.
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
#حاج_مهدی_سلحشور
#روضه_حضرت_عبدالله
#موضوع تحلیل : حال مداح ـ روضه تحقیقی ـ گریز در گریز ✅
✏️✏️
#متن_روضه 👇
می خواست او هم روز عاشورا سپر باشد
مثل یلان هاشمی مرد خطر باشد
از خیمه یا گودال گودال انتخابش بود
تا که در آغوش امامش بیشتر باشد
می خواست تا که با عمو نجوا کندآنجا
راهی برای بردنش پیدا کند آنجا
افسوس اما لشکر دشمن مزاحم شد
اینبار هم شمربن ذی الجوشن مزاحم شد
داغ جدیدی روزی اهل حرم کردند
با ضربه ی شمشیر دستش را قلم کردند
آی حرمله دستت قلم بشه، دو سه تا تیر زده کربلا خیلی دل ابی عبدالله رُ سوزونده، یکی تیری بود که به چشم عباس زد، یکی اون تیری بود که به گلوی علی اصغر زد، یکی هم تیری بود که به این بچه زد رو سینه ابی عبدالله. می دونی درس آموز کیه عبدالله؟ می دونی از کی یاد گرفته این جمله رُ؟ که فریاد میزد و می دوید سمت گودال میگفت والله لا افارق عمی به خدا از عموم جدا نمیشم. از عمش زینب یاد گرفته، عمشم وقتی خیمه هارُ داشتن آتیش میزدن خودشُ انداخته بود رو بدن زین العابدین می گفت: والله ازت جدا نمیشم، می خواید بکشید منم باهاش بکشید، عمش از کی یاد گرفته؟ مادرش تو کوچه ها دنبال علی می دوید دامن علی رُ گرفته بود، می گفت از علی جدا نمی شم، نانجیب گفت قنفذ چرا دست فاطمه رُ از دامن علی جدا نمی کنی؟ چنان با غلاف شمشیر به بازوی مادرش فاطمه زد....
📘
#دکتر_محمد_فراهانی
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی
.👇
.
❁﷽❁
#روضه_حضرت_عبدالله علیه السلام
#آواز_بیات_اصفهان
#آواز_شورمحلی
#شب_پنجم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
حال دل خیلی خرابه، کار دل ناله و آهه
شب پنجم محرم، دل ما تو قتلگاهه
امشب و فردا شب مهمان سفره ی با کرم امام مجتبی هستیم این دو شب متعلق به فرزندان امام مجتبی ست تو این دو شب، هر موقع اشکاتون جاری میشه هم امام مجتبی هم آقامون سیدالشهدا به چشماتون نگاه میکنند
روضه ی امشب دیگه مقدمه نداره، از همین اول مجلس ،دلتو میبرم تو گودال قتلگاه
هر طوری بلدید برا یتیم امام مجتبی گریه کنید
چقدر تیر چقدر سنگ، چقدر نیزه شکسته
روی خاک، تو موجی از خون، یوسف زهرا نشسته
اون کیه میره تو گودال، گمونم یه نوجونه
مثل بچه شیر می مونه، وقتی که رجز می خونه
میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید
سی هزار گرگ، دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید
وقتی رسید تو گودال قتلگاه، دید یه نامردی ،شمشیرشو بالا برده ،فرق عمو رو نشانه گرفته، صدا زد : يابن الخبیثه اتقتل عمی
تو میخوای عموی منو بکشی، مگه من مرده باشم، من نوه ی همون مادری هستم که خودشو سپر امامش کرد من نوه ی پهلوون خیبر شکن علی هستم
میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید
سی هزار گرگ، دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید
از امامش مثه مادر، تو بلا دفع خطر کرد
جلوی طوفان شمشیر، لاله دستشو سپر کرد
نامرد شمشیرشو پایین آورد عبدالله دستشو بالا برد سپر بلای عمو کرد تیغ شمشیر دست عبدالله رو گرفت، دست این آقازاده ، به پوست آویزان شد اینجا بود به یاد بازوی ورم کرده ی مادرش فاطمه ی زهرا صدا زد وا اماه، یعنی مادرجان، ببین منم مثل تو دستمو برای دفاع از ولایت دادم
توی خون داره می خنده، عمو جون دیدی که مَردم
اگه تو خیمه می موندم، جون عمه دق می کردم
خدارو شکر نمی مونم، تو غروب قتل و غارت
مثه بابام نمی بینم، سوی ناموسم جسارت
خدا رو شکر نمی بینم، دست عمه رو می بندن
پای نیزه ی ابالفضل، به اسیری مون می خندن(۱)
تا ضربه رو خورد افتاد تو بغل ابی عبدالله، ابی عبدالله داره آرومش میکنه غصه نخور عبدالله، الان میری پیش بابات، الان مادرم فاطمه میاد، یه چند لحظه گذشت دیدن نامرد، حرمله پیدا شد نمیدونم یکی دو قدم دیگه تیر و کمان برا چیه؟ تیرو تو چله ی کمان گذاشت گلوی نازک عبدالله رو نشانه گرفت آنچنان تیرو زد گلوی عبدالله به شانه ی ابی عبدالله دوخته شد.
هر جا نشستی ناله بزن یا حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍محسن عرب خالقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
#آواز_بیات_اصفهان
#آواز_شورمحلی
#استاد_حاج_اسماعیلی
.👇
.
#شب_پنجم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله
حجت الاسلام میرزامحمدی 🎤
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است
بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است
بساط گریه هیئت ز برکت حسن است
تمام ماه محرم روایت حسن است
حسینیه حسنیه ست خانه دل ماست
مقام صلح حسن همطراز عاشوراست
سپرده دست حسینش اگر پسرها را
برای معرکه ها نذر کرده سرها را
چه بهتر است نبندنداین گذرها را
که شرمسار نسازند خون جگرها را
به دست های عقیله ست دست عبدالله
امید کل قبیله ست دست عبدلله
به سن و سال کمش غیرت حسن دارد
خلاصه ای ز کرامات پنج تن دارد
عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد
کفن برای چه وقتی که پیرهن دارد
نگاه می کند از تل تمام قائله را
شنیده از سوی میدان صدای هلهله را
دوید و دید به مقتل سر و صدا مانده
عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده
هزار و نهصد و پنجاه زخم جا مانده
چقدر می زند اورا سنان وا مانده
عموش در ته گودال پاره پاره تن است
برای غارت پیراهنش بزن بزن است
رسید سینه زنان لا افارق العمی
سپاه کوفه بدان لا افارق العمی
کشید دست خودش را سپر درست کند
سپر برای عمو نه پدر درست کند
پناه بر بدنی محتضر درست کند
به گریه مرهم چشمان تر درست کند
دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد
یتیم را به روی سینه پدر جا کرد
.👇
.
#روضه_حضرت_عبدالله بن حسن شب پنجم محرم
حاج علی کرمی:
شمع ها از پای تا سر سوخته
مانده یک پروانه پر سوخته
نام آن پروانه عبدالله بود
اختری تابنده تر از ماه بود
صورتش مانند بابا دل گشا
دست های کوچکش مشکل گشا
پیش رو زهرا خریدارش شده
پشت سر عمه گرفتارش شده
بر گرفته آستینش را به چنگ
کای کمر بهر شهادت بسته تنگ
ای دو صد دامت به پیشِ رو، مرو
این همه صیاد و یک آهو، مرو
تو گل و، صحرا پر از خار و خس است
بهر ما داغ علی اصغر بس است
دشمن اینجا گر ببیند طفلِ شیر
شیر اگر خواهد زند او را به تیر
با شهامت گفت آن ده ساله مرد
طفل ما هرگز نترسد از نبرد
بی عمو ماندن همه شرمندگی است
با عمو مردن کمال زندگی است
تشنگی با او لب دریا خوش است
آب اگر او تشنه باشد، آتش است
عمه جان در تاب و تب افتاده ام
آخر از قاسم عقب افتاده ام
جان عمه بود و هستم را مگیر
وقت جانبازی است دستم را مگیر
ناله ای با سوز و تاب و تب کشید
آستین از پنجه زینب کشید
تیر گشت و قلب لشکر را شکافت
پرکشید و جانب مقتل شتافت
دید قاتل در کنار قتلگاه
تیغ بگْرفته به قصدِ قتلِ شاه
تا نیاید دست داور را گزند
کرد دست کوچک خود را بلند
در هوای یاری دستِ خدا
دست عبدالله شد از تن جدا
گفت نه تنها سر و دستم فدات
نیستم کن ای همه هستم فدات!
آمدم تا در رهت فانی شوم
در منای عشق قربانی شوم
کاش می بودم هزاران دست و سر
تا برای یاری ات می شد سپر
قطره گر خون گشت، دریا شاد باد
ذره گر شد محو، مهرآباد باد
تو سلامت، گرچه ما را سر شکست
دست ساقی باز اگر ساغر شکست
ای همه جان ها به قربان تنت
دست عبدالله وقف دامنت
چون به پاس دست حق از تن جداست
دست ما هم بعد از این دستِ خداست
هر که در ما گشت، فانی ما شود
قطره دریایی چو شد، دریا شود
تا دهم بر لشکر دشمن شکست
دست خود را چون عَلم گیرم به دست
با همین دستم تو را یاری کنم
مثل عبّاست علمداری کنم
بود در آغوش عمّش ولوله
کز کمان بشتافت تیرِ حرمله
تیر زهرآلود با سرعت شتافت
چون گریبان حنجر او را شکافت
گوشة چشمی به عمّو باز کرد
مرغ روحش از قفس پرواز کرد
با گلوی پاره در دشت قتال
شه تماشا کرد و او زد بال بال
همچو جان بگْرفت مولا در برش
تازه شد داغِ علیِّ اصغرش
.👇