لذتِ افطار در دنبال باشد روزه را
صبح اگر بندد دَری ایزد، گشاید وقت شام
#صائب_تبریزی
#روزه
گل در بر و می در کف و معشوق فلان است
اما چه توان کرد که #ماه_رمضان است
مهمان خداییم اگر چه همه، اما
الحق و الانصاف که ارزاق گران است
با شوق رسیدن به شب اول #شوال
از اول ماه #رمضان دل نگران است
«آن یار کز او خانهی ما جای پری بود»
کردهست فرار از رمضان، در همدان است!
از بین عبادات در این ماه پر از فیض
محبوب ترینش بهیقین خواب گران است!
هنگام #سحر زورچپان است به حلقوم
#افطار که شد بار دگر زورچپان است
یک دیس پر از #زولبیا در وسط ظهر
قطعا که عذاب شکم و روح و روان است
بیتاب بوَد این شکم خیر ندیده
از صبح فقط منتظر وقت #اذان است
در باقی ایام بود جادهی باریک
در ماه خدا جادهی بخشش اتوبان است
درهای #جهنم همگی بسته و رحمت
از جانب ایزد همه جا در فوران است
چون «پورشه» بتازد همهی سال، ولیکن
#شیطان لعین در رمضان مثل «ژیان» است
در ماه خداوند شیاطین همه OFF اند
این #نفس پدرسوختهی ماست که ON است
دیدم که یکی توی خیابان رهایی
مشغول به لمباندن از راه دهان است
گفتم علنی؟ روزهخوری؟ این که حرام است
گفتا که خداوند خودش در جریان است!
البته که #روزه فقط امساک شکم نیست
برتر ز صیام شکم امساک لسان است
چون مرد رسد با دهن روزه به خانه
ارزندهترین زینت زن حفظ زبان است
یک روزه گرفتیم و طلبکار خداییم
گوییم که پس جنت ما را که ضمان است؟!
شک نیست که الطاف خداوند وسیع است
«آن را که عیان است چه حاجت به بیان است؟»
#شیخ_غیرمفید
#شعر طنز
#مهدی پرنیان
"پیشواز: به بهانهی روزهای نزدیک به نوروز و به یاد سفرههای خالی از آجیل"
عید است یا که شامِ غریبان؟ سیل است یا نسیم بهاری؟
این ناله، بانگ نحسِ کلاغ است؟ یا شورِ سار و رقصِ قناری؟
این داعیان که عقل کُلانند، دلسوز خَلق یا مغولانند؟
با لطف بیکرانهی اینان: رحمت به قاتلان تتاری
*
ای پادشاه خطّهی مستان! ای لشکرِ کلیدبهدستان!
در فصل اعتدال ربیعی، این است وضع مملکت، آری!
تهران بِکام باشد و خوشحال، ای آسمان بهوش که هرسال
تنها برای مردم اهواز، بارانِ گرد و خاک بباری
در این دیارِ مملوِ غصّه، هم پقافیه است پسته و قصّه
تا طعم پسته را تو ازین پس، در قصّهها به یاد بیاری
امسال هم به گریه بسازید، ای کودکان فقر و بنازید
با کفشهای پارهی پیرار، پیراهن تکیدهی پاری
من "دارم" آنقَدَر که غمی نیست، اما غم تو درد کمی نیست
ای هموطن که نو شده سالت با میوههای شصتهزاری!
سگ_دو زدی و جای دویدن، هی پشت هم "ریال" گرفتی
حالا تویی و قحطی بازار، در حجم نرخهای "دلاری"
*
من جای آن مسبّب نامی، ای دوست ای رفیق گرامی
دلواپس تو ام که نخوردی، شرمندهی تو ام که نداری
#محمد_مرادی
#روزه
#صائم_الدهر
#بهاریه
https://eitaa.com/mmparvizan
"سحر"
ریشه میشوم که حس کنم، شب صدای پای آب را
برگ میدهم که بشنوم، گریههای آفتاب را
گوشها که باز سمت در... چشمها که مردمک بهراه
خاطرات دوره کردهاند، عکسهای کنج قاب را
پیچ میخورم به دور تو، تاب میخوری به گرد من
از غم تو ارث بردهام، ماجرای پیچ و تاب را
این شرابِ چندسالگی است؟ یاکه سکر همپیالگی است؟
مستم آنچنان که بعدازین، مست میکنم شراب را
*
ای نگاهِ لطفتان به غیر! اَلسّلام... صبحتان به خیر!
لااقل سری تکان دهید، این سلام بیجواب را
روزها همیشه داغ و زرد، روزهها هنوز گرم و خشک
از لبان سرخ من بپرس: طعم آیهی عذاب را
بیتو یکبغل جنازهایم... سالهاست در گدازهایم
یکنفس بیا و جان ببخش... این جنازهی مذاب را
بیتو شعرها خرابیاند... حرفهای ناحسابیاند
یکغزل بگو تمام کن حرفهای ناحساب را
این قلم شکسته بهتر است... آن کتاب... بسته خوب نیست
سورهای بخوان و باز کن، قفل ذالک الکتاب را
*
سالهاست یکحضور سبز، هر سحر به یاد نخلهاست
او که با خودش میآورد، شب "صدای پای آب" را
ریشه میشوم... عبور کرد: او که کولهبار نان به دوش
برگ میدهم... نسیم شد: کودکان نیمهخواب را
*
آی! چاههای منتظر! نخلهای تا همیشهسبز!
گوش وا کنید بشنوید: نالهی ابوتراب را
#رمضان
#غزل
#روزه
#ابوتراب
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan