراغ خیلی شدید که حدود ۱۰ روز طول می‌کشید. دوباره خوب میشد تا حدود دو ماه یا ۴۰ روز بعد به همین نحو مریض میشد. هرچقدر آزمایش روده و مدفوع ازش میگرفتن و دکتر بردمش نتونستن دلیل این اسهال استفراغای مکررو بفهمن و فقط میگفتن ویروسه. این مریضی های مکرر و تب های شدیدش خیلی خستم کرده بود و رشد خودشم کم شده بود. این روند تا ۳ سالگیش ادامه داشت تا یک حاج خانومی بهم گفت پسرت "سردل" داره و تنها درمانش خاکشیره. باورتون نمیشه منی که همه ی نسخه ها رو عمل کرده بودم حتی طب سنتی، اما این خاکشیر چقدر شفابخش بود. هردوماه تا میدیدم اشتهاش کم شده میفهمیدم سر دل داره و الانه که تب کنه. سریعا بهش خاکشیر میدادم دیگه شکمش کار میکرد و از مریضی خبری نبود😃 اونجا بود که فهمیدم آدم هرچقدر معلومات داشته باشه بازم محتاج تجارب بزرگترها ست. همین مسئله ی مریضیشم باعث شد روند از پوشک گرفتنش طولانی و سخت بشه در حدی که هرچقدر همسرم میگفتن بیا دوباره اقدام کنیم برای بچه دار شدن، من مخالفت میکردم. بعدش که یکم نفس تازه کردم، افتادم پیگیر درمان کمرم شدم که ببینم آیا میتونم دوباره باردار بشم؟ دکترای زیادی رفتم و بهم گفتن میتونی باردار بشی منو همسرمم توکل به خدا اقدام کردیم و آذر سال ۱۴۰۱ بود که متوجه شدم گل دخترمو باردارم. وای که چقدر خوشحال بودم. از خیلی قبل‌تر اطلاعات کسب کرده بودم برای زایمان ویبک مخصوصا تو همین کانال در موردش تحقیق کردم و تصمیم گرفتم تحت نظر دکتر آیتی باشم. با وجود اینکه بیمه نداشتم و هزینش برامون زیاد بود اما از همسرم ممنونم که لطف کردن و امکانو برام فراهم کردن. تو این بارداری ویارم تقریبا بهتر بود نسبت به بارداری قبلی و زمانی بود که همه جا بخاطر سرمای شدید هوا و کمبود گاز تعطیل بود و همسرم پیشم بودن و برام غذا درست میکردن. و خداروشکر خیلی روبراه شدم. تو این بارداری هم غربالگری نرفتم اما هفته ۲۵ انقباضات شدید زایمان داشتم. چندتا دکتر رفتم همه شون دستور بستری دادن و براشون جالب بود با این انقباضات شدید نه دهانه رحم باز شده و نه طول سرویکس کمه. خانواده هامون از ته دل دعا میکردن مخصوصا مادر شوهرم که دختر ندارن و ۴تا پسر دارن. خودمم دلم خیلی شکسته بود و توسل کردم به حضرت زهرا و گفتم شما رو به حق محسن تون بچه مو نگه دارین. میخواستم برم بیمارستان که یهو دیدم انقباضات کمتر شد. حدود یک هفته استراحت کردم و انقباضات بکلی از بین رفت. در این بارداری درد شدید لگنی داشتم که امانمو بریده بود. از اول تا اخر بارداری هرکار میکردم این لگن درد خوب نمیشد و علت این درد لگن هم بخاطر دیسکم بود. تاریخ زایمانمو زده بودن ۳۰ شهریور امسال، مامانم خیلی دوست داشتن که اربعین برن کربلا اما میخواستن بخاطر زایمان من منصرف بشن. من قسمشون دادم که حتما برن. چون چندسال بود که میخواستن راهی بشن اما نمیشد. مامانم با کلی نگرانی رفتن. مادر شوهر و برادر شوهرمم همینطور. تا اینکه من ۲۰ شهریور بصورت طبیعی دختر گلم رو بدنیا آوردم. الحمدلله با دعاهای زایمان آسان و تدابیر سنتی و کمک ماما همراه و دکتر آیتی عزیز و انجام ورزش، زایمانم خیلی آسون بود. وقتی تموم شد اصلا باورم نمیشد اینقدر راحت و سریع بدنیا بیاد اصلا بی طاقت نشدم جوری که اگر دردم شدیدتر بود بازم میتونستم تحمل کنم. تکنیک های تنفسی خیلی بکارم اومد. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۳۰ برا خودم کمپوت اناناس و گلابی خانگی درست کرده بودم روغن زیتون برده بودم برا ماساژ، عطر طبیعی، فلاسک دمنوش، عسل و خرما و کیسه آب گرم و تشک برقی و آب سیب و... خلاصه حسابی مجهز. ایام رحلت پیامبر دخترم بدنیا اومد و منم بخاطر شادی دل پیامبرمون اسمشو گذاشتم خدیجه شوهر خوب، پسر خوب، بارداری و زایمان راحت، نوبتی هم باشه نوبت منه که امتحان بشم.... وقتی شب دکتر اطفال اومد برای معاینه خدیجه ی عزیزم، تشخیص داد اکسیژن خونش کمه. منتقلش کردن ان ای سی یو فردا صبحش کلی آزمایش گرفتن و دکتر قلب اومد و ازش اکو قلب گرفتن. منو مرخص کردن و دخترم بیمارستان بود. ظهر از بیمارستان زنگ زدن و همسرم رفتن دخترمو ترخیص کردن. هرچی پرسیدم درست جواب ندادن فقط گفتن امشب میریم پیش دکتر قلب. دکتر قلب ۱۲ شب به ما نوبت داده بود، ما هم رفتیم ولی حسابی خسته و بی‌خواب. دکتر ازش اکو گرفت و گفت بیماری خیلی سختیه. من شوکه شدم اما همسرم آروم بود. دکتر هرچی حرف میزد من نمیفهمیدم و اشک می‌ریختم. گفت دخترم ساختار قلبش خیلی متفاوته. قلبش سمت راستشه یک دهلیز داره، یک بطن داره دریچه اش فلانه و بهمانه و یک بیماری خیلی خیلی نادره، جراحی فایده نداره اما بهمون نامه دکتر جراحو داد. منم فقط گریه میکردم و میگفتم یعنی چی؟ میگفت یعنی برو خونه بشین همین. گفتم چند وقت دیگه؟ بجاش مواخذه کرد و گفت اگه آنومالی میرفتی میتونستی متوجه بشی و سقطش میکردی😭 این حرفش داغ بزرگی رو دلم گذاشتتتتتت خیلی غصه خوردم. دختر من هرچند کم، اما خدا بهش فرصت زندگی داده بود و من باید خیلی بیرحم می‌بودم که ازش این فرصتو می‌گرفتم. اون شب زنداییم پیشم بودن و آرومم کردن. فردا ویس فرستادم به پدرو مادرم و گفتم تا شفای خدیجه مو از امام حسین نگرفتین نیاین. مامان و بابام دنبال بلیط برگشت بودن ولی پیدا نمیکردن. همسرم بهم گفتن که اون روز صبح رفتن بیمارستان دخترمو ترخیصش کنن دکتر قلب همینا رو گفته و گفته این بچه اصلا نمیتونسته با این قلبش بیشتر از ۲۰هفته زنده بمونه و با زایمان طبیعی بدنیا بیاد. الانم یک دریچه تو قلبش هست که با اون کار میکنه و بعد چند روز بسته میشه و فوت میکنه. اگر بستری باشه اکسیژن دریافت کنه زودتر دریچه بسته میشه پس بهتره ترخیص بشه. اون چند روز من بهش شیر میدادم و دخترم ظاهرا سالم بود فقط ناخناش کبود بود. وقتی ۵ روزه شد مامانم از کربلا برگشتن درحالی که برام کلی تبرکی آورده بودن❤️ روز هفتمش براش عقیقه کردیم. وقتی عقیقه اش تموم شد مامانم پیشم بودن شبش حال دخترم بد شد. زنگ زدم اورژانس گفت آخراشه. شوهرم گفتن پس منتقلش نمیکنیم بیمارستان، همینجا خونه باشه بهتره و عاقبت تو بغل منو باباش چشم هاش رو بست.😭 خدیجه جانم نعمت بزرگی بود برام و باعث شد همه چیزایی که خونده بودمو در عمل پیاده کنم. یاد گرفتم من مامور به انجام وظیفم، نتیجه با خداست. تو اون هفت روزی که زنده بود قدر لحظه لحظه زنده بودنشو دونستم و هر لحظه خداروشکر میکردم که الان نفس میکشه وقتی یاد مرگ دخترم میفتم نه از خوشی ها خیلی خوشحال میشم و نه از سختی ها خیلی ناراحت میشم. و اینکه اعتقاد دارم خدا منو ساخت و بعد این داغ رو به من داد. کلاسهای امامت که رفتم، تجارب دوتاکافی نیست رو که خوندم، ایامی که باردار بودم یکی از اقوام فرزندشو از دست داده بود. سخنران از ثواب های عظیمی که برای والدینی فرزندشون رو از دست میدادن میگفت و انگار داشت منو آماده می‌کرد. شکرگزار خدا هستم. من ازش طلب ندارم و هرچه دارم لطف خودشه.... بعداز فوت دختر بیشتر مصمم شدم تا هرچیزی رو که یاد میگیرم همونجا سریع اجرایی کنم. از تکنیک فرزندپروری و همسرداری گرفته تا اعمال مذهبی و حتی شیرینی و دسری که تو کانالا میبینم فوری بلند میشم درست میکنم. همش با خودم میگم بجنب فرصتت کمه همچنین قدر پسرمو بیشتر دونستم. قبلا از بعضی کاراش خسته میشدم یا از کوره در میرفتم اما الان میگم باید جوری براش مادری کنی که اگر خدایی نکرده یه روز نبود، نگی کاش فلان کارو میکردم یا کاش مهربونتر بودم. وظیفه اصلی تربیت پسرم به عهده همسرمه و من به عنوان مباشر در کنارشون هستم. اما خیلی وقتها بهشون کمک میدم مثلا یه گروه دونفره با همسرم داریم و من تو اون گروه کلیپهای بازی رو برای همسرم میذارم و وسایلشو فراهم میکنم تا شب که بیان همون بازی رو با پسرم انجام بدن. پسرم مهد کودک نمیره و من خودم تو منزل باهاش انواع بازی هارو انجام میدم. کلی کانال بازی داریم و از همونا ایده میگیریم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075