eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
174 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
گُلِ خودرو از خالص اصفهانی تا نخوانند، مشو سبز به هر انجمنی که نباشد به چمن قدر، گلِ خودرو را مشاعره، خرّمی، ص ۸۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند: رستگاری و برآمدن کارها، در پاکی نیت‌هاست. غرر الحکم، ج ۲، ص ۵۱۴. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
اَبَرمرد از مرتضی امیری اسفندقه یاران، مرور کردیم یک عمر ماندگی را ماندن بس است دیگر، عین عبور باشید... ای ماهیان سرخوش، دریا پر از سیاهی است یا رب مباد هرگز، در بند تور باشید می‌آید آن اَبَرمرد، از دوردستِ آفاق یاران، سلام یاران، یاران صبور باشید وَرَمشور، غزل‌واره‌ها، ص ۱۹۱ و ۱۹۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا هر جا که تو را تَرالَلایی باشد بگریز که زیر آن، بلایی باشد هر جا که دلی، غزل‌سرایی باشد ویرانیِ خانه و سرایی باشد تراللا، به معنی عیش و طرب و خوشی است. می‌فرماید: هر جا که بی یاد حضرت دوست، تو را عیش و خوشی و خرّمی رسد، از آن جا بگریز که در زیر آن طرب، تو را بلایی باشد؛ زیرا خوشیِ حقیقی، با ذکر و یاد معشوق صورت بندد. هر جا دیدی که دلی غزل‌های عاشقانه سر می‌دهد که ذکر و یادِ بُتِ بی‌نشانه است، آن جا مقام گیر؛ هر چند خانه و سرایی ویرانه باشد. می‌خواهد بفرماید که شادی و عیش و طرب، وقتی حقیقی و گواراست که با یار و معشوق حقیقی عالم باشد. باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۵۰۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنان بزرگان جهان درباره‌ی خوش‌بختی هیچ‌کس به تنهایی خوش‌بخت نیست؛ بلکه خوش‌بختی و سعادت را باید در سعادت و خوش‌بختی دیگران جستجو کرد. (کریستوفر مارلو) 🌻🌻🌻 خوش‌بختی، درونی است؛ نه بیرونی و از این رو، به آن چه هستیم بستگی دارد؛ نه آن چه داریم. (هنری وندایک) 🌻🌻🌻 فقط عدالت است که می‌تواند به وجود آورنده‌ی خوش‌بختی باشد. (افلاطون) 🌻🌻🌻 خوش‌بختی، یگانه چیزی است که می‌توانیم بی آن که خود داشته باشیم، دیگران را از آن برخوردار سازیم. (هوراس) 🌻🌻🌻 کسی در زندگی خوش‌بخت می‌شود که بداند کی صبر کند و کی عمل نماید. (پل والری) 🌻🌻🌻 سخنان بزرگان، حسین رحمت‌نژاد، ص ۱۷۷ - ۱۸۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصمیم کبرا از محمد پیرحیاتی عشق تداوم نگاه بر اندامِ شورانگیز حکمت است عشق کتابِ تصمیم کبرا زیر بارانِ خاطراتِ یک ملت است! سه بال پرنده، ص ۶۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
اَکوان دیو در شاهنامه اکوان، نام دیوی است که به روایت شاهنامه (۴/ ۳۰۱ و بعد) به‌ صورت گورخری وحشی، در گله‌های اسب کاووس زیانکاری می‌کرد. کاووس از رستم کمک خواست. رستم، سوار بر اسب بر او حمله برد؛ ولی هر بار که بر او می‌تاخت، گورخر ناپدید می‌شد. رستم، خسته در کنار چشمه‌ای خوابید. آن گاه دیو، بستر پهلوان را از جا کند. همین‌که رستم چشم گشود، خود را در دست دیو دید. چون می‌دانست که کارِ دیو بر عکس است، همین‌ که به رستم گفت او را به دریا اندازد یا به کوه؟ رستم کوه را انتخاب کرد و بالاخره با شنا خود را به ساحل رساند و با ضربات گرز، او را هلاک کرد. داستان اکوان دیو که در شاهنامه به‌ اختصار آمده، شبیه است به یک داستان چینی به‌ نام "دیو باد" (آیین‌ها و افسانه‌ها، ۷) و گویا فردوسی، خود به مأخذ داستان واقف بوده که گفته است: چنین داد پاسخ که دانای چین یکی داستانی زده‌ست اندرین با تلخیص از فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، دکتر محمدجعفر یاحقّی، ذیل اکوان دیو. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوتاه مفهوم ازدواج شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد گفت: به گندمزار برو و پربارترین خوشه را بیاور؛ اما در هنگام عبور از گندمزار، به یاد داشته باش که نمی‌توانی به عقب برگردی! شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هرچه جلو می‌رفتم، خوشه‌های پُرپشت‌تر می‌دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت‌ترین، تا انتهای گندمزار رفتم. استاد گفت: عشق، یعنی همین! شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد گفت: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور؛ اما به یاد داشته باش که باز هم نمی‌توانی به عقب برگردی! شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی، با درختی برگشت. استاد پرسید: چه شد؟ او گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلوتر بروم، باز هم دست‌خالی برگردم. استاد گفت: ازدواج، یعنی همین! تو تویی؟ امیررضا آرمیون، ج ۱، ص ۱۳۲ و ۱۳۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا