eitaa logo
قلم های بیدار
130 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
از کتاب درسیای بچگیام چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه که همون صفحه اول می درخشید مث ماه پیرمرد چشم امیدش به ما بود امیدش به ما دبستانیا بود با هزارتا آرزو چشم امیدش می شدیم توی بازیای بچگی شهیدش می شدیم حالا ما بزرگ شدیم حال امیدتو بپرس حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس :: خوش نداشتیم عکس ماهت روی سکه ها وکنج اسکناسا بشینه زینت قابای خاتم بشه و روی میز باکلاسا بشینه عکستو قاب می گیرن فقط تماشا می کنن اسمتو میارن و رسمتو حاشا می کنن چشم بیدار تو رو دیدن ولی دلشون خوابه هنوز بی خیال نگاه شرقی تو چشمشون به اون ورِ آبه هنوز این روزا دلم گرفته ولی باز بغضمو می خورم و همراه پابرهنه ها داد می کشم: حالا من چشم امیدم به توئه من هنوز انتظار فرج از نیمه ی خرداد می‌کشم @ghalamhaye_bidar
امروز وطن معنی غم را فهمید با سایه ی جنگ ، متّهم را فهمید از خواب پرید کشورِ من امّا معنای مدافع حرم را فهمید انگار دچار بدبیاری شده اند گیج از حرکات انتحاری شده اند صاحب نظران "سایه ی جنگ" امروز از سایه ی خویش هم فراری شده اند @ghalamhaye_bidar
رنگی از ایمان ندارد پرچمِ اسلام او «قالت الاعراب آمنا و لکن ... اسلموا» من برادر خواندمش با مهر و خواند او کافرم من اگر گل، تیغ آورده است او در گفتگو ما اگر از آبشارِ بی‌قرارِ اشکِ خویش او ولی از جویبار خون ما گیرد وضو این چه اسلام است، خالی از سلام و صلح و صبر؟ حیف تنها خار دارد این گل بی رنگ و بو تا به کی شور شرارت؟ تا به کی جولان جهل؟ تا به کی با مؤمنان کین، با شیاطین نرم خو؟ بر مسلمانی چقدر ای قوم تهمت می‌شوید؟ چند می‌ریزید با خون از خداتان آبرو؟ پر شده امروز تهران از لهیب انتقام مرد و زن: خانه به خانه، پیر و برنا: کو به کو هین! به خود آیید، نک ما ذوالفقار حیدریم هان! کدامین سر شود با تیغ مولا رو به رو؟! @ghalamhaye_bidar
مردان کارزار آتش به اختیار دل های بی قرار آتش به اختیار سردار سر به زیر در طعنه ها اسیر! سردار سر به دار آتش به اختیار از شام تا یمن، بحرین تا عدن از بصره تا مزار آتش به اختیار دنیا در آتش است عاشق سیاوش است ای عاشقان یار آتش به اختیار گر خاک تیره شد گر باد چیره شد گر آب ناگوار آتش به اختیار با خیل دوستان در باغ و بوستان با قوم نابکار آتش به اختیار این خرمن ریاست یا بار اغنیاست ای برق ذوالفقار آتش به اختیار مرگ است در نظر أحلی من العسل این است انتظار آتش، به اختیار @ghalamhaye_bidar
نیست شعر آن سخن خنثایی که به هر خشک و به هر تر بخورد هم به درد دم صبح اول هم به کار شب آخر بخورد سخنی که به مذاق همگان خوش باشد و صله قند مکرّر بخورد نخورد بر به شما! شعر یعنی: سخنی که به کسی بربخورد! @ghalamhaye_bidar
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یک‌دل ما را، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه» کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! @ghalamhaye_bidar
قلم به دست گرفتی و تیغ از آب درآمد به نور وجه تو خلق از ظلام خواب درآمد تو از معادن حلمی به کوهسار نبوت که هر که در برت آمد از اضطراب درآمد خدا نشاند به شامی سه در دو دانه انگور چهل صباح گذشت و شراب ناب درآمد همین که از پرشالی گشود چهره سوالی ز آستین هشامت دو صد جواب درآمد کنار چشمه روشن چه تیره دل بود آنکس که راه چاه گرفت از قضا سراب درآمد @ghalamhaye_bidar
راه عشق است و خطر را پشت سر باید گذاشت پیش پای عشق گاهی نیز سر باید گذاشت جان و مال و آبرو و همسر و اولاد را هرچه را داری زمانی در خطر باید گذاشت گاه باید صدر اخبار جهان باشی و گاه خویش را از خویشتن هم بی خبر باید گذاشت کربلا آموخت در راه دفاع از حرم کودک شش ماهه هم باشی اثر باید گذاشت عشق می گوید پدر باشی به وقت امتحان بوسه بر زخم سر و روی پسر باید گذاشت بعد از این عباسها نوبت به نوبت میروند بعد آنها دستها را بر کمر باید گذاشت از خدا نشناس مردم عاشقی ناممکن است وقت روی خود شناسی بیشتر باید گذاشت هر که را چشم انتظاری کشت بعد از قرنها نام او را شیعه ی اثنی عشر باید گذاشت @ghalamhaye_bidar
هرکه دهانش بیش سهمش بیشتر سلف سرویس است دهان هایمان در این مجلس! بگذار ذوق زده سلفی اش را بگیرد تا بانوی قاره سبز از دهان نیفتاده! روی میز یا پشت میز فرقی نمی کند این قطار سبز سال هاست از ریل خارج شده روی دهکده راه می رود و ما همه خال کوبی داریم روی من بیکاری تکیه بر درختی خشک سیگار می کشد روی دست های مادرم زنی با هسته های خرما خوشبختی می بافد و روی دستان پدر عکس مردیست که مدام در جیب هایش دنبال چیزی می گردد! بگذار سلفی اش را بگیرد شاید موگرینی روزی موگیرش کند آن سوی آب ها در مجلسی دستی برجام و دستی بر زلف یار عکسی بیندازند و سال ها بعد کسی بر درختی نیم خیز خال کوبی کند شیخی را که برجامی وارونه منبر می رفت!... هرکه چشمش بیش دردش بیشتر!... @ghalamhaye_bidar
عشق دنیای دیگری دارد شور و غوغای دیگری دارد سرزمینی ست پشت دریاها آسمان های دیگری دارد زندگی پاسخ معمایی ست که معمای دیگری دارد عشق یک اتفاق پیچیده ست ریشه در جای دیگری دارد توی دنیای عشق حتی عشق نام زیبای دیگری دارد کربلا تا دمشق... آری عشق ماجراهای دیگری دارد عشق یک روز إربا إربا شد و قضایای دیگری دارد... گرچه امروز زخمی و خاکی ست عشق فردای دیگری دارد :: زندگی نیست این که ما داریم عمر معنای دیگری دارد... @ghalamhaye_bidar
تقدیم به مدافع مظلوم حرم سر باخت، شاید مملکت سامان بگیرد جان داد تا یک ذره غیرت جان بگیرد چون کوه در چشمش ابهت موج زد تا بلکه تزلزل های ما پایان بگیرد ای بد به حال هرکه محسن را ببیند اما نلرزد بر خودش آسان بگیرد حال دلم این روز ها بدجور ابریست ای کاش بر خاک سرم باران بگیرد ای کاش قدری در رگ خشکیده ی ما خون شهیدان حرم جریان بگیرد @ghalamhaye_bidar
برای شاعر غزل بخوان غزلی بی سر مقتل بخوان که روضهٔ گودال است دست از سراسر قلمت بردار اینجا بلاغت کلمه، لال است سر تا سر زمین شده یک زندان خورشید دور حادثه سرگردان دنیا و هرکسی که در آن مانده است مصداق حال سورهٔ زلزال است وقتی زمان برای تو عاشوراست وقتی که کربلا همهٔ دنیاست وقتی که میزبان پسر زهراست بی سر شدن نشانهٔ اقبال است آه ای شهادت ای سفر گلگون ای مثل کربلا غزلی از خون دورم چقدر از تو شبیه یک پرواز که در آرزوی بال است میخواستم غزل، غزلی بی سر اما نشد که داغ تو از سر رفت دست خودم نبود که می بینم سر تا سر زمین سری از لاله است @ghalamhaye_bidar
آسمان سرخ است، بی‌تاب است، دل بی‌تاب‌تر تشنه است این خاک، تشنه، آسمان بی‌آب‌تر کودکی خوابش نبرده اسم بابا بر لبش مادری دلشوره دارد، مادری بی‌خواب‌تر آسمان سرخ است، ابری تیره می‌پیچد به خود نیست در این صحنه مهتاب از رخت مهتاب‌تر دست شستی از سرت، جاری‌ شدی در سرنوشت زندگی بی‌درد مرداب است، نه مرداب‌تر با سر از کف دادنت لرزیده دست و پای عشق سر به سر چشمان مشتاقان شد از این باب، تر سر نداری، پهلویت زخمی است، بی‌پیراهنی میهمانی کس نرفته از تو با آداب‌تر سر نداری تا به دامانش نهی اما چه غم بی‌سر است آنکس که از او کس ندید ارباب‌تر شهید @ghalamhaye_bidar
برای شهید شکوهمند، محسن حججی با الهام از تصویر منتشر شده صلابتی که در نگاه توست... شقاوتی که در نگاه اوست جهنم و بهشت را ببین : نگاه دشمن و نگاه دوست چقدر شمر و ابن ملجم است چقدر هیزم جهنم است نگاه این که بسته دست تو، چقدر بی حیا، بی آبروست نگاه تو به کیست اینچنین، غریب و روشن و شکوهمند نگاه تو نگاه تو نگاه...چه عاشقانه گرم گفتگوست جوانی و هنوز نیستی جوان تر از علیِّ اکبرش سه شعبه ای ست بر دلت هنوز، از آن سه شعبه ای که بر گلوست وجود بی عدم، نگاه توست، کبوتر حرم، نگاه توست نماز صبحدم نگاه توست، نگاه تو همیشه باوضوست نگاه تو چه فاتحانه گفت:نه گاه ماندن و نشستن است نه روزگار غربت حسین، نه تاب حسرت است و آرزوست فقط نه چشم تر بیاورید، برای دوست سر بیاورید چقدر کربلا که پشت سر، چقدر کربلا که پیش روست @ghalamhaye_bidar
. ...دل ای دل ای دل من! عزم کن قلم بردار! به یاد شاه ابالفضل من قدم بردار حسین نیستی اما کم از وهب نشوی اسیر حیله مکروه و مستحب نشوی سر بریده نبودی، زبان بریده مباش! حیا ز چشم شهیدان کن و دریده مباش! چو برق تیغ به دلهای ترس برده بزن به نام واقعه بر لحظه های مرده بزن چه گفت بر سر آن نیزه سر که سنگین است سر بریده سخن گفتنش به آیین است ... ببین صلابت شیران شام جولان را مبارک است ببر نام این شهیدان را به تیغ و شعله بزن این دل گداخته را ببوس خاک شهیدان سرفراخته را بخوان! زبان لهیب و جراحت و تب باش به راه شام چنین در رکاب زینب باش ... سلام بر سخن تو، سلام بر تو شهید ! فدای سوختن تو، سلام بر تو شهید ! چنین شکوه و تجمل، مبارکت بادا ! درخت بی سر من، گل مبارکت بادا ! به روز معرکه سر باختی و گل کردی سلام بر تو ! در این آخرالزمان مردی در این زمانه که برخی به هرزگی لافند مگر ز نخ نخ خون تو بیرقی بافند چه بیرقی که به عزت علم کند ما را به اعتبار شما محترم کند ما را شکوه عزم تو از این نبرد با ما ماند ز سربلندی تو نام مرد با ما ماند تو حجتی که هنوز این قبیله سرزنده است علم به دست جوانمردهای رزمنده است نسیم عشق تو پیچیده در مداین ما شهید مجلس حسن حسین! محسن ما! خوشا به عزم تو زین بند آهنی رستن ز ننگ عشوه مردان منحنی رستن شکست ذلت تسلیم، شوکت ما را شهیدی آمد و نو کرد فرصت ما را نشان عزت این خاک داغدار شده بر آستانه زینب، سری نثار شده مرا به نام تو در این حریم راه دهند مرا به سایه ات از خویشتن پناه دهند که ساعتی به تو بینم عتاب خویش کنم قیامتی که سوال و جواب خویش کنم @ghalamhaye_bidar
🔹غزلی به یاد 🔹 (از زبان همسر شهید) بی جهت نیست اگر ما گله داریم از هم من و تو یک چمدان فاصله داریم از هم بی خبر بار سفر بستی و رفتی... حالا چه خبرها که در این قافله داریم از هم غزلی خواندی و من... من غزلی خواندم و تو... چقدر هدیه به رسم صله داریم از هم تو و باران... تو و دلتنگی دریا... تو موج... من و عکسی که لب اسکله داریم از هم "نه" نمی گویم اگر بشکنم از تنهایی آه... ما پای قباله "بله" داریم از هم با تو ای آینه! هم کفو نبودم... حق است گله ای که سر این مسئله داریم از هم تو، رواق حرم زینب و من مسجد شهر و دعایی که پس از نافله داریم از هم آسمان سمت حرم میرود ای ماه برو هر چه داریم در این مرحله داریم از هم ... تو اگر ماه‌ی، من برکه ترین آغوشم چه کسی گفته که ما فاصله داریم از هم @ghalamhaye_bidar
زهره چشم فرشته ها جلاد وارث " یسفک الدما" جلاد بوده شیطان در ابتدا عابد شده عابد در انتها جلاد پانهاده ز بندگی بیرون در زمین با خلیفه شد هم خون بوده روزی برادر هابیل بوده از نسل انبیا جلاد راه سیر و سلوک طی کرده شتری را شبانه پی کرده تاابد پیش صالحان دارد لقب اشقی الاشقیا جلاد بت پرستیده صبح هر شنبه سربریده همیشه با پنبه شده در بین قوم اسراییل سامری زاده با دعا جلاد ! روح او را پلید می بینم یقه اش را سفید می بینم مثل گرگی به ظاهرا بره می نشیند کنار ما جلاد می کند ریش دار بی ریشه خون مردم همیشه در شیشه لقمه های حرام می سازد از امیران کربلا جلاد ملتی خسته از جنایاتش آه از آشوب و اغتشاشاتش شده اعدام سال شصت اما باز برگشته بی حیا جلاد به عزای بشر شده سرخوش در یمن...غزه...بوده کودک کش حاجیان را به مسلخ آورده فاجعه کرده در منا جلاد در سنا کرده با سناتورها وضع قانون برای آخورها از عرب شیر مفت می دوشد در نمی آورد صدا جلاد زیر تیغش تمام ملت ها کمترین کارش این شرارت ها اتحادیه اروپایی است جای یک مشت بی خدا...جلاد فرق بین خبیث و طیب را خوانده ام در کتاب عاشورا: می شود زاده علی ع زینب س می شود زاده زنا جلاد وهبیم و بلند بالاتر عکس ما سربریده زیباتر به قضاوت نشسته آینده ما حسینی تریم یا جلاد؟؟؟ "حججی "ها شهید تاریخند بی سر اما امید تاریخند میگذارم مگر عوض بشود؟؟؟ جای اسم شهید با جلاد @ghalamhaye_bidar
غزلی از امام خمینی (ره) در کعبه در زنجیر خار راه منی ای شیخ! ز گلزار برو از سر راه من ای رند تبهکار، برو تو و ارشاد من، ای مرشد بی رشد و تباه؟! از برِ روی من ای صوفی غدّار، برو ای گرفتار هواهای خود، ای دیر نشین از صف شیفتگان رخ دلدار، برو ای قلندر منش، ای باد به کف، خرقه به دوش خرقه ی شرک تهی کرده و بگذار برو خانه کعبه که اکنون تو شدی خادم آن ای دغل خادم شیطانی!، از این دار برو زین کلیسای که در خدمت جبّاران است عیسیِ مریم از آن خود شده بیزار، برو ای قلم بر کفِ نقادِ تبهکارِ پلید بنه این خامه و مخلوق میازار، برو @ghalamhaye_bidar
قلم بردار و دعبل باش ، شاعر جنگ یعنی این ((برای رمی شیطان سعودی)) ، سنگ یعنی این حقوق بی بشر هجوی که می خنداندت اما در اندوهت شکیبا باش ، هان ! دلتنگ یعنی این بگو از رقص شمشیر مدرنیته کنار جهل طواف رقص اعرابی جاهل ، ننگ یعنی این رها کن تیرهایت را ، هجا پشت هجا بنویس حماسه واژه های توست ، ضرباهنگ یعنی این بکش بر دوش دارت را ، بگو هجو ستمگر را قلم بردار و دعبل باش ، شاعر جنگ یعنی این @ghalamhaye_bidar
به بهانه ی سالروز آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی، تقدیم به مادران مفقودالاثر نشسته چادر خود را رفو کند برود به شوق آن که تورا جستجو کند برود امیدوار و مصمم کشیده در آغوش دوباره پیرهنت را که بو کند برود دوباره نیست کسی مثل نوجوانی تو که چند پرسش لرزان از او کند برود میان این همه زن یک نفر شبیهش نیست که پیش او نفسی گفتگو کند برود کجاست آن که تمام تعلقاتش را رها کند، سپر آبرو کند برود؟! غروب، روبروی صحن جامع رضوی نشسته اشک غمش را وضو کند برود کنار پنجره فولاد تا سحر باید دوباره گریه کند، آرزو کند، برود دوباره چادر و دندان! دوباره مادر تو نشسته چادر خود را رفو کند برود! @ghalamhaye_bidar
غریب رفته و حتی غریب می آید کسی که از سر کوی حبیب می آید دوا از اوست نه از ما ، ولی اگر عاشق کمی به درد بسازد طبیب می آید نجیب زاده ی نصف جهان! در این تصویر چقدر پشت سرت نانجیب می آید آهای لشکر ابن زیاد کوچه دهید به روی دست ، سری بی شکیب می آید سلام محسن بی سر بمان کمی که مسیح به احترام تو پای صلیب می آید یکی بگوید ، پیراهنش چرا خاکی است مگر ز دیدن خدالتریب می آید ؟ عچیب نیست تمام محاسنش سرخ است که از زیارت شیب الخضیب می آید چقدر لاله ی دور از وطن ! ز رگ رگ تو صدای روضه ی یابن الشبیب می آید ببین چه رایحه ای از شکوفه های تنت میان شعرِ منِ بی نصیب می آید میان خاک ، تنت را بهارها شستند چقدر از بدنت بوی سیب می آید شهادتِ تو به دارالاجابه امضا شد چه کارها که ز امن یجیب می آید نخوانده اید که یامحسنُ بحقِ حسن؟ حسن به محسنِ بی سر عجیب می آید (خروش) @ghalamhaye_bidar
همین که طاقتِ ما سر رسید برگشتند رفیق‌های قدیمی شهید برگشتند خدا همان دمِ اول، شهیدشان می‌خواست به هیاتی که خدا آفرید برگشتند اگرچه بر تنِ این سروها جراحاتی‌ست خدا گواه که اینان رشید برگشتند ستاره‌های سحرخیز از هیاهوی شام همه به دامنِ صبحِ سپید برگشتند پیِ خدا به مصافِ یزیدیان رفتند خداشناس‌تر از بایزید برگشتند نگو به دور سفر کرده‌اند؟ دور چرا؟ به اقربُ مِن حَبلِ الورید برگشتند به مادران به صدای بلند مژده دهید چرا شکسته خبر می‌دهید برگشتند کدام عید مبارک‌تر از شهادت بود؟ عزا چرا؟ که سحرگاهِ عید برگشتند خلاصه قافله‌های امیدِ ما رفتند و دشمنان همگی نا‌امید برگشتند @ghalamhaye_bidar
از سر گذشتی در غروبی سرخ از جان گذشتی در شبی بیدار ای آخرین مضمون بی مانند ای اولین تصویر بی تکرار موج نگاهت رنگ دریا بود لبهای خشکت نوحه ساز عشق ذکر حسین آهنگ قلبت بود روح بزرگت در نماز عشق آغاز راهت با زیارت بود اصرار کردی تا اسارت شد راضی شدی هر چند با قسمت پایان تقدیرت شهادت شد هر روز عاشورای عاشق هاست هر جا که یاد کربلا با ماست با سر به پابوسی اگر رفتیم هستیم حتی پای قربانگاه با نغمه ی لبیک یا زینب با پرچم زیبای ثارالله @ghalamhaye_bidar
رفتی و مانده ام که تنت را بیاورند یوسف شدی که پیرهنت را بیاورند هر لحظه در کنار خبرها نشسته ام شاید پیام آمدنت را بیاورند ... لب تشنه در کدام بیابان غربتی تا کربلای گم شدنت را بیاورند در کاروان خسته نشانی ندیده ام گفتم به جای گل ، کفنت را بیاورند بر سنگ بی مزار دلم ، گریه میکنم ای کاش لااقل ، بدنت را بیاورند... در حال و هوای این روزهای خانواده ی @ghalamhaye_bidar
برای بازگشت پیکر شهید حججی خبر آمد به وطن پیکر بی سر آید وطنم غره به خود باش که دلبر آید خبر آمدنش بوی شقایق دارد عطشی داشته این لاله که پر پر آید همه ی پیکر او خسته ی خنجر ، اما به تنش گرد حرم هست ، معطر آید کفنش هست برای پدرش صد تکه دل این حادثه لرزید که اکبر آید وطنم ناله بزن گریه بکن حق داری که به خاکت به خدا داغ مکرر آید سر سردار حرم باد سلامت ، آری که به پای قدمش این همه بی سر آید @ghalamhaye_bidar