eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
560 ویدیو
112 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"بهار" کلاغ‌ها که چنین بی‌قرار می‌آیند برای عرض سلام بهار، می‌آیند کلاغ‌های مسافر، کلاغ‌های رها دوباره با خبر بی‌شمار می‌آیند کلاغ‌ها که سطور سیاه شعر منند در آسمان غزل، مستعار می‌آیند مگر که داغ عزیزی است سهم‌شان که چنین سیاه‌پوشیده، سوگوار می‌آیند اگر که یارانِ غار نیستند چرا؟ پر از مغازله‌ی غارغار می‌آیند؟ * بهارِ چشم تورا بی‌گمان پرستوها دوباره عاشق... از نو دچار می‌آیند بهار آمده و ابرهای سرگردان پر از ستاره‌ی دنباله‌دار می‌آیند بهارِ چشمت را واژه‌های شاعری‌ام چه بی‌تکلف و بی‌اختیار می‌آیند ولی اگر تو نباشی، خودت بگو ای خوب! بهارها و غزل‌ها به کار می‌آیند؟ https://eitaa.com/mmparvizan
"به آستان پر مهر حضرت خدیجه علیها السلام" سلام! حضرت باران! سلام مادرِ ما! سلام! سایه‌ی مهرت همیشه بر سرِ ما! سلام! یار محمد(ص) میان مکّه‌ی درد درود! سنگ صبور غمِ پیمبر ما تو جاودانه‌ترین رود نور و امّیدی که از زلال تو جاری شده است کوثر ما تو عطر ناب گلاب حرای فاطمه‌ای که با تو واشده گل‌های سرخ قمصر ما دمی، همای سبک‌سیر! پر بکش پایین نمی‌رسد به بلندای تو، کبوتر ما درود اهل زمین را به آسمان بنویس که مدتی است شکسته است طاقتِ پرِ ما به مادرانه‌ی مهری بلند کن ما که غرق دردِ زمین‌خوردگی است کشور ما تو مادر همه‌ی مادران تاریخی سلام سوره‌ی باران! سلام مادرِ ما https://eitaa.com/mmparvizan
«رویای سبز» با من بیا به صبح دل انگیزِ خواب‌ها خطی بکش به روی سوال و جواب‌ها با من بخند و آینه‌ها را زلال کن دور از تمام دغدغه‌ها، التهاب‌ها با من که رود پُر تپشم، بی‌قرار شو تا ساحل و رسیدنِ موج و حباب‌ها پرواز را به خاطره‌ها پیشکش کن و فرصت بده به اوج و فرودِ عقاب‌ها با من برقص، مست و شرر بار و بی‌بدیل با چشمهای مست‌ترت، از شراب‌ها هرگز نکن مقایسه خود را که بوده است زیبایی تو برتر از این انتخاب‌ها در هم بریز جان مرا با تبسمت من را ببر به روز پس از انقلاب‌ها! پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
"سحر" ریشه می‌شوم که حس کنم، شب صدای پای آب را برگ می‌دهم که بشنوم، گریه‌های آفتاب را گوش‌ها که باز سمت در... چشم‌ها که مردمک به‌راه خاطرات دوره کرده‌اند، عکس‌های کنج قاب را پیچ می‌خورم به دور تو، تاب می‌خوری به گرد من از غم تو ارث برده‌ام، ماجرای پیچ و تاب را این شرابِ چندسالگی است؟ یاکه سکر هم‌پیالگی است؟ مستم آنچنان که بعدازین، مست می‌کنم شراب را * ای نگاهِ لطفتان به غیر! اَلسّلام... صبحتان به خیر! لااقل سری تکان دهید، این سلام بی‌جواب را روزها همیشه داغ و زرد، روزه‌ها هنوز گرم و خشک از لبان سرخ من بپرس: طعم آیه‌ی عذاب را بی‌تو یک‌بغل جنازه‌ایم... سال‌هاست در گدازه‌ایم یک‌نفس بیا و جان ببخش... این جنازه‌ی مذاب را بی‌تو شعرها خرابی‌اند... حرف‌های ناحسابی‌اند یک‌غزل بگو تمام کن حرف‌های ناحساب را این قلم شکسته بهتر است... آن کتاب... بسته خوب نیست سوره‌ای بخوان و باز کن، قفل ذالک الکتاب را * سال‌هاست یک‌حضور سبز، هر سحر به یاد نخل‌هاست او که با خودش می‌آورد، شب "صدای پای آب" را ریشه می‌شوم... عبور کرد: او که کوله‌بار نان به دوش برگ می‌دهم... نسیم شد: کودکان نیمه‌خواب را * آی! چاه‌های منتظر! نخل‌های تا همیشه‌سبز! گوش وا کنید بشنوید: ناله‌ی ابوتراب را https://eitaa.com/mmparvizan
غزل_بیدل_از_چمن_تا_انجمن_جوش_بهار_رحمت_است.mp3
زمان: حجم: 987.6K
  از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی گردش‌رنگی‌که من دارم حصار رحمت است سبحه ایٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست تا نفس باقی‌ست هستی در شمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است نه فلک تا خاک آسوده‌ست در آغوش عرش صورت رحمان همان بی‌اختیار رحمت است شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است
غزل_بیدل_از_چمن_تا_انجمن_جوش_بهار_رحمت_است.mp3
زمان: حجم: 987.6K
  از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی گردش‌رنگی‌که من دارم حصار رحمت است سبحه ایٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست تا نفس باقی‌ست هستی در شمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است نه فلک تا خاک آسوده‌ست در آغوش عرش صورت رحمان همان بی‌اختیار رحمت است شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است
"کلیشه‌ی تعداد ابیات غزل" در این لحظه معتقدم که آفت اصلی شعر روزگار ما کلیشه‌زدگی است. کلیشه‌هایی که محصول خودتکراری و دیگرتکراری است و تقریبا در اشعار همه‌ی ما دیده می‌شود؛ گاه کمتر و گاه بیشتر. گاه یک‌جانبه یا چندجانبه و گاه فراگیر و همه‌جانبه. شاید این میزان کلیشگی نتیجه‌ی گسست از درون متنوع و متکثر خود و پیوستن به بیرون تکرارشونده‌ی شاعر و اغلب، مخاطبان راحت‌طلب روزگار باشد. مخاطبی که تک‌بیتی را بر رباعی، رباعی را بر غزل و شعر کوتاه را بر شعرهای بلند ترجیح می‌دهد و از نگاه او به‌صرفه‌تر است شعر را شنید تا اینکه کتابی را در جستجوی شعری زیبا ورق زد و بهتر است جهان دیگران را تجربه کرد، به جای اینکه مدتی وقت گذاشت و جهانی عمیق، مخصوص خود کشف کرد. این‌نگاه مدگرا و سطحی را در برنامه‌های محفلی و جشنواره‌ها و تولیدهای ادبی و شعری صدا و سیما نیز به‌وضوح می‌توان دید. حاصل اصرار بر مقبولیت مخاطبان قالب‌پذیر، کلیشگی ذهن شاعر و در نتیجه، رسوخ انواع کلیشه‌ها در شعر معاصر است. ، ، ، و ، و دایره‌ی واژگان و دیگر کلیشه‌های جور واجور که سطح شعر روزگار ما را تا ساحت دیگر رسانه‌های بک‌بار مصرف پایین آورده است. آنچه در این مجال به آن می‌پردازیم، آسیب مرسومِ شعر است که بیش از همه در شاعران جوان دهه‌های اخیر نمود یافته است. زاویه‌ی نگاه، در این یادداشت، تعداد ابیات غزل است. اگر فرض کنیم، مجموعه‌غزل‌های روزگار ما به صورت تقریبی ۵۰ شعر را در بر می‌گیرد؛ از مقایسه‌ی تعدادی از این مجموعه‌ها با وضعیت سنت غزل فارسی، می‌توان به نتایجی دقیق و عمیق رسید. به صورت ترتیبی، 50 غزل آغازین دیوان‌های ، ، ، و را انتخاب می‌کنیم و تعداد ابیات آن ها را می‌شمریم. سوال این است: این غزل‌سرایانِ شاخص، در ساختمان طولی غزل‌هاشان چه الگوهایی دارند و چقدر متنوع شعر سروده‌اند؟ پاسخ به شرح زیر است: مولوی ۱۹ الگوی تعداد بیت در غزل‌ها دارد. ۴ غزل پنج‌بیتی، یک شعر شش‌بیتی، ۷ شعر هفت‌بیتی، ۳ غزل هشت‌بیتی و به ترتیب: ۳، ۴، ۵، ۲، ۷ غزل نُه، ده، ۱۱، ۱۲، ۱۳ بیتی و ۱۴ غزل- قصیده با تنوع در تعداد ابیات. سعدی ده الگوی اصلی دارد. ۳، ۴، ۵، ۱۵، ۱۱، ۱۲ غزل به ترتیب از هفت تا ۱۲ بیت و ۵ غزل با طول‌های بیشتر. حافظ هفت الگوی تکرار شونده دارد: ۱، ۱۷، ۹، ۱۱، ۶، ۳ غزل به ترتیب شش تا ۱۱ بیتی و ۳ غزل ۱۳ بیتی. در غزل بیدل هفت الگو از ۸ بیتی تا ۱۴ بیتی دیده می‌شود؛ البته غزل‌های ده تا ۱۲ بیتی بیش‌ترین تکرار‌شوندگی را در دیوان او دارد. صائب غزل ۵ بیتی ندارد؛ اما چهارده الگوی طول دارد که بیش از همه از ۹ بیت افزون‌تر دارد. حال به چند مجموعه غزل شاخص جوانان روزگار می‌نگریم. در از (برگزیده‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی)، پنج الگو و در دفترهای ، و از چهار یا پنج الگو دیده می‌شود. الگویی که با متوسط ۱۴ الگوی پنج شاعر شاخص، فاصله‌ای مشخص دارد. نکته‌ی دیگر در اشعار این دو شاعر، تعداد ابیات غزل‌هاست. در غزل فارسی (به استناد نمونه‌ها) به دلیل پیوند شعر با جوشش‌های درونی و اندیشه‌ی شاعران، غزل ده‌بیتی بیش‌ترین بسامد را داشته است. پس از آن در نمونه‌های بررسی‌شده، غزل‌های هفت تا دوازده‌بیتی بیش‌ترین کاربرد را داشته و کمتر از سه‌درصد از غزل‌ها جمعا پنج و شش بیت داشته است. این الگوی متنوع را در آثار غزل‌سرایان شاخص نسل قبل معاصر چون: منزوی و سیمین بهبهانی هم می‌توان دید. حال به دفترهای یاد شده می‌نگریم. در ، ۳۵ غزل از ۴۱ غزل پنج یا شش بیت دارد. در مجموع سه دفتر نخست فاضل نظری نیز، این میزان ۱۰۳ غزل از ۱۱۴ غزل است. این درست همان کلیشه‌ی طول است که به علل متعددی در شعر شاعران نسل‌های اخیر ایجادشده و در کنار دیگر کلیشه‌ها، شعر را به سمت ساختارهای تکراری و سطحی پیش برده است. کمی اندیشه، خودتکراری، محدودیت دایره‌ی واژگان، توجه به پسند مخاطب کم حوصله و فاصله گرفتن از درون جوشنده‌ی شاعر و تقویت کوشندگی و مضمون‌پردازی‌های عوام‌پسند در شاعری، علل اصلی نمود این کلیشگی در شعر معاصر است. (پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan
🔹️شیراز در نگاه شاعران🔹️ «خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زوالش» صحبت از شیراز‌، در واقع صحبت از مهد تمدن، فرهنگ، تاریخ‌ و اصالت است و در وصف این شهر، چندین جلد کتاب نیز کافی نخواهد بود. بگذارید تا کمی از دیدگاه شاعرانِ مطرح به شیراز بنگریم؛ در بیتی از فرمانروای ملک سخن، سعدی شیرازی میخوانیم: «به نیک‌مردان یارب که دست فعل بَدان ببند بر همه عالم خصوص بر شیراز» هرچند که سعدی به شهرها و کشور‌های متعددی سفر کرد و سال‌های بسیاری از عمرش را به سیر و سفر مشغول بود اما شیراز را به گونه‌ای دیگر دوست می‌داشت، بویژه در فصل بهار: «خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز که برکَنَد دل مردِ مسافر از وطنش» و وابستگی به این شهر و آب‌ وهوای آن در تمام طول عمر، دل از وی ربوده بود: «دست از دامنم نمی‌دارد خاک شیراز و آب رکن‌آباد» و اما حافظ شیرازی کسی که "نسیم روضه‌ی شیراز، پیک راهش بس"؛ وی حتی مقایسه بین اصفهانِ پر نقش و نگار و شیراز جنت‌طراز را بیجا دانسته و در بیتی می‌فرماید: «اگر چه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به» بگذارید اینگونه بیان کنم که حافظ، شهر شیراز را عقیق اصل روزگار میداند و اگر جهان به مثابه‌ی گردنبندی باشد یقینا شیراز همان واسطه‌العقد آن‌ست: «شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است» و بزرگترین شاعران تبریزی از هوای شیراز سرمست و دیوانه گشته‌اند که: «دل صائب ز شوق، آب شده‌ست تشنه‌ی خاکِ پاکِ شیرازست» و شهریار نیز چنان سرمست حافظ و شهر حافظ‌ بوده‌است که گویی تبریز را به کلی از یاد برده و در غزلی با ردیف(ای شیراز)  گوشه‌ی اندکی از احساس شگرف خود نسبت به این شهر و بزرگان آن را بیان کرده است: «تویی آن کشورِ افسانه که خِشت و گِل توست با من از عهدِ کهن، پیک و پیام ای شیراز» گویی که هر کس سخنی دلنشین دارد باید نسبتی نیز با شیراز داشته باشد که همام تبریزی، شاعر مشهور قرن هفتم ایراد خویش را، شیرازی نبودن می‌داند: «همام را سخنِ دل‌نشین و دل‌کش هست ولی چه‌سود که بی‌چاره نیست شیرازی» ✍️🏻 👇🏻کانال مهر جانان.👇🏻 https://eitaa.com/mehrejanan
"در آستانه‌ی عید قربان" قلب من و چشمِ تو... چه تیغی! چه ذبیحی! لب‌های تو و شعر... چه قرآن فصیحی! انگشت مرا موی تو در خویش کشیده است انگار گرفتار صلیب است مسیحی دریای نمک گوشه‌ی لب‌های تو جاری است لبخند بزن ماه! چه لبخند ملیحی! دستان تو در عطر و لطافت گل سوری است دستِ تو و گل؟ وای چه تشبیه قبیحی! هر گل که ببینم تویی اما نه چنان تو ای گل! به کدامین گل این باغ شبیهی؟ صدبار خطا کردم و دنبال تو گشتم چه کار درستی! چه خطاهای صحیحی! * بگذار که قربانی ابروی تو باشم قلب من و چشم تو، چه تیغی! چه ذبیحی! https://eitaa.com/mmparvizan
بگو از قدرت ایران، همان ویرانه‌ی آباد که برهم می‌زند چشمی و صهیون می‌رود بر باد قسم بر هیبتِ حیدر که در هر"وعده‌‌‌ی صادق" هزاران آتش‌ مهلک به جانِ نحسشان افتاد بگو از قدر و فتاح و عماد و خیبر و سجیل که آمد بر سر امثال قوم لوط و قوم عاد تصاویرش رسیده، بعد از این اما چه می‌گویند؟ که هست آن گنبدِ سوراخ از پوشال یا فولاد؟! بگو در خاطر تاریخ، غیر از نام ایران چیست؟ بگو بی‌ریشه‌ها، امروز و فردا می‌روند از یاد دوباره جنگ، جنگی بین خوبی‌ها و زشتی‌هاست میان مهد استبداد وُ مرز و بوم استعداد اگر کشتیم، پیروزیم اگر کشتند، می‌بازند که ما با زندگانی دلخوشیم و با شهادت، شاد بریده باد دست اجنبی‌ها از سر کشور بویژه آن سگِ زردِ جنایت‌پیشه‌ی شیاد شمیم تهنیت پیچیده بر ایرانِ اسلامی هزاران مرگ بر خان یهود و آل استبداد ┄┅═✧═┅┄ 「➜• @mehrejanan
"بداهه‌ای در باران تابستان" امشب میان نم‌نم باران قدم زدم در تیر با هوای بهاران قدم زدم در خاطرم گذشت نسیم قدیم‌ها در حسرت گذشته‌‌ و یاران قدم زدم مست از شراب خاک شدم با صبوح ابر کج‌کج شبیه باده‌گساران قدم زدم عطر تو در مغازله‌ی برگ‌ها وزید بوی تورا دقیقه‌شماران قدم زدم در ذهن من به عشق تو صدها غزل شکفت هر لحظه در خیال... هزاران قدم زدم * امشب به یاد تو همه‌ی کوچه‌باغ را در داستان نم‌نم‌باران قدم زدم ۲۱ تیرماه https://eitaa.com/mmparvizan
از هُرمِ گرمِ سینه‌ی شب‌زنده‌دارها مُشکین شده به عالمِ گیتی بهارها گُل، غرقِ ناز شد به تمنّای غمزه‌ای تا رَه برند جانبِ گُلشن هَزارها یک صُبحدم به طرفِ چمن عزم یار کن صف بسته‌اند در برِ گل گُلعذارها موسی صفت به وادی سینا پیاده باش از پا فتاده‌اند در آنجا سوارها از پیله‌ی منیّتِ خود همچو آینه بیرون بیا مگر که ببینی نگارها آسان نمی‌رسی به بلندای قافِ عشق رهوار تا به خود نکُنی رنجِ خارها در انزوا به گوهر مقصود می‌رسی وقتی جُدا شوی ز صفِ هوشیارها ✍ محمّد خوش آمدی