eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
1_871103036.mp3
6.74M
🔳 (س) 🌴(س) 🌴رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی 🎤حاج (س) با (ع): رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی شد پیش تو نا امیدی، تیر نشسته به مشکت مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی دلخونی اما برادر دلخون‌تر از من کسی نیست آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی جای نیِ خیزران بر لبهای دلبر ندیدی قاسم صرافان✍ .
. السلام علیک یا زینب الصبور ▫️سوگند به هر کلام زینب، یارب ▪️بر ذکر علی الدوام زینب، یارب ▫️از کار فرج گره گشایی فرما ▪️امشب تو به احترام زینب، یارب 🖋شاعر: . هدیه به روح مطهره و منوره بی بی دوعالم، عقیله العرب، بانوی صبر و استقامت، بلاکش دوران، بی بی زینب کبری سلام الله علیها ، و تسلای دل داغدار آقامون حجت بن الحسن ارواحنا له الفداء به مناسبت رحلت جانگداز عمه جانشون؛ زینب سلام الله علیها عنایت کنید اجماعا صلوات بلندی ختم کنید.  . بسم الله الرحمن الرحيم... یارحمن و یارحیم... 🔸مه مبارک در ابر آرمیده بیا یا بن الحسن... ایام رحلت عمه جانتون زینب کبری سلام الله علیهاست... کجایی پسر فاطمه... 🔸مه مبارک در ابر آرمیده بیا 🔸امید آخر دلهای داغدیده بیا امام زمان... آقا 🔸به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت 🔸که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا آقا بیا و ببین... حرم عمه جانتون زینب رو دشمناتون محاصره کردند... آقا بیا ببین... جوونهایی که به عشق حرم عمه جانتون زینب... میرن و با بدنهای تکه تکه برميگردند... آقا... بیا و ببین... بچه هایی که کنار جنازه پدر شهیدشون ضجه میزنند... ای... آقای مهربان... بابای مهربان... کجایی... کجایی... آقا...اگه شما بیای... دل یتیمان شهدا آرام ميشه... بیا به داد دل خانواده ی شهدا برس... آقا... بیا که دل شیعه خونه... یا بن الحسن... ای... مرهم زخم شیعه کجایی... یا بن الحسن... آقا... امشب چطوری قسمت بدم... 🔸عزیز فاطمه جدّت حسین در یم خون 🔸تو را صدا زند از حنجر بریده بیا 🔸به آن لبی که بر آن چوب میزدند به طشت 🔸به خواهری که گریبان خود دریده بیا آقا جانم... خودتون فرمودید... هر وقت خواستید برا فرجم دعا کنید... خدا رو به عمه جانم زینب قسم بدید... یا صاحب الزمان... امشب اومدم بگیم... خدا به ناله های زینب کبری... دیگه فرج آقامون رو برسان... حالا امام زمانت رو صدا بزن... یا صاحب الزمان... .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #صلوات_اول_مجلس #شروع_مجلس #امام_زمان السلام علیک یا زینب الصبو
. حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... داخل خیمه... هی بلند ميشه... میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم .
‍ . عج و (س) ▪︎غزل امام زمان(عج) خواستم نزدیک‌تر باشم به آقایم، نشد تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم بند‌ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد ندبه‌های جمعه را هی خواب می‌مانم ببخش سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد ظاهراً ذکر تو را می‌گویم، اما باطناً در میان عاشقانت باز هم جایم نشد گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسین سر به خاک مقدمت‌ای یار می‌سایم، نشد دائماً می‌چرخم آقا جان به دور معصیت از دو چشم خیس تو هربار، پَروایم نشد کربلایم دیر شد، دارم خجالت می‌کشم آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد ▪︎روضه کلامی اجازه بدین از همینجا دلارو ببرم کربلا... یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند به زور رفت آتش گرفت چادرش اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال  بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند ▪︎روضه کلامی: (هر وقت می خواست بره زیارت قبر مادر... یا زیارت جدش رسول الله... همه ی مَحرما دورشو می گرفتن...حتی سایه ی زینبو کسی ندید... یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت ▪︎روضه کلامی: (حالا که آماده ای بگم چه کردن با عمه ی سادات...) ▪︎مرثیه حضرت زینب س: پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد توان نداشت یابن‌الشبیب دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را … اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود از بسکه درد داشت سرش را گرفته بود یابن‌الشبیب آتش خیمه امان  نداد فرصت به روی زخمی دختران نداد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. ▪︎روضه کلامی (صدا زد حسین جان...) ▪︎مرثیه زبانحال س: سِپُردَمت به خدا و به ریگهای بیابان سپردمت به غبار به خارهای مغیلان سپردمت به وحوش،به شیرهای درنده به مردمان دهات و به آهوان پریشان به باد گفتم اگر شد مَرتبت بکند که تا خمیده نگردد دوباره مادر جان به گوش خاک سپردم تنت بپوشاند مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان سپردمت به هر آنکس که بود ، اما تو سپردیم به که رفتی به دلقکان به کنیزان سپردیم به دو صد چشم پست نامحرم به شمر و خولی و اَخنس به حرمله به سنان ▪︎ کلامی : (یه نگاه به علقمه کرد... صدا زد عباس جان یادته زینبو میاوردی کربلا...گفتی جوونای بنی هاشم...پرده ی مَحمل هارو نگه دارید... نکنه باد بیاد این پرده ها کنار بره... چشم نامحرم به محارم آل الله بیفته...بلند شو نگاه کن ببین دور خواهرتو نامحرما گرفتن پاشو ببین یه مُشت بی حیا دارن خواهرتو سوار بر ناقه می کنن...همه صدا بزنیم یاحسین ▪︎ بعد روضه: خداحافظ ای برادر زینب به سبک حسین جان ای آبروی دو عالم🎼 ز زخم تنت روی ریگ بیابان به اشگ دل و سوز و آه یتیمان خدایا از این غم چه چاره کنم... تنت بی سر مانده در دل صحرا سرت هر دم روی نیزه ی اَعدا خدایا از این غم چه چاره کنم... (خداحافظ ای برادر زینب)۳ ▪︎ های به سبک دشتی بسوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند سر تو را به روی نِی،نشانده دشمن علی نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشان پریشان آفریدند پریشان خاطران رفتند در خاک مرا از خاک ایشان آفریدند اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم حبیبی یا طبیبی از این هر دو یکی بودی چه بودی مو که افسرده حالُم چون ننالُم شکسته پَرُّ بالُم چون ننالُم همه گویند زینب ناله کم کن۲ تو آیی در خیالُم چون ننالُم۲ ▪︎ های : من که ز آغاز عمر،بی تو نکردم سفر خیز و ببین خواهرت با که سفر می کند لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین "صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله" ▪︎دعای آخر مجلس: *فرج امام زمان عج برسان. *رهبر عزیزمون حفظ بفرما. *مریض های اسلام شفا بده. *زیارت کربلا نصیب ما بگردان. *حاجات این جمع برآورده به خیر بفرما* ذکر ما هست دائم الاوقات بر محمد و آل او صلوات... . .
DoaOmmeDavoud-1398[04].mp3
5.79M
▪️تو را بر نیزه می بینم به خوابم سلام_الله_علیها 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه وفات (س) همه رفتند و من جا ماندم اي دوست ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست چرا رفتي مرا با خود نبردي ببين بعد از تو تنها ماندم اي دوست ببين از داغ تو خيلي شكستم شكستم كه چنين از پا نشستم شكسته دشمنت از بس دلم را چنان گشتم كه نشناسي كه هستم به يادت در نواي آب آبم چنان تو زير تيغ آفتابم تو راحت خفته اي در خانه ي قبر ولي من از غمت خانه خرابم لباس تو در آغوشم برادر صدايت مانده در گوشم برادر تو ماندي بي كفن بر خاك صحرا چگونه من كفن پوشم برادر ببين در ديده سوي ديدنم نيست توان دادن جان در تنم نيست چنان آبم نموده آتش تو گمانم جسم در پيراهنم نيست من وكابوس شمشير و تن تو تماشاي به غارت رفتن تو تو را سر نيزه ها بردند و مانده براي من فقط پيراهن تو سراسر نيزه ميبينم به خوابم سر و سرنيزه ميبينم به خوابم همين كه پلك بر هم مي گذارم تو را بر نيزه ميبينم به خوابم دلم هر روز سوي نيزه ميرفت كه خونت در گلوي نيزه ميرفت چه مي شد مثل سرهاي شهيدان سر من هم به روي نيزه ميرفت شاعر: محسن عرب خالقی✍
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
▪️تو را بر نیزه می بینم به خوابم #روضه_حضرت_زینب سلام_الله_علیها 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه و
. سلام الله علیها سیدمهدی ✍ همه رفتند و من جا ماندم ای دوست ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست  چرا رفتی مرا با خود نبردی؟ ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست امان ای دل،امان ای دل *اصلاً روضه ی امشب همینه...امان از دلِ زینب...چه خون شد دلِ زینب...* ببین از داغ تو خیلی شكستم شكستم که چنین از پا نشستم *حسین! شوهرم هم منو نشناخت..هی اومد تو خیمه ی زن ها،هی سراغ منو گرفت،زین العابدین بهش گفت:عبدالله! اون زنِ قد خمیده رو می بینی؟ اون زینبِ...* شكسته دشمنت از بس دلم رو چنان گشتم كه نشناسی كه هستم به یادت در نوایِ آب آبم چنان تو زیر تیغِ آفتابم *اون لحظه های آخرِ عمرش،گفت:عبدالله! بسترِ منو زیر آفتاب پهن کن...چرا خانوم؟ گفت:خودم دیدم داداشم زیر آفتابِ...* به یادت در نوایِ آب آبم چنان تو زیر تیغِ آفتابم  تو راحت خفته ای در خانه ی قبر ولی من از غمت خانه خرابم منو كابوسِ شمشیر و تن تو تماشای به غارت بردن تو تو را سر نیزه ها بردند و مانده برای من فقط پیراهن تو *داداش! از چهارسالگی هر کی به من رسید،گفت:زینب! حسینت رو کربلا میکُشن...من از چهارسالگی منتظرِ کربلام،اسمِ کربلا که میاد بندِ دلم پاره میشه،مادرم بقچه ی کفن هارو که بازکرد،کفنِ خودش رو داد،کفنِ بابام رو داد،کفنِ داداش حسنم رو داد،اما به تو که رسید یه پیراهن داد،گفت: حسینت کفن نداره... بابام امیرالمؤمنین شب آخر دستِ عباس و حسین رو گرفت،سفارشِ منو کرد،گفت:زینب! کربلا عطش،سر بریده،گودال قتلگاه... داداش! من این کلمه هارو شنیدم،داداش حسنم لحظه ی آخر،هی گریه کرد گفت: "لایوم کیومک یا اباعبدالله... " داداش! هرچی شنیدم این کلمه هابود،کربلا شنیدم،سر برده شنیدم،گودال قتلگاه شنیدم،عطش شنیدم،داداش! کسی بهم نگفت نامحرما دورم حلقه میزنن،کسی نگفت: نامحرم میاد دست خواهرت رو ببنده...داداش! همه چی رو بهم گفتن،فقط یه چیزی رو نگفتن،همه روضه هارو تحمل کردم،همه سختی هارو تحمل کردم،کشته شدنِ تو،مگه کسی باور می کرد زینب زنده باشه حسینش رو سر بِبُرند.. اما داداش یه لحظه بهم خیلی سخت گذشت...داداش! همه لحظه ها سخت بود،فقط یک جا خیلی سخت گذشت،یه جا دیگه نتونستم طاقت بیارم،یه جایی که خودم همه رو سوار محمل ها کردم،بچه هات رو سوار مرکب کردم،سوار شتر کردم،زن هارو کمک کردم،نذاشتم هیچ کسی جلو بیاد،خودم تنها رو زمین موندم،دیگه نتونستم طاقت بیارم،رو کردم به طرف علقمه،گفتم:عباس!غیرت الله! پاشو ببین میخوان خواهرت رو ببرند اسارت...حسین.... ان شاء الله با هم بریم حرمِ اباالفضل،ان شاءالله من برات روضه بخونم تو حرمش بلند گریه کنی،بگم بی بی جان زینب! خیلی بهت سخت گذشت،آره داداشت حسین هم کنار علقمه بهش سخت گذشت،تا نگاههش به بدن داداشش افتاد،یه دست به کمر گذاشت"الآن انكسر ظهری " ای حسین... .👇
‌. 📋تنها نه که نظاره بر آهم نمی کنی (ع) (س) ............................................. تنها نه که نظاره بر آهم نمی کنی آنقدر دلخوری که نگاهم نمی کنی آتش زدم به توشه ی عمرم، مرا ببخش فکری برای عمر تباهم نمی کنی؟ در چاه نفس خویش اسیرم، ولی مرا هرگز رها به ظلمت چاهم نمی کنی با این بزرگواری تو آب می شوم وقتی مؤاخذه به گناهم نمی کنی بی منت است لطف کثیرت، نظاره بر اعمال کمتر از پَر کاهم نمی کنی تا بر دلم نوای علی نور می دهد دیگر نظر به روی سیاهم نمی کنی خیری ندیدم از سفری غیر کربلا خیر مرا دوباره فراهم نمی کنی؟ رو کرد سوی نیزه و زینب به گریه گفت: بالانشین! نگاه به ما هم نمی کنی؟ دیدی که همسفر شده ام با سنان و شمر! فکری برای سختی راهم نمی کنی؟ شاعر : ✍ ............................................. 📋از حال و روزم بی خبر بودم برادر (ع) (ع) (س) 🏴 ویژه برنامه شب های ماه مبارک رمضان ............................................. از حال و روزم بی خبر بودم برادر .(آدم داغدار همه چیزه عزیزش تو نظرش میاد ، فلذا دیدید بعضی موقع ها آدم بی تاب میشه کسی خورده نمیگیره میگن داغ دیده ، اما حرف زینب جنسش یه چیز دیگه است!). با شمر و خولی همسفر بودم برادر .(امام رضا فرمود : «إنَّ یومَ الحُسَین، أقرَحَ جُفُونَنا، أسبَلَ دُمُوعَنا» اینقدر گریه می کنیم مژه ها میریزه یکی از مصادیق اینه که آقای مارو میخواستن ذلیل کنن این بود آب رو بستن ، این زن و بچه تو خیمه ها از گرما و عطش می سوزن ، به خدا آدم اگه ببینه ناموس یه نفر یا دشمنش تو خطره بیچاره میشه ، اینکه ناموس خودشه ، بنا بنا نسل‌کشی آقای ما رو اومدن ذلیل کنن رو کرد سمت لشکر دشمن فرمود «مُنّو عَلَی» به من منت بگذارید.). همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم روی دستم گل بی برگوبرم را کشتن رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود .(یه وقت نگاه کرد دید علی با دست کوچکش تیر و گرفته). علی عادت به انگشت عمو داشت به جایش تیر را محکم گرفته پدر در پشت خیمه دم گرفته سرت را با تنت با هم گرفته و در گهواره بویش مانده زینب و سوغات عمویش مانده زینب به روی پیراهنهایش که تازه ست دوتا از تار مویش مانده زینب عزیزم روی نیزه ناز مانده برای مادرش این راز مانده بگو تقصیر نیزه یا سه شعبه ست زبان بسته دهانت باز مانده سرت بر روی نیزه تاب میخورد بمیرم نیزه دارت اب میخورد ............................................. حاج مسعود پیرایش 🎤 👇
. ✍مجلس کامل توسل به امام زمان عج و (س) ▪︎غزل امام زمان(عج) خواستم نزدیک‌تر باشم به آقایم، نشد تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم بند‌ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد ندبه‌های جمعه را هی خواب می‌مانم ببخش سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد ظاهراً ذکر تو را می‌گویم، اما باطناً در میان عاشقانت باز هم جایم نشد گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسین سر به خاک مقدمت‌ای یار می‌سایم، نشد دائماً می‌چرخم آقا جان به دور معصیت از دو چشم خیس تو هربار، پَروایم نشد کربلایم دیر شد، دارم خجالت می‌کشم آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد ▪︎جمله ورود به روضه: اجازه بدین از همینجا دلارو ببرم کربلا... ▪︎مرثیه حضرت زینب س: یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند به زور رفت آتش گرفت چادرش اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال  بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند ▪︎روضه کلامی: (هر وقت می خواست بره زیارت قبر مادر... یا زیارت جدش رسول الله... همه ی مَحرما دورشو می گرفتن...حتی سایه ی زینبو کسی ندید... یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت ▪︎روضه کلامی: (حالا که آماده ای بگم چه کردن با عمه ی سادات...) ▪︎مرثیه حضرت زینب س: پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد توان نداشت یابن‌الشبیب دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را … اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود از بسکه درد داشت سرش را گرفته بود یابن‌الشبیب آتش خیمه امان  نداد فرصت به روی زخمی دختران نداد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. ▪︎روضه کلامی (صدا زد حسین جان...) ▪︎مرثیه زبانحال حضرت زینب س: سِپُردَمت به خدا و به ریگهای بیابان سپردمت به غبار به خارهای مغیلان سپردمت به وحوش،به شیرهای درنده به مردمان دهات و به آهوان پریشان به باد گفتم اگر شد مَرتبت بکند که تا خمیده نگردد دوباره مادر جان به گوش خاک سپردم تنت بپوشاند مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان سپردمت به هر آنکس که بود ، اما تو سپردیم به که رفتی به دلقکان به کنیزان سپردیم به دو صد چشم پست نامحرم به شمر و خولی و اَخنس به حرمله به سنان ▪︎روضه کلامی آخر مجلس: (یه نگاه به علقمه کرد... صدا زد عباس جان یادته زینبو میاوردی کربلا...گفتی جوونای بنی هاشم...پرده ی مَحمل هارو نگه دارید... نکنه باد بیاد این پرده ها کنار بره... چشم نامحرم به محارم آل الله بیفته...بلند شو نگاه کن ببین دور خواهرتو نامحرما گرفتن پاشو ببین یه مُشت بی حیا دارن خواهرتو سوار بر ناقه می کنن...همه صدا بزنیم یاحسین ▪︎زمزمه بعد روضه: خداحافظ ای برادر زینب به سبک حسین جان ای آبروی دو عالم🎼 زِ زَخم تنت روی ریگ بیابان به اشگ دل و سوز و آه یتیمان خدایا از این غم چه چاره کنم... تنت بی سر مانده در دل صحرا سرت هر دم روی نیزه ی اَعدا خدایا از این غم چه چاره کنم... (خداحافظ ای برادر زینب)۳ ▪︎ های آخر مجلس به سبک دشتی بسوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند سر تو را به روی نِی،نشانده دشمن علی نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند مرا نَه سر نَه سامان آفریدند پریشان پریشان آفریدند پریشان خاطران رفتند در خاک مرا از خاک ایشان آفریدند اگر دردُم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینُم حبیبی یا طبیبی از این هر دو یکی بودی چه بودی مو که افسرده حالُم چون ننالُم شکسته پَرُّ بالُم چون ننالُم همه گویند زینب ناله کم کن۲ تو آیی در خیالُم چون ننالُم۲ ▪︎تک بیتی های : من که ز آغاز عمر،بی تو نکردم سفر خیز و ببین خواهرت با که سفر می کند لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین "صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله" ▪︎دعای آخر مجلس: *فرج امام زمان عج برسان. *رهبر عزیزمون حفظ بفرما. *مریض های اسلام شفا بده. *زیارت کربلا نصیب ما بگردان. *حاجات این جمع برآورده به خیر بفرما* ذکر ما هست دائم الاوقات بر محمد و آل او صلوات... 🎤 .👇
02021405.mp3
6.33M
📃 غمی بزرگ دارم در دلم 🎙 🗓 ۱۴اردیبهشت ۱۴۰۲ 🏷 (سلام‌الله‌علیها) غمی بزرگ در دلم، مرا عذاب می‌دهد تورا صدا که می‌زنم؛ سنان جواب می‌دهد برای بار اوّل است، خودم سوار می‌شوم کار رسیده تا کجا! فضّه، رکاب می‌دهد مقابل نگاه یک سپاه، می‌خورم زمین همین‌که شمر ناقه‌ی مرا شتاب می‌دهد آیه‌ی تطهیر! بگو چه خاک بر سرم کنم؟! دهان قاتلان تو بوی شراب می‌دهد نداشت فایده قسم به کوفیان؛ تو سوختی نشسته دخترت، قسم به آفتاب می‌دهد گرفته لکنت زبان؛ سه ساله‌ات که این‌چنین سوال خواهر تو را دیر جواب می‌دهد شیر درست می‌شود؛ گریه بلند می‌شود همین‌که برلب خودش، رباب آب می‌دهد به اصرار عمه منم یه جرعه آب خوردم ببین برای تو هم آوردم ولی تو روی نیزه هایی من این پایین تواون بالا علی لالا ...... وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
. تو روضه های شام غریبان این روضه خیلی جگر آدم میسوزونه میگه وقتی خیمه هارو آتیش زدن دستور رسید از زین العابدین که علیکن بالفرار فرار کنید کسی تو خیه ها نمونه هرکدوم از بچه ها دویدن با پای برهنه تو خار ها نمیدونم کسی خار مغیلان دیده یانه دشمن میگه دیدم یکی از بچه ها وقتی از خیمه دوید برون از کنار آتیش رفت دامنش آتیش گرفت گفتم الان بچه میسوزه با اسب دنبالش دویدم تا رسیدم بهش سریع دستشو گذاشت رو سرش گفت بخدا ما دیگه هیچی نداریم بابامم رفت عمومم رفت داداشمم رفت گفتم کاری باهات ندارم اومدم آتیش لباستو خاموش کنم اصلا بچه تعجب کرد اخه هرکی بهش رسیده بود یا سیلی زد یا کعب نی یا گوشوارشو کشیدن وقتی این محبت از دشمن دید فک کرد جنسش با اونا فرق داره گفت چی میخوای چی میخوای؟ گفت آیا تو خورجینت آب پیدا میشه؟ چند روزه آب نخوردم رفتم یه ظرف آب آوردم دادم دستش بچه ای که انقدر تشنس باید سریع آب سر بکشه دیدم هی نگاه میکنه به آب هی اشک میریزه گفتم مگه آب نمیخواستی چرا اشک میریزی گفت ای مرد هنوز صدای بابام تو گوشمه هی صدا میزد آخ جگرم داره میسوزه .... اصلا این آزاد شدن آب یه روضه ای درست کرد برای این زن و بچه همرو زینب آرم کرد دید پشت خیمه ها یکی داره ناله میزنه عجب ناله ای هست چه جانسوز داره گریه میکنه نزدیک اومد دید ربابه رو خاکا نشسته هی میگه مادر برات بمیره گفت رباب چرا رباب اینطوری داری گریه میکنی تو باید کمک من باشی ببین بچه ها منتظرن یکی ناله کنه دوباره باهاش بشینن اشک بریزن تو که میدونی من با چه سختی اینارو آروم کردم میگن وقتی امروز هرکدومشون میومدن یکی میگفت ببین عمه ببین صورتم کبود شد یکی میگفت گوشم پاره شد یکی میگفت اومن آقاهه منو با تازیانه زد همه که میومدن درد دل میکردن تازه خانوم متوجه شد چندتا ازین بچه ها نیستن صدا زد خواهرم پاشو بریم دنبال امانتی های داداش اومدن دیدن زیر خارها دو تا از بچه ها از تشنگی و ترس دست دور گردن هم انداختن وقتی نزدیک شدن دیدن اینا از ترس جون دادن یه بدن بی جون رو زینب گرفته یکیو ام کلثوم گفت رباب تو که میدونی من اینارو به چه سختی آروم کردم چرا ناله میزنی گفت خانوم دست خودم نیست امروز که آب آزاد شد به اصرار یه جرعه آب خوردم سینه هام پر از شیر شده تاحالا که شیر نداشتم علی هی ناخن میکشید آخ که هنوز صدای گریه هاش تو گوشمه بمیرم برای بچم مگه یه قطره آب بشتر میخواسته... بذار روضه رو به این روضه ختم کنیم وقتی ارباب میرفت میدون با همه خداحافظی کرد رقیه تو خواب بود گفت داداش بذار بیدار کنم بذاربخوابه آخه دیگه خواب راحت نداره بچم تو این کتاب ستاره درخشان شام نوشته عادت این بچه بود که سجاده بابارو او پهن میکرد برای نماز وقتی از خواب بیدار شد سریع سجاده بابارو پهن کرد خبر نداره چه اتفاقی افتاده یه وقت دید یه نانجیب وارد خیمه شد تا گفت اینجا چکار میکنی؟ بابام کجاس؟ نوشتن تا پرسید بابام کجاس شمر نانجیب اولین سیلی رو اون زد بعد از این نانجیب دستور داد خیمه هارو آتیش زدن این بچه بعد از اینکه این سیلی رو خورد از خیمه بیرون دوید عمه جان هم نیمدونه تو این شلوغی نوشتن یکی از دردهای زینب امشب اینه نگاه کرد دید رقیه نیست وقتی دنبالش گشت دید صدای ناله از کنار گودال میاد نزدیک گودال شد اومد بچه رو از رو بدن برداشت گفت عزیزم مگه تو این بدن میشناختی گفت عمه هی صدا میزدم بابا دیدم از اینجا جواب اومد دخترم عزیزم آه آه خدا به آبروی عمه جان امام زمان به آبروی زینب کبری حضرت فرمود خدارو به حق عمم قسم بدید برای فرج من خدایا به دل سوخته زینب کبری فرج امام زمان برسون
. |⇦•ای یادگارِ مادرم... و توسل به کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام ناصر رفیعی ●━━━━━━─────── اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ حضرت زینب سلام الله خیلی مصائب دید زینب سلام الله کنار بدن پیغمبر ایستاده بود رسول خدا جان داد. میدید مادرش فاطمه چه جور کنار پیکر پیغمبر اشک‌می ریخت. زینب یه روزی شاهد بود بدن مادرش رو شبانه از خانه بیرون بردن.هی نگاه کرد وگریه کرد. یه روزی زینب نشسته در خانه منتظره باباست.یه وقت دید باباش رو با فرق شکافته آوردند. همه ی این صحنه ها رو زینب دیده..یه روزم تیر باران شدن جنازه ی برادرش رو‌دیده. همه این صحنه ها رو زینب دیده..اما همه ی دل خوشیش حسینه..زینب است وحسین. هرچی مصیبت دید، هر چی حادثه دید اما دلش خوش بودهنوز آخرین یادگار مانده. اما روز عاشورا وقتی دید این آخرین یادگارم داره میره. اگه حسین بره از پنج تن دیگه هیچ‌کس باقی نمی مانه.اگه حسین شهید بشه آل طاها، آل کسا موضوعیت ظاهریش از بین میره چون‌حسین یادگار پنج تنه...لذا وقتی حسین به سمت میدان حرکت کرد با اینکه قول داده بود صبر کنه، با اینکه قول داده بود بمانه .اما یه وقت به یاد وصیّت مادرش زهرا افتاد. دنبال حسینش دوید صدا زد..* مهلاً مهلا یابن الزهرا.. ای یادگارِ مادرم ای مهربان برادرم آهسته رو آهسته رو صبری نما تا خواهرت قرآن بگیرد بر سرت برادرم! عزیزم کرده وصیت مادرم تا من ببوسم حنجرت آهسته رو آهسته تر *داداش رو‌ متوقف کرد از اسب پیاده شد.برادر بذار زیر گلوت رو ببوسم ...بذار زیر گلوت رو بِبویم ..اینجا زیر گلوش رو بوسید اما یه وقتم بالای تل زینبیه دید همین بوسه گاه رو شمشیرگذاشتن، دستها رو، روی سر گذاشت، صدا زد: "وا محمدا! واعلیا..اَما فیکُمْ مُسْلِمْ.. "* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... از وقتی امام وداع کرده و رفته میدان....بی بی مدام نگران برادر میشه و لذا هِی میاد بالای تل زینبیه و میبینه برادر زخمی اما زنده است و باز نگران خیام میشه و برمیگرده به خیام مخدرات و امام سجاد سرکشی میکنه... و اینکار چندین بار تکرار میشه... اومد داخل خیمه... هی بلند ميشه... باز میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم .
فیش‌روضه‌حضرت‌زینب.pdf
113.6K
فیش مناجات با (عج) "روضه شهادت حضرت زینب(س)" [ویژه مداحان و روضه خوان‌های عزیز] ✍مـؤلــف :
. |⇦•بار بگشایید.... سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── بی بی زینب سنّ و سالی نداره، یه مرتبه از خواب پرید، شروع کرد گریه کردن. مظهرِ عاطفه، مظهرِ مهربانیِ خدا فاطمه ست... دوید زودی بغلش گرفت گفت :دخترم زینبم! چی شده مادر؟ عرضه داشت مادر خواب دیدم، نگرانم دلشوره دارم.. گفت: دخترم زودی بیا ببرمت پیش جدّت رسول خدا. تا آورد خدمت رسول خدا، نوه ی عزیزش زینب رو بغل گرفت، عزیز دلم! آینه ی فاطمه، زینبِ من، هی می‌گفت: زینبِ من! نبینم گریه اتو..بگو ببینم چه خوابی دیدی.. صدا زد.. یا رسول الله !خواب دیدم تو یه بیابونی هستم، طوفان شدیدی شد، پناه بردم به یه درختی، تا پناه بردم به اون درخت، درخت از ریشه کنده شد همه جا تاریک شد.. طوفان به راه خودش ادامه داد. دستمو دراز کردم یه شاخه ای رو گرفتم، اون شاخه شکست. پیغمبر آروم آروم گریه کرد. بابا یا رسول الله! شاخه ی دیگری رو هم گرفتم، اون شاخه هم شکست، دو تا شاخه ی دیگه مونده بود، اون دو شاخه رو هم که گرفتم، اون دو شاخه هم شکست. من تو این بیابون تو اون تاریکیا خیلی ترسیدم.. ناله ی پیغمبر بلند شد. صدا زد: عزیزم! خوابت رو تعبیر می‌کنم. اون درختی که دیدی من بودم بابا! اول شاخه ای که گرفتی مادرت فاطمه بود بابا! دوم شاخه بابات علی بود.همه ی امیدت به حسن و حسین بود عزیزم! همهٔ شاخه ها شکستن تا رسید به شاخه ی آخر..رسول الله فرمود: یه روزی تو یه بیابونی حسینت رو ازت می‌گیرن..زینبم تو آواره ی بیابان ها میشی عزیز دلم......! ابی عبدالله هر چه کرد دید ذوالجناح حرکت نمی‌کنه، پیرمردی رو صدا زدن، حضرت فرمود: به من بگید اینجا کجاست؟ صدا زد.. آقا جان اینجا رو نینوا میگن، گفت: آقا جان! قدیمیا میگن اینجا کربلاست. فرمود:...* بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکَش با دل و جان آشناست *اینجا همون جائیه که جدّم فرمود.همچین که حسین اومد پایین یه وقت خبر دادن گفتن آقا خواهرت زینب کارت داره... همچین که اومد بی بی فرمود: حسین! جونِ زینب بیا برگردیم، حسین جان! از همون لحظه ای که وارد این سرزمین شدی دلم شور میزنه. داداش وارد این سرزمین شدیم ناخودآگاه بچه ها دارن گریه میکنن.. یه دختری دامن عمه رو گرفت گفت: عمه! مگه نگفتی میخوایم مهمونی بریم. عمه پس چرا نیزه هاشون رو به ما نشون میدن.. حسین، حسین.... تا ابی عبدالله دستور داد بار بگشایید، اول کسی که اومد جلو، اباالفضل بود، آقا جان امر، امر شماست.. فرمود: عباس جان! با دیگران خیمه ها رو بر پا کنید. با تمام سختیا و بیچارگیایی که تو این مسیر کشیدن، با احترام از این مَهمِلا پایین اومدن، عمو عباس رقیه رو بغل گرفت. سکینه رو با عزّت و احترام پایین آوردن.. پایین اومدن بی بی زینب مقدّمات داره، آخه عقیله ست... جوونای هاشمی اومدن کوچه باز کردن برا عمه شون، قاسم اومد سرشو پایین انداخت مؤدب، دست عمه رو گرفت، یه دستشو علی اکبر گرفت، یه نگاه کرد به صورت قاسم گفت: پسرم! دلم برا داداشم تنگ شده، کاش بابات بود می‌دید حسین چقدر غریب شده.. اما این آخرین باری بود که عمه رو اینجور با احترام پایین آوردن، گفت: حسین جان! قلبم داره میلرزه، چهار پنج ساله بودم بین در و دیوار مادرمو کشتن.. بابامو تو کوفه کشتن..گفتم داداش دارم سایه ی بالا سر دارم. هفتِ صفر پاره های جیگر داداش حسنمو دیدم. حسین جان بیا بریم نمی‌خوام سر بریدت رو بالای نیزه ها ببینم..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. 📋رو دوش ابوالفضل علم قد کشیده (ع) (س) 🏴 ............................................ .( «ابن هیثم» میگه با پدرم اومدیم آروم آروم رسیدیم به دشت کربلا ، کارشون جمع کردن هیزم ، دیدیم یه جایی خیمه‌ای زدن اومدیم تا رسیدیم کنار خیمه ، یه پیرمردی بیرون اومد کمرش خمیده بود ، بهش گفتیم پیرمرد اینجا چه می‌کنی؟ خودشو معرفی کرد «انس بن حارث کاهلی» گفت من صحابه پیغمبرم ؛ پیغمبر فرمود : « یه روز جگر گوشم تو این دشت بین دو نهره آب سر از تنش جدا می‌شه» ، از اون موقع میام اینجا خیمه می‌زنم اگر عمر داشتم پای حسین به شهادت برسم ، اگرم مردم تو سرزمینی باشم که حسین و دفن می‌کنن. راوی میگه روز عاشورا وقتی اجازه گرفت به میدان بره ، اباعبدالله یه شال داد کمرش رو بست ، اینقدر پیرمرد شده بود ریش و موها به چشم‌ها می‌ریخت ، با یه دستمال ابروهاشو بست ، صحابه رسول اللهِ ، اباعبدالله دعاش می‌کنه با پیغمبران مانوس باشی. «ملا جعفر» وقتی می خواد معنی کربلا رو بگه ؛ اینطور معنا می‌کنه : « یعنی جایی که انسان سست می‌شه » هر پیغمبری از کربلا عبور کرد زانوهاش سست شد ؛ اینجا زمین خورد بعد یکی یکی روایت رو میگه : ابراهیم با مرکب از کربلا عبور می‌کرد یه وقت از بالای مرکب رو زمین افتاد با صورت رو زمین خورد ، صورتش شکست ، عرضه داشت : «خدایا مگه من کاری کردم گناهی کردم؟! واسش شروع کردن روضه خوندن ، ابراهیم اینجا همون جاییه که حسین از بالای مرکب رو زمین می افته ، ابراهیم با لب تشنه سر از تنش جدا می‌کنن. «اسماعیل ذبیح الله» با گله گوسفندش رسید کربلا ، یه وقت دید این گوسفندا نه لب به آب می‌زنن نه می‌چرن تو این سرزمین! به اذن خدا صحبت کرد با یکی از گوسفندا چرا نمی‌چرید آب نمی‌خورید؟ گفت اسماعیل نبی خدا ، اینجا همون جایی که جگر گوشه رسول خاتم گرسنه و تشنه شهید میشه ما ادب می‌کنیم. «حضرت عیسی» با حواریونش دارن از کربلا عبور می‌کنند یه وقت یه جایی دیدن آهوها اومدن کنار عیسی ، دور عیسی حلقه زدن ، یه وقت دید آهو ها دارن گریه می‌کنن ، عیسی از گریه آهوها شروع کرد گریه کردن ، حواریون از گریه‌های عیسی ، یکی پرسید عیسی بگو ببینیم چه خبره چرا گریه می‌کنن؟فرمود اینا واسه جگر گوشه نبی خاتم گریه می‌کنند. «امیرالمومنین» وارد کربلا شد نماز خوند سر رو به سجده گذاشت مقداری خاک و بو کرد شروع کرد گریه کردن ، پرسیدن آقا گریه می‌کنی ؟ فرمود اینجا همون جاییه که حسینمو غریب می‌کشن. می‌خواست وارد کوفه بشه لشکر حر جلوشو گرفتن بهش اجازه حرکت نمی‌داد اینقدر دل زینب شکست تا دستور رسید نه به مدینه برگرده نه وارد کوفه بشه. نامه نوشت به حسین سخت بگیر حر تا آقا وارد کربلا شد تا یه جایی رسید دیگه مرکب حرکت نمی‌کنه ، سوال پرسید ؛ اسم این سرزمین چیه ؟ چند تا اسم گفتن «العقر» گفتن چند تا معنا داره یه معناش اینه ؛ اونجایی که می‌خوان شتر و ذبح کنن بهش حربه می‌زنن ، خون از تنش جاری بشه . این اسما رو می‌گفتن آقا می‌فرمود « اعوذُ بالله» به خدا پناه می‌برم تا فرمودند کرب و بلا اشکاش جاری شد فرمود «اُنزِل» بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست اما می‌گفتن « تَنَفَسُ سُعَدا» نفس‌هاش به شماره افتاد آقا صدای نفس‌هاش به گوش می‌رسید ، یه جای دیگه تو کربلا صدای نفس نفس زدن حسین به گوش رسید کجا بود کنار علی اکبر ، نفس نفس می‌زد حسین ، هی صدا می‌زد «ولدی لدی» اما یه جای دیگه‌ام « تَنَفَسُ سُعَدا» رو داریم مدینه دومی میگه صدای نفس نفس زدن فاطمه رو شنیدم ، می‌خواستم عقب بیام گفتم فلانی تو کجا یه زن کجا ، می‌خواستم عقب عقب بیام اما یاد علی افتادم آنچنان با پا در خانه رو شکستم.). رو دوش ابوالفضل علم قد کشیده همه رو بگیرید که زینب رسیده بگید محرما رو بیان دور خانوم خوابیده رقیه فقط یکم آروم لشکر زینب نذارید بشینه گردی رو معجر زینب می‌رسه زینب دورش و بگیرید که نگن بی‌کس زینب میرسه زینب دلا بسوزه ، برای زخم زبون حرمله و شمر ، می‌برن کشون کشون خدای زینب اون روزو نرسون .(تا از مرکب پایین اومد یه گرد و خاکی تو کربلا بلند شد رو صورت اباعبدالله نشست ، اما این آخرین بار نبود بار آخر اباعبدالله با صورت رو خاک کربلا افتاد). رو خاک سر میذارم،سرم رو قبول کن اسارت برای حرم رو قبول کن میشم قطعه قطعه خدا راضی باشه خدا راضی باشه سر من جدا شه من سر آوردم،برای قربونی علی اصغر آوردم لشکر آوردم،برای فتح شام دختر حیدر آوردم .(داره زینب این صدا رو می‌شنوه ، یه حالی داشت زینب اینجا همون جایی بود که مادرم می‌گفت ، این خاک همون خاکیه که بابام علی گفت داداش اینجا من و تو ز هم جدا می‌شیم). .
. 📋من را ببخش دست به گيسوي تو زدند (س) (س) (س) (ع) 🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446 ............................................ .( یادته مادرمو می‌زدن جلو چشمای ما ، این نوه‌های «اسماء بنت عمیس » ، همون خانومی که اون شب آب می‌ریخت ، مخفیانه علی بدن فاطمه رو می‌شست بریز آب روان اسما ولی آهسته آهسته یه وقت دیدن داد مولا بالا رفت ، سر به دیوار گذاشت شروع کرد های های گریه کردن ، اسماء هرچی آب می‌ریزی خون تازه میاد. حتماً مادربزرگشون گفت مدینه چه خبر بود ، حتماً یادشون داده ، بچه‌ها یه وقتی دیدیم دایی حسینتون دایی حسنتون اومدن وارد حجره مادرشون شدن ، دیدن مادر رو به قبله خوابیده یه وقت دایی حسینتون صورت به کف پای مادر گذاشت ، شروع کرد ناله کردن یه کاری کردن جان دوباره به بدن نحیف و رنجور زهرا برگشت بند کفن‌ها باز شد. بچه‌ها رمزش نام مادرمون زهراست اومدن به پای دایی افتادن نذار اسیری مادرمون رو ببینیم ، آخ دایی تو یه بار دیدی مادرو کتک زدن ما تحمل نداریم. اجازه گرفتن رفتن میدان اما نوشتن پسر اول شهید شد محمد وارد میدان شد هم می‌جنگه از خودش دفاع می‌کنه هم از بدن برادر ، تربیت تربیتِ زینبِ یه وقت یکی نیاد بدن برادر رو غارت کنه ، محمد از عون داره اینجور دفاع می‌کنه ، یه وقت نیان سرو ببرن جدا کنن ، خانوم توام همین جور بودی روز عاشورا راوی میگه زینب زودتر از شمر رسید تو قتلگاه ). من را ببخش دست به گيسوي تو زدند من را ببخش چكمه به پهلوي تو زدند فرصت نشد ز خاك بگيرم سر تو را فرصت نشد در آورم انگشتر تو را .(یه وقت دید شمر عقیله بنی هاشم بالای سر حسین نشسته می‌ذارم کار داداشمو یکسره کنید ، زودتر از شمر رسید توی گودال). از تل زينبيه رسيدم كه واي واي بالا سرت نشستم و ديدم كه واي واي نيزه ز جاي جاي تن تو در آمده حتي لباسهاي تن تو در امده جمعيتي كه بود به گودال جا نشد يك ضربه و دو ضربه... ولي سر جدا نشد شاعر : ................................................ حاج مسعود پیرایش 👇
مرثیه اسارت.m4a
2.02M
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود:«هرکس بر این دختر بگرید همانند کسی است که بر برادرانش حسنین(علیهماسلام) گریسته باشد».سپس فرمود:وصیت می‌کنم حاضران و غایبان امت را که حرمت این دختر را پاس بدارید؛ همانا این دختر به حضرت خدیجه(سلام الله علیها) شبیه است. این وصیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) به این امت بود، اما عجب به این وصیت عمل کردند، یا رسول الله نبودی ببینی چطور حرمت زینبت را نگاه داشتند. او را همراه زنان و دختران دیگر سوار شتران برهنه کرده بودند و در منظر نامحرمان از این شهر به آن شهر می‌چرخاندند. (گریزهای مداحی، ص۲۹۹) اجرا 🎤 .