eitaa logo
امام حسین ع
18.3هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. با هیزمِ آن طایفه ی چون نمرود میسوخت حریم وحی در آتش و دود آه ای أمَة الله مگر خانه ی تو مصداق "بیوتٍ أذِنَ الله" نبود؟ در ذهن زمانه روضه ای ناب گذاشت صد داغ در این سینه ی بی تاب گذاشت قبل از سفر شبانه اش چندین بار بالای سر حسین خود آب گذاشت در میزد و با دست نه، با پا میزد با نیت سیلی، آستین تا میزد قبل از درِ خانه، مرد هیزم در دست آتش به دل زینب کبری میزد مسعود یوسف پور ........... ■ رباعی شهادت یک شهر حسینیه و منبر کوچه ناموس خدا شکسته شد در کوچه یک عمر حسن سرود در هر کابوس یک مرد غریبه...وای مادر...کوچه! احمد حیدری ............. با گدای درت چه خوش رویی تو به من که برو نمی گویی روضه تا آمدم گناهم رفت از در خانه ات نخواهم رفت https://eitaa.com/emame3vom/53938 .
. ای الهی من فدای کرمت اسم حقی با وضو می‌برمت من که تشنه اومدم ولی آقا روم نشد آب بخورم تو حرمت تشنه تابی واسه بردن نداره حتی جونی واسه مردن نداره بابا ما به کی بگیم دردمون و لب تشنه نیزه خوردن نداره از روزی که غم به کربلا زده دنیا پشت پا به بخت ما زده هر جوری که میتونی لطمه بزن شمر چکمه به لب آقا زده وسط ظلمت کوفه نور گذاشت آخ چه داغی به دل صبور گذاشت لب تشنه ی سر بریده رو خولی برد و وسط تنور گذاشت بعضی حرفا بغض توی گلومه کاش دروغ باشه..... منم آرزومه این کبودیا که روی لبشه.... کوفتگی سنگ رو پشت بومه این لب ترک ترک خوب نمیشه هیچ جوری دوباره مرطوب نمیشه لبی که چوب شده از داغ عطش مرهمش ضربه های چوب نمیشه! وقتی که سرش به ویرونه اومد از لبش چی مونده بود غیر یه رد؟؟؟ یه سوالی دارم از گریه کنا دخترش چطور لباشو بوسه زد؟؟؟ تو به ما بندگی رو نشون دادی کوچیک و بزرگ پیر و جون دادی من باید تشنه بمیرم واسه تو چون شنیدم لب تشنه جون دادی https://eitaa.com/emame3vom/55199 .
. تشنه ام ، مشک آب را بردار از کویرم سراب را بردار جز به گریه تو را نمی‌بینم از نگاهم حجاب را بردار تا برای تو سیر گریه کنم هر شب از چشم خواب را بردار تا به بازار آمدی از لطف باز جنس خراب را بردار از سر سفره گدایی من جگرم ، این کباب را بردار نیت اشک من خودت هستی امتحان کن ثواب را بردار بین پرونده ، یا گناهم را یا حساب و کتاب را بردار روز محشر به سایه کرمت از سرم آفتاب را بردار بی تو میترسم از قیامت و قبر هول روز عذاب را بردار خاک پایت اگر رسید به من از مزارم گلاب را بردار ____________________________ روضه خوان در حضور مادر آب ناله ی آب آب را بردار هر که پرسید از علی اصغر از سر نی جواب را بردار بین آن ازدحام...از روی خاک آه زینب ، رباب را بردار دور زینب شلوغ شد ، ز دلش غصه ی بی حساب را بردار چشم ها خیره اند میبینند اضطراب نقاب را بردار از گلوی بنات آل رسول به نگاهی طناب را بردار حرف بی ربط میزند دشمن از حرم این خطاب را بردار سرش از روی نی زمین افتاد زینب عالی جناب را بردار از روی خاک و زیر پای عموم موی از خون خضاب را بردار ای یزید از کنار راس شریف لااقل این شراب را بردار ✍ .
. همچنان میروند ساعت و سال از نگاهت محول الاحوال بی تو نوروز نو نخواهد شد سالها کهنه میشود هرسال بی تو سرسبزی بهار سیاه میوه های رسیده حتی کال آسمان است چون قفس بی تو بال پرواز نیز بی تو وبال بر نگشتیم از هوای شما هر چه از ما شکسته شد پرو بال در مسیر وصال هم وصلیم وصل ما نیست در زمان وصال طالع ما مشخص است : فراغ هجر تو در بیاید از هر فال درد هجری کشیده ایم مپرس که زبان است از بیانش لال موی بسیار شد سپید از هجر الف قامت عزیزان دال بی تو ناموس مسلمین در بند سرزمین های مسلمین اشغال گرگ خونخوار کفر از کینه تیز کرده برای دین چنگال غصه ای نیست در مسیرشما خون ما میشود اگر پامال گاهی اوقات در مسیر ظهور مانع عده ای است اهل و عیال گاهی اوقات در مسیر ظهور مانع عده ای است مال و منال آرزوی بلند درد سر است سد راه است گاهی این آمال دست ما تا ابد نمی افتد دمی از دامن محمد و آل اشک ما باز هم سرازیر است ذهن ما را ببر سوی گودال روضه ای را بخوان که از مقتل ذوالجناح آمده است خونین یال ای به قربان آن شهید که شد بر سر قتل و غارتش جنجال بعد از آن خیمه گاه غارت شد برده شد گوشواره و خلخال ✍ .
. از همین خاکروبه های حرم می‌رسد تا به عرش بال و پرم هرکجا رفته ام به جز اینجا مطمئناً به سنگ خورده سرم دل من سنگ و سنگِ صحنْ دل است پس برای حرم بیا بخرم دل من مانده پای پنجره ات دل از اینجا بگو کجا ببرم؟ جز شما دلبری نمی‌خواهم روزی آقا نخواستی اگرم.... گر بگویی برو چکار کنم ؟؟؟ به کجا و به که فرار کنم ؟؟؟ دست ما را رها کنی هرگز از ضریحت جدا کنی هرگز با غریبان هم آشنایی تو پشت بر آشنا کنی هرگز سیره ات مهربانی محض است بی وفا را جفا کنی هرگز در کرم دست دست کردن نه یا که چون و چرا کنی هرگز رحمت عام دیده ایم از تو خوب و بد را سوا کنی هرگز ای ولای تو حصن کامل ما گرم بوده به لطف تو دل ما بی قرارم علی سوم را تکیه گاه و پناه مردم را از خراسان به سفره عالم میکشد جذبه تو گندم را آسمان زائر تو را تا عرش میبرد آنچنان که انجم را دور تو موج میزند زائر بپذیر این طواف هشتم را هر طرف میبرد به سمت خداست راز ژرفی است این تلاطم را از ضریح تو نور میریزد جلوه در کوه طور میریزد با تو ایمان خلق کامل شد شرط روز غدیر حاصل شد پا به دنیا گذاشتی انگار آیه های کمال نازل شد دل ما بی ولای تو گِل بود زیر پایت که خاک شد دل شد سِحر دَهر از هزار و یک دفعه یا رئوف و رحیم باطل شد تا گره خورد نخ به پنجره ات حاصل آن شفای عاجل شد پای گل خار را پذیرا باش دل بیمار را پذیرا باش گر چه نور است از سواد جُدا نیست لطف تو از عباد جُدا کار ما را همیشه راه انداخت قسم حضرت جواد جُدا از نخ پرچمت روی گنبد نیست یک لحظه دست باد جُدا چرخ دنیا به هر طرف چرخید دستم از دامنت مباد جُدا هر چه کردم خدا کند نشود اعتمادم ز اعتقاد جُدا من به تو اعتقاد دارم و بس من به تو اعتماد دارم و بس .
گرفته چهره ات از داغ صدنشانه رباب چگونه میکشی این داغ را به شانه رباب شبیه شمع به آخر رسیدی از غصه چقدر گریه چقدر اشک دانه دانه رباب لباس رزم نبستی به قد شش ماهه نداد مهلت این کار را زمانه رباب همین که اشک تو افتاده بر زمین تا عرش شده است خون علی اصغرت روانه رباب به اشکهای غریب تو میخورم سوگند نهال روضه زد از اشک تو جوانه رباب مشخص است برای همه که حق با توست در این که روضه بگیری به هر بهانه رباب به گریه های غریبی مبادرت داری به روضه خوانی در روضه ی زنانه رباب به کودکان قبیله نگاه کن اما نریز اشک به این شور کودکانه رباب نشسته ای سر ظهر اینچنین چرا بیرون تو را به جان عزیزت بیا به خانه رباب شده است چادر تو مثل چادر زینب چه کرده با تو مگر ضرب تازیانه رباب .
. چشمم به غیر لطف تو چیزی ندیده است این خارو زار جز تو عزیزی ندیده است این صید دست و پا زده در دام لطف تو هر قدر گشته راه گریزی ندیده است از لطف بی نظیر تو که بگذرد دلم خیر از کسی به قدر پشیزی ندیده است این کاسه شکسته ی در دست خسته ام آن لحظه را که خیر نریزی ندیده است هر کس چشید شهد غمت را بدون شک از روزگار تندی و تیزی ندیده است در خانه ات غلام به غیر از امیری و جز خانومی کسی به کنیزی ندیده است . . . شمر این حسود بی سروپا از حسادتش اصلا به این لباس تمیزی ندیده است .
. جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم مجموعه ای از درد و مصیبات گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حالا که در وصل به رویم شده بسته سر بگذارم بر سر دیوار بمیرم از حسن کمالش بنویسم همه ی عمر اصلا چه خیالی که سر دار بمیرم یا رب سببی ساز ببینم گل رویش مگذار که با دیده خونبار بمیرم یک بار اگر قرعه وصلش به من افتد نزد پسر فاطمه صدبار بمیرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم ای کاش که لب تشنه ، گرسنه ، دم افطار در روضه ی آن پای پر از خار بمیرم جان های دو عالم همه قربان رقیه میگفت که من پای غم یار بمیرم بابای من از راه می‌آید به خرابه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد ، ضربه سیلی حق دارم از این هجمه ی آزار بمیرم تب کرده ام از دوری تو ، عشق همین است اصلا گله ای نیست که بیمار بمیرم بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد از لذت شیرینی تکرار بمیرم من در حرم ستر سه سال است نهانم سخت است که در مرکز انظار بمیرم در طول مسیر عمه سپر بود برایم شرمنده از این شدت ایثار بمیرم خیلی به سرت زخم نشسته است ، شمردم میخواهم از این غصه ی بسیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم جمعه ۴ فروردین ۱۴۰۲ .
. زین خفته در سحر که صدایی نمی‌رسد... با چشم های بسته به جایی نمی‌رسد خوابم ربود دیده و دل را از آن جهت برگوش خفته هیچ ندایی نمی‌رسد رب کریم پشت در خانه منتظر بنشسته است اگر چه گدایی نمی‌رسد او اسمع است از چه زبانم خموش شد از سنگ بین سینه دعایی نمی‌رسد فهمیده ام که روی ندارد به سمت من زیرا که هیچ گونه بلایی نمی‌رسد دعوت شدند کل خلائق به محضرش بر گوش من چگونه صلایی نمی‌رسد در چاه نفس زار و گرفتار مانده ام یا رب چه شد که زلف دو تایی نمی‌رسد تا تربت الحسین نیاید به یاری ام بر دردهای کهنه دوایی نمی‌رسد من نا امیدم از همه غیر از حسین جان از جانب طبیب شفایی نمی‌رسد وقت حیات و وقت وفات و پس از ممات جز از حسین هیچ وفایی نمی‌رسد . . هر چند در قبولی طاعات خود ردم با روضه های او رمضان را گره زدم . . . آن آتش عطش که سرش را گرفته بود ‌تا آب چشم های ترش را گرفته بود تنها نه نیش نیزه ی شام بلای شوم سنگ جفای کوفه سرش را گرفته بود از این جهت همای خدا روی خاک بود پرهای تیر روی پرش را گرفته بود سنگین نفس کشید دم آخر این غریب سنگ آنچنان که دور برش را گرفته بود زخم زیاد داشت ولی با دو دست خویش پهلو و بازو و کمرش را گرفته بود آماده بود پر بکشد جان نمی‌سپرد انگار غصه ای جگرش را گرفته بود . با یک نگاه جانب گودال قتلگاه زینب اجازه سفرش را گرفته بود ✍ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۲ .
ماه مهمانی خدا آمد ابروی یار در سما آمد تا که راهم دهند بنشینم سوز و آهم دهند بنشینم قدر و یس و نور می‌خوانم از شراب طهور می‌خوانم گریه های زیاد می‌خواهم های های زیاد می‌خواهم اشک من گاه اشک توبه شود اشک من گاه اشک روضه شود بنده اینجا بیاید آزاد است هر که ویران بیاید آباد است در پناه حسین می‌بخشند با نگاه حسین می‌بخشند شمع و پروانه دل است حسین در نهانخانه دل است حسین در توان غریب نایی نیست حاجتی غیر آشنایی نیست از حضورت نیامده گفتیم محنتی بدتر از جدایی نیست چشم و دل سیرها خبر دارند بهتر از ساحت تو جایی نیست پیش لطف کسی به غیر از تو دست من کاسه گدایی نیست در حضور تو ای اجابت محض مسئلت کردن ابتدایی نیست ابتدا گر کنی به جود و کرم میرسد دائم انتهایی نیست پر شکستم که پیش تو باشم این کبوتر دلش هوایی نیست دائما برده ایم در بندت لذتی را که در رهایی نیست حسرت بی حساب خواهد خورد هر که را مهر کربلایی نیست خاک راه توام به سر غیر از جای پای تو رد پایی نیست داد و فریاد میکنم اینجا گریه بر بوریا ریایی نیست بی کفن مانده بود در گودال از وطن مانده بود در گودال ظاهرا یک نفر ولی در اصل پنجتن مانده بود در گودال آتش خیمه ها که جای خودش سوختن مانده بود در گودال از گلوی بریده گفت بیا از سخن مانده بود در گودال مادرش قد خمیده مویه کُنان با حسن مانده بود در گودال از حسین مدینه تنها یک پیرهن مانده بود در گودال گفت زینب زمان رفتن خود جان من مانده بود در گودال پنجشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۲ .
. دست سائل در این خانه اگر پر نشود سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود سالها هست که دستم به در خانه توست روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی سنگِ دل آینه کردی و جلایم دادی من فقط اشک بصر خون جگر می‌خواهم حال روضه دم افطار و سحر می‌خواهم دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند در حسینیه ی دل خیمه ی بسیار زدند من به جز روضه نرفتم به سرای دگری گوش من نیست بدهکار صدای دگری همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است دستم از مرثیه ها جام بلا می‌گیرد روضه ی یازدهم جان مرا می‌گیرد . جای دارد که برون آید از پیکر جان محملی نیست که زینب بنشیند بر آن دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد محض آسودگی خاطر خواهر برگرد با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد قبل از این در ملا عام نبودم برگرد ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد ✍ شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ ‌
. دست سائل در این خانه اگر پر نشود سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود سالها هست که دستم به در خانه توست روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی سنگِ  دل آینه کردی و جلایم دادی من فقط اشک بصر خون جگر می‌خواهم حال روضه دم افطار و سحر می‌خواهم دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند در حسینیه ی دل خیمه ی  بسیار زدند من به جز روضه نرفتم به سرای دگری گوش من نیست بدهکار صدای دگری همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است دستم از مرثیه ها جام بلا می‌گیرد روضه ی یازدهم جان مرا می‌گیرد . جای دارد که برون آید از پیکر جان محملی نیست که زینب بنشیند بر آن دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد محض آسودگی خاطر خواهر برگرد با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد قبل از این در ملا عام نبودم برگرد ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد ✍ شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ ............................................................. .
. چشم تار من اگر تر شد نگاهم میکنی التفاتی به دل و روی سیاهم میکنی سر اگر بر سجده بردم سر به راهم میکنی عاقبت لطفی به سیل اشک و آهم میکنی راضی ام حتی اگر گاهی بلایم میدهی در جوار قرب خود یک روز جایم می‌دهی از حضور رحمتت یک لحظه هم دورم مکن من گدای یک نگاهم لطف کن کورم مکن ظلمتم ، میدانم اما دور از نورم مکن با چنین وضعی که دارم راهی گورم مکن بی پناهی را پناهی مرحمت کن ای خدا گاه گاهی هم نگاهی مرحمت کن ای خدا من خودم میدانم از تو سهم من لبخند نیست من نمی‌ارزم به هیچ و بحث چون و چند نیست حال من خوب آنچنان که خلق میگویند نیست دستگیری کن که دست من به جایی بند نیست من که هستم ای خدا : جانی که بر لب آمدم من به امید امام هشتم امشب آمدم هر کسی از هرکجا درمانده اینجا آمده اشکهایش قطره قطره سوی دریا آمده با هزار امید به پابوس آقا آمده دست من هم بین این زُوّار بالا آمده حضرت همسایه لطفت بر سرم همواره هست تا تو هستی مطمئنم شاهراه چاره هست من بمیرم که عبا را روی سر انداختی چند ساعت با همان سم سوختی و ساختی از کمال جور مامون رنگ از رخ باختی لحظه ی آخر به داغ دیگری پرداختی اشک غم بر خاک ، یاد کربلا میریختی اشک بر زخم تن خون خدا میریختی ✍ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ .
. دست کریم اهل حساب و کتاب نیست چشمش به قدر پلک زدن نیز خواب نیست دستی که آمده است در خانه ی کریم یک لحظه هم معطل حُسن جواب نیست اهل کرم زیاد ، ولی در تمام دهر بخشنده ای چنان پسر بوتراب نیست تو آسمان جودی و بی وقفه رازقی خالی نگاه مرحمتت از سحاب نیست نور از کجا گرفته چنین تابناک ، اگر خاک مسیر  رد شدنت آفتاب نیست دریای لطف اگر که تویی ای کریم محض احسان و جودِ غیرِ تو بیش از حباب نیست بیش از نیاز کل وجود است جود تو دربین سائلان تو اصلا شتاب نیست از هر دری گدا برسد شاه می‌شود در خانه ی تو غیر کرم هیچ باب نیست دستش نمی‌رسد به امارت بدون شک بیچاره است هر که برایت خراب نیست فی الجمله عابران همه از حال می‌روند هر جا که بر جمال جلالت نقاب نیست از عرش تا به فرش رسد صوت یا حسن با جبرئیل  نغمه زند بلبل چمن هر تار زلف حسن تو شخصیتی جداست در حال دلبری ز جهانند تن به تن در کارگاه خلقت زیبایی اش خدا جاری نموده از سر حسن تو فوت و فن قطعا دل بهشت برای تو می‌تپد وقتی که خوانده مادر تو... نَحرِ مِن لَبَن... از خیر مقدمت به همه فیض میرسد حتی علی به آمدنت شد ابوالحسن سبز از سیادت تو شده عرصه ی فدک سرخ از خجالت تو شده خطه ی یمن چیزی کم از ملاحت چشمت نمی‌شود پلکی به هم بزن نظری کن به حال من می‌خواهم از خدا که بمیرم برای تو ای کاش روزی ام شود این دست و پا زدن با همکلامی تو قسم میخورم خوشم حتی اگر که لعل لبت تر شود به لن بختم سفید می‌شود ای خوب اگر بود نام تو بر لبم از قنداق تا کفن ✍ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ .
. شده است نقش جبینم گدای کوی حسن گذشت عمر جوانم در آرزوی حسن سراغ باده نرفتم چرا که هوشیارم گرفته دست من از دسته سبوی حسن مرا به ماه و به خورشید عرض حاجت نیست چرا که روز و شبم هست روی و موی حسن به وصله دگران دل نمی‌دهم همه عمر نشسته بر دل من رفعت رفوی حسن همیشه مهمان دارد کریم ، تنهایی نمیرود پایین لقمه از گلوی حسن جواب داده به لبخند مرد شامی را چه درسها که گرفتم ز خلق و خوی حسن به این خلایق دلداده معترض نشوید که گشته اند همه شهر را به بوی حسن نمیرود نفسی از وجود من تا حشر تنفری که به دل دارم از عدوی حسن تمام حُسن حسن هست و نیست جای عجب بهشت اگر که بیاید به سر به سوی حسن به خلق ‌کار ندارم که من به روز نُشور ز قبر بیرون آیم به جستجوی حسن ✍ پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ .
. سرم شکسته مثل پهلوت شبیه تو شکسته بالم سی ساله رو سرم هوار بدون تو تموم عالم یادمه بازوت و از اون شب راستی چطوره زخم بازوت ؟؟؟ عزیز من بگو ببینم خوب شده یا نه درد پهلوت ؟؟؟ یادمه اون روزا که با من حرف میزدی با سر به زیری تو که نمیخای بعد سی سال دوباره از من رو بگیری سی سال چشمم خواب نداشته یاد چشم تار تو بودم سی ساله که خضاب نکردم آخه عزادار تو بودم چون خدا میدید چه غمی بود که دستای حیدر و بستن ولی اینا با زدن تو خیلی دل منو شکستن من بهترین روزای عمر و فقط تو اون نُه سال داشتم هزار دفعه مردم تا وقتی صورتت و رو خاک گذاشتم تو شب تار کسی نمیدید اما خدا شاهده بانو کنار قبرت چند دفعه رو خاکا افتادم با زانو ✍ .
. سلام الله علیه کوچه گرد کوچه ی سینه زنی همچنان با قد از غم منحنی لطمه زن گریان آن پیراهنی راس شاه دین روی نی می‌رود اشک تو از گونه ات هی می‌رود رنگ غم از چهره ات کی می‌رود ای وای از این غم تو با قد خم در بین ما گریانی از داغ محرم جانم فدایت صاحب بزم عزا ای مرهم داغ شهید کربلا یابن الحسن آقا بیا ۲ غریب مادر مهدی مظلوم عزیزان توجه داشته باشند واحدهای امسال هم به زبان معیار سروده شده و این تک بند برای امام زمان سلام الله علیه رو شایسته است که هر شب قبل از دو بند مناسب با هر شب بخوانید .
298K
سید و سالار من روحی فداک جان من با جسم تو شد چاک چاک میدود خون گلویت روی خاک دست لشگر میرسد حالا به تو کی رسد دستم شه والا به تو ؟؟؟ نیزه را زد ناکس از بالا به تو دشمن صبور است فرصت زیاد است گیسوی مشکین تو در دستان باد است مانا بماند گیسویت در دست باد نه بین طشت خانه ابن زیاد نه دست شمر نامراد غریب مادر حسین مظلوم ای سر افتاده از بالای نی ای تن پنهان در دریای نی زینبت افتاده شد در پای نی خون گرفت از حنجرت گیسوی نی مادرت نوحه کنان پهلوی نی حال ما را کن نظر از روی نی بهر تن تو مرهم ندارم برخیز و از گودی ببین محرم ندارم می‌سازم و میسوزم از عمق جگر زینب بدون تو مگر رفته سفر همراهی ام کن سر به سر غریب مادر حسین مظلوم ✍ .
. سلام الله علیه کوچه گرد کوچه ی سینه زنی همچنان با قد از غم منحنی لطمه زن گریان آن پیراهنی راس شاه دین روی نی می‌رود اشک تو از گونه ات هی می‌رود رنگ غم از چهره ات کی می‌رود ای وای از این غم تو با قد خم در بین ما گریانی از داغ محرم جانم فدایت صاحب بزم عزا ای مرهم داغ شهید کربلا یابن الحسن آقا بیا ۲ غریب مادر مهدی مظلوم عزیزان توجه داشته باشند واحدهای امسال هم به زبان معیار سروده شده و این تک بند برای امام زمان سلام الله علیه رو شایسته است که هر شب قبل از دو بند مناسب با هر شب بخوانید 👇
. من نه دیگر آن مَه تابنده ام از اخا ادرک اخاک آکنده ام مشک خشک و چشم تر شرمنده ام چَشم بر راه وصالت میکشم سر به خاک بی مثالت میکشم دارم از مادر خجالت میکشم چشم سکینه مانده به راه است دنیا به چشمم تیره و تار و سیاه است سوزد اگر دست و دل و چشم ترم دلواپسم دلواپسم بهر حرم از اضطرارت مضطرم غریب مادر حسین مظلوم از تو چشم تر خجالت می‌کشد لاله ی پر پر خجالت می‌کشد مادر اصغر خجالت می‌کشد ای لب خشک لب آب روان ای جوانمرد ای پناه بی کسان سرپناه خیمه زینب بمان شکسته ام من جبران ندارم دیگر پناهی در دل طوفان ندارم یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیر اللهُ رَب افتاده ای افتاده ام در تاب و تب اندیشه ای کن بهر شب ۲ غریب مادر حسین مظلوم
. من خلیلم عید قربان آمده بر طوافت تیغ بران آمده بر لب خشکیده ام جان آمده زائرم با زمزمه دور سرت زمزم از چشمم کشیدم در برت تکه تکه شد ضریح پیکرت از اربا اربا گذشته جسمت باید تو را پیدا کنم قسمت به قسمت میبینم و میگریم از داغ غمت میچینم و میگیرم از داغ غمت میگریم از داغ غمت ۲ غریب مادر حسین مظلوم در کنارم اِنس و جِن نوحه سُرا گریه بر من می‌کند ما لا یُرَی* هر چه می‌گردم نمیبینم تو را کشتی از طوفان به سامان آمده بی کسم بر یاری ام جان آمده عمه ات زینب به میدان آمده افتان و خیزان با اشک و آهش خاکی شده چون مادرم چادر سیاهش برخیز و با قدّت نظرها را بگیر از چشم من دامان دریا را بگیر دستان بابا را بگیر ۲ غریب مادر حسین مظلوم ✍ *آنچه دیده نمی‌شود قال ابوعبدالله الصادق (سلام الله علیه) «ان أباعبدالله (صلوات الله عليه) لما قضي، بكت عليه السموات السبع و الأرضون السبع و ما فيهن و ما بينهن، و من ينقلب في الجنة و النار من خلق ربنا، و ما يري و ما لا يري...»؛ همانا هنگامي كه حضرت اباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) به شهادت رسيد آسمان هاي هفت گانه، زمين هاي هفت گانه و آنچه در آنها و در بين آنها است، و همه ي كساني كه در بهشت فرو ريخته شده اند از آفريدگان پروردگارمان، بر آن حضرت گريستند و هر آنچه ديده مي شود، و ديده نمي شود بر حضرت أباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) گريست .
298K
ای سر افتاده از بالای نی ای تن پنهان در دریای نی زینبت افتاده شد در پای نی خون گرفت از حنجرت گیسوی نی مادرت نوحه کنان پهلوی نی حال ما را کن نظر از روی نی بهر تن تو مرهم ندارم برخیز و از گودی ببین محرم ندارم می‌سازم و میسوزم از عمق جگر زینب بدون تو مگر رفته سفر همراهی ام کن سر به سر غریب مادر حسین مظلوم سید و سالار من روحی فداک جان من با جسم تو شد چاک چاک میدود خون گلویت روی خاک دست لشگر میرسد حالا به تو کی رسد دستم شه والا به تو ؟؟؟ نیزه را زد ناکس از بالا به تو دشمن صبور است فرصت زیاد است گیسوی مشکین تو در دستان باد است مانا بماند گیسویت در دست باد نه بین طشت خانه ابن زیاد نه دست شمر نامراد غریب مادر حسین مظلوم
امام حسین ع
. #محرم_۱۴۰۲ #زمزمه #واحد #امام_زمان سلام الله علیه #سبک_ای_سر_افتاده_از_بالای_نی کوچه گرد کوچه ی
. روی خاک عرش معلی مانده است یوسف زهرا به صحرا مانده است دستم از دامان او جا مانده است بر شکوه شانه مویش را ببین می‌درخشد ، ماه رویش را ببین عمه جان : زیر گلویش را ببین ارزش ندارد دنیای فانی دستی به تن دارم اگر قابل بدانی می افتم و می آیم و می‌میرمت از دست تیغ بی حیا می‌گیرمت از نیزه ها می‌گیرمت ۲ غریب مادر حسین مظلوم دست حق از دستها بالا تر است مقتلم از آسمان والاتر است از همه طفل حسن زهرا تر است روی دنیا چشم بسته بهتر است پیکرم در خون نِشسته بهتر است نزد تو دستم شکسته بهتر است درمان شد اینجا دردم عمو جان خونم شده با خون تو درهم عمو جان خاکت تَیَمُّم داده و خونت وضو خون گلویم شد برایم آبرو گرم است با تو گفتگو ۲ غریب مادر حسین مظلوم ...... کوفیان کتمان قرآن می‌کنند خاک را آیینه بندان می‌کنند مجتبی را سنگباران می‌کنند نیزه با پهلو به جنگ افتاده است ابرویت از ضرب سنگ افتاده است گونه ات از آب و رنگ افتاده است از پا عمویت افتاده حالا ای نو جوانم که شدی خوش قد و بالا قالو بلا گفتی به این شَهد از ازل داری بلای نیش نیزه در بغل میریزد از زخمت عسل ۲ غریب مادر حسین مظلوم زیر دست و پا رها شد پیکرت کربلای کربلا شد پیکرت شرح صدر مجتبی شد پیکرت خون شده چشم ترم پلکی بزن رد شده آب از سرم پلکی بزن تازه داماد حرم پلکی بزن پا میکشی بر خاک بیابان جان مرا با خود مبر جان حسن جان حالا علیِّ اکبر دوم شدی پامال سُمِّ اسب این مردم شدی در قتلگاهت گم شدی ۲ غریب مادر حسین مظلوم ✍ . ........................ این بیابانی که داری بر لبت این همه بی تابی و سوزِ تبت روز ما را کرده چون موی شبت خواهران گهواره سامان می‌دهند تا لبت را دست باران می‌دهند دست و پا که میزنی جان می‌دهند تب در تن تو محفل گرفته سوز عطش در چهره ات منزل گرفته می گیرمت از دست لرزان رباب تا که نسوزد پیکرت در آفتاب زیر عبا حالا بخواب ۲ غریب مادر حسین مظلوم من که از خونت معطر گشته ام پا جلو نگذاشته برگشته ام چاره دنیایم و سرگشته ام من در اینجا مانده ام در اضطرار مادرت در خیمه ها چشم انتظار خواهرانت در حرم امّیدوار.......... حالا سر تو افتاده از پشت چشمان نیمه بسته ات دیگر مرا کشت سر ساکن اصلا نیست روی گردنت دادم دو دستی خاک را روی تنت قربان بابا گفتنت ۲ غریب مادر حسین مظلوم مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
. لاله ی خشک لبت پژمرده است نیزه از رگهای تو خون خورده است سنگ جای سجده ات را برده است این برای من همان اوج غم است گیسویت خاکستریّ و در هم است شانه ای در دست لرزانم کم است ماهم که رویت   کامل گرفته است در بین دستانم سرت منزل گرفته است حالا که تنهاییم و هق هق میکنم حرفی بزن چیزی بگو دق میکنم چیزی بگو دق میکنم ۲ غریب مادر   حسین مظلوم پا به پا و سر به سر با نیزه ها در کنارت آمدم شام بلا صبح محشر کن شب وصل مرا روزگار از کینه تابم داده است بر مغیلان جای خوابم داده است بین نامحرم عذابم داده است درمان دردم    درمان نداری باید بمیرم ای پدر که جان نداری گرچه بدم می آید از بوی شراب تو اطهری بر پای من راحت بخواب میبینمت همچون سراب ۲ غریب مادر   حسین مظلوم 👇
. نوحه و دم نمی‌شود پنهان موج پرچم نمی‌شود پنهان ساحت سوگواریت ای سر در دو عالم نمی‌شود پنهان پسرت گفت نسل مکه منم شور زمزم نمی‌شود پنهان دلربایی به روی نی حتی گیسوی خم نمی‌شود پنهان گرچه خاکستری و آشفته است این موی کم نمی‌شود پنهان در تن پاره پاره ات رَد سُم همچنان سَم نمی‌شود پنهان گرچه پنهانی ای نهان در زخم این همه غم نمی‌شود پنهان نه به یک معجر این کبودی ها با دو تا هم نمی‌شود پنهان دخترت از نگاه نامحرم گر نباشم نمی‌شود پنهان می‌چکد خون ز گوشه ی چشمم دیده در نم نمی‌شود پنهان آنقدر زخم دارم این ایام که به مرهم نمی‌شود پنهان  تا نبینی که چادرم خاکی است سعی کردم نمی‌شود پنهان رو گرفتم ز تو چو مادرمان زن زِ محرم نمی‌شود پنهان سعی کردم چه سود ، رنگ سیاه در محرّم نمی‌شود پنهان اشک من را کسی ندیده ولی کمر خم نمی‌شود پنهان ✍ .